معماری حواس و پدیدارشناسی

معماری حواس و پدیدارشناسی
نویسنده: 
مهرداد بهمنی

کتابی از شیرازی دربارۀ پالاسما

عنوان: معماری حواس پدیدارشناسی ظریف یوهانی پالاسما
پدیدآور: محمد رضا شیرازی
محل نشر: تهران
انتشارات: رخداد نو
نوبت چاپ: چاپ اول
سال نشر: 1391
شمارگان: 1100

 

کتابی از شیرازی دربارۀ پالاسما

عنوان: معماری حواس پدیدارشناسی ظریف یوهانی پالاسما
پدیدآور: محمد رضا شیرازی
محل نشر: تهران
انتشارات: رخداد نو
نوبت چاپ: چاپ اول
سال نشر: 1391
شمارگان: 1100

 

اختصاصی معمارنت- این دومین کتابی است که از محمدرضا شیرازی در معمارنت معرفی می‌شود. اولین کتاب روح مکان به سوی پدیدارشناسی معماری بود.

 

نویسنده در پی مجموعه‌ای با عنوان کلی پدیدارشناسی فضا، پدیدارشناسی معماری بر آن است تا در حد امکان ادبیات وسیع پدیدارشناسی معماری را برای علاقه‌مندان ایرانی در سه دفتر معرفی نمایند:

 

دفتر اول: آرای فیلسوفان (روح مکان به سوی پدیدارشناسی معماری....)
دفتر دوم: آرای نظریه‌پردازان معماری (معماری حواس و پدیدارشناسی ظریف یوهانی پالاسما....)
دفتر سوم: آرای معماران

 

ترجمه کتاب روح مکان از دفتر اول و تالیف کتاب معماری حواس و پدیدارشناسی ظریف یوهانی پالاسما از دفتر دوم شروعی برای مجموعه است که نویسنده امیدوار است به مرور زمان و در نهایت به گردآوری مجموعه‌ای غنی از گفتمان پدیدارشناسی معماری برای دانش پژوهان و دانشجویان ایرانی برسد.

 

شیرازی بر این اعتقاد است که «پس از آزمون معماری مدرن و آموزه‌های آن در تولید و توسعۀ معماری و شهرسازی قرن بیستم و بحران‌های قبل از آن، معماران و منتقدان معماری در جستجوی نقطۀ عظیمتی مطمئن‌تر، جامع‌تر و دقیق‌تر بودند تا به کمک آن خوانشی ژرف از معماری و محیط خویش ارائه دهند که از یک سو از سطحی‌نگری‌ها و تعمیم‌های معماری مدرن به دور باشد و از دیگر سو افقی نو بر هستی و سویه‌های وجودی انسان و فضا بگشاید.»

 

نگاهی به معماری قرن بیستم و فنلاند نشان می‌دهد که در اواخر قرن نوزدهم نوعی خودآگاهی ملی در فنلاند به وقوع پیوست که معطوف به جستجوی ریشۀ فرهنگ ملی از یک سو و ایجاد نهادهای دمکراتیک منبعث از توسعه صنعتی از سوی دیگر بود. در دهه 1880 تلاش در جهت استقلال از حکومت روسیه به نوعی بیانگری ملی منجر گردید که نتیجۀ آن آغاز جنبش رمانتیسیسم ملی بود که در تمام حوزه‌های هنر سایه گسترد.
در این راستا اسطوره‌های باستانی که ممزوج در هنر بومی بودند و تجربیاتی که برآمده از طبیعت بکر و وحشی بودند منابعی را تشکیل می‌دادند که سر چشمه هویت فنلاندی در آنها جستجو می‌شد.

 

پس از استقلال فنلاند از روسیه در سال 1917 فنلاند جوان به ناگزیر مواجه با برقراری روابط بین المللی با دیگر کشورها شد که این امر هم زمان با موج معماری عملکردگرایانه بود.

 

معمارانی چون الوار آلتو به بازدید از کارهای اروپایی پرداختند، در کنگره‌های ciam حضور یافتند و رهبری جریانات معماری را در فنلاند به عهده گرفتند. در میان عملکردگرایی فنلاندی اصول وقواعد معماری مدرن را پذیرفت.

 

از آنجایی که شکل و فرم معماری مدرن برگرفته از معماری مدیترانه‌ای بود، صحت بکارگیری آن در فنلاند که نیروهای طبیعت و محیط سخت شمالی بر آن حاکم بود مورد سوال قرار گرفت. تا جایی که برای اصلاح این امر از اصول معماری بومی و محلی از قبیل سقف شیب دار، استفاده از آجر و سنگ، پنجره‌های کوچک تبعیت شده از اقلیم و بدین سان قواعد سنتی، خلق خوی عملکردگرایانه را تصحیح کرد و گوهری تجسدی‌تر و خصلتی منطقه‌ای‌تر به آن آثار بخشید.

 

پس از جنگ جهانی دوم در حالی که آثار آلتو مسلط بود، رویکردی جهت تلفیق استانداردگرایی و تکنیک ساخت و ساز با اهداف هنرمندانه و نیازهای روحی – معنای وجود داشت که در نتیجه آن فضایی از ایمان و امید خلق شد که مشوق بسط و توسعه معماری‌ای شاعرانه و کاربردی بود که می‌توان آن را رویگردانی فنلاندی از مدرنسیسم بین الملل دانست.

 

در سال‌های دهه 1970 و1980 هر دو جریان خردگرا و بیان‌گرا به راه خود ادامه دادند؛ اما بهترین آثار حاصل تلفیق این دو در قالب یک معماری غنی تجربی بود که درک عمیقی از برنامه و سایت داشت. معماری پالاسما در این دوره و فضا شکل گرفت و گسترش یافت.

 

زندگی و آثار یوهانی پالاسما می‌توان به شرح زیر برشمرد:
1960شروع به کار معماری
1983 افتتاح دفتر معماری، برنامه ریزی شهری و طراحی داخلی
1997-1991 استاد و ریاست دانشکده معماری دانشگاهی فنی هلسینکی
1988-1983 استاد برگزیده هنر
1987-1983 مدیر موزه معماری فنلاند
1974-1972 دانشیار دانشگاه هایله سلاسی
1971-1970 رئیس انیستیو هنرهای صنعتی هلینسکی
تدریس در دانشگاه‌های اروپایی، آمریکایی، آفریقایی و آسیایی :
2004-1999 دانشگاه واشنگتن
1992 دانشگاه ویرجینیا
1993 دانشگاه ییل
آثار نظری یوهانی پلاسما:
دست‌های متفکر        2005 -کنش هنرمندانه و نقش دست در فرآیند خلاقیت هنری و معماری
مواجه‌ها              2005 (25 مقاله از پلاسما)
معماری تصویر         2001 دربارۀ وجه مشترک سینما و معماری
چشم های پوس        2005-1996 نقد تفکر ومعماری  محور غربی
خانه ملینکوف         1996
معماری جانوری        1995
آثار وی در حوزۀ معماری، شهرسازی، بازسازی و معماری داخلی
مرکزکامپی                2006-2003
موزه بانک فنلاند           2003-2002
مرکز خرید ایته کسکوس     1991-1989
انیستیتوی فنلاند در پاریس   1991-1986  تکه ای از فنلاند درون یک بنای موجود در پاریس
 موزه هنر روانیه می         1986-1984
اتلیه تابستانی آرنه          1970-1969
پروز ه modvil25          1969  - سیستم ساختمانی پیش ساخته مدولار، باز تاویل ساخت و      ساز چوبی سنتی ژاپنی

 

پلاسما را می‌توان از زمان روش از معمارانی که او در معرفی آنها کوشید شناخت؛ استیون هال و دانیل لیبسکیند که در کتاب مجمع الجزایر که به افتخار 70 سالگی پلاسما توسط چهره‌های کلیدی پدیدارشناسی معماری از جمله آلبرتو پوز، گومز، کارسن دویس استیون هال، کنت فرامپتیون و پیتر زومتور و دانیل لیسکیند تدوین و منتشر شد.

 

به اعتقاد هال، آثار معماری پالاسما معماری است که در آن توجهی خاص به درون و جزئیات شده، برخلاف اغلب معماران که تکیه بر خصوصیات فرمان بیرونی دارند.

 

کار او را باید دید و لمس کرد تا واقعاً فهمید: «فضای درونی آن است که زندگی می‌کند و تنها با رفتن‌اش به درون آن است که کیفیات قابل دیدن، حس کردن و لمس کردن‌اند، تنها در این صورت است که بوطیقای جزئیات فهمیده می‌شود...کارهای او واجد بُعدی تجربی‌اند.»

 

به گفته‌های آن روزهایی که وی در هلسینکی به سختی مشغول به کار با همکاران پروژه موزه بود، پالاسما همیشه در اتاق کنفرانس ساعت 6 عصر پس از کار در استودیو جهت گفتگو دربارۀ یک کتاب فلسفی با چهار فیلسوف و یک شاعر ملاقات می‌کرده است. پالاسما نیز مانند کوربوزیه که توانسته بود تعادلی عمیق میان کار نظری و عملی ایجاد کند، قادر بود تا همزمان بناهایی را خلق و اجرا کند که مهیج‌اند و مطالبی را بنویسد که عمیق‌اند.

 

به گفته شیرازی از منظر فلسفی پالاسما متأثر از فلسفه مرلوپونتی بوده و اندیشه‌های وی به هوسرل، هایدگر و بیشتر باشلار نیز نیم‌نگاهی دارد. اگرچه معتقد است تفکر مرلوپونتی به نسبت هایدگر پیشروتر و زایاتر است. نقد تفکر بصرمحور غربی، سلطۀ تصویر، استانداردگرایی مفرط، آوانگاردگرایی افراطی، مجازی‌گری، پسامدرنیسم صوری و فلسفی‌گرایی سخت و بی‌بنیاد از یکسو و تاکید بر ادراک چند حسی، فضای زیسته، ادراک کالبدی، تجربۀ فعلی و حرکتی، خاطره وخیال، احساس‌های وجودی، خانه و سکوت از سوی دیگر از جمله مهمترین دغدغه‌های پالاسما را شکل می‌دهند.

 

در فصل دوم پدیدارشناسی و معماری حواس شیرازی به نظرات پالاسما که پدیدارشناسی معماری را به معنای نگریستن به معماری از درون تجربۀ اگاهانه آن و از طریق احساس معمارانه دانسته و آن را در تقابل با تحلیل وجود فرمان و خصوصیات ظاهری بنا‌ها و ویژگی‌های سبکی آن قرار می‌دهد.
وی تفوق بینایی و دیدن بر حواس را در فرهنگ غرب ازهراکلیت، افلاطون، رنسانس، لوکوربوزیه و معماری معاصر پی میگیرد. وی تفوق و برتری چشم را نه تنها در معماری که در برنامه‌ریزی شهر و شهرسازی نیز قابل رؤیت می‌داند. پالاسما شهر معاصر را هرچه بیشتر در حال تبدیل شدن به شهر چشم می‌داند. شهری که حرکت سریع ماشین‌ها آن را از تن جدا ساخته است شهرگویا که از منظر هوایی، از فراز هواپیما دیده می‌شود. سرعت و حرکت سریع وسایل موتوری تنِ انسانی را وا پس می‌زند و مشارکت آن را به حداقل می‌رسانند. تنِ واپس‌زده منزوی و منفعل می‌ماند. بدین سان است که فرآیند برنامه‌ریزی مبتنی است بر چشم دکارتی تنظیم، کنترل و کیفیت، و شهر همواره از بالا نگریسته می‌شود. شفافیت وحس سبکی وسیالیت که در درون مایه‌های مرکزی مدرنیته‌اند ابعاد عقلانی و مفهومی معماری را تشدید کرده و به اضمحلال جوهر فیزیکی، حسی و تجسدیافته معماری می‌انجامند.
پلاسما معتقد است که اگر علاقه‌مندیم تا معماری نقشی رها، آزاد و التیام بخش داشته باشد و تقویت‌کننده تحلیل معنای وجودی نباشد، می‌باید به تعدد شیوه‌های هنوز ناآشکاری بیاندیشیم که در آن معماری به واقعیت فرهنگی و ذهنی زمان‌اش مرتبط می‌شود. او معتقد است تجربه معماری تجربه ای چند حسی است و کیفیات ماده، فضا و مقیاس نه تنها با چشم، بلکه با گوش، بینی، پوست، زبان، اسکلت و عضلات سنجیده شود.

 

در فصل سوم تن، زبان، سکوت، شیرازی بر کالبدی بودن خاطرات از شهرها و روستاها، تاکید دارد و می‌گوید: خاطره دیدار از ماسوله صرفاً خاطرۀ چشم‌اندازهای زیبای آن نیست؛ بلکه خاطر فراز و نشیب‌هایی است که تن ما و عضلات آن بالا و پایین رفتن از آن را تجربه کرده، کف پایمان ناهمواری راه‌هایش را فهمیده، دماغ‌مان بوهای آن را استشمام کرده و گوش‌هایمان همهمۀ بازارش را شنیده. خاطرۀ ماسوله خاطره تن-بنیاد است .... پاهای من طول خیابان‌ها و عرض میدان‌ها را می‌سنجد، نگاه من به درون نما نفوذ می‌کند و دست‌هایم به هنگام ورود بر آن، سنگینی در را احساس می‌کند. بنابراین من شهر را به واسطۀ کالبدم تجربه می‌کنم و (شهر و کالبد من همدیگر را تکمیل و تعریف می‌کنند.) بنابراین ما فضا را در کنش‌ها و افعالمان درک می‌کنیم. در، با ورود و خروج ادراک می‌شود، با نگریستن از خلال آن در به راهرو و با گذر از میانش.

 

و مهارت اصلی در این است که جوهر چند بعدی عمل طراحی را تبدیل به احساس‌ها و تصاویر تجسدی و زیسته‌کند و در نهایت کل شخصیت و کالبد طراح تبدیل به سایت کنش طراحی شود. در اینجا وظیفۀ اصلی پدیدۀ زیسته است و نه فهمیده شده. دربارۀ زمان از قول پالاسمایی می‌نویسد «.... زمانی که چشم‌انداز شهری معاصر را با شهرهای تاریخی می‌سنجیم؛ می‌توانیم زمان تخت را از زمان ضخیم و ژرفناک تمیز دهیم، یا غیاب زمان را از حضوری آرام بخش متمایز سازیم.»

 

زمان تخت زمان شتاب آلود تک بعدی‌ای است که گذشته را در حال خود خفه می‌کند. اما زمان ژرفامند زمانی است که گرچه رو به پیش دارد؛ اما به پس خود نیز می‌نگرد. شهرهای تاریخی عرصۀ تجربه زمان ژرفناک‌اند؛ گرانا را،پراگ، رم،یزد، نائین.

 

پلاسما با نقد سیستم آموزشی حاکم بر مدارس معماری می‌گوید: «امروزه این رویکرد نادرست و تاسف برانگیز وجود دارد که اثر معماری باید متضمن چیزی عجیب و شوک‌آور باشد. برعکس، وی معتقد است که اثر معماری راستین میباید به واقعیات زندگی و ساختمان بپردازد... اهمیت معماری در فرم آن نیست، بلکه در توانایی آن در آشکارسازی لایه‌های ژرفتر وجود است.» معماریِ گوهر، معماری سکوت است ونه معماری هیاهو.

 

در فصل چهارم: پدیدارشناسی خانه، پدیدارشناسی شهر به تمایز دو اصلاح مسکن (House)، خانه (Home) تاکید می‌ورزد که در مدارس معماری تنها روش طراحی مسکن و اقامتگاه تعلیم داده می‌شود نه خانه.

 

پالاسما معتقد است که «خانه باشگاهی تفرد یافته است و ابزارهای این فردیت‌بخشی، ظریف به نظر می‌رسد که خارج از تصور ما از معماری باشند. یک اقامتگاه، یا یک مسکن، همچون یک ظرف است، پوسته‌ای برای خانه، گوهر خانه همواره به واسطۀ باشنده و در چهارچوب باشگاه– اقامتگاه نهفته است. خانه بیانی است از شخصیت و خانواده و الگوهای بسیار منحصر به فرد زندگی‌شان. در نتیجه گوهر خانه به زندگی نزدیک‌تر است تا به اثر تصنعی. اگر خانه روح و روان باشد، مسکن کالبد آن است.

 

پالاسما می‌نویسد: معماری اصیل تنها در فرآیندی آرمان‌ساز امکان زایش دارد... معمار اصیل به هنگام طراحی به جامعه‌ای آرمانی یا اقامت‌کننده‌ای آرمانی می‌اندیشد. تنها ساختنی که چیزی آرمانی می‌سازد قادر است به معماری‌ای منادا بیانجامد... معماری والا منادی آینده‌ای انسانی‌تر است.
پالاسما فهم پدیدارشناختی خود از معماری در تحلیل «ویلای مایرا»، اثر برجسته آلوار آلتو بکار می‌گیرد و خوانش جامع چند بعدی  و چند حسی از آن ارائه می‌دهد که نمونه‌ای از رابطه‌ای آرمانی میان معمار و کارفرمای متأثر از دمکراسی، منافع صنعتی شدن، طراحی و هنر است.

 

آلتور در 1940 می‌نویسد: آنچه که در مراحل اولیه و اکنون که مرحله آخر معماری مدرن است غلط و اشتباه بوده فردگرایی نیست. خطا در این واقعیت نهفته است که فردگرایی به اندازۀ کافی ژرفا وعمق نیافته است. به جای مبارزه با ذهنیت فردگرایانه، مرحلۀ نوین معماری مدرن سعی بر آن دارد تا شیوه‌های فردگرایانه را از گسترۀ فنی و تکنیکی به سوی گستره‌های انسانی و روان‌شناختی سوق دهد.....

 

در فصل پنجم: معماری- وضعیت؛ در این فصل پالاسما از ترجیح تعبیر معماریِ وضعیتی (situtional) یا معماری فرهنگ ویژه، به جای تعبیر منطقه‌گرایی (regionalism) سخن می‎گوید.

 

حس مکان‌مندی ویژه، ریشه در طبیعت خاص، جغرافیا، چشم‌انداز محیطی، مصالح محلی، مهارت‌های ساخت و الگوهای فرهنگی دارد. با این وجود این عوامل قویاً با سنت و فرهنگ مرتبط و آمیخته‌اند.

 

هدف پالاسما از طرح معماری وضعیتی به جای معماری منطقه‌گرا رهانیدن، این طرز تفکر از الزامات فیزیکی و جغرافیایی صرف و دوختن آن به ابعاد زیستی و وجودی است. چرا که بیم آن می‌رود که معماری منطقه‌گرا تا حد تقلید یا حتی بازتاویل صرف وجوه بصری و فرمال فرو کاهد.

 

او به تلاش‌های مد روز و سطحی‌ای که در جهت بازآفرینی حس مکان و ریشه‌مندی در تاریخ از طریق کاربرد نشانه‌های موجود در نقش مایه‌های تاریخی صورت می‌گیرد، بی‌اعتماد بوده و آنها را سطحی، یک بعدی و بی‌مایه می انگارد. در این فصل نقد پالاسما بر معماری پست مدرن، دیکانستراکتیو و رویکردهای نشانه‌شناسی و زبان‌شناسی بیان می شود. این گونه خوانش‌های معمارانه، از آن رو که مبتنی بر کلام‌اند و نه تجربه با گوهر پدیدارشناسی که دریافت کالبدی و حسی را اصل قرار می‌دهد منافات دارند.

 

او به معماری در عصر مجاز نیز می پردازد و علی‌رغم توانایی‌های کامپیوتر معتقد است که ابهام هنرمندانه که عرصۀ تاویل و تنوع است، جای خود را به دقت ریاضی‌گون که عرصۀ صحت و درستی است می‌دهد. او معتقد به استفاده از کامپیوتر پس از فرآیند تخیل و طراحی و شکل گرفتن شخصیت طراحی دانشجویان است. در پایان این فصل از 6 درون مایه پالاسما برای باز افسون‌مندی معماری در آستانۀ هزاره سوم نام برده می‌شود:
-    آهستگی
-    شکل‌پذیری
-    حس‌مندی
-    اصالت
-    آرمان‌بخشی
-    سکوت

 

درون مایه‌هایی برای پاسخ به اینکه آیا معماری قادر است تا برای خود یک هدف فرهنگی و اجتماعی معتبر تعریف کند؟
آیا معماری قادر است تا تجربه مکان‌مندی، مکان و این همانی را ایجاد کند؟
آیا معماری می‌تواند سنتی را باز آفریند که به کیفیت و اصالت بیانجامد؟

 

در فصل ششم، توجۀ ویژه پالاسما به معماری تصویر معطوف شده است. پالاسما در کتاب خود معماری تصویر، فضای وجودی در سینمای پنج فیلم را به جهت تاثیر تصاویر معمارانه و نظریه‌های فلسفی‌شان برگزیده است. طناب اثر آلفرد هیچکاک؛ نوستالژیا، اثر آندره تاروفسکی؛ درخشش اثراستنلی کوبریک، مسافر، اثر آنجلو آنتونیونی و پنجره پشتی اثر آلفرد هیچکاک.

 

شیرازی معتقد است در کل، بحث بنیادین هنر و معماری بیان تجربۀ وجودی انسانی است که می‌تواند به مفهوم فضای زیسته بیانجامد. معماران قادر خواهند بود تا از طریق مطالعه معماری شاعرانه شده سینما، ابعاد نمادین زندگی و هنر خود را مجداً کشف نمایند.

 

فصل هفتم: پدیدارشناسی ظریف یوهانی پلاسما، خوانشی انتقادی برتاثیر پالاسما از پدیدارشناسی هوسرل «نگریستن بی‌پیش‌فرض» و تسری آن به حوزۀ معماری و هنر، چونان «نگریستن ناب به پدیدار» و «نگریستن به جوهر آن» رهای از هرگونه تشریح عقلانی می‌پردازد. پدیدارشناسی معماری، از این رو در جست و جوی درک جوهر ساختمان است و وضعیت رهاشدۀ آن را که ریشه در تجربه زیستۀ ما دارد شرح می‌دهد. به گفتۀ شیرازی مهمترین وجه پدیدارشناسی پالاسما ایدۀ «معماری چند حسی» است.

 

اساساً نقد توفق بینایی به نوعی نقد «پدیدارشناسی از بیرون» است. پدیدارشناسی‌ای که مبتنی است بر «دیدن از دور و با فاصله». بدین سان پلاسما نوعی «پدیدارشناسی از درون» را تأسیس می‌کند. «پدیدارشناسی نزدیکی»‌ که دقیق و جزء نگر است.

 

پلاسما سه رویکرد جاری و معماری را مورد نقد قرار می‌دهد: کالایی سازی بناها، جست وجوی ویران‌گر نوبودگی و سلطه تصویر بازار پسند.
در پایان شیرازی بر چند شکل درخوانش و تفسیر آثار پلاسما توجه می‌کند؟
1-    تاکید و تمرکز بیش از حد وی به «نزدیکی» یعنی ماندن در «درون» و ارائه «نماهای نزدیک» در شرح معماری اثر معماری و کم توجهی به محیط اثر
2-    در مطالعات و نوشته‌های او خوانش‌های ارائه شده متفرق و منفصل‌اند تا پیوسته و منسجم. با این حال مشکلات فوق و معضلات روش پدیدارشناختی وی هرگز هرگز تخطئه آن نیست؛ بلکه روشن ساختن وجوه هنوز ناکارآمد آن است، تا با رفع آن و غنی‌سازی‌اش فهم ما از معماری و تجربه معماری فراخ و گسترده‌تر گردد.

 

به قول شیرازی:
«بی‌گمان مطالعات نظرات پلاسما در قلمروی هنر و معماری وجوه هنوز نا مکشوف و شاید غفول را بر ما می‌گشاید و به ما نگرشی می‌آموزد که اگر نه بی‌تکلف حداقل کم تکلف است. هدیه‌ای که با آن زیست جهان ما لطیف‌تر، عمیق‌تر و زیستنی رخ می‌نماید، زندگی به تجربه‌ای زیسته و شاداب گره می‌خورد و معماری از بار سنگین افراط و تفریط نو‌گرایی و واپس‌گرایی می‌رهد.

 

لینک مطلب: یادداشتی بر کتاب «روح مکان بسوی پدیدار شناسی معماری

منابع: