شرط اول معمارِ خوب است

شرط اول معمارِ خوب است

رونق و شکوفایی ساخت و ساز در سال‌های آخر سدۀ بیستم و اوایل سدۀ بیست ‌و یکم مسکو، تا حدودی،‌ شبیه آن چیزی است که در برلین و در نتیجۀ وحدت دو آلمان و فروریختن دیوار برلین و هجوم سرمایه‌گذاران غرب به بخش شرقی آلمان شد. اما، علی‌رغم تمام حرف و حدیث‌ها، اگر این رونق در آلمان منجر به خلق و  بوجود آمدن حرکتی مثبت در معماری و شهرسازی شد، متاسفانه،‌ در پایتخت روسیه نتایج مطلوب و مقبول در حوزۀ معماری و شهرسازی به بار نیاورد. اینک که دوران فراوانی و رونق به سر آمده و مدیریت شهر هم تغییر کرده، این امکان وجود دارد که بشود وضعیت را تغییر داد.

 

گفتگوی نینا فرالووا با هانس اشتیمان
تنظیم و ترجمۀ متن فارسی از بهروز مرباغی
منبع: آرچی.رو

 

شرط لازم برای به وجود آمدنِ یک اثر خوب، نه مسابقه و مناقصه، بلکه حضور یک معمار خوب است!

«هانس اشتیمان»، عضو شورای معماران مسکو، و سر آرشیتکت سابق برلین، از شرایط و نتایج مسابقه‌هایی می‌گوید که سیما و منظر امروزی پایتخت آلمان را ساختند!

 
رونق و شکوفایی ساخت و ساز در سال‌های آخر سدۀ بیستم و اوایل سدۀ بیست ‌و یکم مسکو، تا حدودی،‌ شبیه آن چیزی است که در برلین و در نتیجۀ وحدت دو آلمان و فروریختن دیوار برلین و هجوم سرمایه‌گذاران غرب به بخش شرقی آلمان شد. اما، علی‌رغم تمام حرف و حدیث‌ها، اگر این رونق در آلمان منجر به خلق و  بوجود آمدن حرکتی مثبت در معماری و شهرسازی شد، متاسفانه،‌ در پایتخت روسیه نتایج مطلوب و مقبول در حوزۀ معماری و شهرسازی به بار نیاورد. اینک که دوران فراوانی و رونق به سر آمده و مدیریت شهر هم تغییر کرده، این امکان وجود دارد که بشود وضعیت را تغییر داد. البته تحقق چنین پروژه‌های عظیم و مثبت چندان ساده نیست و دقت کارشناسانه لازم دارد. رئیس شورای معماران مسکو برای حل چنین مسائلی، متوسل به روش تقریبا نتیجه‌بخش مسابقه شده‌است.
هانس اشتیمان، راهبر دپارتمان مسکن و ساختمان سنای برلین، به عبارتِ دیگر: سر آرشیتکت شهر برلین، در سال‌های 1999 تا 2008، مدیریت و سازماندهی یا قضاوت مسابقات متعدد معماری و شهرسازی را داشته و با کفایت‌ها و عدم کفایت‌های این روش در معماری و شهرسازی کاملا آشنا است. علی‌رغم تفاوت‌های آشکار در اوضاع روسیه و آلمان یا هرکشور دیگری، تجربه‌های او در این زمینه نمی‌تواند برای ما جالب نباشد و ما می‌توانیم با نکات مهمی آشنا شویم.

 
دیدار سایت «آرچی.رو» با آقای اشتیمان در حاشیه سخن‌رانی او در شورای معماران مسکو صورت گرفت که باعنوانِ «ساماندهی برلین 2013-1989، و مشکلات عینی آن» در تاریخ 14 مه 2013 در خانه مرکزی معماران مسکو ارائه شد.

ساختار شهر
مسابقه روش خوبی است، ولی نه به عنوانِ تنها و عام‌ترین روش: تضمینی برای نتایج کیفی وجود ندارد. به یاد آوریم که بسیاری از آثار برجسته و شاخص معماری آثاری هستند که در جریان مسابقه معرفی و انتخاب نشده‌اند: پاویون بارسلون و گالری ملی جدید برلین اثر میس واندر روهه، «مجتمع زندگی»‌ لوکوربوزیه در مارسی و برلین، ساختمان کا.افِ شینکل، کلیسای کلن،‌ و کلیسای مارین در موطن من لوبک. مسابقه سبب جلب توجه زیاد و حساسیت موضوع می‌شود و بحث‌های خوبی را به دنبال می‌آورد چرا که خیلی‌ها با هر مسابقه امیدوار می‌شوند پروژه‌ای با شرایط عالی را بدست آورند. به باورِ من، ‌این یک اشتباه است: برای یک پروژۀ خوب مسابقه لازم نیست، ‌معمارِ خوب نیاز است. خوب، ولی چگونه می‌توان فهمید کی خوب است؟ هر معمار و شهرسازی برای خود ایده و اعتقادی دارد. اینجا است که همه‌چیز بستگی کامل به شرایط خاص و دقیق هر پروژه و ارزش‌هایی دارد که «معماری خوب» را تعریف می‌کند.

 
در 16 سالی که مدیریت دپارتمان ساخت و ساز سنای برلین را به عهده داشتم، به تمامی، به روش «مهندسی سیستمِ» خودم عمل کردم. شهر در سایه بمباران‌های شدید جنگ جهانی و اوضاع بعد ازآن، کاملا ویران بود، و وقتی انتخاب شهرسازان به عهده سرداران و خلبانان افتاده بود، شهر نیازی به معمارانی از جنس دانیل لیبسکیند،‌ زاها حدید یا رم کول هاوس احساس نمی‌کرد. برای ما ساختمان‌هایی «تک و ممتاز» از نوع ساخته‌های فرانک گری لازم نبود؛ برای ما زیرساخت‌های شهری لازم بود و ساختار بافت شهری. به همین خاطر من کسانی را به همکاری یا مسابقه‌هایی که دپارتمان من ساماندهی می‌کرد، دعوت کردم که می‌دانستم معماری را در متن و چارچوب ساختار شهری تعریف می‌کنند.

 
در مرکز برلین، میدان باشکوه «پاریز» و «دروازه براندنبورگ» قرار داشت. تمام ساختمان‌های اطراف آن در جریان جنگ جهانی دوم تخریب شده‌بود و پس از خاتمه جنگ هم این میدان محل مناقشه بین دو بخش شرقی و غربی شهر بود. در اوایل سال‌های نود، طرح جامعی برای این میدان در آوردم: ضمنا، برای ما، از قبل، یادمان براندنبورگ هم آشنا بود، به همین خاطر تمام ساختمان‌های دیگر باید با حفظ شان و حریم آن و در چارچوب بافت شهری ساخته می‌شدند. بدین ترتیب تمام معمارانِ ساختمان‌های جدید باید الزامات ما را رعایت می‌کردند: محدودیت ارتفاع (18 متر)، ارتفاع قرنیز و ازاره‌ها، و نوع مصالح مورد استفاده و مجاز در نما ها.


فرانک گری در برلین
با همین استدلال است که ساختمان مرکزی بانک «دی.زد» در اطراف میدان که اثر فرانک گری است،‌ قیافه و جنس بناهای تیپ او را ندارد. خواهم گفت چگونه چنین شد. مدیران این بانک برای طراحی این بنا مسابقه بسته‌ای اعلام کردند و «ستارگان» معماری ازتمام جهان را دعوت کردند، از جمله فرانک گری را؛ می‌خواستند ساختمان مرکزی‌شان در چنین مکان خاص شهر، حتما، فاخر و یگانه از آب درآید. مسابقه در دو مرحله انجام شد و من جزو هیئت داوران بودم؛ نظر من به خاطر مسئولیتم در شهر و این‌که بپذیرم فلان طرح پذیرفته و اجرا شود یا نه، برای سرمایه‌گذاران بانک مهم و جالب بود. و موضع من بسیار قوی بود، نه فقط به این خاطر که تصمیم‌گیر شهر و «بوروکرات» بودم، بلکه از جمله به این سبب که من در خصوص بناهای تازه برلین و معماریِ آن‌ها صاحب‌نظر بودم.


در پایان دور اول، شرکت‌کنندگان در مسابقه اسکیس‌های خود را به من و سرمایه‌گذار نشان دادند. من شخصا با فرانک گری آشنا هستم و از کارهای او در آمریکا و بیلبائو خوشم می‌آید؛ اما در ارتباط با طرح او، بهش گفتم «ما خودمان گوگن‌هایم داریم!- دروازه براندنبورگ- که برای ما بسیار مهم‌تر از ساختمان بانک است؛ ‌لذا تو با چنین طرح‌هایی هرگز در این مسابقه برنده نخواهی‌شد!». کاری بود در مایه‌های کار او در بیلبائو. او حرف‌های مرا شنید و نمای طرح را تغییر داد و شد ساختمانی که، ‌به اعتقادِ من، الان یکی از بهترین بناهای اطراف میدان است، ‌با جزییاتی دقیق، پنجره‌های بقاعده و درست و مصالحی حساب‌شده. کسی که این بنا را می‌بیند، فکر نمی‌کند مال فرانک گری باشد. اما در داخلِ بنا- این دیگر در اختیار کامل فرانک گری است؛ آتریومی تندیس‌وار با حال و هوای کامل کارهای گری. بدین ترتیب بانک صاحب نمایی درست و درخورِ بانک در میدان شد و در داخل هم، در معماری داخلی، یک چیزی که شبیه چیزی نیست!

 
این نمونه‌ای بود از مسابقه‌ای بسته با شرکت‌کنندگانی دعوت‌شده، که در دو مرحله اجرا می‌شود و به همین خاطر معماران می‌توانند پروژه را در تعامل با سفارش‌دهنده و دیگر افراد محدود و معدود موثر در انتخاب، از قبیل اعضای هیئت داوری ارائه نمایند و در برخورد با آنان در مرحله اول، تغییرات لازم را برای تحویل نهایی در مرحله دوم اعمال نمایند. قبول دارم که این روش روشی زمان‌بر است و خطرهایی هم دارد؛ مثلاً ممکن است شرکت‌کننده، به نحوی از انحاء، در جریان قرار بگیرد که از او چه می خواهند و طرحی را که مطلوب این‌ها است بازسازی کند و بیاورد، که ممکن است چندان هویتی نداشته‌باشد و به تبع خود سبب عدم شرکت افراد شاخص و توانمند در مسابقه‌های بعدی شود. با این‌حال، پاسخ سؤال نمی‌تواند فقط روشِ مسابقه باشد. مسابقه روشی جامع و جوابگوی کامل نیست. در مواردی ممکن است پاسخِ خوبی بدهد و در مواردی نه. بستگی دارد به تمام شرایط: کارفرما کیست، ساحتمانی که قرار است ساخته‌شود از چه رده و دسته‌ای است، در کجا قرار دارد. بدین ترتیب، صرفِ برگزاری مسابقه کافی نیست.


مسابقه و دانشجویان!
از دید «انجمن فدرال معماران آلمان»، که من هم یکی از اعضای آن هستم، بهترین نوع مسابقه، مسابقه باز و آزاد است. خوب، اما در عمل چه اتفاقی می‌افتد: مسابقه آزاد اعلام می‌شود و 500 معمار و دانشجوی جوان کارهای خود را به شما می‌فرستند. و معماران محترم وقتی در روزنامه و نشریه فراخوان این مسابقه آزاد را می‌بینند،‌ مثلاً فرض کنید طراحی یک خانه را،‌ می‌گویند «هر احمقی می‌تواند چنین طرحی را رو کاغذ سیاه کند!». و بدین ترتیب شرکت‌ها و دفترهای بزرگ و صاحب‌نام در این نوع مسابقه‌ها شرکت نمی کنند. مسابقه آزاد فقط فرصتی است برای معماران جوان که برای نخستین بار وارد گود می‌شوند. طراحی یک خانه، یا یک مهد کودک یا مدرسه را می‌توان برای چنین مسابقه‌‌ای در نظر گرفت، ولی وقتی صحبت از سالن بزرگ اپرای شهر است، لازم می‌آید معمارانی با تجربه بالا پا پیش بگذارند. ‌این دیگر نقشه‌کشی ساده و ادا بازی نیست. به همین خاطر مسابقه آزاد زیاد به درد ما نمی‌خورد.

 
مایلم حرفم را تکرار کنم تا اشتباه پیش نیاید: مسابقه حتماً لازم است، اما کدام مسابقه؟ و این بسته به شرایط خاص دارد: گاه ممکن است سه معمار شناخته‌شده را دعوت کنید، و گاه ممکن است فقط یکی را دعوت کنید و کار را شروع کنید.


ایستگاه مرکزی راه‌آهن برلین
باز یک مثال گویا از مسابقه‌های سال‌های اول 90- پروژه ایستگاه جدید راه‌آهن برلین. ابتدا، کارفرما، شرکت راه‌آهن آلمان (دویچه‌بان)، علاقه‌ای به مسابقه نداشت. آن‌ها معمار خود را داشتند و با طرحی که او تهیه کرده‌بود آمدند پیشِ من. من تخصصی در معماری راه‌آهن نداشتم و لازم بود مطالعه‌ای کنم و چیزهایی یاد ‌بگیرم. همین مطالعه باعث شد پیشنهاد کنم  مسابقه برگزار شود. راه‌آهنی‌ها موافقت کردند؛ البته با یک شرط: باید سرعت عمل داشت و طرح را خیلی سریع آماده کرد تا ساختمان خیلی زود ساخته‌شود. انگار زمانی را برای تحویل راه‌آهن در نظر داشتند که مصادف بود با مراسمی بزرگ برای صدر اعظم و قرار بود مهمانان زیادی بیایند و طبعا باید این مهمانان از ایستگاه جدید بیایند نه قدیمی. به این دلیل مسابقه را کوچک اعلام کردم: معمارانی را استوتگارت شرکت دادیم که از اول در جریان خواست دویچه‌بان بودند؛‌ من هم دفتر معماری «گِرکان،‌ مارگ و شرکا» را دعوت کردم که قبلا در جریان پروژه‌ای در موطن خودم لوبک با کارشان آشنا بودم و می دانستم در اجرا و ساختن بسیار ماهر و متخصص هستند. هم‌چنین، «یوزف پاول کلیایخوس»‌را دعوت کردیم که من یک زمان چیزهای زیادی از او در حوزۀ شهرسازی یاد گرفته‌بودم. راهی سفری به ولایات آلمان شدیم تا نمونه‌های ایستگاه‌های شاخص را ببینیم. مدیریت راه‌آهن آلمان مخالف سکوی مسقف بزرگ بود و اعتقاد داشت چنین فضاهایی سبب اتلاف انرژی زیادی می‌شوند. اما من چنین نمی اندیشیدم، ‌به باور من این جا بحث عملکرد عرصه عمومی مطرح بود و برایم خیلی عجیب بود که قطار، ماشینی چنین عظیم، از خیابانی باز وارد راه آهن می‌شود بی‌آن‌که الزامات زیبايي شناسانه‌اش رعایت شود. سپس، شرکت‌کننده‌ها آثار خود راآوردند. رئیس اداره راه‌آهن و من دست به انتخاب زدیم و نهایتا طرح دفتر معماری «گرکان، مارگ و شرکا» برنده شد. این نیز یکی از نمونه‌های مهم مسابقه بود: شرکت دولتی می‌خواست یک ایستگاه بسازد و فقط به فکر کارکرد و عملکرد آن بود، ساختمانی عبوس؛ بدون خصلت عمومی و اجتماعی؛ ولی من به کمک مسابقه توانستم همه‌چیز را سرجای خود بیاورم.


روش خصوصی‌ها،‌ و ستارگان
بسیاری از مسابقه‌ها، به ویژه از نوع بین‌المللی، تا حد زیادی زمان بر و انرژی‌بر است. وقتی معمارانی چون رم‌کول‌هاوس، ریچارد راجرز و‌ زاها حدید را دعوت می‌کنید، تدارک مسابقه وقت بسیاری را می‌طلبد، خواسته‌های پروژه بیش از 500 صفحه می‌شود، البته بدون کروکی‌ها و نقشه‌ها. باید تمام ریزه‌کاری‌های فنی و دیگر جزییات را اعلام کرد، ‌اطلاعات مفصل درباره عملکرد و خواسته‌ها را باید ارائه داد، در مورد بودجه، امکانات و حتی تمایلات و آرزوهای بهره‌بردار هم باید اطلاعات داد. و تازه وقتی امکان گفتگوی حضوری با شرکت‌کنندگان نباشد،‌کار مشکل‌تر هم می‌شود. به همین سبب، شاید بهتر باشد معماری را دعوت کنید بیاید،‌ موضوع را کامل توضیح دهید نظراتش را بگیرید،‌ و از او بخواهید طرح اولیه یا اسکیس پیشنهادی اش را بیاورد. اگر حاصل کار خوب بود و تفاهمی حاصل شد، ‌بپردازید به اصول و ساختار و جزییات طرح. از نما و فرم گرفته تا داکت‌ها و سامانه‌های ایمنی ساختمان.

 
این روشی است که کارفرماها و سرمایه‌گذاران خصوصی درپیش می‌گیرند چون به خوبی ارزش پول و زمان را می‌دانند و به نتایج نه چندان روشن مسابقه‌ها امید زیادی ندارند. البته اینان، گاه،‌ دنبال معمارانی هستند که جهت‌گیری‌های تبلیغی زیادی دارند و در نشریات شانگهای، هنگ‌کنگ، مسکو و دوبی خبرساز هستند؛ کسانی که در «بازار معماری»‌ معروف هستند. سرمایه‌گذارن، عموما، سررشته‌ای از کار معمار و شهرساز ندارند؛ آن‌ها به طرح همان نگاه را دارند که به ساختمان. آن را می‌خرند،‌ همان‌گونه که ساختمان را می‌خرند. به همین خاطر است که دوبی آنی می‌نماید که باید بنماید. در آن‌جا، هر آسمانخراشی باید «تک» باشد! که در متنی یا زمینه‌ای یگانه است! و من گاهی آن‌ها به دفترم می‌خوانم تا درباره مسائل شهرسازی باهم حرف بزنیم. دعوتشان می‌کنم از شهر محبوبم، بارسلون، با آن تفاخر و الزامات زیبای شهرسازی‌اش، بازدید کنیم. آن‌ها صدبار مایورکا را دیده‌اند، ولی بارسلون را یک‌بار هم ندیده‌اند. و البته چنین نشست‌و برخاسته‌هایی، و چنین سفرهایی بسیار مهم هستند: روندی آموزشی است؛‌ لازم است معمارِ شهر را به چنین روندی کشاند، کسی که واسطه‌ای است بین سرمایه‌گذار و معماری شهر.

 

 

 

 

 

 

منابع: 

سایت ارچي رو