نشست معماري وادبيات در ايران ،صحنه صامت

نشست معماري وادبيات در ايران ،صحنه صامت
نویسنده: 
المیرا کرم نیافر

گزارش جلسه‌ی نقد و بررسی رمان «هشت و چهل‌وچهار» نوشته‌ی کاوه فولادی‌نسب
معماری و ادبیات در ایران، صحنه‌ی صامت

کانون معماران معاصر ایران و کتاب‌فروشی پاگرد در نشستی که به بهانه‌ی انتشار رمان «هشت و چهل‌وچهار» (نشر چشمه / 1395) نوشته‌ی کاوه فولادی‌نسب برگزار شد، میزبان جمعی از اهالی ادبیات و معماری ایران بود. در این نشست که «معماری و ادبیات در ایران، صحنه‌ی صامت» نام داشت، بابک شکوفی (معمار) و پدرام رضایی‌زاده (نویسنده) همراه کاوه فولادی‌نسب (نویسنده و معمار) به طرح مسایلی در خصوص رابطه‌ی میان معماری و ادبیات پرداختند و در پایان جلسه با حاضران تبادل‌نظر کردند. در این نشست بابک شکوفی به لزوم بازتعریف رابطه‌ی میان ادبیات و معماری اشاره کرد و پدرام رضایی‌زاده با تأیید همین مسأله و تأکید مجدد روی آن، رمان «هشت و چهل‌وچهار» را طلایه‌دار ادبیات شهری معرفی کرد.
در ابتدای این نشست که عصر روز چهارشنبه پنجم خرداد 1395 برگزار شد، فولادی‌نسب با اشاره به قطع رابطه میان رشته‌های مختلف تخصصی در ایران، درباره‌ی اهمیت ارتباط‌های میان‌دانشی و میان‌رشته‌ای سخن گفت و یادآوری کرد که مقاطع شکوهمند فرهنگی و هنری در طول تاریخ ایران‌زمین، همیشه در زمان‌هایی رخ داده که میان حوزه‌های مختلف علم و هنر ارتباط برقرار شده و این بده‌بستانِ میان‌دانشی منجر به درک و دریافت عمیق‌ترِ اهالی اندیشه و هنر در قبال پدیده‌ها شده است.
بابک شکوفی سخنانش را با ذکر مثالی از شیوه‌ی شخصی‌سازی در روزنامه‌نگاری شروع کرد؛ تکنیکی که در آن روزنامه‌نگار به جای آن که رخدادها را عین‌به‌عین بنویسد، از زبانی شخصی استفاده می‌کند و به شیوه‌ای روایی رخداده را شرح می‌دهد. او در ادامه به روایت تجربه‌ی شخصی‌اش در پیوند معماری و ادبیات پرداخت و از نقش موثری گفت که این مسئله در زندگی حرفه‌ای او بازی کرده است. او گفت که در اواسط دوران دانشجویی‌اش در یکی از کارگاه‌های ادبی رضا براهنی شرکت می‌کرده است. در آن کارگاه براهنی با شیوه‌ای متفاوت از شاگردانش می‌خواسته شعر جمعی بنویسند؛ به این ترتیب که نفر اول کلمه‌ای را می‌گفته و نفر بعدی کلمه‌ای دیگر را در پی آن اضافه می‌کرده و بعدی کلمه‌ای دیگر را و الی آخر، بالاخره پس از مدتی بارقه‌ها و جوانه‌هایی از یک شعر شکل می‌گرفته - نوعی ارتباط ناخودآگاه. شکوفی گفت این کارگاه در درک و دریافتش از هنر و ادبیات نقشی اساسی داشته است. او سخنانش را این‌طور ادامه داد که: تنها ظاهر یک اثر هنری نیست که آن را می‌سازد، بلکه ارتباط میان اجزاست که اثر را می‌آفریند؛ دال و مدلولی از جنس دیگر، که در آن دال تنها به یک مدلول دلالت نمی‌کند، و به طور مثال واژه‌ها در شعر رابطه‌ای متفاوت دارند و هر دال به مدلول‌های متفاوتی دلالت دارد. شکوفی گفت در معماری هم چنین رابطه‌ای میان دال‌ها و مدلول‌ها وجود دارد؛ مثلاً پلکان در مفهوم و کارکرد ساده‌ی خود فقط ابزاری برای ارتباط میان طبقات است، اما می‌تواند مدلول‌های متفاوتی را به خود بپذیرد و مختصاتی وسیع‌تر از این پیدا کند. او در ادامه‌ی مقایسه‌ی ادبیات و معماری به عنصر تخیل اشاره کرد و گفت در ادبیات به دلیل آن‌چه که پنهان است، خواننده شروع به تخیل‌ورزی می‌کند و با اشاره به پردیس سینمایی تماشا اضافه کرد در این پروژه تلاشش بر این بوده که با همین روش پنهان‌سازی بخشی از فضا، حس تخیل در افراد برانگیخته شود. او از منظری دیگر نیز به اهیمت ارتباط معماری و ادبیات پرداخت و گفت که خواندن ادبیات به معماران و سایر هنرمندان در شناخت روح زمانه کمک و درعین‌حال امکان برقراری ارتباط با حس‌وحال مکانی را نیز میسر می‌کند؛ مثل کاری که داستایفسکی در رمان «شب‌های روشن» کرده است. شکوفی با اشاره به رمان «هشت و چهل‌وچهار» گفت در رمان فولادی‌نسب فضاهای شهری تهران حضورپررنگی دارند و نقش مهمی در ساختار این اثر بازی می‌کنند. او سخنانش را با این عبارات به پایان رساند که فولادی‌نسبِ نویسنده - چون معمار هم هست- این توانایی را دارد که به شیوه‌ای خوب و اصولی رابطه‌ی میان ادبیات و معماری را بازتعریف کند.
سپس پدرام رضایی‌زاده گفت‌وگو را پی گرفت. او مهم‌ترین و نخستین دغدغه‌اش را فقدان نگاه و حضور صدای معماران در عرصه‌ها و حوزه‌های مختلف جامعه اعلام کرد و حرفش را این‌طور کامل کرد که: «منظورم از معماران صرفاً فارغ‌التحصیلان این رشته نیست، بلکه کسانی را می‌گویم که با درک بالا و تیزبینی سعی دارند مفاهیمی را از طریق معماری منتقل کنند.» او در ادامه با اظهار این امیدواری که کاش و باید جایی سکوت معماران شکسته شود، گفت مطرح کردن آرا در حوزه‌های عمومی منجر به گفت‌وگوهای اندیشه‌ای میان افراد می‌شود، باید این حصارهای فکری شکسته شود، تا افراد خلاق و صاحب‌نظر بتوانند مخاطبان بیشتری را جلب و حوزه‌ی تاثیرگذاری‌شان را بیشتر کنند. او گفت معماران ایرانی هنوز آن‌چنان که شایسته است، به وقایع جامعه‌ی خود واکنش نشان نداده‌اند؛ به‌عنوان مثال هیچ‌وقت نتوانسته‌اند زندگی شبانه‌ی تهران را روایت کنند. او این بخش از سخنانش را به این ترتیب به پایان رساند که معماران بهتر از هر کس دیگری می‌توانند داستان‌های گوناگونی را در گوشه‌وکنار شهر پیدا کنند و از معماران خواست وارد حوزه‌های دیگر شوند تا جامعه‌ی بهتری شکل بگیرد.
رضایی‌زاده در ادامه با اشاره به مساله‌ی ادبیات شهری خاطرنشان کرد این موجی است که به‌تازگی در ایران به راه افتاده، و آن را با موج ادبیات پست‌مدرن رایج در دهه‌ی هفتاد مقایسه کرد و گفت که در آن زمان با وام‌گیری از اصول ادبیات پست‌مدرن شیوه‌ای از داستان‌گویی در ایران به وجود آمد که به دلیل ضعف‌هایی که در درک و شناخت ادبیات پست‌مدرن وجود داشت، نتوانست اثر شاخصی به جا بگذارد و دولت مستعجل بود. او با اشاره به این که ادبیات پست‌مدرن را نمی‌شود با فرمول‌های مختلف خلق کرد، به این موضوع پرداخت که اکنون پرسش این است که ادبیات شهری چیست؟ آیا فقط شهرنگاری است؟ یا تقابل انسان با فضاهای شهری؟ آیا تنها به کار بردن نام مکان‌ها ما را به ادبیات شهری می‌رساند؟ او از لزوم بازتعریف ادبیات شهری به شکلی مدون سخن گفت و رمان «هشت و چهل‌وچهار» را طلایه‌دار ادبیات شهری معرفی کرد و ادامه داد که این رمان علاوه بر ویژگی‌های منحصربه‌فردش در تعریف و ارائه‌ی زمان، به روایت و ارائه‌ی جزییات بی‌نظیری از مکان‌ها نیز می‌پردازد، که شاید یک معمار چنین توانایی‌هایی را داشته باشد. او گفت «هشت و چهل‌وچهار» بدون زیاده‌گویی فضاها را برای مخاطب می‌سازد و ساختارش شبیه تفکرات مدرنیست‌های دهه‌ی هفتاد و متعلق به دوران پس از نقد ثانویه است؛ ایده‌ای که برای رسیدن به آینده‌ی بهتر، دیگر لازم نمی‌دانست گذشته را نفی کند.