سفری به قزوین: از دولتخانۀ صفوی تا کلیسای کانتور

نویسنده: 
سارا کریمی

نوروز ۹۱ برای من نوروزی معمارانه یا شاید هم مهرازانه بود. از آن جهت که سال کهنه (۱۳۹۰) سال آشنایی ام با مباحث معماری بود، نوروز پس از آن، سفرهایم با نگاهی معمارانه همراه بود و رنگ و بویی متفاوت داشت. مقصد سفر نوروزی امسال مان قزوین بود. قزوین شهرآب انبارها؛ شهری تاریخی است که می توان یادگاری از رویدادها و دوره های تاریخی ایران در آن یافت؛ از حسن صباح و هارون الرشید گرفته تا صفویه و قاجار و مشروطه و جنبش دموکراتیک آذربایجان و نهضت ملی شدن نفت و وقایع متأخرتر.این شهر مرکز شهرستان قزوین و استان قزوین است و در ۱۵۰ کیلومتری غرب تهران واقع است. وسعت شهرستان قزوین ۵۶۹۳ کیلومترمربع و جمعیت آن حدود ۵۴۰۰۰۰ نفر است و کشاورزی پررونق از ویژگی های تاریخی آن است.در گشت یکروزۀ ما آنقدر مکانهای دیدنی وجود داشت که اگر بگویم انتخاب در میان آنها کاری دشوار بود اغراق نکردم. با وجود جاذبه های گردشگری و تاریخی فوق العاده، حجم توریستی که در سطح شهر دیده می شد ناچیز بود و این برای من به عنوان یک دانش آموخته جامعه شناسی پرسشی طرح کرد که تا انتهای سفر پاسخهای مختلفی برایش پیدا کردم و معتقدم که بازهم می توان درباره اش تأمل کرد.
تور قزوین گردی ما از «سبزه میدان» و «کاخ چهلستون» آغاز شد. این کاخ که عمارت کلاه فرنگی هم نام دارد توسط شاه طهماسب صفوی ساخته شده و باقی مانده از مجموعه ای است که او در باغی مربع شکل به عنوان دولتخانه شاهی در قزوین بنا کرده بوده است. از ویژگی های این کاخ بنای هشت گوشه آن در دو طبقه با ستونهای آجری و قوسهای میان آنها است. در طبقه دومدورتاردور ایوان ستونهای چوبی کنگره داری تعبیه کرده اند که محلی ها می گفتند چوب جنگلی است و به همین دلیل ماندگاری زیادی دارد. دربها و پنجره های چوبی در نما با این ستونها هماهنگی زیبایی دارد. نقاشی های گل ریز بر روی سقف های ایوان بالا تا حد زیادی آسیب دیده اما روی سقف پایین هنوز کاملاً قابل مشاهده است. نقاشیهای دیواری طبقه پایین نمونه ای از هنر سبک قزوین است و سه لایه دیوارنگاره در جاهای مختلف آن نشان از تغییرات قدرت و تأثیرات آن بر این بنای تاریخی دارد. محوطه این کاخ باغی بزرگ و مربع است، با درختان چنار بسیار قدیمی و بوته ها و گلهای متنوع که یکی از تفرجگاههای مردم قزوین به شمار می رود. روبروی این محوطه، سبزه میدان یکی از بزرگ ترین میدانهای شهر قراردارد. ضلع جنوبیکاخ چهلستون سردری با ارتفاع ۱۷ متر دارد که یکی از دروازه های همان مجموعه دولتخانه صفوی بوده و «سردر عالی قاپو» نام دارد و به مسیری سنگ فرش باز می شود که قدیمی ترین خیابان ایران است.ایوانی رفیع بامقرنس کاری زیبا و سه ردیف طاق نما در دو طرف و گوشواره هایی آجرنما که سردر را به بناهای اطراف متصل می کند بر سر این خیابان ایستاده است. ویژگی بارز این سردر کتیبۀ کاشی معرق آن است که به دست «علی رضا عباسی خوشنویس» ساخته شده است. همانطور که می دانید هنرمندان خوشنویس قزوینی معروف هستند و میدانی هم به نام «عمادالکتاب» در این شهر قرار دارد. یک دریچه مشبک هم بالای این کتیبه است که کاشی کاری شده و تزیین دیگر این سردر به شمار می رود. عالی قاپوی قزوین هم به رسم دیگر سردرهای ایرانی-اسلامی به یک هشتی می رسد اما در دو سوی این هشتی اتاقکهایی برای نگهبانان تعبیه شده و پلکانی که آنها را به طبقه بالا می رساند. طبقه دوم مکانی بوده که مسیر خیابان روبرو از آن دیده می شده و هنگام نزدیک شدن کاروانهای اشخاص مهم، نقاره زنها در آن نقاره می زدند و اهالی دولتخانه را برای استقبال خبر می کردند. بر دیوارهای این هشتی بقایای گچ بریهایی دیده می شود که آنقدر ظریف اند که به کاغذدیواری می مانند. از هشتی به حیاطی وارد می شویم که بازهم در حاشیه باغچه هایش چنارهای تنومند قدیمی سربرافراشته اند و در انتهایش ساختمانی یک طبقه با ایوان و ارسی های چوبی قرار دارد و در طرف شرق سردر هم ساختمانی است که گویا یکی از مدارس نوین ایران بوده است. این ساختمانها در دوره پهلوی دوم در دست شهربانی و پس از انقلاب نیروی انتظامی بوده است. حتی یکی از همسفران تعریف می کرد که در جریان تظاهرات های پیش از انقلاب یکبار با دستگیری یکی از فرش فروشان بازاری که از مبارزان بوده و با ایشان روابطی دوستانه داشته، دستگیر شده و شبی را در قسمت غربی این ساختمان که بازداشتگاه شهربانی بوده گذرانده است. اما اکنون این بنا برای مرمت مجموعه دولتخانه تحت اختیار سازمان میراث فرهنگی است.
پس از دیدار از بقایای مجموعه دولتخانه به «حمام شاهی» یا «قجر» رفتیم. این حمام که در خیابان قدیمی عبیدزاکانی (از شاعران بزرگ قزوینی) قرار دارد، یکی از کاملترین حمام های عمومی قدیمی است که تا چند سال پیش هم فعال بوده، اما به موزه مردم شناسی تغییر یافته است و مجسمه هایی مومی که هر گروهشان نماینده یکی از اقوام ساکن قزوین است در آن قرار گرفته است: اقوام شیرواره، ترک، لر، کرد...
ساختمان حمام از سه بخش اصلی تشکیل شده: سربینه، میان در و گرم خانه. وقتی از راهرویی پیچ در پیچ با نمایی آجری عبور می کنیم ابتدا به سربینه با حوضی در وسط شبیه چرخ دنده می رسیم. حوض با سکویی از فضای اطرافش پایین تر قرارگرفته و شش حجره دورتادور حوض و بالای سکو ساخته شده که هر کدام دارای طاق نمایی است. این فضا برای تعویض لباس مورد استفاده قرار می گرفته است؛ به همین دلیل یک طاقچه با یک طاق کوچک در بالایش در هر حجره برای گذاردن لباسها در آن تعبیه کردند. این قسمت با مدخلی اُریب به فضای میان در می رسد که در آن افراد اولین و آخرین شستشوی خود را انجام می دادند و فضای گرم داخل حمام و فضای سرد سربینه را تعدیل می کرده است. پس از آن فضای دایره شکل گرمخانه قرار دارد که به خاطر گرم بودنش به طبقه جهنم حمام هم معروف بوده است. در سمت چپ این فضا اجاق قرار داشته که در آن آتش درست می کردند و دود آن را به وسیله کانالهایی از کف حمام میگذراندند تا فضا گرم شود. در طرف راست، خزینه بوده که در انتهای آن شخصی تقسیم آب را به عهده داشته و در جلوی او فضایی که دلاکان، مراجعان را کف زمین می-خواباندند و لیف و کیسه می کشیدند. پس از آن افراد به خزینه می رفتند و به اصطلاح شوخ از خود باز می کردند؛ یعنی آبتنی کرده، چرکها را می شستند. در سمت دیگر گرمخانه چهارحوض است که یک استخر در آن قرار داشته و برای شنا و تفریح استفاده می شده است. معماری فضای داخلی حمام متشکل از حجره های تودرتو است که با طاقها و قوسها از هم جدا شده اند. این فضای تودرتو و قرار گرفتن حمام در عمق زمین و استفاده از سقفهای گنبدی برای جلوگیری از اتلاف انرژی و رطوبت نشان از دقت و هوشمندی در معماری این بنا می دهد. زیبایی این گنبدهای آجری در سقف حمام کم از داخل آن ندارد. شهرداری حجره هایی نیز در این سقف درست کرده که صنایع دستی می فروشند. همانطور که گفته شد بنا در عمق زمین قرار دارد بنابراین سقف آن، هم سطح با خیابان است و دری نیز از سقف به کوچه کناری بازکرده اند.
پس از درب کناری خارج شدیم و به آب انباری در جلوخان مسجد جامع قزوین رفتیم. این آب انبار براساس کتیبه سردر آن در زمان «شاه سلیمان صفوی» ساخته شده است ومانند دیگر بناها از بیرون نمای خاصی ندارد، اما وقتی به درون رفتیم و توضیحات راهنما را شنیدیم عظمتش را درک کردیم. به نظر من جالب ترین معماری بین بناهایی که دیدیم در ساخت بنای همین آب انبار بود که با سی و هفت پله از کنار خیابان به عمق می رفت و به کف آب انبار می رسید. در انتهای پله ها دریچه ای باز کرده بودند که از آن به مخزن وارد شدیم. این مکان را «آب انبار چهل پله» نیز می نامیدند. به گفته راهنما این دریچه توسط میراث فرهنگی باز شده و در گذشته این منبع هیچ روزنه ای به بیرون نداشته، بلکه پایین پله ها دو شیر قرار داشته که مردم از آنجا آب برمی داشتند. به علت ضخامت دیوارها به قطر دو متر و چهل سانتی متر و مصالحی مانند شفته آهک که در آن استفاده شده، باز کردن همین دریچه نزدیک به یکماه طول کشیده است.اما در درون منبع سمت مخالف دریچه (دیواره شرقی) رشته ای باریک از پله وجود داشت که مسیر رفت و آمد فردی بوده که نظافت و لایروبی را بر عهده داشته است.این فرد سالی یکبار در زمستان برای لای روبی مخزن به داخل می آمده و گل و لای کف را به سمت دریچه ای در دیواره جنوبی که در امتداد شیب کف به شبکه فاضلاب شهری متصل می شده هدایت می کرده-است(اتصال این آب انبار به فاضلاب شهر در زمانی که بیشتر آب انبارها برای تخلیه از چاه استفاده می-کردند ویژگی خاص آن بوده است).پرکردن آب انبار در زمستان براساس این باور که سرما میکروب-کش است انجام می شده و آب نیز در فصل زمستان به علت بارشها فراوان تر بوده است.
برای کف از آجر آب انباری استفاده شده، این آجری است که بیش از معمول در اجاق می مانده و رطوبت آن به کلی گرفته می شده است. همچنین گنبد بنا طبق معمول گنبدها در معماری ایرانی دو جداره بوده که موجب جریان هوا و مانع تخریب بنا به خاطر رطوبت بوده است. استفاده از ساروج برای دیواره ها و کف نیز به همین منظور بوده که بر اثر عدم استفاده از آب، ساروج آن از بین رفته است. تعبیه پله ها و تورفتگی هاییدر دیوارها هم موجب ایجاد موج در آب می شده که از گنداب شدن آن جلوگیری می کرده است. در نهایت در ضلع شمالی بنا دریچه ای قرار دارد که به آب قنات مربوط می شده است. موقع بالارفتن از پله ها برای خروج، به دشواری بالا بردن ظرف آب از این تعداد پلۀ مرتفع فکر می کردم.
اما بالاخره با رسیدن به بالای پله ها به دیدن «مسجد جامع یا عتیق قزوین» رفتیم.براساس روایتی مسجد جامع ابتدا به دستور «هارون الرشید» برجای آتشکده ای ساسانی ساخته شده و در زمان سلجوقیان به مسجدی چهارایوانی تبدیل شده و در دوره های مختلف مورد بازسازی قرار گرفته است. هشتی ورودی این مسجد بعدها بازسازی و کتیبه ای هم در آن نصب شده است. انتهای این هشتی به ورودی حیاط مسجد با طرح زیبایی از آجرکاری و استفاده از خطای چشم طوری بنا شده که انحنا آزاردهنده نیست. با ورود به حیاط، چهار ایوان عظیم و رواقهای طولانی در دو سوی هر یک از این ایوانها دیده می شود. هشت شبستان بر زمینی با مساحت بیش از چهارهزار مترمربع این مسجد را به یکی از بزرگترین مساجد شهر تبدیل کرده که به شهادت ساکنان گاه در یک روز،ده مجلس ختم بطور همزمان در آن برگزار می شود. مقصوره کهن یا طاق هارونی، قدیمی ترین بخش از بنای مسجد جامع عتیق قزوین است که به دهلیز ورودی شرقی آن متصل بوده و همانطورکه از نامش پیداست توسط هارون الرشید در سال ۱۹۲ هجری قمری بنا شده است، اما چون این قسمت در زمان حمله مغول آتش زده شده بوده در دوره قاجار، سال ۱۳۱۲ هجری قمری«سعدالسلطنه» حاکم وقت قزوین از طرف «میرزا علی اصغر اتابک» آن را بازسازی کرده است. همچنین سعدالسلطنه شبستانی در زیرزمین ضلع جنوب غربی مسجد اضافه کرده است.
ایوان شمالی بنا هم در زمان شاه طهماسب صفوی ساخته شده است و بر طاق آن با آجرکاری های ظریف دو کلمه علی و محمد طرح شده که بیننده را مسحور می کند. از ایوان شمالی به سمت ایوان غربی می چرخیم که آن را به علاوه دو مناره کاشی کاری شده به طول ۵متر و ۲۷ سانتی متر در زمان شاه سلیمان صفوی ساخته اند. اما مشهورترین و به نظر من غم انگیزترین بخش این مسجد، «گنبد خمارتاشی»در ایوان جنوبی است که با محیطیبالغ بر ۵۶ متر و ارتفاع از کف مقصوره تا نوک قبه ۸۰/۴۶ متر چشم هر بیننده ای را خیره می کند. صحن مربع شکل این مقصوره با سنگ مرمر فرش شده بوده و پنج کتیبه بر دیوارهای آن به خطهای کوفی، نسخ و ثلث گچ بری شده که زیباترین آنها کتیبه-ای است مارپیچ که کل سوره بقره را از جبهه شرقی محراب تا جبهه غربی آن بر زمینه سرمه ای رنگ با خط کوفی نگاشته است. اما نکته غم انگیز آنکه تمام این کتیبه ها و محراب و منبر مرمر، پشت کوهی از داربست های زنگ زده پنهان شده است. دورتادور صحن گمانه ای برای تخمین قدمت بنا و وتشخیص دوره های تاریخی بنا حفر شده و به همین دلیل برای جلوگیری از ریزش دیوارها و گنبد زیر آن داربست زده اند. گویا پیش از انقلاب بودجه ای از افراد خیّر، بازاریان و تولیت ها برای مرمت مساجد تاریخی جمع آوری شده بوده که مسجد جامع قزوین هم جزو آن بوده است. بدین ترتیب هیأتی ایتالیایی برای مطالعه تاریخی در مسجد مستقر می شوند و در صحن مقصوره خمارتاشی پس از برداشتن کف پهلوی و رسیدن به کف قاجاری، گمانه ای می زنند و کف صفوی، سلجوقی، هارونی و حتی آتشکده ساسانی را شناسایی می کنند. اما پس از اتمام پروژه تحقیقاتی و پیش از مرمت بنا، با وقوعانقلاب اسلامی، هیأت ایتالیایی پروژه را نیمه کاره رها می کند و به کشورش باز می گردد. حالا مقصوره خمارتاشی به جای دیوارهای اطراف بر داربستهای زیرش ایستاده و گمانه ها هم همانطور عمیق و تاریک باقی مانده است. حتی سطلها و ابزارهای کاوش ایتالیایی ها هنوز به تیرکهای چوبی میان داربستها آویخته اند و بازدید کننده ها برای لذت از تماشای کتیبه های تاریخی و گنبد رفیع باید گردن خود را از میان این اسباب گاه خم کنند و گاه برکشند. حیرت و تأسفی که از دیدن وضعیت این بنا به بیننده دست می دهد پس از ترک آن و تا رسیدن به مقصد بعدی با من بود.
اما زیبایی «حسینیه امینی ها»در خیابان مولوی کمی از درد پیشین کاست. این حسینیه ابتدا خانه ای اعیانی بوده که بدست «حاج محمدرضا امینی» از تجار معروف قزوین در سال ۱۲۷۵ه.ق ساخته شده است. به گفته راهنما ساخت این بنا ۱۸ سال طول کشیده و چهل و هشت هزار تومان هزینه برداشته است. فقط ۹ سال از این سالها برای ساخت ارسی های چوبی تالارها و تزیینات آینه کاری، شیشه رنگی آنها صرف شده است. وارد حیاط که می شویم دو طرف از حیاط را دارای ساختمان و یکی از آنها را دارای دو ایوان زیبا با طاق نماهایی در دو طرف پله های ایوان می بینیم. اما قسمتغربی در کنار دریچه-های مشبک سفالی فیروزه ای رنگ دو ردیف پلکان روبه بالا و رو به پایین ورودیهای اصلی خانه را تشکیل می دهند. ساختمان بالا با سه تالار تو در تو و سقف نقاشی شده و ارسی ها سالنهای زمستانی هستند. اجاقی مانند شومینه های امروزی نیز در تالار میانی وجود دارد که محل افروختن آتش بوده و دود آن از طریق کانالهایی با گذشتن از دیوارها خانه را گرم می کرده است. این بنا دارای سه تالار و چهار حیاط است و هر تالار دارای شاه نشینهایی در ضلعهای شمالی و جنوبی است که فرشهای ابریشمی یک تکه داشته و بعدها فروخته شده و به جایشان فرشهای دست بافی به سفارش همین خانه از آستان قدس رضوی آورده شده است. همچنین لوسترها و لاله های روشنایی تالارها به سفارش صاحب خانه از ایتالیا وارد شدند. در دیوارهای تالار میانی رف هایی مانند نیم کره تورفته یا کاسه ای در دیوار وجود دارد که دارای آینه کاری است و وقتی شمع در آن روشن می شده سالن را نورانی می کرده است. همچنین درمراسم عزاداری یا شادی که سخنران در شاه نشین می نشسته و وعظ می گفته چون ارسی ها را بالا می زدند و تالارها یک تکه می شده ، این رف ها با بازگرداندن صدا، صدای سخنران را در فضا پخش کرده و نقش اکو را داشته است. گویا شاه نشینهای تالار اول و دوم کمی آسیب دیده بودند و بازسازی شدند، اما شاه نشینهای تالار سوم به همان صورت قدیم هستند. داستان این بوده که در جریان جنگ جهانی دوم بمبی به خانه اصابت می کند و ارسی های رو به حیاط و شاه نشینها را تخریب می کند که بعدها بازسازی می شوند. داستانی هم که دربارۀ حسینیه شدن این خانه نقل می کنند این است که گویا ناصرالدین شاه قصد سفر به غرب کشور را داشته و از قزوین می گذشته است. پس بزرگان قزوین تصمیم می گیرند شب را در این خانه از او پذیرایی کنند. حاجی امینی با خود فکر می کند اگر ناصرالدین شاه به اینجا بیاید و زیبایی آن را ببیند توقع دارد که خانه را به او پیش کش کنند، پس تصمیم می گیرد به شاه بگوید این خانه وقف امام حسین (ع) است. از آن به بعد تا کنون در دهه اول ماه محرم در این خانه هر شب مراسم عزارداری برپا می کنند. حتی بعدها در سال ۱۳۰۳ ه.ق یک آبادی نیز وقف این حسینیه می شود. گویا حاجی امینی وصیت کرده بوده که تا نود و نه نسل این خانه در خانواده-اش بگردد، اما چون خود دو زن داشته و بچه نداشته خانه به برادرزاده هایش می رسد و اکنون در دست نسل پنجم آنها است. زیرزمین به انضمام سردابه، شربتخانه و انبار ساختمان هم بخش تابستانی خانه بوده که دارای فضاهای تودرتو با طاق هایی در میانشان است. تالار اصلی زیرزمیندارای حوضی در میان و چهار سکو در اطراف بود، نکته جالب این چهار سکو هواکشهای گوشه هرکدام آنها بود که گویا هنگامی که حاجی امینی که خان یکصد و چند پارچه آبادی در اطراف قزوین بوده، با مراجعانش دور حوض می نشستند و قلیان می کشیدند دود آن را به هواکش می دمیدند تا هوای تالار مسموم نشود. حوض وسط نیز به واسطه حوض دیگری در حیاط غربی به آب قنات خانواده امینی وصل است و در میان فواره ای دارد. در دو طرف این تالار دو راهروی تنگ کشیدند که روی دیوار آنها به سمت تالار دریچه-های کوچکی وجود دارد. نام این راهروها گربه رواست که گویا در این خانه برای عبور و مرور نوکران و کلفتها استفاده می شده و از رفت و آمدهای اضافی در حضور بزرگان جلوگیری می کرده است. یعنی خدمتکاران که بساط پختوپزشان در حیاط جنوبی بوده به این راهروها می آمدند و از طریق دریچه ها مهمانها را می شمردند تا برای پذیرایی آماده شوند.
برخی، تزیینات این حسینیه را متأثر از سبک تبریز و نقاشی های آن را متأثر از نقاشی های اروپای سده هجده و نوزده می دانند، با این حال کلیت بنا به انضمام تزییناتش چنان تشخصی دارد که بی انصافی است اگر تأثیرپذیری اش از هنرهای زیبای زمان خود را تقلید بنامیم. استراحت ما در روی فرشهای خنک دستباف و پشت به پشتی های قدیمی وقفی طولی نکشید و با وجود خستگی از این گشت فشرده در شهر قزوین، عزم کردیم«کلیسای کانتور» را هم به عنوان آخرین بنا ببینیم. کلیسای کانتور در خیابان طالقانی، با نمای آجری قرمزرنگ و معماری ناآشنا حال و هوای متفاوتی داشت. گویا این کلیسا به خاطر داشتن یک ناقوس طلایی که شایع بوده با آب طلا اندوده شده بوده، «برج ناقوس» هم خوانده می-شده است. این کلیسا در زمان اشغال ایران توسط روسها ساخته شده و بعدها به عنوان محل عبادت مهندسان روسی که اولین جاده شوسه تهران - قزوین را می کشیدند استفاده می شده است. کلیسایی است به سبک ارتدوکس، بسیار کوچک با بنایی صلیبی شکل بدون تزیینات و نقاشیهای مرسوم داخلی در کلیساها. در زمان انقلاب روسهایی که از این کلیسا استفاده می کردند تمام وسایل کلیسا را جمع کرده و ناقوس را هم بازکردند و با خود برده اند. ورودی کلیسا در سمت غرب آن و محراب و نمازخانه اش در سمت شرق است. فضای ورودی دارای سقفی شیب دار و چوبی است که از چوب روسی برای ساختش استفاده کردند. پس از ورودی،فضای هال مانندی قرار دارد که برج ناقوس با ارتفاع یازده متر بالای آن است. در هال دو اتاق در دو سمت وجود دارد که از پنجره های نعل اسبی (سبک روسی) آنها نور به داخل می آید. در حیاط کلیسا دو سنگ قبر جلب توجه می کند که یکی از آنها متعلق به خلبانی روسی است که در جنگ جهانی دوم سقوط کرده و دیگری سنگ قبر یک راننده لوکوموتیوارتدوکس است که در ایران جان سپرده است.
اگرچه هنوز بناهای بسیاری در قزوین بود که ندیده بودیم اما پس از به پایان رسیدن گردش یکروزه ما در قزوین خوردن ناهار واجب بود و از آنجا که خوراکی های هر منطقه جزیی از فرهنگ آن اقلیم است، نپرداختن به خوراکی ها و غذاهای قزوین کوتاهی است. زیراکه دست پخت قزوینی ها آنقدر معروف است که اگر یک سفر به آنجا رفتید و حداقل یک بار بر سر سفره رنگین قزوینی ها ننشستید بدانید که سفرتان کامل نشده است. اصلی ترین و مجلسی ترین غذا در این شهر «قیمه نثار» است که خورشت آن از گوشت بره و پیازداغ و رب و پوست پرتقال تهیه می شود و همراه با برنج و زرشک و خلال بادام و پسته و زعفران خورده می شود، البته به همراه دوغ محلی با سبزی کوهی و گل محمدی. باقلوای لوزی و پیچ و شیرینی نان نخودچی و نان برنجی هم سوغات لذیذی است که جزء اصلی پذیرایی های نوروزی قزوین است.به طور کلی خوراک در فرهنگ عامه این شهر مانند دیگر شهرهای ایران جایگاه مهمی دارد. شما در قزوین کمتر ساختمان بلند و تزیینات شهری یا فروشگ ه های بزرگ و برندهای معروف می بینید. اما وقتی در خانه های شهر مهمان می شوید تزیینات داخلی، سفره های رنگین، فرشهای دست باف و ظروف بلورین گرانقیمت نشان از فرهنگ درون گرایی دارد که مانند بیشتر شهرهای ایران در قزوین حاکم است.
همچنین سفر به این شهر به من نشان داد مردم قزوین مردمانی هستند که در فضاهای تاریخی شهر خود زندگی می کنند؛ در مسجد جامع ختم می گیرند و در «مسجدالنبی» نماز می خوانند، در بازار سنتی خرید می کنند، در «حسینیه امینی ها» سینه زنی برگزار می کنند و حتی تا چند سال پیش در حمام قجر استحمام می کرده اند. شاید این فاصله نگرفتن از فضاهای قدیمی باعث شده ساکنان تقریباًاز رونق صنعت توریسم مانند اصفهانی ها و شیرازی ها استقبال نکنند و با اینکه شهروندان یکی از نزدیکترین شهرهای تاریخی به تهران هستند در فضایی آرام و قدیمی و زیر سایه بزرگ هویت تاریخی زادگاه خود زندگی کنند.
 

تصاویر: 
پانوشت: 

1- مانند مسجد النبی، امام زاده حسین(شازده حسین)، پیغمبریه (چهار انبیا)، امامزاده اسماعیل، بقعه آمنه خاتون، آرامگاه حمدالله مستوفی، مسجد و مدرسه صالحیه، عمارت باغ سپهدار، خانه مستشار (مدرسه ملا خلیلا)، خانه امام جمعه شهیدی، عمارت شهرداری، خانه سردار مفخم، کلیسای رفیع، سرای سعدالسلطنه، بازار و سرای وزیر، دروازه تهران قدیم، دروازه درب کوشک، آب انبار سردار بزرگ، آب انبار حاج کاظم، آب انبار حکیم...

Comments

میخواستم بگم که شیر واره یه جور تعاونی بوده نه قوم