Add new comment

فرآیند مرمت مشارکتی بازار تبریز
نویسنده: 
فرشید مقدم سلیمی و سارا کریمی
فرآیند مرمت مشارکتی بازار تبریز

مصاحبه با اکبر تقی زاده
بازار تاریخی تبریز برای چندمین بار آتش گرفت و صدمات زیادی را متحمل شد. این بازار که به ثبت ملی و جهانی رسیده، موفق به دریافت جایزه معماری آقاخان شده و سالانه بازدیدکنندگان بسیاری را از سرتاسر جهان به تبریز می آورد، بارها و بارها طعمه آتش شده و شعله های آتش و فوران آب، حیات ساختار تاریخی اش را تهدید کرده است.

معمارنت در چندین مطلب لزوم تهیه دستورالعمل پیشگیری و مدیریت بحران برای مکان های تاریخی را یادآوری کرده است. اما مثلی است که می‌گوید: «اشتباه مکرر، دیگر اشتباه نیست، تصمیم است.» حالا با مشاهده آتش سوزی بازار تبریز، گفتگویی نسبتا قدیمی با مهندس اکبر تقی زاده مدیر وقت سازمان میراث فرهنگی تبریز، در زمان مرمت بازار تاریخی تبریز را منتشر می کنیم که حاوی ضرورت توجه به نظرات حامیان میراث فرهنگی را بار دیگر نشان می دهد.

-    آقای مهندس ما درباب محور تاریخی تبریز مزاحم شما شده ایم. محور تاریخی از میدان فرش شروع می‎شود و در امتداد مجموعه مسجد کبود و بازار و مجموعه صاحب الامر ادامه می‌یابد، با این وصف می‎خواهیم از میدان فرش شروع کنیم. پرسشی که دربارۀ این محدوده مد نظر است ایدۀ ساخت میدان فرش است. می‌دانیم که پیش از پروژۀ سامان‎دهی ساختار تاریخی، در جای فعلی میدان فرش، چهارراهی به نام چهارراه منصور بوده که بنا به شواهد به دست آمده محله‎ای خوب و قدیمی بوده که ساکنان آن از زندگی در آن راضی بودند. چه شد که ایدۀ ساخت میدانی به عرض 120 متر و به طول 500 متر در این محله و به جای این چهارراه مطرح ‎شد، این ایده از کجا آمد؟
تا جایی که به خاطر دارم در سال 1372 در سازمان نظام مهندسی استان آذربایجان شرقی عضو هیات مدیره  بوده و از سوی سازمان فوق در کمیسیون ماده 5 تبریز شرکت می کردم بنابراین با برخی از ایده ها و روند پروژه ها آشنا می شدم و یا می شنیدم . آقای مهندس عبدالعلی زاده هم استاندار بودند در این دوره گفتگوهایی شروع شده بود در ارتباط با اینکه تبریز شرایط نامناسب زیستی دارد؛ مخصوصاً در مرکز شهر و باید به آن رسید. به یاد دارم که در پاسخ به این سوال که «چه باید کرد؟» افراد به دو رویکرد متفاوت تقسیم شد. یک عده معتقد بودند که ما باید با ایجاد امکانات برای صاحبان املاک و توان بخشیدن به آنها کمک کنیم که بمانند و زندگی کنند و خودشان نسبت به ارتقای کیفی فضای زندگیشان اقدام نمایند . عده ای دیگر که اتفاقا تعدادشان بیشتر بودند و قدرت مالی و تصمیم گیری در دستشان بود، اعتقادشان این بود که روش  فوق جواب نمی دهد . زیرا در کوتاه مدت این کار را نمی شود انجام داد . به جای آن ما بخش‌هایی ‎را تملک کرده ، بکوبیم و بسازیم و درست کنیم. بر همین اساس تعدادی از مهندسان مشاور صاحب نام آن دوره به تبریز دعوت شدند، آنهایی را که به یاد دارم به ترتیب ذیل می توان بر شمرد : باوند، نقش جهان پارس ، صفامنش، مهندس احمدی و شارستان و ...
مشاورین فوق در برخی از آن جلسات شرکت کرده و به تبع رویکردهای پیش گفته ،  به دو دسته تقسیم شده و هر کدام جذب یکی از این دو رویکرد شدند. استدلال ما این بود که اگر شما بخواهید این کار را انجام دهید، باید به سمت تملک بناها بروید، در حالی که پولی ندارید و برای جبران این موضوع و توجیه اقتصادی، به تجاری سازی متوسل خواهید شد. این در حالی است که تبریز به اندازۀ کافی فضای تجاری دارد. حتی در جلسه‌ای با حضور مشاوران، شادروان مهندس میرمیران براساس کار تحقیقی که انجام داده بود، گفتند: می‎دانید که سرانۀ تجاری شما در تبریز از سرانۀ تجاری در شهر مشهد بیشتر است؟ در حالی که اقتصاد مشهد خیلی بزرگتر از اقتصاد تبریز است و همینطور سرانۀ تجاری تبریز از اصفهان هم بیشتر است. در حالی که اصفهان هم به خاطر وجود صنعت فولاد و دیگر صنایع و هم چنین جمعیت زیاد ، اقتصاد بزرگتری دارد. پرسش ما این بود که برای چه می‎خواهید اینقدر تجاری بسازید؟ پاسخ آنها این بود که شما بسازید اگر اضافه آمد، مردم نمی خرند !!!
چیز دیگری که از مرحوم مهندس میرمیران به یادم دارم این است که گفت: «شما دارید بحرانی را برای آینده تبریز بنیان می‎گذارید و من روزی را می‎بینم که اصنافی که به این ترتیب  به دست شما تولید می‎شوند، به دلیل تعددشان چرخۀ روزمره شان هم نخواهد چرخید و اعتصاب خواهند کرد و به استانداری خواهند آمد و گفت آن موقع چه خواهید کرد؟» یعنی ممکن است شما 1000 دکان در شهر داشته باشید و این هزارتا بچرخند، اما اگر این واحدها به هزار و هفتصد واحد افزایش پیدا کند، دیگر اموراتش نخواهد چرخید، چون پول ثابت در بازار میان همه آنها تقسیم خواهد شد.
ما دلایل دیگری هم داشتیم و ‎گفتیم که تبریز در تاریخ همیشه یک شهر تولیدی هم بوده و در دوران طولانی وظیفه و تکلیف تولید ابریشم و پارچه و محصولات کشاورزی را برای منطقۀ وسیعی در شمال غرب و غرب برعهده داشته است. اما حالا ما با احداث این سطوح وسیع تجاری داریم این مشاغل تولیدی را تعطیل می‎کنیم و همه سرمایه‌های ‎انسانی و مالی را به عرصۀ تجارت سوق می دهیم . اگرچه تبریز در طول تاریخ مرکز تجاری هم بوده، اما میان نیروهای تولیدی و تجاری تناسبی وجود داشته و ما برای هیچ کدام از این بخش‌ها ‎در قدیم رانتی ایجاد نکرده بودیم. این کار در طولانی مدت بر اقتصاد منطقه تاثیر منفی خواهد گذاشت. پس به همین خاطر نباید به سراغ تجاری سازی و نوسازی شهری برویم. اما گروه ما در حکم تصمیم سازان بودیم و تصمیم گیران کسان دیگری بودند و علی رغم طرح این بحث‌ها، مداخلات وسیعی را آغاز کردند که علاوه بر تناسب اقتصادی، توازن اجتماعی شهر تبریز را هم برهم زدند و معضلات بسیار عجیبی را به وجود آوردند که من فکر می‎کنم شاید دیگر اصلاً قابل جبران نباشد. برای مثال در میدان فرش یا همان چهارراه منصور، خانواده‌های ‎اصیل تبریزی سکونت داشتند و این نوسازی به زور این درخت‌های ‎کهن را از ریشه درآورد و گفتند از اینجا بروید چون ما می‎خواهیم کارهایی بکنیم. تعدادی از اینها مهاجرت کردند و به تهران آمدند و تعدادی دیگر دست و پای رفتن نداشتند، یا پولی به دستشان ندادیم که بروند، به جایش وعده دادیم که دکانی که ما می‎سازیم و به او می دهیم رونق گرفته و به زندگی او را رونق می‎دهد. اما به هر حال این خانواده‌ها ‎خود سرمایه های اجتماعی شهر بودند و ما آنها را دور انداختیم. حالا چطور می‎خواهیم آنها را برگردانیم. مدیران ما در آن زمان که دوران سازندگی بود، اساساً وقعی به این مفاهیم اجتماعی و انسانی نمی‌گذاشتند و فکر می‎کردند که توسعه را باید با یک  فشار از بالا ، جبر زیاد و به فوریت انجام داد.

-    از ابتدا این مطلب که کیفیت زندگی در شهر تبریز نزول کرده یا وضعیت زندگی بد است، برپایۀ چه مطالعاتی یا بررسی‌های ‎پشتیبانی طرح شد؟
به ضرس قاطع می توان گفت که هیچ مطالعۀ پشتیبانی وجود نداشت. چون خود در منطقه حضور داشته و به این مسائل حساس بودم، یقین دارم که هیچ بررسی نشده بود. اما در آن سو ، در مدیران شوقی برای توسعه و پیشرفت وجود داشت و زمان هم دورۀ پس از جنگ بود که سنگینی و سیاهی ناشی از جنگ همه جا را گرفته بود و همه می‎خواستند کاری کنند که از این فضا خارج شوند. حوزۀ کارشناسی هم هیچ اندیشه و برنامه‌ای برای دوره جدید نداشت و طرحی ارائه نکرده بود. شاید واکنش‌های معدودی در مقابل این اقدامات انجام شد، اما واکنش هم جواب نمی داد، چیز بیشتری از واکنش لازم بود، چیزی در حد داشتن طرح و مدل. برای مثال اگر مدیریت استان می‎گفت که در صورتی که این کار را نکنم پس چه کنم ؟ گروه کارشناسی مدل یا برنامۀ جانشینی نداشت .  فقط حرف هایی به صورت گلایه و نق زنی وجود داشت . صرف حرف هم در آن دوره به درد نمی‌خورد. همین اکنون هم که ما دچار تحریم‌ها ‎هستیم، اگر این دوره بگذرد و ایران به عنوان عضو فعالی از جامعه بین الملل عمل نماید ، ما طرح و برنامه ای برای جذب سرمایه و صرف آن سرمایه‌ها ‎در حوزه‌های ‎مورد نیاز نداریم. پول بسیار چیز خوبی است، اما اگر طرح و برنامه ای برای صرف بهینه آن نداشته باشیم، ای کاش هرگز آن پول به سوی ما سرازیر نشود.
ما قرن‌های ‎بسیاری در این سرزمین زیستیم بدون آنکه خیلی  پول داشته باشیم. می‎دانید که ما از هزاره‌های ‎دور به امروز رسیده ایم. خیلی‌ها ‎هم با ما بودند، اما نتوانستند با ما بیایند، کسانی مثل مانایی‌ها ‎،آشورها و اورارتوها حذف شدند، اما ما توانستیم و آمدیم. این رسیدن به امروز رمزی دارد و یکی از آن رموز قناعت است. من با پول داشتن مخالف نیستم، اما برای تداوم داشتن حیات جامعه باید برنامه داشته باشیم. جامعه شناس ما، حوزۀ عمران ما، توسعه‎گر ما باید برنامه داشته باشد تا به ترتیب پیش برود و همه را منتفع کند. قرار نیست که یک حوزه‎ای باد کند و حوزۀ دیگر له شود. متاسفانه هم آن حوزه ای که همیشه له می‎شود همان جامعه است. آن زمان هم همین اتفاق افتاد، ما طرح و ایده‌ای نداشتیم و بنابراین نوسازی بافت شهری به ترتیبی که شاهدید غالب شد و آمد و در نهایت به نظر می‎رسد که هرجا کار کردیم خطا کردیم.
نقد و بررسی کار انجام یافته در آن دوره ،که الان در تبریز دارد انجام می شود ، اتفاق بسیار مبارک و میمونی است. هرگز در ایران این اتفاق نیفتاده که کار انجام شده در یک دورۀ حاکمیتی را در همان دوره مورد نقد و بررسی قرار دهند. بهتر است که این کار تشویق شود و در مورد دیگر شهرها و دیگر پروژه‌ها ‎هم این کار خیر انجام شود.

-    حالا بهتر است روی بازار متمرکز شویم. بازار تبریز کارکردهای مختلفی از تفریحی و مذهبی و اقتصادی و غیره دارد. با این وصف در پروژۀ مرمت آن که ثبت جهانی هم شده و جایزه هم برده، گفته شده که وجوه تاریخی و اجتماعی بازار در این پروژه دیده شده است. می‎خواستم اگر می‎شودتوضیح دهید که نه امروز و دیروز بلکه در سده‌های ‎گذشته اهمیت اجتماعی بازار تبریز در کجا بوده است؟
ضروری است ابتدا به نکته ای اشاره کنم که بیشتر به اهمیت مکان‌یابی بازمی گردد؛ تا بگویم چرا تبریز در دوره تاریخی مهم بوده و چرا بازار آن مهم‌تر. منطقه ای که تبریز در آن قرار دارد یک منطقۀ بسیار مستعد است، زیرا آب و خاک مناسب دارد و مردم سختکوشی در آن سکونت دارند و تولید هم می‎کنند. در شمال‎اش قفقاز است و در جنوب آن بغداد که سده‎ها پایتخت امپراطوری اسلام بوده است. در شرق آن ری بوده که در دوره‎ای پایتخت ایران بوده و در غرب هم استامبول و پس از آن رم. تبریز در یک چنین چهارراهی قرار دارد. طبیعت و جغرافیای آن به ترتیبی است که لاجرم مسیر رسیدن این قطب‌های ‎قدرت به هم باید از اینجا رد شود. یعنی به خاطر وجود کوه‎ها و دره‎ها در این منطقه راه دیگری وجود ندارد. پس اینجا یک نقطۀ زیستی ویژه است. طبیعی است که تولیدات هم باید اینجا متمرکز شود، پس ساختار تولیدو بعد تجارت فرم می‎گیرد. علت اینکه تبریز وسیعترین سازۀ آجری به هم پیوسته عالم را جهت فعالیتهای تولیدی و تجاری دارد در همین نهفته است و نه چیز دیگر. در اینجا تقاضا وجود داشته و مادامی هم که تقاضا وجود دارد، می‎بایست به آن پاسخ داد. این را من از روی نوشته‌های ‎تاریخی نمی گویم، اگرچه در نوشته‌های ‎تاریخی هم وجود دارد. بلکه منبع مورد استنادم یافته‌های ‎باستان شناسی است که یقینی هستند. یافته‌های ‎باستان شناسی محدوده بازار نشان می‎دهد که این بازار حداقل از دوره سلجوقی تا کنون در همین نقطه وجود دارد. اینکه پیش از آن چه بوده فعلا باید به دنبال روایت‎ها و کتابها برویم، اما تردیدی وجود ندارد که بازار از دور سلجوقیان و آن هم در مقیاس وسیع در همین نقطه وجود داشته است .

-    چرا بازار تبریز مانند بازار تهران که در امتداد مسیر ارگ و جادۀ ری کشیده شده یا بازار اصفهان که در درازای مسیر کاخ شاه و جادۀ شیراز شکل گرفته، در امتداد جادۀ ابریشم کشیده نشده و ساختار مربعی دارد؟
خب قبلا چهار نقطه مهم جهان آن روز  را به شما معرفی کردم که بازار تبریز در محل تقاطع آن چهار نقطه است. در حالی که بازار تهران و اصفهان و خیلی از شهرهایمان در میان دو نقطه مهم شکل گرفتند. همیشه برآیند نیروهای تاثیر گذار در شکل گیری فرم دخالت دارند. مسیر قفقاز به بغداد یا راه بغداد به ایران در زمان بنی عباس خیلی مهم است، این اهمیت تا قرن ششم هجری قمری و یورش هولاکوخان مغول و فتح بغداد ادامه دارد. چطور بازار تبریز خودش را به سمت بغداد یا قفقاز نکشد؟ توسعه همۀ شهرهای ایران کنونی در دوره معاصر به سمت تهران کشیده شدند و این خاصیت قدرت است. مگر می‎شود در یک دوره ای از حیات تبریز بغداد یا قفقاز را به حساب نیاورد و ندید ضمن اینکه استانبول و اروپا و هم چنین ری و خراسان اهمیت خودشان را داشته اند .
نکتۀ مهم دیگر این است که شیب زمین بازار تبریز در سمت شمالی- جنوبی بیش از شرقی-غربی است. یعنی به صورت طبیعی بازار باید شرقی-غربی احداث می‎شد، اما به خاطر مراودات تجاری و هم چنین اهمیت قفقاز و بغداد در دوره تاریخی بیشتر به صورت شمالی-جنوبی شکل گرفته است. البته این یک فرضیۀ است، شاید نظرات دیگری هم وجود داشته باشد.

-    پرسش دیگر این است که بازار تبریز در سال 1354 در فهرست آثار ملی ثبت شده بوده است و آثاری هم که ثبت می‎شدند، شامل ضوابطی برای دخل و تصرف می‎شدند. اما گویا این ضوابط در بازار تبریز رعایت نمی‎شده تا همان دهه 70 شمسی که در دورۀ آقای وهاب زاده مرمت به طور جدی شروع می‎شود و در دورۀ شما گسترش می‎یابد. دلیل این جدی نگرفتن ضوابط و دخل و تصرفات غیرموجه چه بوده است؟
دلایل متعددی وجود داشته اما چندتا از آنها مهم تر بودند. یکی اینکه به احتمال زیاد در زمان تاسیس سازمان آثار تاریخی و باستان شناسی را در دورۀ رضاشاه، مثل هر کار دیگری در آن دوره ، همۀ امور را متمرکز کردیم و در ید دولت قرار دادیم. یعنی یک قانون گذاشتیم و گفتیم مردم شما دیگر کاری نداشته باشید، دولت آب و برق و گندم و همه چیز شما را تامین می‎کند. حتی در دوره ای که کسانی کارخانۀ تولید برق به مملکت آورده بودند، از آنها گرفتیم و آن را در ید دولت قرار دادیم. این متمرکز عمل کردن امور یا توسعه اجتماعی  و اقتصادی به زور و از بالا جواب نمی‎دهد. در زمان کودکی و نوجوانی من هنوز عرضه گندم به دست علافان بود. آنها گندم را از کشاورزان می‎خریدند و انبار می‎کردند، نانواها گندم را از آنها می‎خریدند و نان می‎پختند و مردم از آنها نان می‎خریدند. پس از چندی این کار از آنها گرفته شد و به تدریج دولت شد همه کاره و مردم کنار گذاشته شدند. درخیلی از امور و از جمله مرمت بناهای تاریخی هم همین اتفاق افتاد. به این ترتیب آنقدر سر دولت را شلوغ کردیم که از کار اصلی خودش که سیاستگذاری و برنامه ریزی است ، دور شد. البته پشت همه اینها یک استدلال خیرخواهانه بود، اما تدبیر و سیاستِ نامناسبی بود، زیرا به نظر می‎رسید باید داشته‌های خود را با یک نظام مدیریتی متناسب تنظیم و برنامه ریزی می‎کردند، نه آنکه نظام و سامان زندگی را عوض کنند. به این ترتیب دولت شد، همه کاره و همه کاره همیشه هیچ کاره است. اینگونه نه تنها از کار خود بازماند، بلکه در ادارۀ حوزه‌هایی که باید ‎در اختیار او باشد هم دچار مشکل شد، مثلا در حفاظت و مرمت بناها. دولت کاری را پذیرفت که در توانش نبود. ما نزدیک یک میلیون بنای تاریخی در کشور داریم که 900و نودهزار آن از آن مردم است. اگر به مردم بگوییم فقط ما مرمت می‎کنیم، در توانمان نخواهد بود. این یک تلقی ناصحیح از مدیریت حاکمیتی کشور است.
دلایل دیگری هم بود. بازار همیشه محل سیاست و محل تحولات اجتماعی بوده و دولتهای تمرکز گرا باید از آن بترسد و چاره ای ندارد. مثالی می‎زنم؛ خیابان فردوسی تبریز را می‎شناسید، همان که از جلوی ارگ تبریز آغاز و به بازار ختم می شود . در اوایل قرن حاضر می‎خواستند این را ادامه دهند و بعد از رسیدن به بازار ، آن را تخریب و بازار را دو بخش کنند. این بخش کردن بازار درست مثل این است که انگشت خود را ببرید. عنصر بریده تا مدتی زنده است و بعد می‎میرد. بخشی از بازار هم که جدا شده اگر نه بلافاصله ، ولی در میان مدت از رونق خواهد افتاد و خواهد مرد. در تمام شهرها این کار را کردند، در تبریز هم در برخی بخش‌ها ‎این کار شده اما امتداد خیابان فردوسی کاری اساسی بوده که قطعا به نابودی بازار منتهی می شد و این باعث می‎شود مردم جمع ‎شوند و صف بکشند جلوی لشکر شهرداری و نگذارند که این کار انجام شود. این اتفاق در حدود سال‌های ‎دهه اول قرن حاضر روی داده و ترس و واهمۀ حکومت از بازار را نشان می‎دهد که نقش اصلی در پیروزی مشروطه داشته است. مثال دیگری هم بزنم ، در دهه 40 آذربایجان استانداری داشته به نام آقای مهام ؛ این آقا بعد از اتمام دورۀ استانداری‎اش در آذربایجان، شهردار تهران می‎شود. آدم بسیار عمرانچی و جدی بوده که هرجا به مسئولیتی می‎رسیده منشا اثر واقع می‎شده است. او یک روز به بازار می‎رود و چرخی می‎زند و هفته بعد شیوخ بازار را به دفترش دعوت می‎کند. می‎گوید من به بازار آمدم و با شماها صحبت کردم و ملاحظه نمودم که شما همگی رنگ پریده و مریض هستید. من مدیر استان شما هستم و باید به فکر شما هم باشم، حالا من یافته‎ام که مشکل شما کجاست؟ شما آفتاب نمی‎بینید. راه چاره این است که گنبدهای بازار را برداریم، تا آفتاب به بازار بتابد. بازاریان بسیار رند و زیرک هستند و اینکه بازار محل تحولات اجتماعی و سیاسی است بی خودی نیست. از همین رو سریع مخالفت نمی‌کنند، بلکه می‎گویند «شما درست می‎گویید، بازار تاریک است. اما به ما اجازه دهید یک هفته فکر کنیم.» این شگرد بازار است، بی تامل و بی حساب حرف نمی‎زند و با بزرگان خود مشورت می‎کند. بعد از یک هفته نزد استاندار می‎روند و می‎گویند «یافتیم، ما کل بازار را سفیدکاری و آن را عین تخم مرغ سفید می‎کنیم تا بازار از تاریکی نجات یابد .» تا استاندار موافقت کند، اینها کار را شروع کرده بودند. از سوی دیگر در همان روزی که استاندار بازاریان را خواسته بود، همان روز دستور داده بود دو سه تا از گنبدها را تخریب کنند .  بازاریان برای جلوگیری از ادامه تخریب ، بازار را سفید کردند که اتفاقا خیلی زشت از آب در آمد ، پس بعد از مدتی نقاشی آجر رویش کشیدند. ما در مرمت بازار در دوره اخیر مقادیری از اینها را نگه داشتیم.
پس دو دلیل برای عدم حفاظت وجود داشت: یکی اینکه دولت مرمت را از دست مردم درآورده بود و دیگر اینکه به دلیل ترس و واهمه از نهاد بازار انگیزه‌ای برای حفاظت از بازار نداشت. سومین نکته این بود که حکومت پهلوی قاجارستیز بود و بازار تبریز هم مربوط به دوره قاجار است. زیرا تمام آن چه مربوط به دوره‌های ‎سلجوقی ، ایلخانی و صفوی بود در زلزله سال 1193 هجری قمری از بین رفته بود و کل این سازه ، سازه ای قاجاری است که برجا مانده است. طبعا این نکته ای است که نباید از آن غفلت کرد، نه فقط در مورد بازار ، که در مورد آثار تاریخی دیگری که مربوط به دوره قاجار بودند و در دورۀ پهلوی تخریب شدند هم صدق می‎کرد. اصلاً قانونی در همان دوره راجع به میراث داریم که ذکر می‎کند حفاظت تنها مربوط به آثار پیش از دوره قاجار است و این قانون حفاظت مربوط به آثار پیشین می‎شود.

-    اما این در مورد مردم هم صدق می‎کند. چون در طرح جامع اول تبریز ذکر شده که بازار مخروبه است و طاق‌ها ‎در برخی جاها پایین آمده است. یعنی دولت وارد نمی شده و بازاریان هم در دهه‌های ‎40 و 50 و 60 در قید مرمت بازار نیستند و باز در دهه 60 در طرح جامع دوم از مخروبه بودن بازار مطالبی آمده است. شما چطور این کار را انجام دادید؟
در همین دوره اخیر هم ، فشار زیادی بود که تخریب در بخش‌های ‎زیادی صورت بگیرد و به جایش پاساژ ساخته شود. برای مثال کاروانسرای زیبایی در بازار بود به نام کاروانسرای حاج رسول که تخریب‌اش کردند و به جایش پاساژ ساختند. دلیل اولش میل شدید به نوسازی بود و دلیل دیگرش این بود که مدیریت شهری به اندازۀ ماها در میراث فرهنگی معجزۀ احیا و مرمت را ندیده بودند. در این زمینه در دورۀ آقای وهاب زاده اقداماتی انجام شده بود و همکاران میراث فرهنگی می‎دانستند که این کار شدنی است اگر در مسیر آن پایداری کنیم و فرصتش را داشته باشیم تاثیر می‌کند، که بالاخره این کار انجام شد و بازار از آن حالت خارج شد و نهایتا جهان تشخیص داد که این اثر در عالم یگانه است و باید ثبت جهانی شود.

-    شما در یکی از مصاحبه هایتان اشاره کردید که اکنون در مدیریت حفاظت از میراث فرهنگی در جهان ،  رویکرد دولتهای حفاظت مدنی غلبه دارد. کمی این را باز کنید. رویکرد مدنی چیست؟
اگر روش مدیریت کار در مرمت بازار را توضیح دهم رویکرد همکارانم در میراث فرهنگی معلوم می‎شود. برای مثال در مرمت بازار ما جامعه را وارد فرآیند مرمت کردیم تا خودش آن را انجام دهد. مگر بازار از آن کیست؟ مگر نه اینکه بازار از آن بازاری است، پس باید رفت کنار و عرصه را به او یعنی بازاریان سپرد. حتی ما در میراث فرهنگی آذربایجان شرقی  پس از آن تجربه و سب توفیق نسبی به این سمت رفتیم که موزه‌ها ‎را هم با کمک مردم تاسیس کنیم و این کار در برخی از شهر های آذربایجان انجام شدو بخش زیادی از اموال فرهنگی و تاریخی موزه ها مردم به موزه ها اهدا نمودند، موزه های بناب ، خامنه ، سراب و مشروطه از آن جمله اند . این حرکت یک حرکت مردمی است. یعنی اگر به جامعه فرصت بدهی که خودش بیاید و چیزی تولید کند، هم آن تولید به تعالی جامعه کمک می‎کند و تولید بهتری انجام می‎شود و هم این عناصر و اقدامات هم افزا عمل می‎کنند. فرآیندی که هر لحظه در حال رشد و توسعه اند.
-     آقای مهندس این مطلب را کمی عملیاتی تر و جزئی تر در مورد مرمت بازار بیان کنید.
به یاد دارم در سال 1373 با همکاران عزیز میراث فرهنگی آذربایجان شرقی نسبت به آسیب شناسی کار مرمتی در بازار اقدام کردیم . هرکدام از ماها یافته هایی داشتیم اما جای بازاریها خالی بود و اتفاقا آنان بودند که بیشتر از مریضی بازار اطلاع داشتند و آنان بهتر میتوانستند حال بازار را بگویند. چندتا از آنهایی که در بازار حضور داشتند و صاحب تجربه زیاد بودند و آنها را  می‎شناختیم و یا معرفی شده بودند ؛ به جلسات دعوت شدند . در این فرآیند ما به چند نکته رسیدیم. نخست اینکه چون بازاری دهه‌ها ‎بود که در فرآیند مرمت حضور نداشته و پدربزرگش آخرین نسل از بازاریانی بود که آنجا را مرمت کرده بود، یادشان رفته بود که اصلا چگونه مرمت می‎کنند؟ استادکاران وجود داشتند، اما نحوه به کارگیری این استاد کاران فراموش شده بود. بازار همه جایش مشاع است، غیر از حجره بقیه فضاها مشاع بود و از یاد رفته بود که برای مرمت این فضاهای مشاع در گذشته تعامل چگونه صورت می‎گرفت. در این سال‌هایی ‎که دولت ، متمرکز کار را در ید خود گرفته، این همسایه‌ها ‎دیگر با هم کار نکرده بودند. حتی دیوارها را خالی کرده بودند و مغازه را توسعه داده بودند یا گاوصندوق کار گذاشته بودند و غیره. آداب گفتگو فراموش شده بود. علاوه بر این چون گفتگو از یاد رفته، دعواهای روزمره هم حل نشده بود. زیرا اگر گفتگو وجود داشت، دعواهای کوچک حل می‎شد. اما به خاطر فقدان گفتگو در بازار همه با هم جدل داشتند.
عامل بعدی؛ دولت ها از زمان رضاشاه به بعد سرمایه های اجتماعی بازار را به طور مرتب از بین برده است و یا بر سر آنها کوفته است. محور وفاق در بازار همین افراد بودند که وقتی حضور نداشته باشند وفاق ایجاد نمی شود. بازار تا دورۀ مدرن تمام معضلات اجتماعی، اقتصادی و عمرانی را در درون خودش حل می‎کرده است و اصلا به بیرون نیازی نداشته است. اما وقتی سرمایه اجتماعی از بین می‎رود، اعتماد از جامعه رخت برمی‎بندد. اعتماد نیز از بازار رفته بود و باعث شده بود که سازمان اجتماعی آن دچار مشکل شود. به این نحو حتی اگر بازاری ارادۀ مرمت را هم داشت دیگر نمی دانست باید چه کار کند و چگونه عمل نماید .
نکتۀ دیگر این بود که بازاری فکر می‎کرد مرمت پدیدۀ بسیار گرانی است. این شبهۀ بسیار بدی است که مانع نگهداشت سرمایه‌های ‎ماست. نمی دانم این سوتفاهم از کجا آمده. دیگر اینکه ارتباط میان مردم و نیروهای مرمت گر مانند استادبناها گسسته بود و از سوی دیگر افراد بازار فکر می‎کردند که مصالح مناسب جهت مرمت هم دیگر در دسترس نیست .  
نکتۀ اساسی دیگر این بود که بازاریان فکر می‎کردند اگر بازار را مرمت کنند بعد با دارایی و مالیات چه کنند؟ در صورت بهتر شدن ظاهر فیزیکی مغازه ها و حجرات ، مالیات بیشتری باید پرداخت کنند. همچنین مراجعه به اداراتی مثل شهرداری و بازرگانی و دارایی، سازمان میراث فرهنگی هم به دردسرها اضافه شده بود. یعنی مدیریت‌های ‎متنوع و متعددی که هرکدام هم آزار و اذیت‌های ‎خودشان را دارند. در نهایت می‎گفتند بگذار بپوسد و از بین برود ، بهتر است و به این دلایل کسی به سمت این کارها نمی رفت.

-    بعد از این آسیب شناسی مشارکتی همراه با بازاریان مطلع، این آسیب‌ها ‎را چگونه از سر راه برداشتید؟
ما در میراث دیدیم که توان مالی  و مدیریتی لازم جهت به سرانجام رساندن کار وجود ندارد ، به علاوه اینکه کار میراث تنها حفاظت بازار نیست و بسیاری از اثرها هستند که باید حفظ شوند. پس مدیریت مرمت را باید بدهیم دست خود بازاریان و وارد این حوزه نشویم. این رویکرد مخالفان زیادی هم داشت. تجربۀ قبلی آقای وهاب زاده و آقای دکتر تهرانی هم در مشارکت دادن بازاریان کمک می‎کرد که در این مورد باید مشارکت بیشتر و کامل بازاریان را بطلبیم. آقای وهاب زاده بعد از بازنشستگی کمک بسیار زیادی جهت انجام امور به صورت علمی و درست را به بنده ارائه کردند که جا دارد از ایشان صمیمانه تشکر و قدردانی نمایم ، دیدن تجارب قبلی و آسیب شناسی آن کمک شایانی به اتخاذ تصمیمات جهت مدیریت کار را بدست داده .
اولا تصمیم گرفته شد که مدیریت مرمت را بسپریم دست بازاری‌ها ‎و نقش میراث فرهنگی فقط هدایت ، حمایت و نظارت باشد. همچنین در جاهایی که نیاز به کار طراحی و تهیه طرح مرمت است، ما برایشان کار طراحی را انجام دهیم. این شد وظیفه ما! حتی خود بازاریان به دنبال استادکاران بروند و ما کسی را به آنها تحمیل نکنیم. اما اگر نتوانستند کسی را بیابند، ما افرادی را به آنها معرفی کنیم. در ارتباط با مصالح مرمت هم ما به تامین آن کمک کنیم، چون این حوزه را بهتر می‎شناسیم. در ارتباط با نهادها هم میراث فرهنگی نقش محوری ایفاء نماید و به نوعی کمک نماییم بین سازمان ها و ادارات ذیمدخل که مدیریت یکپارچه انجام پذیرد .
برای مثال رفتیم پیش شهردار تبریز و گفتیم: «شما می‎دانید که هر روز در حال ارتکاب جرم هستید؟ چون در بازار شما مجوز مرمت می‎دهید و این خطا است. چون به لحاظ قانونی اظهار نظر در عرصه‌های ‎تاریخی فقط کار میراث فرهنگی است.» ایشان گفتند : «چه کنیم؟» گفتم «بگذارید این مجوز را در میراث فرهنگی ما بدهیم.» گفتند «آخر ما وظایف و منافعی در بازار داریم، مثلا عوارض نوسازی را با این مجوزها می‎گیریم.» ما هم گفتیم که «باشد ما همه این مطالبات شما ‎را به رسمیت می‎شناسیم. یعنی زمانی مجوز را صادر می‎کنیم که با شما تسویه حساب کنند.» این مطالب را با هم توافق کردیم و آنها دیگر وارد این حوزه نشدند. این گامی بود در جهت تسهیل و یکپارچه سازی دیوان سالاری. با اداره کل  بازرگانی و استانداری هم صحبت کردیم.
بعد همکاری که برای ارتباط میراث با بازار انتخاب کردیم، همکاری بود که پدرشان بازاری بود و ایشان متخصص مرمت بناهای تاریخی بودند و این عاملی شد تا اعتماد بازار جلب شود . زیرا بازار از سده‎های دور ریشه و ساختارش بر اعتماد است و اگر این عنصر وجود نداشته باشد، نمی توان با او کار کرد. دیگر اینکه بازاری در همه دوران تاریخی و معاصر در مقابل دولت بوده و هیچگاه خودش را از دولت نمی داند. مامور ما هم مامور دولت بود و شامل اعتماد نمیشد، مگر اینکه پسر تاجر باشی باشد. !!

-    وظیفۀ این مامور شما چه بود و در بازار چه کار می‎کرد؟
ضمن بازدید حجرات و مغازه های متقاضیان نسبت به آسیب شناسی از بنا اقدام می‎کرد، شرح کار مرمتی را تنظیم و ارائه می‎داد، طرح مرمتی لازم را در صورت نیاز تهیه و به متقاضی ارائه می‎داد، دستور کار نحوه اجرای کار توسط نیروهای متخصص را تهیه و به آنان ارائه  می‎داد و پروانه مرمتی را تنظیم می‎کرد و بعد از شروع کار نظارت می‎کرد بر اجرای کیفی کار ، رابط سازمان با بازار دفتری بود که در راس آن این فرد قرار داشت. در یک دوره‌ای آقای علمیه و در دوره‌های ‎بعد آقای چترروز که هردو پدران بازاری داشتند و هر دو این همکاران عزیز فارغ التحصیل مدرسه مرمت ابنیه تاریخی بودند .
ماند ادارۀ دارایی. ضمن مراجعه به دفتر رئیس اداره دارایی وقت از ایشان سوال نمودم که «اگر بازار خودش بخواهد خودش را مرمت کند نمی‎شود از مالیات معاف شود؟ حتی برای چند سال؟ یا مالیات تخفیف پیدا کند؟ یا در نهایت افزایش پیدا نکند؟» گفتند «مورد آخر را می‎توانم اما قانون اجازۀ معافیت و اینها را نمی دهد.» انسان بسیار شریفی بودند و بعد از مذاکره و توجیه امر موافقت فرمودندکه با این حرکت همکاری کنند. پس برای آسیب‌های ‎بدست آمده تقریبا راه‎هایی پیدا کردیم تا بتوانیم آنها را حل نماییم .  

 
-    چگونه اجرا را شروع کردید؟
به یاد دارم که یکی از خویشان را خواهش کردم به یکی از این تیمچه‌هایی که وضع خوبی نداشت و ایشان هم دوستانی در ان تیمچه داشتند مراجعه کنند تا با آنها صحبت کنند تا مالکین تیمچه فوق از همراهی و کمک میراث استفاده کنند و شرایط بد تیمچه شان را بهبود دهند. از ایشان اصرار و از آنها انکار که آقا سری را که درد نمی کند که دستمال نمی بندند و از این حرفها. یکی دوبار این رفت و برگشت‌ها ‎انجام شد تا پیشنهاد دادند که جلسه ای با میراث برگزار شود. البته من هم عمویم بازاری بودند و این خود شرایط اعتماد اولیه و گفتگو را مهیا می‎کرد. هم من با زبان و روش آنها آشنا بودم و هم آنها نسبت به من شناخت داشتند.
جلسه ای در یکی از مساجد نزدیک به همان تیمچه گذاشتیم و همه آمدند. نیم ساعتی صحبت نموده و به آنها تصویری از فضای بازار بعد از احیا  توضیح داده شد که چه چیزهایی می‎تواند اتفاق بیفتد. در ضمن مذاکرات طرح شد که خیلی‌ها ‎دوست دارند بیایند به تیمچه شما و خرید کنند، اما نمی آیند، چون در داخل همین فضا هفت نقطه را شمع زدید که آوار روی سرتان نیاید. در جایی که فضا برای شما امن نیست مشتری و متقاضی خرید کالا چگونه بیاید. در حالی که اگر مرمت شود، درخشان و زیبا و محکم و امن می‎شود و عناصر تزئینی وابسته به معماری به کمک تبلیغ خدمات شما می‎آید. نیم ساعتی گذشته بود که ملاحظه شد جمع آرام شده. چون پیش از صحبت‌های گروه میراث ، آنها دو ساعتی ما را کوبیده و همه با حرارت بسیار زیادی دل خودشان را خالی کردند. اما بعد از این نیم ساعت گفتند «خب، ما چه بکنیم؟» گفتیم «شما سه نفر را از میان خودتان انتخاب کنید و کار را بسپرید دست این سه نفر. اما خواهش نمودیم که ترکیب این سه نفر اینگونه باشد که یک نفر ریش سفید مورد اعتمادتان باشد، یکی جوان باشد و دیگری کسی باشد میانسال که زبان تعامل با ادارات را بلد باشد تا بتواند کارهای اداری را انجام دهد.» شخص مسن برای اینکه فصل الخطاب اختلافات باشد، جوان برای اینکه ریش سفیدی را برای آینده یاد بگیرد و واقعا هم سرمایه‌های ‎اجتماعی جدید بازار الان همین‎ها هستند. بیشتر ریش سفیدها الان فوت کرده و یا حضور ندارند ، اما این جوانان آن روزها ‎آمدند و در یک سطح بسیار بسیار وسیعی کار اجتماعی می‎کنند. بنیادهای خیریه متعددی توسط همین نسل در تبریز تاسیس شده است. اینکه در سطح شهر تبریز گدایی دیده نمی شود به خاطر وجود همین خیریه هاست. علاوه بر انجمنهای خیریه متعارف اخیرا یک خیریۀ تخصصی تاسیس کرده اند که کارش مرمت خانه‌های ‎آدم‌های ‎بینواست. خیریه دیگری نیز تاسیس شده که کمک به تکمیل و توسعه ساخت خانه‎های فقرا است. کارهای وسیع و بسیار زیادی را هم انجام می‎دهند، مثلا بیمارستان‎های تخصصی می‎سازند؛ با تاکید بر این که همه ریشه در بازار دارند. حتی یکی از انجمنهای خیریۀ می‎خواهد یک روستای کم توان را در استان انتخاب کند و آن را با الگوهای توسعه پایدار توانمند نماید تا الگویی برای توسعه درون زا شود . همانطور که مدل برای شهر نداریم برای روستا هم نداریم و این اراده بسیار ارزشمندی است. پیشنهادی را اخیرا بنده با یکی از این دوستان مطرح کردم که این کار را به عنوان یک نمونه در یک بلوک همسایگی حاشیه نشین در تبریز انجام دهیم. ما این کار مطالعاتی را در بازسازی بعد از زلزلۀ ورزقان در خانه توسعه آذربایجان انجام دادیم و به ایده‌های بسیار جالبی رسیدیم. با این توضیح که پیش از هرکاری باید مددکار اجتماعی به آنجا ببریم و به جای کارخانه ساختن از مشاغل متعارف و خرد برای توانمندی اقتصادی استفاده کنیم و خیلی کارها که الان مجال طرح آنها نمی باشد .
به هرحال، یک گروه داشتیم متشکل از رهبران فکری بازار که طرف مشورت ما بودند و در هر تیمچه نیز سه نفر انتخاب می‌شدند. یعنی هرجایی که نوبت مرمتش می‎رسید این سه نفر را انتخاب و معرفی می‎کردند. خیلی وقت‌ها ‎فرد جوان‎ برای رتق و فتق امور می‎‎آمد، گاهی آن فرد میانسال برای امور اداری مراجعه می‎کرد و به ندرت هم که پاسخ نمی‎گرفتند فرد ریش سفید می‎آمد.
اولین کاری که انجام شد و به پایان رسید، خیلی درخشان بود. کارهای مربوط به پی بندی ، استحکام بخشی ، رطوبت زدایی ، مرمت عناصر باربر و ...... انجام و همه شمع‎ها برداشته شد و تزئینات وابسته به معماری مرمت شد و چیز خیلی زیبایی از آب درآمد. دراین مرحله چیزی در حدود 15 درصد هزینه مرمت را بازاریان دادند و 85 درصد را میراث تقبل کرد. اما برای تیمچه بعدی به دلیل کمبود منابع نرخ ما عوض شد و مثلا شد 30 به 70 درصد. تا اینکه در تیمچه‌های ‎آخر سهم میراث به دو درصد رسید و 98 درصد هزینه‌ها ‎را خود بازاریان پرداختند. آن دودرصد هم مربوط به کاسب‎هایی بود که مشکل داشتند، ، قرض داشت و نمی‎توانست مثل دیگران مشارکت کند. به عوض او ما وارد می‎شدیم و به نحوی سهم او را برعهده می‎گرفتیم که کسی متوجه نشود، پول از کجا آمده است. ما دوستان مختلفی در بازار داشتیم که خبرهایی از این دست را برایمان می‎آوردند.

-    پس ارتباط ارگانیکی با بازار داشتید؟
بله کاملا ارگانیک، رابطه ما با بازار اصلاً شبیه رابطۀ دولتی و دیوان سالاری نبود و این نوع ارتباط کمک کننده کار بود و می توانست کار مشارکت را به پیش ببرد و اعتماد و اطمینان طرفین را نسبت به همدیگر فراهم کند .  مرمت داخل حجرۀ هرکس مربوط به خودش بود و بیرون حجره و فضاهای مشاع را به صورت مشارکتی انجام می‎دادند.

-    چیزی که توجه ما را جلب کرد، جزئیات متناسب بود. چون آنچه تفاوت‌ها ‎را ایجاد می‎کند، دقت در جزئیات است. مثل دستگیرۀ درها و شیشه‌ها ‎و چارچوب‎ها و غیره. اینها چطور انجام شده بود؟
به یاد دارم که آن اوایل ناظر ما با مواردی روبه رو می شد که مالک بعد از گرفتن مجوز و پروانه کار جهت جلوگیری از دیده شدن رطوبت و یا ریزش ملات رویه کار و یا حتی رویه آجر نما ، در لایه های پایین دست ، در حال سیمان کاری در حجره اش است . جلویش را می گرفت و ایشان ضمن مراجعه به اداره و بیان گلایه اش به دلیل جلوگیری از کار به بنده مراجعه می کرد .می پرسیدم که دلیل این کار یعنی سیمانکاری توسط شما چیست ؟!! می گفت رطوبت تا یک متری دیوارهای حجره و یا مغازه را گرفته و مرتب دیوار ریزش می کند . بعد برایش توضیح می دادم که از نظر فنی این کار چه صدماتی به حجره اش می زند . اینکه ملات این دیوار قدیمی به خاطر گران بودن آهک در قدیم در لایه های پایین آهک است . در لایه های بعدی گچ و بعد گل و اگر دیوار را سیمان بکشید رطوبت در دیوار حبس می شود و از این لایه های آهکی بالا می رود و بعد گچ را خمیر می کند و گل را شل می کند و امکان تخریب طاق و گنبد مغازه ات بیشتر می شود . این گونه انتقال اطلاعات در فرآیند پروژه باعث شد که آگاهی فنی بالا برود ، به طوری که اکنون در بازار همه به نسبتی متخصص مرمت بنا هستند .

-    پس نگهداری را اینگونه تضمین کردید؟
بله، بعد از اینکه مراحل اولیه انجام شد و مرمت سازه و دیوار تمام شد، نوبت به جزئیات رسید. بعد ما در و پنجره را برای آنها طراحی کردیم. خیلی مانده که در این زمینه‌ها ‎هم رشد چشمگیر کنیم. چون در مرمت مردمی، سرعت کار متناسب با توان مردم است. توان مردم، توان مدیریتی، مالی، زمانی و دیگر چیزها است. برای ارتقا اینها باید انتقال دانش و آگاهی صورت بگیرد و اجتماعات از جنبه‌های ‎مختلف توان بخشی شوند. در مرحله ای از کار در تیمچه مظفریه یکی از کاسب‎ها پیش من آمد و گفت مرا برای دکوراسیون داخلی یاری کن. من برایش طراحی کردم و خیلی زیبا شد. این مدلی شد برای دیگران و خودش نشر پیدا کرد. اصلاً برای دخالت در این سطح نیرو در میراث وجود نداشت، بنابراین تنها راه حل همین بود.

-    این فرهنگ سازی اکنون هم تداوم یافته است؟
یک رویداد  بسیار بد در زمان دولت هشتم و نهم این بود که دوباره پول دولتی و طبعا مدیریت و دخالت دولت وارد بازار شد. یعنی در سفر استانی رئیس جمهور وقت به آذربایجان شرقی دولت دو میلیارد تومان برای مرمت بازار تقبل کرد. دوستان در میراث با این پول شروع کردند به کار مرمت در سطوحی از بازار ، آنچه ما انجام دادیم حفاظت اولیه بود، تازه باید مرمت جدی بازار شروع شود برای مدیریت وقت پیشنهادی را فرستادم که میراث الان طرح جامع مرمتی برای بازار تبریز را تهیه کند. برای مثال در مورد بهسازی لرزه‎ای در مقابل زلزله (در حدی که کمتر بریزد یا فرصت دهد که مردم از درونش خارج شوند) یا مسئلۀ تاسیسات زیر بنایی بازار (شبکۀ توزیع آب، برق، گرمایش و سرمایش، فاضلاب و غیره). در همان زمان که این پول وعده داده شد پیامی برای مسئولان وقت ارسال شد که این سرمایه را برای مرمت بازار صرف نکنید بگذارید انها خودشان کار خودشان را انجام دهند  این پول را ببرید به حوزۀ اجرای تاسیسات زیربنایی بازار. اما گوش نکردند و الان بازگرداندن مردم به مشارکت پیشین مثل دفعۀ قبل نیست و اصلا نمی‎دانم که چطور و از کجا باید این کار را شروع کرد؟

 
-    استادکاران را چگونه پیدا کردید و به کار گرفتید؟
تعدادی از اینها را می‎شناختیم ، آنها را به بازاریان معرفی می کردیم تا مشغول شوند. این ها می‎آمدند و شاگرد  (کارگر) می‎گرفتند. برای اینکه برای آموزش دادن به جوان‎ها تشویق شوند، ترفندهایی داشتیم. مثلاً استادکار شریفی را داشتیم که اوستا سعد الله دوستا نام داشت، به یاد دارم یکبار به ایشان گفتم «اگر گنبد بعدی را این جوانی که زیر دستت کار می‎کند بزند، یک جایزه داری.» بسیار شور و اشتیاق پیدا کرد که جوانک را تعلیم دهد. نه به خاطر جایزه ، بلکه به خاطر اینکه می‎دید آموزشی را که می‎دهد کسانی می‎بینند. این دیده شدن پدیدۀ غریبی است. خیلی کارا است، زیرا تلاش آدم را معنادار می‎کند. فراوان داشتیم از کارگران و استاد کاران که از داربست می‎افتادند و یا زخمی می شدند و یا بیمار می شدند حتما با همکاران به خانه‎شان می‎رفتیم. بعد می‎دیدم که اینها اصلا به دنبال پول نیستند، بلکه می‎خواهند دیده شوند و ای ن برایشان یک دنیا ارزش دارد.
آن زمان که ما شروع کردیم دو سه استادبنا و طاق زن تازه کار هم نداشتیم. اما به یک جایی رسیدیم که در سرتاسر ایران همکاران ما در میراث فرهنگی وقتی طاق زن می‎خواستند به سراغ ما می‎آمدند. به یزد و کرمانشاه و قصرشیرین و بسیاری جاهای دیگر در پروژۀ پردیسان و یا مرمت ابنیه تاریخی استانها  طاق زن فرستادیم.
-    لطفا بفرمایید نقش این آدم‎ها که نامشان به عنوان همکاران پروژه آمده چه بوده است؟
-    حاج هاشم مدینه‎ای و آقای حاج احمد خادم حسینی: خدا رحمت کند حاج آقا مدینه‌ای را. این دو جز آن نفراتی بودند که در آسیب شناسی کمک مان کردند و بعد ریش سفید سرا و تیمچۀ خودشان هم شدند. آقای خادم حسینی جز هیات امنای سه نفره راسته  شیشه‌گرخانه بودندکه مرمت شد.
-    بهروز عمرانی: ایشان ابتدا باستانشناس سازمان میراث فرهنگی بودند، بعد مدیر میراث آذربایجان غربی شد، بعد دوباره برگشت به آذربایجان شرقی و معاون اداره شدند دردوره ای که من هم در میراث فرهنگی حضور داشتم .
-    آقای ساعد هدایی: ایشان معاون مالی اداری بودند و انسانی بسیار سلیم النفس و پرمهر هم بودند و آموختۀ رشتۀ علوم سیاسی بود و می‎دانست با مردم چگونه صحبت کند. رفتار بسیار صمیمی و صادقانه ای داشتند با همه مخصوصا ارباب رجوع . خدا رحمتش کند .
-    مهندس قریشی: ایشان مهندس معمار و رئیس دفترفنی بودند و الان هم  معاون اداره هستند .
-    شرکت سخت آب: مهندسین مشاوری که تاسیسات زیربنایی بازار یعنی جمع آوری آب‌های ‎سطحی و فاضلاب و شبکۀ توزیع آب و مخابرات، نظام گرمایش و آتش نشانی بازار را طراحی کرد که هنوز اجرا نشده است.
-    علی فلسفی: مطالعۀ مردم شناسی بازار را انجام داد که خیلی به دردمان خورد.
من دو جا این کار را انجام دادم، یکی در بازار و دیگری در روستای کندوان که روستا را خانم فهمیه حسین زاده انجام داد. وقتی با تکیه بر مطالعه مردم شناسی برای مداخله به بافتی می‎روی می‎دانی که به کجا می‎روی. خواسته‎ها، توافق‎ها، چالش‎ها و حساسیت‎ها را می‎شناسی.
آقای وهاب زاده که مدیریت مجموعه را قبل از من عهده دار بودند کارآزموده ، سخت کوش و کار بلد بودند و خیلی در حوزه های فنی یار و یاور مجموعه بودند .
آقای علمیه و آقای چتر روز که هر دو فارغ التحصیل رشته مرمت بودند که در ارائه راهکارهای اجرایی و شیوه های درست مرمتی به بازاریان کمک های شایان را انجام دادند .
-    در کسانی که گرایش به نوسازی  شهری  و نه مرمت شهری داشتند کسی را سراغ دارید که با او هم صحبت کنیم؟
آقای عبدالعلی زاده و آقای درویش زاده در آن دروه نسبت به نوسازی بخشهایی از بافت تاریخی و مرکزی شهر اقدام نمودند و هم اینک هم آقای نجفی شهردار فعلی همان خطا و اشتباه را در سطح وسیعتری ادامه می دهند .

 

Filtered HTML

  • Web page addresses and e-mail addresses turn into links automatically.
  • Allowed HTML tags: <a> <em> <strong> <cite> <blockquote> <code> <ul> <ol> <li> <dl> <dt> <dd>
  • Lines and paragraphs break automatically.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • Web page addresses and e-mail addresses turn into links automatically.
  • Lines and paragraphs break automatically.
Image CAPTCHA