سید محمد بهشتی: تهران کجاست؟

سید محمد بهشتی: تهران کجاست؟

اول آبان، جشن تهران بود. جشنی برای شهری که طی چند دهه گذشته، خاطرات خود را یکی یکی از دست می‌دهد. موسسه تهران بر آن شده است که تمنای تهران پر خاطره را بکند. تهرانی که شاید روزی بتوان برای آن خواند: «خوشا تهران و وضع بی مثالش.» در این جشن سید محمد بهشتی، مشاور ارشد سازمان میراث فرهنگی، بحث مهمی را در مورد «جایی بودن» و «چیزی بودن» شهر مطرح کرد. شاید بتوان این بحث را از مهمترین مسایلی یاد کرد که تا کنون در مورد تهران فراموش شده است

 

سید محمد بهشتی در جشن تهران، از تهران می‌گوید
خوشا تهران ... یک خاطره است
 

 

اول آبان، جشن تهران بود. جشنی برای شهری که طی چند دهه گذشته، خاطرات خود را یکی یکی از دست می‌دهد. موسسه تهران بر آن شده است که تمنای تهران پر خاطره را بکند. تهرانی که شاید روزی بتوان برای آن خواند: «خوشا تهران و وضع بی مثالش.» در این جشن سید محمد بهشتی، مشاور ارشد سازمان میراث فرهنگی، بحث مهمی را در مورد «جایی بودن» و «چیزی بودن» شهر مطرح کرد. شاید بتوان این بحث را از مهمترین مسایلی یاد کرد که تا کنون در مورد تهران فراموش شده است

 

 

تهران یک خاطره است. شاید لازم باشد که قبل آن بپرسیم،تهران کجاست؟ در طی سال های گذشته کسانی که در مورد تهران صحبت می کردند، متخصصان در حوزه شهری و مدیران شهری صحبت بودند، در غیر این صورت دیگران در این مورد حرف نمی زدند، چندین دهه است که صحبت درباره تهران در انحصار این دو گروه بوده است. شاید کمتر از یک دهه است که دیگران پا به میدان گذاشتند و درباره تهران شعر می گویند، قصه می گویند. به هر صورت از انحصار متخصصان شهری، خوشبختانه دارد،خارج می شود.

 

شهرسازان به عادت چندین دهه این نبود که تهران کجاست. همیشه پرسش آن ها این نبوده تهران کجاست، همیشه این بوده که تهران چه چیزی است. کجایی تهران نزد این دو گروه موضوعیت نداشت. وقتی که صحبت در مورد چیستی یک شیء می کنیم. معمولا توجه ما معطوف است به جنبه های کارکردی شی. کبریت چیزی است که آتش روشن می کند. اتومبیل چیزی است که حرکت می کند. وجه کارکردی شی گویی بهانه اصلی پدید آمدن شیء است. در صورتیکه وقتی صحبت از کجایی می کنیم، وجه کارکردی به شدت اهمیت خود را از دست می دهد. چرا که وجه کارکردی دچار تغییر و تحول شود، درصورتیکه کجایی یا جایی بودن به این صورت دچار تغییر و تحول نمی شود. هنوز هم می توان گفت: «خوشا شیراز و وضع بی مثالش». چون ما درباره شیرازی صحبت می کنیم که جایی است چون ما درباره  شیرازی صحبت می کنیم که شیراز حافظ خیلی فرقی ندارد. اما شیراز به مثابه چیزی و به لحاظ کارکردی تغییر و تحولات بسیاری پیدا کرده است. شیراز امروز با شیراز حافظ از نظر کارکرد خیلی تفاوت کرده است.

 

ما برای «چیزی» دلمان تنگ نمی شود. چیزی باعث انبساط خاطر ما نمی شود . در ما دلشوره ایجاد نمی کند و همه چیزهایی که با دل است.  فرهنگ دهخدا چیزی بیش از 50 واژه و اصطلاح دارد که همه با دل است. مخاطب دل چیزی بودن نیست اما کجایی بودن، مخاطب دل است. چه نسبتی وجود دارد، بین تهران به مثابه چیزی، یا تهران به مثابه جایی؟ وقتی ما معمولا صحبت از وجه معنایی شی می کنیم در مورد شخص و مکان، معمولا وجه کارکردی را بهانه قرار می دهیم. یعنی ما به بهانه عبور از زاینده رود از پل خواجو عبور می کنیم. وگرنه پل خواجو بهانه ای نیست که ما را از رودخانه عبور می دهد وگرنه پل آهنی هم این نیاز ما را پاسخ می دهد. ما به بهانه هایی از به چیزهایی رجوع می کنیم. اما این ها بهانه است. اما مقصود چیز دیگری است اما چیز دیگر چگونه پدید می آید؟ آیا از روز اول هم خوشا شیراز و وضع بی مثالش؟ یعنی روزگاری که شیراز را پایه گذاشتند شیراز جایی شد یا چیزی شد؟ یا به مرور ایام شیراز چیزی شد. مثال از شیراز می زنم برای اینکه قدمتش از نظر شهربودن بیشتر از تهران است.حافظ ما در مورد تهران شعری نگفت و گرنه امروز می گفتیم که حتما «خوشا تهران و وضع بی مثالش» .

 

چه چیزی ایجاد می کند، آن هاله معنایی را که دور چیزی حلقه می زنه و آن را تبدیل به معنایی می کند و آن امری ماندگار می شود و اگر قرار باشد، تغییر و تحولی اتفاق بیافتد، مستلزم اتفاقات است. در بحث درام و روایت یک نکته ای وجود دارد، وجود دارد، ما در حیات خودمان دو کیفیت حیات را تجربه می کنیم. یک کیفیت حیاتی که غیر روایی است، ما هر روز تکرار می کنیم، که بخش اعظم زندگیمان همین است. ما هر روز می رویم سر کار، بعد می آییم اینجا، کارمان تمام شود می رویم منزل. معمولا چیزی از این وجه به یادمان نمی ماند. این را می گوییم حیات «غیر روایی»، «حیات تقویمی» است. برای حیات غیر روایی می توانیم برنامه ریزی کنیم.  این تکرار شدنی است. فاصله امروز با فردا برابر است با فاصله امروز با دیروز. تغییر زیادی در آن پدید نمی آید. نسبت ما با اشیا کیفیت خاصی دارد.یکی از مهمترین ویژگی های آن، این است که به خاطر ما نمی ماند. در مقابل آن یک کیفیت دیگری وجود دارد، اسمش را من می گذارم:«حیات روایی»، یک اتفاقی برای ما می افتد، اتفاق خوش یا ناخوش، به محض اینکه این اتفاق می افتد ما از این حیات غیر روایی پرتاب می شویم به یک موقعیت جدید و  در این وضعیت جدید، معنای زمان، مکان و هر چیزی که در نسبت آن قرار می گیرد، دگرگون می شود و معنای جدیدی می گیرد. اینجاست همه چیز به خاطر ما می ماند. همه مربوط به مقاطعی است که ما دارای حیات روایی شدیم. این در مورد یک فرد است در مورد یک جامعه است. تاریخ حیات روایی یک جامعه است . آن چیزی که به خاطرش می ماند. شکل گیری شخصیت هر فرد و جامعه موکول به حیات روایی آن است. سرمایه و ثروتی که می اندوزیم، معمولا آن چیزی است که در حیات رواییمان به دست می یاوریم.

 

نکته ای را از آقای آغداشلو شنیدم که نقل می کرد از بونوئل یک وقتی مادرش دچار آلزایمر شده بود. او رفته بود در شهری که مادرش در یک خانه سالمندان بیمار بود. وقتی برگشت  خیلی ناراحت بود. از او پرسیدند تو چرا اینقدر ناراحت شدی تو که مادرت را دیدی؟ گفت که او دیگر مادر من نیست. از یاد برده، آلزایمر باعث شده بود که او فقط یک پیرزن باشد. مادر بودن هم محصول هاله روایی است که یک شخص می تواند داشته باشد. حالا به این اعتبار اگر ما به شهر مان نگاه کنیم. دوباره می توان پرسید تهران کجاست؟ ما تمرین امروزی نداریم که پاسخ این سوال بدهیم. برای اینکه همه پاسخ هایی که می دهیم در پاسخ سوال «تهران چیست؟» امروزما دچار تمنای این پاسخ شدیم که تهران کجاست؟ ما به راحتی نمی توانیم به این سوال پاسخ دهیم. ما چندین دهه در قرنطینه نسیان به سر بردیم. خصوصا نسل جوان پر پر می زنند که تهران کجاست. اما ما که پدرشان هستیم خیلی پاسخ درستی نداریم که تهران کجاست؟ من می خواهم سعی کنیم، این تمرین را بکنیم که تهران کجاست؟ وقتی این سوال را می پرسیم، با صورت مسئله های متعددی رو به رو می شویم. مثلا این سوال را بپرسیم که «زندان قصر کجاست؟» زندان قصر ساختمانی است که یک معمار روس ساخته. این ها اطلاعات است. اما اگر جدی تر و عمیق تر بشویم. یک تجربه ای تاریخی کشور ما پیدا کرد، بعد از مشروطه و اینکه برای اولین بار مردم صاحب حق در نظام قانونگذاری کشور شدند. تا حتی زندانی صاحب حق شد. تا قبل از این زندانی صاحب حق نبود. در قورخانه زندانی بود، که در این زندان پنجره ای داشت هم سطح خیابان . مردم نذر می کردند به این زندانی ها غذا دهند. چون زندانی صاحب حق نبود. اولین جایی که این اتفاق افتاد در همین زندان قصر بود.

 

تمام تحولات سیاسی معاصر ما می بینم یک سرش در زندان قصر است. تمام بزرگان و شخصیت های برجسته سیاسی ما ، بخشی از مبارزات سیاسی ربط پیدا می کند به زندان قصر. امروزه ما زندان قصر را فرهنگسرا کردیم. یعنی حتی این کار خوب هم، بیشتر متاثر از آن نسیان است. ما متوجه نشدیم که زندان قصر در واقع یک شی است در حیات دراماتیک ملت ایران در طول صد سال گذشته و شهر تهران در طول شهر تهران و یکی از مهمترین، چیزهایی که می تواند چنین دلالتی بدهد. ما هنوز یاد نگرفتیم، شواهد مربوط به خاطراتمان را حفظ کنیم . دوران سختی را داریم طی می کنیم. شهر به مثابه چیزی بودن با شهر به مثابه کجایی بودن در تضاد و تعارض است.  چند دهه پیش چنینن تناقضی وجود نداشت. از دهه 50 به بعد، رفته رفته شهر تهران از جایی بودن تبدیل به چیزی بودن شد. نزدیک یک دهه است این تعارض محسوس است. خیلی جاها، شهرمان را به مثابه چیزی آباد می کنیم به قیمت اینکه شهرمان را به مثابه جایی تخریب می کنیم. آبادی شهر به مثابه چیزی موکول به مثابه جایی است. در صورتیکه آن چیزی که ماندگار است، شهر به مثابه جایی است. شما وقتی هوای اصفهان می کنید، هوای اصفهان به مثابه جایی است. شما دلتان برای فاضلاب اصفهان که تنگ نشده است یا تقاطع های غیر همسطح دل شما را برده باشد. این همان چیزی است که می گوییم، شهر به مثابه چیزی .

 

ساکنین شهر به مثابه جا چه کسانی هستند؟ وقتی ما صحبت از شیراز می کنیم. صحبت از حافظ می کنیم. حافظ ساکن شیراز است به مثابه جایی. چون او بزرگ شهر است؛ اهل شهر است. برای اینکه شیراز را ببینم به دیدار حافظ می رویم. بزرگان تهران چه کسانی هستند که آن ها ساکنان شهر تهران به مثابه جایی هستند آن ها هستند که باید آن ها را حفظ کنند. نکند آن ها را خانه خراب بکنند. ما ساکنان حقیقی شهر را داریم از این شهر بیرون می کنیم. داریم به حاشیه می رانیم در صورتیکه این ها صاحبخانه هستند. در «شهرما،خانه ما » که شعار شهرداری است، کسانی که حقیقتا حق است این شعار را بدهند، آن کسانی هستند که به مثابه جایی بودن، ساکنان شهر تهران هستند. اگر اینطوری نگاه کنیم، تهران چیست؟ تهران کجاست؟ آیا تهران جز یک خاطره است. جز یک رویاست. جز یک چیزی که ما دلمان برای آن تنگ می شود. جز چیزی که ما دلمان هوای آن را می کند.  آن چیست آن فقط یک رویاست. فقط یک خاطره است.زمانیکه من در شهرداری بودم، نامه ای به ما زدند که این خانه های تاریخی در طرح ما قرار گرفتند. پرسیدم:« طرح شما از چه زمانی طرح بوده است. از زمان شاه طهماسب طرح شما بوده ؟» گفتند:« نه طرح جدید است.» پس پاسخ داده شد که طرح در اثر قرار گرفته، نه اثر در طرح قرار گرفته است. کسی منکر این نیست که شهر ما به لحاظ کارکردی پاسخ گو باشد اما با ادب ورزی که شهر ما کجاست، ما حاضر نیستیم که پدر مان را بفرستیم بیمارستان آ ن‌ها پدر ما را بکشند و پسر جوان 18 ساله تحویل ما بدهند. البته پسر جوان سالم تر و قبراق تر اما پدرما نیست. ما پدرمان را می خواهیم بیاید. یک مقداری هم حالش بهتر شده باشد. برپایی چنین مراسمی نشان می دهد که احوال اهل شهر تهران متمایل به این شده که به اینکه حالا متقاضی شهر به مثابه جایی است. این جای بسیار امیدواری است.
 

منابع: 

خبرگزاری میراث فرهنگی