بزرگداشت زن شهرساز؛ گیتی اعتماد

بزرگداشت زن شهرساز؛ گیتی اعتماد

معمارنت- چهارشنبه 8 خرداد همانطور که پیش از این خبرش را منتشر کردیم، بزرگداشت بانوی خرداد در موزۀ هنر امام علی (ع) برگزار شد.

 

تا همین چندی پیش سنت نکوداشت و بزرگداشت تنها برای بزرگان از میدان بیرون رفته‌ برپا می‌شد. سیاقی که موجب نقدهای بسیار بود و هر نکوداشتی را به بستن پروندۀ نقد و گفتگو با یک فعال حرفه‎ای تبدیل کرده بود. اما دیگر چند وقتی است که بزرگداشت‎ها برای پیشکسوتان کماکان فعال در حوزه‎ها ترتیب داده می‎شود و طبعا ظرفیت گفتگو دربارۀ فعالیت‎ها و رویکرد آن پیشکسوت را نیز فراهم می‎کند.

 


معمارنت- چهارشنبه 8 خرداد همانطور که پیش از این خبرش را منتشر کردیم، بزرگداشت بانوی خرداد در موزۀ هنر امام علی (ع) برگزار شد.

 

تا همین چندی پیش سنت نکوداشت و بزرگداشت تنها برای بزرگان از میدان بیرون رفته‌ برپا می‌شد. سیاقی که موجب نقدهای بسیار بود و هر نکوداشتی را به بستن پروندۀ نقد و گفتگو با یک فعال حرفه‎ای تبدیل کرده بود. اما دیگر چند وقتی است که بزرگداشت‎ها برای پیشکسوتان کماکان فعال در حوزه‎ها ترتیب داده می‎شود و طبعا ظرفیت گفتگو دربارۀ فعالیت‎ها و رویکرد آن پیشکسوت را نیز فراهم می‎کند.

 

نکوداشت بانوی خرداد، در هفتادمین سالروز تولد دکتر «گیتی اعتماد» و به مناسبت پنجاه سال فعالیت حرفه‎ای ایشان از این دست گردهمایی‌ها بود. نکوداشتی که در آن با مروری بر زندگی حرفه‌ای «اعتماد»، شرایط فعالیت در حوزۀ معماری و شهرسازی برای زنان ایرانی در پنجاه سال اخیر نیز از نظر می‌گذشت.

 

در این مراسم که به همت انجمن مفاخر معماری ایران ترتیب داده شده بود؛ دوستان، همکاران و شاگردان گیتی اعتماد روایت های گوناگونی در مورد او را از زوایای دیدهای مختلف بیان کردند که صبر، پشتکار و جدیت واژه‌های مشترک تمام آنها بود. گویی در این همه سال اعتماد همکاران و شاگردان به اتکای همین ویژگی‌ها «گیتی اعتماد» را به «دکتر اعتماد» تبدیل کرده و موجب گردهم آمدن آنها برای تجلیل از او شده بود.

 

دکتر ایرج اعتصام خاطرۀ دیدن گیتی اعتماد را پیش از انقلاب، در دانشگاه تهران، با روسری و در حالی که جدیت و نظم او در کارها جلب نظر می‎کرد را به عنوان آغاز آشنایی‌شان تعریف کرد. آشنایی که منجر به همکاری در آتلیۀ فروغی و بعدها اعتصام و میرفندرسکی یا همان «امکو» شده بود. بهرام فریور صدری نیز که از سال 1343 در وزارت کشور با او همکار شده بود؛ از اولین طرح‎های شهری و برنامه‌ریزی‌های محلی «اعتماد» و چه بسا شهرسازان ایرانی با همکاری دو آلمانی به نام‌های «مایر» و «شوئر» سخن گفت و روابط گستردۀ او با گروه صلح سازمان ملل را عامل تاثیرگذاری بر این برنامه‌ها دانست. او گفت تمرکز پروژه‎های برنامه‌ریزی در دولت مرکزی، موجب موضع انتقادی تیم در ادامۀ همکاری با وزارت کشور شد و ادامۀ فعالیت‎های ایشان در مهندسان مشاور با رویکرد محلی از همین جهت بود.

 

پیروز کاموری، از شاگردان قدیمی گیتی اعتماد، وجود او را چون شعله‌ای دانست که هم گرمای آن هم دانش‌افروزی داشته و هم روشنگری‌های اجتماعی و صنفی؛ شعله‌ای که با وجود چالش‌ها و فراز و نشیب‌های روزگار همچنان گرم مانده و هنوز غیر از فعالیت‌های حرفه‌ای گسترده، به عنوان یک شهروند ناظر و مسئولیت‌پذیر آگاه، گاه به انتشار کتاب و گاه به نامه‌نگاری با شورای شهر، شهرداری و دیگر ارگان‌های مسئول در ارتباط با آنچه درست به نظر نمی‎رسد می‎پردازد.

 

بانوی «اعتماد» اما وقتی لب به سخن گشود بیش از خود از خانواده‌ای سخن گفت که بستر لازم برای پرداختن به این فعالیت‌ها را برای او فراهم کرده و با او همراه بودند. همگامی دوشادوش همسری همفکر در پرورش فرزندان و ادارۀ خانه‌، مسئولیت‎پذیری فرزندان در قبال سهم مادرانۀ او و پیش از اینها خانواده‌ای که موجبات تحصیلش را شصت سال پیش از این در جامعه‌ای سنتی فراهم کردند و خب، مگر می‌شود این اندازه کار کرد و یک تیم خوب نداشت؟!

 

 

لوح‎های تقدیر جامعۀ حرفه‌ای و همگنان «گیتی اعتماد» که نخستین‌اش توسط مهندس «علیرضا قهاری» از سوی انجمن مفاخر، دومین‌اش را دکتر «ایرج اعتصام» به نمایندگی از بنیاد معماری میرمیران و آخرین‌اش در دستان مهندس «مهرداد بهمنی» از طرف معمارنت اهدا شد، نیز شاید برای بانویی بود که ظرفیت‎های جامعۀ سنتی‌مان در هفتادسال گذشته را در خود متبلور ساخته و ارزش‎هایی آفریده که راهنمای دیگران پس از او باشد. ارزش‎هایی که نه خالی از نقد، در فیلمی که پسرش مانی صادقی درباره‌اش ساخته مشهود است.

 

 

ارزش‌هایی که در لحن دوستانه و بی‌اغراق «ترانه یلدا» که برخلاف عادت خطابه‌گویی‎مان، یادداشتی برای «گیتی» نگاشته بود، به صراحت توصیف شده است:
«گیتی اعتماد: یک زن واقعی! برای من یک دوست خوب! یک خواهر بزرگتر که هیچوقت نخواسته بزرگی‌اش را به رخ بکشد...
دوستی که همواره تحسین‌اش کرده‌ام. برای شجاعتش! برای صداقتش! برای تعادلی که در فضای اطراف خود ایجاد می‌کرده است... در این صفت آخر، من شبیه لو نبوده و گاه به او غبطه می‌خوردم. اما اعتدال گیتی به معنای ایده‌آلیست نبودنش نبود. از همان دوران قبل از انقلاب که با هم آشنا شدیم، گیتی برای اهداف و ایده‌آل‌های مشترک‌مان در زمنیه‌های علمی، حرفه‌ای و اجتماعی کار می‌کرد. گروه تحقیقات و مطالعات شهری و منطقه‌ای را با دکتر مهدی کاظمی بنیان گذاشتند و ما را که هنوز دانشجو بودیم را همراه خود در گروه به کار دعوت کردند. دوران پرشوری بود و گیتی از هیچ کمکی به ما در همۀ زمینه‌ها و فعالیت‌های آن دوران دریغ نداشت. سازمانده و پیگیر بود. سرسری نمی‎گرفت، همانقدر که کمال‌گرا نیز نبود و از همین رو بود که کار به انجام می‌رسید و به جلو می‌رفت. برایش خود کار و انجام آن مهم بود، به بهترین نحو ممکن و با بضاعت‌های موجود در افراد. هنوز هم می‌جنگد و به شهردار تهران و رئیس شورای شهر تهران نامۀ تذکر می‌نویسد. گیتی در کار گروهی و اجتماعی جاه‌طلب و تک‌رو نبود. اهل هوا نبود! از عناصر به باد شباهتی نداشت. همکاری و همیاری را ترجیح می‌داد و اعتقاد داشت که با چندین فکر مجموع نتیجۀ بهتری به دست می‌آید تا با مجمع دل‌های پریش. گیتی سامان می‌داد و هنوز قوی‌تر از همیشه جهان اطرافش را سامان می‌دهد و همه‌چیز در نظرش شدنی‌ است!

 

بعد از گروه تحقیق من با گیتی کار نکردم، ولی به خصوص آن اوایل مرتب با او کوه رفتم. برای همین او را همیشه در طبیعت تصور می‌کنم و با طبیعت پیوند می‌زنم. مثل آب رودخانۀ درکه زلال و روان. ساده، عملی و مصمم به لحاظ طبیعتش! مثل آب در حرکت و منعطف: می‌دانم که در کار هم چنین بوده است.
اما مثل خاک نیز بود» پایدار و بردبار! ریشه‌ها را عمیق در دل خود جای می‌داد. خود نیز سال‌ها بر ریشه‌های محکم‌اش بالید و همه از میوه‌هایش بهره بردیم: فرزندان خلف‌اش، شوهر خوبش، خواهر و برادرانش، دوستان، شاگردان و همکارانش. گیتی خاکی است! خودش یک عمر نان و پنیر خورد و برای ما (که گاه برای تازه کردن دیدار و تجدید دوستی به دفترش دعوت‌مان می‌کرد)، جوجه کباب با برنج، بی تکلف! بی تشریفات! بدون مخلفات اضافی! دوستانه! با همان سادگی دلنشین ذاتی‌اش!

 

و اما آتش وجودش: شعله‌ای مدام، گرم و مطمئن و همیشه پایدار! مثل آتشکده‌ای که هرگز آتش آن نباید خاموش شود. این را همه از او توقع دارند و روی حساب همین پایداری و همراهی است که به خود اجازه می‌دهند در کنار او، رهاتر باشند و آزادانه‌تر قدم‌های دلخواه بردارند. در آتش گیتی، نه از زبانه‌های تند و بی‌پروا نشانی است و نه از خودنمایی‌های گذرا! تنها شجاعتی اساسی، مستمرو فروتن! بی‌هیچ خودستایی و لاف‌زدنی، که اتفاقاً در هم دوره‌ای‌هایش به وفور هست و طبیعی هم هست که باشد! گیتی مشکی است که خود می‌بوید و به تعریف عطار نیازی ندارد!

 

باید اعتراف کنم که آتش گیتی در تمام این سال‌ها دامن مرا نگرفت. حس و رویکرد استتاتیکمان به جهان خیلی با هم تفاوت داشت و من در کنارش تاب نمی‌آوردم و قرار نمی‌گرفتم. اما خوب که نگاه می‌کردم می‌دیدم که چون آبی که از زیر برگ‌های جنگل نفوذ می‌کند، دوستانم را در خود گرفته و همراه کرده است. این هنر او بود. در عین وجود اختلاف عقیده و سلیقه، همیشه حق با او بود! و این نشانۀ درک عمیق او از نیازها و انگیزه‌های اجتماعی‌اش  بود! ما، در مقام شاگرد و دوست دوستش می‌داشته‌ایم و احترامش کرده‌ایم. او نیز توجه و محبت لایزالش را همیشه نثارمان کرده، زیرا می‌دانسته که در دل ما جای دارد، بی‌آنکه دائم به حضورش در شهر آگاه باشیم.

 

به هرحال، گیتی یگانه است و چون نامش جهان شمول، از این رو سخنانم را با سه بیت از رودکی به پایان می‌برم که مثل خودش ساده است و گویای حال امروز ما؛ می‌گوید:
ای آنکه غمگنی و سزاواری!
وندر نهان سرشک همی‌باری...
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد
بود آنچه بود، خیره چه غم داری؟
هموار خواهی کرد گیتی را؟
گیتی است، کی پذیرد همواری؟»