Add new comment

كالبدشناسي اقتضايي يا شهرشناسي جامع نگر
نویسنده: 
علی فلاح پسند

اشاره: چندگاهي است كه از زبان پاره‏اي مسئولان شهري و كشوري، گفتارهاي پراكنده‏اي پيرامون موضوع جداسازي بخش‏هايي از شهر تهران، مانند ري و شميران، و شايد هم به دنبال آن ديگر بخش‏هاي شهر، در روزنامه‏هاي پرشمارگان كشور درج مي‏شود، كه خواه از سر دلسوزي باشد يا نباشد، و يا...

 

يادداشتي بر موضوعِ جداسازي‏هاي حوزه‏ي ري و شميران از شهر تهران،و پيامدهاي آن بر هويت جامعه شهري
علي فلاح ‏پسند

 

 

اشاره: چندگاهي است كه از زبان پاره‏اي مسئولان شهري و كشوري، گفتارهاي پراكنده‏اي پيرامون موضوع جداسازي بخش‏هايي از شهر تهران، مانند ري و شميران، و شايد هم به دنبال آن ديگر بخش‏هاي شهر، در روزنامه‏ هاي پرشمارگان كشور درج مي‏شود، كه خواه از سر دلسوزي باشد يا نباشد، و يا آن كه مسايل و مشكلاتي را بنا بر مقتضياتي از سر مسئوليت در نظر بگيرند كه چنين بر زبانشان مي‏آيد كه به ناگزير شهر را بايد تكه‏ تكه كرد؛ جاي ترديدي بس گران را پيش مي‏آورد، كه آيا پژوهش‏هاي انجام شده در حوزۀ شهرشناسي- كه جاي آن همواره در نظام برنامه‏ ريزي در ايران مغفول و مهجور بوده است- راه به چنين گزينه‏ هايي برده است! يا آن كه دغدغه‏ هايي از جنس ديگر، كه چندان قرابتي با هيچ گونه‏اي از پژوهش و انديشۀ شهرشناسانه نداشته، و تنها دلمشغولي‏ هاي كنوني و اقتضايي زمان و مكان را پيش چشم دارد، راه به چنين گزينه‏ هايي برده است؟
اين كه طرح جامع جديد شهر تهران(مصوب6-1385 شوراي‏عالي معماري و شهرسازي) نيز، يا به دليل تعجيل و تسريع در تهيه و ارايه و تصويب آن، و يا به بنا بر ديگر دلايلي چند قادر به ارايۀ راه ‏حل‏هايي مستند و پژوهش ‏محور در اين زمينه نبوده است، نمي‏توان موضوع را از اساس منكر شد، كه نظام تقسيمات شهري و كشوري در ايران، نيازمند بازبيني‏هاي عاجلي است؛ تا از اين پس مهم‏ترين مسايل كشور، هم‌چون تقسيمات شهري،آن هم در يكي از قديمي‏ترين پايتخت‏هاي مدرن جهان، كه يكي از 30 ابرشهر جهان نيز هست، تا بدين پايه تابع سلايق و علايق مديريتي و يا تصميمات مقطعي و اقتضايي نشود.
اين قباي كهنه و مندرسي است كه ديگر جاي وصله زدن ندارد؛ يعني نظامات تقسيمات شهري و كشوري در ايران، مي‏بايد بنا بر موقعيت و جايگاه امروزين كشور در منطقۀ آسياي جنوب غربي و جهان، بدواً مورد پژوهش‏هاي گسترده‏اي، از نگره‏ هاي دانش‏ پژوهانه، هم‏چون؛ فلسفه‏ ي جغرافيا، تاريخ تحليلي، انسان‏ شناسي و قوم‏ شناسي، اقليم و حوزه‏هاي آبريز، محيط زيست طبيعي و مصنوع، و در مجموع از نگره دانش و فلسفه شهرشناسي(Urbanology)، كه مبحثي كلان‏نگر(Holistic Approach) است، قرارگيرد. اين، تازه، راه حل نيست! دقتي است كه مي‏بايد اعمال شود.

تهران كجاست!كه مي‏شود آن را تكه‏تكه كرد و يا به هر شكل و قوراه‏اي درآورد، و يا چيزي را به آن چسباند؟ برايش محدوده شهري تعيين كرد، آن را بر حسب مسير و تقاطع بزرگره‏ها منطقه‏ بندي و ناحيه‏ بندي كرد؟ برايش بيرون از محدوده تعيين كرد، و يا از چيزي محرومش كرد، و ري و شميران كجاست كه مي‏توان آن‏ها را از تهران جدا كرد؟ مگر اين‏جا يك شهر نيست؟ آن‏هم ابرشهري با بيش از دويست سال پيشينه پايتختي در يكي از باستاني‏ترين سرزمين‏ها و فرهنگ‏هاي جهان! مگر تهران تابع اراده‏اي جز ذات و گوهر خويش بوده است؟ و به اراده‏ي كس و كساني اين‏چنين شده است؟ تا به اراده‏ي كساني ديگر آن چنين و چنان شود كه تو خواهي و تو داني؟  
شهر تهران، در نوع خود، يك پديده منحصر به فرد است. شهري كه بر يك بستر تاريخي- طبيعي چند هزار ساله شكل گرفته، و در عين حال يك شهر مدرن با قدمتي بيش از دويست سال به عنوان يكي از بزرگترين پايتخت‌ها و همچنين ابرشهرهاي جهان است. شهري كه طي يك قرن و به ويژه نيمه دوم قرن دستخوش تحولات كالبدي شگفت‌انگيزي شده است، و جمعيت آن در فاصله پنج دهه به شش برابر رسيده است. اين چگونه شهري است، و چگونه مي‌توان با موضوعات مبتلابه آن رودررو شد و به حل مشكلات آن همت گماشت.
تهران شهري است،كه يك‏دهم جمعيت كشور را در خود جاي داده و در حالي كه نماينده تمامي فرهنگي‏هاي بومي اين اين سرزمين،در آميزه‏اي بس بديع و شگفت‏انگيز است، هيچ گاهي را شاهد مناقشات و درگيري‏هاي بين اقوام و طوايف نبوده است و از اين منظر نماد بارز يك‏پارچگي فرهنگي كشور، با تمامي گوناگوني‏هاي زباني و قومي و فرهنگي خود بوده است. اين شهر جواهري است كه بر دامن البرز و دماوند مي‏درخشد، و تاريخ آن از پيدايش‌اش تا به امروز فخر اين سرزمين بوده است.
تهران، با چنان قوام و استحكامي تمامي تكه‏ هاي اين سرزمين را در كالبدي زنده و يك‏پارچه به هم پيوند داده است كه هيچ تكه‏اي از آن را نمي‏توان از پيكره‏ي يك‏پارچه‏اش جدا ساخت. نه تنها ري و شميران را، بلكه حتي كاروانسراسنگي ديروز و شهرك فجر امروز را هم نمي‏توان از اين پيكره گسيخت. زيرا كه اين پيكره يكي و واحد است، و نمونه و بديلي هم ندارد. همين است كه هست و خواهد بود و همين گونه نگه‏داشتن‏ اش توفيق و سعادت است و نه غير آن. زيرا تهران ايرانشهر است و نه تنها يك شهر، بلكه تمام ايران است.
قانون تقسيمات كشوري در ايران، نيازمند پاره‌اي بازبيني‌ها از منظر ضرورت بهينه‌سازي اين قانون، در انطباق با تحولات شهرنشيني و گسترش شهرها در ايران است. اين قانون از هر دو جنبه‏ يِ؛ قوانين و مقررات، و نيز ادبيات امروزين آمايشي يا همان طرح جامع مديريت سرزمين، نمي‏تواند به كفايت، پاسخگوي نيازهاي مديريت جامع و فراگير سرزميني باشد، و از اين منظر مي‌بايد با توجه به ضرورت‌هاي عاجل در نظام تقسيمات كشوري، مورد بازبيني‌هاي لازم قرار گيرد.
شهر منطقه‌ها، نواحي شهري، و مناطق سرزميني، از منظر جغرافياي طبيعي و انساني، و محيط مصنوع بر ساخته توسط بشر، و جوامع شهري و روستائي مستقر در آن‏ها، به ويژه به دليل سرعت بسيار زياد و گاه بدون فاصله بين مكان‌ها با بهره‌گيري از فناوري‌هاي نوين حمل‌ونقل و ارتباطات، شرائط بسيار متفاوتي را نسبت به نيم قرن پيش براي مديريت سرزميني به وجود آورده است.
شهرهاي بزرگ اين سرزمين و به ويژه كلان‌شهرهاي مركزي و در رأس آنها ابرشهر تهران، با جمعيتي ده ميليوني را، نمي‌توان بيش از اين در محدوده قانوني شهرها محبوس نمود، زيرا حوزۀ نفوذ عملكردي چنين شهرهايي بسيار گسترده‌تر از محدودۀ قانوني آنها، از هر چهار جنبه‏ي ساختار عملكردي و ژئوپوليتيكي آن؛ يعني، سياسي و اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي است. از اين نگره، ضروري است كه قانون تقسيمات كشوري مبتني بر حوزه جغرافيايي هر شهري، با توجه به ديگر جنبه‌هاي اهميت هر يك، و با توجه به حدود جغرافياي طبيعي و انساني آن تعيين، و به مرحله اجرا گذارده شود.
ابرشهر تهران، نه آن كه از نظر تاريخي (معاصر و متأخر) متصل به شهرري است، بلكه محدوده قانوني آن كه كمي بيش از 600 كيلومترمربع در طرح جامع جديد شهر تهران در نظر گرفته شده، در يك محدودۀ بزرگتر جغرافيايي كه بيش از 6000 كيلومترمربع، و تا شايد 10000 كيلومترمربع وسعت دارد قرار گرفته است. نگاهي گذرا به تاريخ تهران نيز مؤيد همين واقعيت است؛ در زماني كه فرمانروايان ايراني پس از اسلام، پايتخت حكومتي خود را ري قرار داده بودند، قصور و كوشك‌هاي ييلاقي و استراحتگاه‌هاي آنان در قصران و شميران و الهيه و قيطريه و محله مهران بوده است.
حوزۀ جغرافيايي شهر تهران كه زماني متشكل از چند صد پارچه آبادي با بيش از يكهزار رشته قنات بوده،، از قصران تا گرمدره در شمال، و تا شهريار و ورامين در جنوب، در يك جغرافياي سياسي و اقتصادي و اجتماعي يك‏پارچه مي‌زيسته، و اين زيسته را بايد ملاك و نصب‌العين قرار داد. زيرا آن‏چه كه مي‌بايد در تدوين قوانين تقسيمات كشوري، مناط اعتبار قرار گيرد، نه ديدگاه‌‌هاي اقتضايي و مصلحت‌گرايانه، بلكه واقعيت عيني جغرافياي طبيعي و انساني، و حوزه نفوذ و ساختار عملكردي شهرها است.
طرح جامع جديد شهر تهران (مصوب 6-1385 شورايعالي شهرسازي و معماري)، شهر تهران را داراي سه حوزۀ مياني و غربي و شرقي، و يك حوزۀ غرب ويژه (منطقه 21 و 22 شهري) و حريم پيراموني شهري  قلمداد كرده است، و اين طرح بر سازمان فضايي يكپارچه شهر تهران، به عنوان يكي از سه شهر مركزي در حوزۀ جغرافيايي خاورميانه يا آسياي جنوب‌غربي كه شامل قاهره و استانبول نيز مي‌شود تأكيد داشته است.
ساختار عملكردي ابرشهر تهران، كه در يك سازمان فضايي يكپارچه شامل محدوده شهري و كل حريم بزرگ آن مي‌شود، نه تنها دربر گيرنده حوزه شهري ري- كه خود بسيار بزرگتر از منطقه 20 شهري تهران است- داراي ارتباط عملكردي غيرقابل تفكيك در محدوده شهري تهران نيز هست، بلكه اين حوزه ابرشهري با حريم آن، دربر گيرنده شهرهايي مانند اسلام‌شهر و شهرك فجر (در جنوب‌غربي منطقه 21 شهري) و ديگر شهرهاي داخل حريم نيز مي‌شود. اين در حالي‌است كه مطالعات انجام شده تحت عنوان "ساختارشناسي هويت محله‌اي شهر تهران"، براساس دوره‌ها و ساختار توسعه شهر تهران طي يك قرن اخير، و به ويژه پنج دهه گذشته نيز، مؤيد همين واقعيت مي‏باشد. يعني از دهه چهل تاكنون، شهر تهران را با وجود داشتن تقسيمات شهري 22 منطقه‌اي، تنها داراي هفت حوزه شهري تشخيص داده است، كه از منظر دوره‌ها و ساختار توسعه متأخر در سازمان فضايي شهر تهران، قابل تشخيص و تميز از يكديگر بوده، كه آن هم به صورتي يكپارچه عمل مي‌كند.
موضوع قابل توجه اين است كه حوزه شهري ري، يكي از سه حوزه مياني شهر تهران است، كه از ري تا شميران داراي سه حوزه شهري كلاً متصل به يكديگر بوده و شامل حوزه ري، حوزه تهران مركزي، و حوزه شميران مي‌باشد، كه در فرآيند توسعه متأخر، از ساختار عملكردي يكپارچه‌تر و همگون‌تر و با قدمت‌تري نسبت به حوزه‌هاي شرقي و غربي تهران برخوردار بوده است، و هيچ‌گونه امكاني در تفكيك ساختار عملكردي آنها وجود ندارد. بديهي است كه مديريت اين سه حوزه نيز خارج از حوزه مديريتي شهرداري تهران قابل تفكيك نخواهد بود. زيرا ساختارهاي مديريتي در تقسيمات سرزميني به‌طور طبيعي مي‌بايد تابعي از ساختارهاي جغرافيايي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي در هر يك از پهنه‌هاي جغرافياي سرزميني باشد.
در حال حاضر نيز تقسيمات درون شهري تهران به مناطق 22گانه و ناحيه‌بندي‌ها و پاره‌اي محله‌بندي‌هاي صوري، انطباق چنداني با سازمان فضايي و ساختار توسعه شهر تهران نداشته، و شهرداري تهران براساس مطالعات انجام شده در «طرح ساختارشناسي هويت محله‌اي شهر تهران» كه با هدف «شناخت تغييرات مورفولوژيك (ريخت‌شناسي) محله در شهر تهران» انجام گرديده و مشتمل بر ده هزار صفحه گزارش مي‌باشد، درصدد تجديدنظر در تقسيمات شهري تهران، و تدوين نظام مديريتي جديدي براي اداره امور شهر مي‌باشد، كه در اين مطالعات نيز حوزه شهري ري، يكي از هفت حوزه اصلي شهر تهران در سازمان فضايي يكپارچه شهر تهران بوده، كه به هيچ استنادي نمي‌توان آن را از پيكره كلان‌شهر تهران جدا و مستقل قلمداد نمود.
شهر ري و حوزه شهري فراگير آن، كه علاوه بر منطقه 20 تقسيمات اداري شهر، بخش‌هايي از مناطق 15 و 16 و 19 را نيز شامل مي‌شود، بخش جدائي‌ناپذيري از هويت عتيق شهر تهران است، كه تا امروز به موجوديت خود ادامه داده، و امروزه نيز بخش پايه‌اي هويت شهر تهران، به عنوان يكي از قديمي‌ترين پايتخت‌هاي مدرن جهان با تاريخي بيش از دويست سال است. جدائي شهر ري از تهران به نوعي تخديش هويتي شهر تهران محسوب شده، زيرا قدمت كلان پهنه‌اي كه امروزه شهر تهران به عنوان يكي از سه قطب شهري آسياي جنوب‌غربي در آن قرار دارد، پيوند جدائي‌ناپذيري را كه قدمتي بيش از سه هزار سال دارد، بين هويت ري و شميران برقرار كرده است، كه منفك كردن آن از تهران اقدامي به فراخور اهميت و نقش و جايگاه اين ابرشهر مدرن كه ري هويت آن است نخواهد بود.
شهر همان‏گونه كه حاصل خط‏كش و پرگار معماران و شهرسازان نيست (فرانسواز شواي، فيلسوف و شهرشناس فرانسوي، كتاب شهرسازي تخيلات و واقعيات- ترجمه دكتر محسن حبيبي، انتشارات دانشگاه تهران) بلكه مردمان سرزميني كه آن را زيسته‏اند آن را برساخت ه‏اند، بر همان سياق نيز نمي‏تواند حاصل تصميم و سياستگذاري مديران و دولتمردان باشد. تهران تنانه‏اي واحد و يك‏پارچه است، كه حاصل عظيم‏ترين و گسترده‏ ترين گسترش و توسعه شهري، به عنوان نمونه ‏اي منحصر به ‏فرد در تاريخ نيمه دوم قرن بيستم در جهان است، و از اين نگره در نوع خود يك الگوي بي‏بديل است. تكه تكه كردن شهر تهران همچون جدا كردن اندام‏هاي اين تنانه‏ي يك‏پارچه است كه آن را چونان تني معلول خواهد كرد كه هر يك از اندام‏هايش آن ديگري را پس مي‏راند، و تبعات فرهنگي و اجتماعي آن، بسيار خطرساز خواهد بود. زيرا تهران همچون تنانه‏اي واحد و يك‏پارچه، هويت و شخصيت و روح و جان دارد، و نمي‏توان مثله‏اش كرد.
بيش از يك چهارم كل فعاليت‏هاي اقتصادي كشور، و همچنين بيش از دو سوم كل فعاليت‏هاي فرهنگي كشور، و بخش عمده نظامات مديريتي و سياسي كشور نيز در اين شهر سامان ‏مي‏يابد، و از اين نگره تهران يك حوزه كانوني در كشور و منطقه آسياي جنوب غربي است. با تهران نمي‏شود هر گونه كه دلمان خواست رفتار كنيم. تهران مقتضياتي مگر جوهر مكانت خويش را كه در تاريخ اكنوني كشور دارا است برنمي‏تابد، و هر تصميمي در اين باره مي‏بايد؛ يكم بر اساس مطالعات دانش‏پايه شهرشناسي و دوم بر پايه نگرگاه‏هاي شهروندانش‏اش كه در مقياسي ملي كل مردم سرزمين هستند انجام پذيرد، زيرا پايتخت هويت تمام سرزمين است و محدود به شهروندان پايتخت نمي‏شود. اين نه بدان معناست كه ديگر شهرهاي مركزي كشور هم‏چون تبريز و مشهد و اصفهان و شيراز، كمينه جايگاهي در تاريخ معاصر ايران و يا فرهنگ و انديشه ايراني داشته‏اند، اما اگر به اين ولنگاري اقتضايي و كج‏ سليقه‏ گي‏هاي مديريتي ميدان داده شود، آن‏ها را هم ممكن است چنين سرنوشتي در انتظار باشد.
تمامي بناهاي يك شهر امروزين و از جمله در شهر تهران، اعم از بناهاي مسكوني و اداري و تجاري و دولتي و خصوصي، با عرصه پلاك‏هاي مالكيتي‏شان، بيش از نيمي از وسعت يك شهر را مالك نيستند، و بقيه شهر نه دارايي حقيقي و حقوقي اشخاص، بلكه در زمره دارايي‏هاي همگاني، و بسيار مهم‏تر از آن، سرمايه‏ هاي اجتماعي شهر است، كه نمي‏توان در آن هر گونه دخل وتصرفي نمود، مگر بر اساس طرح‏هاي مصوبي كه مستند به نص صريح قانون تهيه شده باشند. تقسيمات شهري نيز بنابر ذات و ماهيت مالكيت همگاني بر سرمايه‏ هاي اجتماعي- هر چند ناملموس اما مصرح- در زمره اختيارات همگاني است و هيچ دخل وتصرفي در آن مگر حسب اختيارات قانوني و اذن همگاني مجاز و روا نيست.
فروپاشي ساختار محله‏اي طي هشت دهه از آغاز روند مدرنيزاسيون در ايران، متأسفانه مفهوم و معناي فضاهاي همگاني را كه در زمره مشاعات شهر و محله‏ ها بوده‏اند، با خيابان كشي‏ها و تصرفات ناسنجيده در فضاهاي شهري، تا بدان پايه تخديش كرده است كه به نظر مي‏رسد هر چه كه در بيرون از محدوده حقوق مكتسبه مالكيتي عرصه‏ هاي پلاك‏هاي ملكي قراردارد، لابد متعلق به هيچ كس نيست، بلكه متعلق به مدعي‏ العموم است. در حالي كه تمامي عرصه‏هاي بيرون از مالكيت‏هاي ثبتي در شهر،در زمره مشاعات شهري و داراي مالكيت عمومي هستند، و دولت و دولت‏ شهرها(شهرداري‏ها)، نه اصالتاً، بلكه صرفاً نيابتاً از سوي مردم مي‏توانند با در نظر گرفتن منافع جمعي و عمومي در آن مداخله مطلوب نفع عامه بنمايند.
تا اين جا روشن شد كه حقوق مالكيت جمعي شهروندان بر فضاهاي همگاني مصرح و تخديش ناپذير بوده و بر هر گونه حقوق مالكيتي ديگري در فضاهاي همگاني شهري داراي ارجحيت قانوني تام است، و هيچ مقامي اصالتاً و وكالتاً نيز قادر به نقض آن نيست. اما موضوع مهم بعدي اين است كه علاوه بر حقوق شهروندي‏ حقوق ديگري نيز در پي پيدايش شهرهاي بزرگ امروزين در جهان مطرح شده، كه بازهم جنبه ذاتي و ماهوي دارد، و آن حقوق شهر است، يعني حقوقي كه شهر دارا است، و با حقوق شهروندي هم متفاوت و تا حدودي هم بر آن مرجح است. يعني شهر نيز خود داراي حقوقي است، و آن حق شهر بودن است. اين حق از آن جا ناشي و با حقوق شهروندي متفاوت مي‏شود كه شهر متعلق به تمامي مردمي است كه در آن زيسته‏ اند، در آن مي‏زيند، و در آن خواهند زيست. پس شهر متعلق به گذشته و حال و آينده خويش نيز هست.
اين حق يعني كه در شهر همان گونه كه امروز ساكنان و شهرونداني دارد، در گذشته نيز ساكناني بوده‏اند، و در آينده نيز خواهند بود كه حقوق‏شان را نمي‏توان اكنون ناديده گرفت، چون ديگر زنده نيستند يا هنوز به زيستن در نيامده‏اند. اما اين چه‏گونه حقي است؟ اين حق، حقِ هويت و اسكان و خاطره است، و نمي‏توان حق كساني را كه در اين شهر بوده‏اند، و به تبع آن در اين شهر خواهند بود ناديده گرفت. نمي‏توان تمامي آثار گذشته و حال را از چهره شهر پاك كرد، زيرا اين حق آيندگان نيز هست كه بدانند كجا بوده‏اند. حق شهر ، حقي ذاتي و ماهوي است، كه حسب شهر بودن‏اش با تمامي روند توسعه تاريخي و طبيعي و اجتماعي‏اش، آن را احراز كرده است، و از نوع حقوق مدني است، اما به هيچ فرد و گروه خاصي هم تعلق ندارد، بلكه به خود شهر تعلق دارد. زيرا از اين نگره شهر داراي روح و جان و شخصيت مستقل است، كه لامحاله داراي حق مي‏شود، زيرا شهر خود بارزترين پديده مدني است كه بالذاته داراي حق است.
اين حقي است كه شهر دارد، ونمي‏توان نام و محدوده محله ‏ها و مكان‏هايش را هر روز بنا بر سليقه تغيير داد، يا مرز و محدوده محله‏ هايش رابنابر مقتضيات مديريتي تعيين كرد، نمي‏توان محله ضرابخانه و چالهرز را نامي ديگر گذاشت، و زرگنده و الهيه را القابي ديگر، نمي‏توان محله توانير را جزوي از يوسف‏ آباد دانست، و بخشي از محله اميرآباد را به دليل اغتشاشي كه بزرگراه كردستان در آن ايجاد كرده، به محله يوسف ‏آباد ضميمه كرد، نمي‏توان نارمك را بين دو ناحيه تقسيم كرد، نمي‏شود محله جواديه را يك محله يك‏پارچه ندانست حتا اگر بر روي آن پل بنا كنيم، نمي‏توان خيابان ولي‏عصر را يك‏طرفه كرد،و اگر ابرشهر تهران، يك كلان‏شهر نوبرساخته است كه امروز پنجاه برابر يك قرن پيش وسعت و جمعيت دارد، اين را منكر شد كه از قلب طبيعت و تاريخ مكاني برآمده است، كه مردمان بسياري پيش از اين آن را زيسته‏اند، و نمي‏توان زيسته‏اش را منكر شد، زيرا انكار خويشتن است. و نمي‏توان و نمي‏توان و نمي‏توان شميران و ري را از آن جدا كرد.
شهر هويت و شخصيت و روح و جان دارد، و نمي‏توان هويت‏اش را از هم پاشانيد، شخصيت‏اش را خرد كرد، روح‏اش را ناديده و جان‏اش را گرفت. اين حقي است كه شهر دارد. شهري كه بافت‏هاي تاريخي محله‏ هاي چندين صد ساله‏اش را به بهانه تعريض و ماشين‏ رو كردن، از ريخت انداخته‏ايم تا در آن كوتوله‏ هاي بلندمرتبه بسازيم، و در كوهپايه‏ هاي البرزين‏اش، بلندمرتبه ‏هاي كوتوله بر پا ‏كنيم، چه پاسخي براي آيندگان داريم، كه چرا البرز را، كه مادر اين شهر است چنين خوار داشته‏ ايم، البرز را كه هزاران سال مردمان زيسته بر دامنه‏ ها و پهن‌دشت‏ه ايش را سيراب كرده است، بر تمامي روددره‏هايش سد بسته ‏ايم، و ديواره‏ ها و بستر آن‏ها را بتن و سيمان كرده‏ايم. اين حقي است كه شهر دارد، حق زيستن در هزاره ‏ها را!
هر تكه‏اي از اين جغرافياي طبيعي و انساني كه تهران ‏اش مي‏ناميم، داراي مكانتي تاريخي بوده است و روايتي در خور از گذشته‏ هاي دور و نزديك‏ داشته، كه امروز زير غبار زمان دفن شده است، اما شايد هنوز فرصتي اندك براي غبارروبي‏ اش مانده باشد، از حدود چهارهزار بناي مسكوني واجد هويت معماري در شهر تهران، چيزي بيش از سه هزاراش به تاراج تخريب و نوسازي رفته، و شايد چيزي كم‏تر از هزار تاي ‏اش، آن هم بيشتر متروكه و ويرانه در انتظار نوبت تخريب است.

Filtered HTML

  • Web page addresses and e-mail addresses turn into links automatically.
  • Allowed HTML tags: <a> <em> <strong> <cite> <blockquote> <code> <ul> <ol> <li> <dl> <dt> <dd>
  • Lines and paragraphs break automatically.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • Web page addresses and e-mail addresses turn into links automatically.
  • Lines and paragraphs break automatically.
Image CAPTCHA