معرفی کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا

معرفی کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا
نویسنده: 
بهار سهرابی
معرفی کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا

چادر کردیم رفتیم تماشا
سفرنامه عالیه خانم شیرازی
نشر اطراف
چاپ اول، تهران، 1397
 

می‌گویند سفر انسان را پخته می‌کند. واقعیت این است که انسان در فرآیند مواجهه با دیگری اعم از انسان و طبیعت است که رشد کرده و می‌کند. داستان این مواجهه از آدم وحوا شروع شده و تا روزگار ما ادامه دارد. این مواجهه گاه ضرورت بقا بوده، گاه جستجوی ناشناخته‌ها برای تبیین و تفسیر و تغییر جهان، بعدها مبادله و گاه ترکیبی از این موارد بوده است. برای ما همواره روایت این مواجهه جذاب و معرف لایه‌هایی از سرنوشت تاریخ بشری است. در این راه ما همیشه مدیون حافظان تاریخ هستیم. تاریخ‌نویسان و سفرنامه‌نویسانی که چه از طریق نوشته یا نقاشی بخشی از فرهنگ و طبیعت را مستند کرده‌اند تا به نسل‌های بعد برسد. البته روایت‌ها و زاویه نگاه روایت‌نویسان هم می‌تواند بر بستر واقعیت سیر نکند، اما در تنوع روایت‌ها است که می‌توان به زوایای تاریخ نزدیک شد و تصویر کامل‌تری را دید.
در این میان سفرنامه‌ها به خاطر در گیر شدن مستقیم نویسنده از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. سفرنامه‌های زنان از آن رو که همواره با مشکلات عدیده‌ای، بسیار بیش از مردان در سفر‌ها مواجه بوده‌اند و شاید هم به سنت معهود کمتر در معرض عموم قرار گرفته‌اند، ناشناخته‌ترند.
«چادر کردیم رفتیم تماشا» از مجموعه ده جلدی سفرنامه‌های حج قاجاری و شامل متن هشتاد سفرنامه حج از مردان و زنان قاجاری است و این نخستین سفرنامه از سفرنامه‌های قدیمی زنان است که انتشار عمومی یافته و مرجع شناخت و قضاوت برای ما شده است. این سفرنامه ظاهراً نتیجه پیگیری «عالیه خانم شیرازی» عاقله‌زنی از اهالی کرمان است که در سفر حج تنبلی سرکار نواب عالی آقای ولی خان در نوشتن سفرنامه را برنتافته و خود مشغول ثبت آن می‌شود.
زهره ترابی ویراستار کتاب تاکید می‌کند که : «برخلاف تصور عامه، زنان دوره قاجار دست و پا بسته و بی خبر از همه جا نبودند. به گواه منابع تاریخی، زنان در جامعه حضور داشتند و تعدادی از آنان حتی در تصمیم‌گیری‌های مملکتی هم مؤثر بودند. مجموعه «سفرنامه‌های قدیمی زنان» به خوبی نشان می‌دهد که نویسندگان این متن‌ها هویت شکل‌یافته و شخصیت اجتماعی داشتند و به اتفاق‌های جامعه از زاویه دید خاص خودشان می‌نگریستند» (ص12).
گفتمان زنانه در دوران قاجار، توجه به جایگاه زنان در ساختار حکومت و چگونگی حضور ایشان در بازی قدرت، بررسی فضای مدیریت کشور و بطالت حاکم بر آن، سهم وجه نمایش دین‌داری در فعالیت‌های روزمره دربار و بررسی میزان استقلال و اقتدار زنان درون کلیشه‌های فرهنگی حاکم موضوع‌های تأمل‌پذیری هستند که در مجموعه «سفرنامه‌های قدیمی زنان» می‌توانند مطالعه و پژوهش شوند.
«چادر کردیم رفتیم تماشا» سفرنامه عالیه خانم شیرازی هم‌زمان با حکومت ناصرالدین‌شاه نگاشته شده‌است. در بخش اول، نویسنده درباره شروع سفر از کرمان، رفتن به بمبئی و سختی‌ها و ماجراهای سفر حج و عتبات می‌نویسد و در بخش دوم، با پایان سفر حج و رسیدن به تهران نوع نگارش سفرنامه تغییر می‌کند. در تهران نویسنده مدتی طولانی در دربار ناصری می‌ماند. روزنگاری‌های دقیق نویسنده به عنوان یک غریبه از دربار ناصری، تصویر خواننده از وضعیت حاکمیت در آن دوره را کامل می‌کند. اطلاعات ما در زندگی پادشاهان قاجار به طور معمول از نوشته‌های نزدیکان شاه به دست می‌آید، اما نویسنده سفرنامه از آشنایان دور خانواده شاه بوده و به خاطر سکونت در کرمان مراوده زیادی با آن‌ها نداشته است. به همین دلیل آن‌چه از این برخورد از دربار و حرم‌سرای ناصرالدین‌شاه دیده و نوشته، با روزنگاری‌های دیگری که خوانده‌ایم متفاوت است. (ص13)
یادداشت‌های عالیه خانم از او تصویر زنی شجاع، مستقل و جسور را ساخته که بدون همراهی شوهر و فرزندان عازم سفری سخت و طولانی شده و برای به دست آوردن آن‌چه می‌خواسته گاهی با مردان جنگیده، گاهی وارد مذاکره شده و گاهی راهش را جدا کرده است. عالیه خانم شیرازی با بزرگان و افراد سرشناس آشنایی داشته و در سفرش با آن‌ها دیدار کرده‌است. در سامرا به خانه میرزای شیرازی می‌رود و در تهران مهمان ناصرالدین‌شاه می‌شود. جنگی شاه، پسر آقاخان محلاتی در بمبئی برایشان گاری می‌فرستد و نصیر تشکر در کرمانشاه از او پذیرایی می‌کند. (ص14)
این کتاب با ویرایش زهرا ترابی و به لطف رسول جعفریان انتشار یافته و باعث شناخت بهتر ساختار اجتماعی گذشته و به تبع آن، درک بهتر وضعیت فعلی می‌شود.
این سفرنامه از 4 اردیبهشت 1271 هجری شمسی (25 رمضان 1309 هجری قمری) از کرمان شروع می‌شود در 25 اردیبهشت از مسقط و بمبئی می‌گذرد، در 8 خرداد مسیر عدن، جده و مکه را طی می‌کند، از 13 تیر به مسیر مکه و مدینه می‌رسد، از 23 شهریور مسیر نجف، کوفه، کربلا، کاظمین، سامرا و بغداد را پی می‌گیرد، 10 آبان از مسیر بعقوبه به قصر شیرین می‌رسد و سپس با گذشتن از پل ذهاب، کرمانشاه و قم، در 25 آذر1271 به تهران می‌رسد و تا 7 تیر 1273 در تهران می‌ماند. پس از ترک تهران، از مسیر قم، کاشان، اردستان، نایین و یزد، و پس از حدود دو سال و دو ماه به کرمان باز می‌گردد.
او در این مسیر وضع کشاورزی و آبیاری، بناها، غذاها، لباس، حمل‌ونقل، آداب ‌و رسوم، موسیقی، بازی‌ها و تفریحات، صنایع دستی، هنرهای تزئینی، کارخانه‌ها، دین‌داری و مناسک ادیان، امنیت، آب وهوا، بیماری‌های واگیر، پیش‌گیری و درمان، اندرونی دربار قاجار و بازار تهران را با جزئیات و تیزبینی روایت می‌کند. نمونه‌هایی از روایت‌های عالیه خانم را در زیر می‌آورم:
«امروز که سه‌شنبه است به این واسطه در ده‌سرد لنگ کردیم. اهل این ده به‌واسطة ظلم و تعدی ابوالفتح‌خان پارسال فرار کردند، ده را لم‌یزرع گذارده‌اند. باغ‌های ایشان بی‌صاحب مانده. پارسال ملخ خورده بود، امسال هم ملخ زیادی در باغستان آن‌ها ریخته» (ص 23)
«دو ساعت از روز گذشته وارد کشکوئیه شدیم. باز هم نخلستان زیادی آن‌جا بود. در زیر درخت بزرگی منزل کردیم. می‌گویند درخت جم، مثل گردوهای بزرگ چتر انداخته، برگ‌های آن خیلی کشیده و بلند و خیلی سبز خوش‌رنگ. الان بهار کرده. می‌گویند میوة سیاهی دارد به قدر سنجد، مزة انار می‌دهد ... درخت سپستان هم دارد ... ولی آن‌چه نگاه می‌کنی همه نخل خرما است.» (ص26)
«بالای عرشه نشستیم. قریب سی‌صد جلدبود و بغله و بلم و کشتی کوچک که با پارو می‌روند روی دریا پهن است ... دو پارچه چوب مثل کشکول ساخته، پنصد من بار توی آن می‌ریزند. شش هفت نفر هم می‌نشینند. بعضی‌ها چهار پاروزن دارد، بعضی‌ها دو پاروزن دارد، بعضی‌ها یکی دارد» (ص 33)
«بمبئی برابر شد. قریب صد جهاز دودی و غیره، چه می‌رفتند و چه در نزدیکی بمبئی لنگر انداخته‌اند ... قریب هزار نفر آدم به لب دریا ایستاده، ماها را تمشا می‌کردند، از هندو، فرنگی، گبر، مسلمان ... از وقتی ما وارد شدیم تا حال قریب هزار کالسکه و درشکه و بارکش و ماشین دودی از پیش ما رفته‌است ... عمارت‌ها دو طرف هفت طبقه بالا رفته از سنگ و چوب. میانة خیابان که متصل گاری و ماشین می‌رود. تمام بازار زن‌های هندو نشسته‌اند، میوه می‌فروشند.» (ص36)
«یک روز هم رفتیم کارخانة چلواری‌باف، خامه و ابریشم‌بافی، هوش از سر آدم بیرون می‌رود. در هر کارخانه دویست چرخ که هر کدام مال کاری است، در یکی محلوج می‌ریزند و از آخری چلوار بیرون می‌آورند.» (ص 40)
«صبح شنبه اول ماه ذی‌قعده خداحافظی کردیم، آمدیم در غراب. تا ظهری هفتصد نفر حاج از سنی، کابلی، هندوستانی، مسلمان، همه جمع شدند در جهاز. جهاز راه افتاد ... بنای باد گذارد. جهاز در تلاطم افتاد که همگی افتادیم بد حال. یکی قی می‌کرد، یکی بی حال بود، یکی گریه می‌کرد، یکی دعا می‌کرد ... شب تا صبح صدای یا الله بلند است. سنی‌ها اذان بی‌وقت می‌گویند. درویش‌های هراتی، کابلی، هندی هوهو می‌گویند، شیعه ها سینه می‌زنند، قیامت است، مثل صحرای محشر. ده روز به این حالت بودیم.» (ص 47)

عالیه خانم شیرازی عاقله زنی مدیر و مدبر در روابط با غریبه و آشنا، در مدیریت عزا و عروسی، در یادگیری و آموزش هنرهای تزئینی، خیاطی، شیرینی‌پزی، آرایشگری، خرید و تدارک لوازم عزا و عروسی و مشاوری خبره در ازدواج جوانان است. در این سفرنامه اطلاعاتی از وضعیت شوهر و فرزندان او به‌دست نمی‌آوریم و دل‌شورة او در این‌باره، تنها در صفحه‌های پایانی آشکار می‌شود. اما انگار به عمد از آن‌ها چیزی نمی‌گوید و می‌خواهد خوانندگان روی خود سفر و آن‌چه که او می‌بیند، متمرکز شوند. و به نظر می‌رسد که در این کار موفق بوده و دیدگاه خوانندگان درباره روزگار عالیه خانم، دگرگون می‌شود.