ردپای گمشدۀ شهر در ایران: از کرخه تا جندی شاپور و شوشتر
نشر آرمانشهر، پاییز ۱۳۹۰، ۶۰۰ صفحه
نوشتۀ دکتر جهانشاه پاکزاد ۱۳۲۸: طراح شهری، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی
آقای دکتر جهانشاه پاکزاد در کتاب اخیر خود در مورد تاریخ شهر و شهرنشینی در ایران، به سختی به جستجوی ردپای شهرسازی در ایران پرداختهاند. مقالۀ زیر بر این اساس تألیف شده است.
آقای دکتر جهانشاه پاکزاد در کتاب اخیر خود در مورد تاریخ شهر و شهرنشینی در ایران، به سختی به جستجوی ردپای شهرسازی در ایران پرداختهاند. مقالۀ زیر بر این اساس تدوین شده است.
ایشان دیپلم، فوقلیسانس و دکتری خود را در آلمان اخذ کردهاند و بلافاصله برای تدریس به ایران بازگشتهاند، که معمولاً خلاف آن را شاهد بوده ایم.
دکتر پاکزاد برخلاف کسانی که در خارج تحصیل میکنند، همّ خود را فقط صرف آوردههایش از غرب به شهرسازی ایران نکرده و مطالعۀ تاریخ شهرسازی گذشته را به عنوان چراغی برای آینده انتخاب کردهاند، که خود آن را راهی طاقتفرسا و سخت میدانند و در این مورد میگویند:
«همکارانی که گوشۀ چشمی علمی به تاریخ ایران و تاریخ شهر ایرانی داشتهاند، میدانند که وارد شدن به وادی شهر کهن تا چه اندازه سخت، طاقتفرسا و حتی خطرناک است. تاریکی مطلقی که بر تاریخ شهرنشینی ما میگذرد، به رغم کوششهای فراوانی که در روشن نمودن آن شده است، اعجابانگیز است.»
یکی از عواملی که این تاریکی را دامن میزند، تفاوت آبادی و سکونت گاه با شهر است، که آقای پاکزاد آن را در صفحۀ ۹۲ این طور تعریف میکنند:
«شهر به معنای امروزی یعنی محل زندگی جماعتی شهرنشین با ساختار اداری»، یا در صفحۀ ۷۳: «شهر را محل زندگی تعدادی شهرنشین با شغلی غیر از کشاورزی» نامیدهاند و مشکل دیگر تعاریفی متفاوت از امروز در مورد شهر در متون تاریخی است، که آقای پاکزاد در صفحۀ ۷۳، اشاره می کنند: «واژۀ خشتر که واژۀ امروزی شهر تبعیت از آنست، در دورۀ هخامنشی به معنای ایالت و ساتراپ است و نه شهر به معنای امروز آن.» یا در صفحۀ ۱۲۷:
«در دورۀ ساسانیان نیز همانند دورۀ هخامنشی و پارتی شهر به معنای امروزی آن نبود، بلکه منظور از شهر پادشاهی یا حکومت بود.»
بنابراین ملاحظه میشود که ایشان به چه ورطۀ تاریکی قدم گذاشتند. بخشی از یافتههای ایشان ارائه می شود:
مادها
«گفته شده که آثار زیادی از مادها به جای نمانده است. اما معدود نمونههای کالبدی به دست آمده را به دو دستۀ مقبرههای صخرهای۱ و ده دژها تقسیم میکنند».
«ده دژها که آلانی دنوتی۲ نام داشتند، پناهگاههایی مستحکم در خاک ماد بودند که نقاط مسکونی روستایی کوچک دیگری به نام آلانی سهروتی۳ در پیرامون آن وجود داشت. این دژهای محکم روی ارتفاعات، روی صخرههای طبیعی و گاهی تپههای مصنوعی که گرداگرد آنها یک یا چند حصار متحدالمرکز کشیده شده بود ساخته میشدند. این دژها ممکن بود مکان سکونت دائمی یا تنها پناهگاهی موقتی باشند که روستاییان به هنگام حملۀ دشمنان، با دامهای خود به آن جا پناه میبردهاند. به دور دژها حصارهایی کشیده شده و در فاصلههایی معین بر این حصارها برج یا کنگرههایی برای تیراندازی ساخته شده بود. حصار اصلی با سنگ و حصارهای دیگر (در صورت وجود) از خشت خام ساخته میشد.» یعنی در دورۀ مادها نیز از شهر، اثری کشف نشده است.
دورۀ هخامنشی
شرایط کالبدی قلمروی هخامنشی در شرق و غرب زاگرس متفاوت است.
«در شرق زاگرس تاکنون در هیچ یک از نقاط حفاری شدۀ هخامنشی که نام شهر را یدک میکشد (مانند پاسارگاد و پارسه)، اثری از خانههای مسکونی برای افراد عادی کشف نشده است و ما تنها با مجموعهای از کاخها یا دژی که محل سکونت موقت شاه بوده است، روبهرو هستیم. افزون بر آن واژۀ خشتر- که واژۀ امروزی شهر منبعث از آن است- در دورۀ هخامنشی به معنای ایالت و ساتراپی بوده است و نه شهر به معنای محل زندگی تعدادی شهرنشین با شغلی غیر از کشاورزی.»
دورۀ سلوکیان
«در پایگاه اصلی سلوکیان در بینالنهرین، بر مبنای ایدئولوژی اصلی با هلینیسم و براساس تعلیمات ارسطو، شهرنشینی بر سایر اشکال زندگی تفوق داشت (Egli, Ernst:1959, bandl,227). در منطقۀ بینالنهرین و خاور نزدیک و آسیای صغیر شواهد زیادی از شهرهای این دوره وجود دارد. شهرهایی که در آنها شهروندان یونانی و مقدونی زندگی میکردند، واحدهای خودگردانی بودند که شوراها، انجمنها، دفاع نظامی و مالیه و مراکز دینی و ورزشی خاص خود داشتند. به این مهاجرنشینها پولیس گفته میشد»
در واقع به اولین اشاره به شهر با معنای امروزین میرسیم؛ ولی نه برای ایرانیان، بلکه برای مهاجرنشینها، که ایشان این را با جملۀ «که اولین پایههای تکامل اجتماعی و سیر تحول سکونت تلقی میگردد»، عنوان میکنند؛ که البته باز هم در اینجا خصلت شهر را حکومتی – نظامی میدانند و میگویند، (صفحۀ ۹۲):
«به همین منظور به روایتی ۷۰ پادگان / شهر به افتخار اسکندر ساخته شده (دیاکونف، ۲۶:۱۳۵۱-۶) که این مهاجرنشینها و شکلگیری آنها به یکی از صورتهای زیر بوده است:
- شهر از ابتدا بر پا میشد.
- مهاجرنشینهای کوچک (به صورت پادگان) طراحی و ساخته میشد.
- از توسعۀ آبادیهای قدیمی، شهر جدید به وجود میآمد.
- شهر – روستاها در محل قریهها بوجود میآمد.»
و تمام آنها را به اسکندر نسبت میدهند و نه به ایرانیان.
«از جمله شهرهایی که به اسکندر نسبت داده شده است، میتوان به اسکندریه در مصر، اسکندریه اوپیان در کنار شرقی سند، اسکندریه در سوزیان (شوش)، اسکندریه در کرمان، اسکندریه در آراخوسیه (قندهار کنونی) و اسکندریه در مرو اشاره کرد.»
«اما در این که این محلها را بهویژه در شرق زاگرس، بتوان شهر به معنای امروزی یعنی محل زندگی جماعتی شهرنشین با ساختار اداری متمرکز نامید، تردید وجود دارد. زیرا آثار مسکونی اطراف آنان کشف نشده است. امید است وجود یا عدم وجود خانههای مسکونی هر چه زودتر به اثبات رسد تا این بلاتکلیفی علمی پایان یابد.»
دورۀ پارت
«دربارۀ شهرسازی پارتی ادعاهای زیادی شده است. برای نمونه اشاره میشود که اشکانیان سیاست سلوکیان در زمینهی شهرسازی را ادامه دادند یا طبق شواهد موجود نخستین شهرهای اشکانی در اطراف زادگاهشان ساخته شد. همچنین برای الگوی هندسی شهرهای پارتی بر وجود قانون مندی خاصی اشاره میشود. شطرنجی با خیابانهای اصلی عمود بر هم و خیابانهای فرعی به موازات یا عمود بر آنها و دایرهای که در آن مراکز مهم حکومتی در مرکز شهر و فضاهای مسکونی به دور آن حلقهوار مینشستند. با این وجود جز شهرهای غرب زاگرس مانند هاترا، دورا اوراپوس۴
LatentStyleCount="267">
LatentStyleCount="267">
و تیسفون۵، شواهدی مستند از این نوع شهرها در ایران شرق زاگرس دیده نشده است.»
«از سوی دیگر در مورد مناطق شرقی زاگرس چون آساک۶ ، تمبرکس۷ ، دارا۸ ، زادراکرتا۹ ، صد دروازه و سیرنکس۱۰در منطقۀ هیرکانیا و سایر محوطههای باستانی دشت گرگان که مورخان از آنها به عنوان مراکز حکومتی اشکانیان نام بردهاند، تحقیقات باستان
«در این دوره نیز مانند دورههای هخامنشی و پارتی، شهر به معنای امروزی آن نبود، بلکه منظور از شهر، پادشاهی یا حکومت بود و به قلمروی آن حکومت، وسیع یا کوچک، شترستان یا شهرستان (یعنی محل حکومت) گفته میشد. از این رو مکانهایی مانند اسپادانا، کومس، نیشابور، ری … نه یک شهر به معنای امروزین، بلکه یک شهرستان یا قلمرویی حکومتی بود. بدیهی است که این قلمروها دارای مراکزی بودند که از آنجا اداره میشدند. این مراکز به طور معمول از یک دژ یا یک کاخ و در برخی موارد از یک معبد اداره میشد. با نگاهی به رسالۀ شهرستانهای ایران، ترجمۀ مرحوم صادق هدایت که گفته میشود از متنهای کهنهتر از متنهای فردوسی و دقیقی تهیه شده است. اما مربوط به سدۀ هشتم یا نهم میلادی است.
البته این اشتباه که شهرستانهای فوق با شهر یکسان پنداشته شوند، تا اندازۀ زیادی قابل درک است. زیرا هنوز، هزار و چهارصد سال پیش از انقراض دودمان ساسانی، نه تنها شهرهایی چون همدان، سمنان، اصفهان، کرمان، تهران و به تازگی قزوین و قم، همنام با شهرستانهای خود هستند، بلکه همنام با استان و سرزمین خود نیز هستند و تا زمانی که گوینده منظور دقیق خود را از این نامها اعلام نکند، نمیتوان تشخیص داد که منظور او شهر، شهرستان یا استان خاصی است. این موضوع برای دورۀ باستان ایران، که سند و مدرکِ به جا مانده از آن به تعداد انگشتان دست نیز نمیرسد، باعث سوء تفاهمهای زیادی شده است».
پیدایش آثار شهرنشینی
براساس نظرات آقای پاکزاد میتوان نتیجه گرفت که از زمان شاپور دوم است که میتوان به شهر چه از لحاظ عملکرد و چه اندازه در تاریخ رسید (صفحۀ ۱۳۲):
«شاپور دوم (۳۷۹-۳۰۹ م) پس از شورش ساکنان شوش این مجموعه را که در دورۀ ساسانی نیز رو به گسترش و شکوفایی بود تخریب نمود و به جای آن در فاصلۀ ۱۵ کیلومتری شمالغربی شوش مجموعۀ جدیدی بر پا کرد که به ایوان کرخه معروف شد. این مجموعه نزدیک به یک کیلومتر عرض و چهار کیلومتر طول داشته و با کشف خرابههای آجری، وجود کارگاههای دستی نساجی و بافندگی در آن تأیید شده است.»
در اینجا (کرخه) با مجموعهای چهارصد هکتاری مواجه میشویم که در آن کارگاه صنایع نیز وجود دارد، که هر دو شهریت آنرا نمایش میدهند. گرچه بعداً اشاره میشود که تعدادی زیادی از اُسرا را در آن اسکان داد.
«بم دومین اثر قابل ذکر شهریت: به روایتی هفتواد که مردی از ساکنان کوزران بود، قدرت میگیرد و حاکم ساسانی را از میان بر میدارد و برای خود برج و بارویی در بالای تپهای در نزدیکی قلعه دختر میسازد که پژوهشگران احتمال میدهند همین ارگ امروزی بم بوده است.
نخستین سکونت گاه ناحیۀ بم، محلی با نام کجادان یا کوزران بوده است. امروزه نیز محلهای به همین نام در شمالغربی شهر امروزین بم وجود دارد یا بیشاپور سومین شهر قابل ذکر ویرانههای تاریخی بیشاپور در دامنهی ارتفاعات معروف به کوهمره در فاصلۀ ۲۳ کیلومتری غرب شهرستان کازرون قرار دارد. بیشاپور دو کیلومتر طول و نزدیک به یک کیلومتر عرض دارد.»
«طراح بیشاپور سعی کرده است برای این مجموعه نقشهای طرح و اجرا کند که خیابانهای شمالی، جنوبی، شرقی و غربی در مرکز یکدیگر را قطع کنند و در زوایای قائم این خیابانکشی محلههای اشراف در فضایی باز و خلوت در میان باغ و باغچه محصور شود (سرفراز، ۱۳۶۶: ۵۰-۲۳). در گوشۀ شرقی مجموعه محلۀ شاهی با ابعاد پانصد متر در چهار صد متر وجود داشته است (مهریار، ۳۳:۱۳۸۵).»
بدینترتیب (به نقل از مرحوم مهندس مهریار که خوبست یادشان را همواره گرامی بداریم) در بیشاپور، با شهری مواجه هستیم با دویست هکتار وسعت که تنها بیست هکتار آن به مقر پادشاه اختصاص دارد، نقشه از قبل تهیه شده، با محلات مربوط به اشراف (که شاید به معنای وجود محلات غیر اشراف نیز باشد). یعنی اغلب ویژگیهای شهری را داراست.
تخت سلیمان (آتشکده فرااسب)
«فرااسب در ۴۵ کیلومتری شمالشرقی تکاب در استان آذربایجانغربی قرار دارد. مهمترین بخش این محوطۀ ۱۲ هکتاری، آتشکدۀ آذرگشنسب است که در اواخر دورۀ ساسانی به ویژه دوران خسروی اول و دوم یکی از مهم ترین آتشکدهها بوده است. پیرامون این آتشکده حصار سنگی بیضی شکلی به ارتفاع ۶ تا ۸ متر و عرض ۴ متر وجود دارد که ۱۳۸ برج در آن تعبیه شده بوده است. گفته شده این آتشکده به سلاطین و سرداران سپاه اختصاص داشته است. در کنار آن بناهای دیگری از جمله عبادت گاه شاهان و جنگاوران نیز وجود دارد. خارج از این مجموعه و دور تا دور آن، سکونت-گاهی وجود داشته که نیازهای ساکنان مجموعه را تأمین میکرده است.»
که به معنای حضور شهروندان عادی در بیرون مجموعۀ عبادتی و حکومتی و برای رفع نیازهای آنان است، در مکانی با عنوان شارستان (که بعداً بسیار به آن بر میخوریم) و احتمالاً پایه شهرهای بعدی میشوند.
«در ساحل غربی دجله، وهانتیوخ خسرو در زمان انوشیروان ساخته شد. خسرو انوشیروان به جای انطاکیه که آن را تخریب کرده بود، این شهر را جهت اسکان صنعتگران و استادکاران ساخت.»
در واقع اینجا با معنای شهر به عنوان محل اسکان صنعتگران و استادکاران مواجه می شویم. یعنی باید به وسعت، حضور شهروندان مختلف و نقشۀ از پیش ترسیم شده، رسمیت یافتن وجود و حضور آنها را نیز در شهرها افزود.
شکلگیری جندیشاپور
«از همان زمان جندیشاپور مرکزیت علمی و تحقیقاتی یافت. به نقل از برخی مورخان، شاپور فرمان داد که شمار زیادی از کتابهای مختلف یونانی در رشتههای گوناگون به پهلوی ترجمه شود تا به غنای کتابخانه و گنجینۀ فرهنگی گندیشاپور بیفزاید. در این شهر یکی از بزرگترین بیمارستانهای دنیا و بزرگترین مدرسۀ طب آن زمان فعالیت داشت.»
«جندیشاپور تنها یک کانون معتبر برای طب نبود، بلکه فلسفه و حکمت و نجوم و ریاضیات و دیگر علوم رایج زمان در این شهر امکان رشد و نمو یافت.»
در جندیشاپور دیگر کاملاً آثار شهریت به چشم میخورد؛ وجود مرکزیت علمی، طبی، فلسفه، حکمت و نجوم، نه تنها این مکان را شایستۀ ویژگی شهر میسازد، بلکه آن را شهری پیشرفته و متکامل میکند.
«شوشتر را از شهرستانهای دورۀ ساسانی میدانند. همچنین بسیاری معتقدند که نهری به نام داریون برای آبیاری زمینهای پیرامون کشیده شده که برخی آن را به دورۀ هخامنشی و برخی دیگر به عیلامیان نسبت میدهند. بر دهانۀ نهر داریون به دست ساسانیان قلعهای برای مدیریت آب ساخته شده است که بعدها قلعۀ سلاسل نام میگیرد. این قطعه، مکان مدیریت کلان آب در سراسر دشت خوزستان بوده است.»
«وجود این قلعۀ ساسانی باعث شکلگیری بازاری فصلی و آبادیهایی در پیرامون آن شد که موقعیت یکی از این آبادیها را در حدود مسجد و آسیابهایی که تا امروز به جا ماندهاند میتوان پی گرفت.»
بنابراین میتوان گفت: شهر شوشتر که تاکنون نیز پا برجاست (با وسعت ۱۴۴ هکتاری بافت کهن، که هنوز هم محل اسکان مردم است) شاید نمونهای پا برجا از شهر تاریخی ایران باشد.
جمعبندی
دکتر پاکزاد اولین آثار شهریت با معنای امروزین آن را در شهرهای دورۀ سلوکیان مطرح می کند، با شهروندانی یونانی و مقدونی در شهرهای خودگردانی که شوراها، انجمنها، دفاع نظامی، مالیه و مراکز دینی داشتند، ولی آنها را ایرانی تلقی نمیکنند.
ایشان از زمان شاپور دوم، آثار شهر ایرانی را چه از لحاظ عملکردی و چه از لحاظ اندازه، به وضوح شرح می دهند، آنجا که میگویند «در کرخه با مجموعهای چهار صد هکتاری مواجه میشویم، که در آن کارگاههای صنایع نیز وجود دارند».
سپس شهر بیشاپور شهری دویست هکتاری را عنوان میکنند که فقط بیست هکتار آن به مقر پادشاه اختصاص دارد و دارای محلاتی سکونتی است.
در تخت سلیمان (فرااسب) حضور شهروندان عادی را در بیرون مجموعۀ عبادی و حکومتی، نوع تشکیل شهر تلقی میکند.
«وهانتیوخ ساختۀ خسرو انوشیروان، شهر محل اسکان صنعتگران و استادکاران است» یعنی مردم غیر کشاورز و دامدار اولین شهروندان واقعی هستند.
جندیشاپور دیگر با بیمارستانها، مدرسۀ طب، کتابخانه و گنجینۀ فرهنگی، شهریت تمام عیار یافته و سپس شوشتر که همچنان با ادامۀ زندگی در خود، بازماندۀ کاملی است از شهر ایرانی.
سخن پایانی
امیدوارم کتاب دکتر جهانشاه پاکزاد آغازی باشد برای پیگیری این امر به وسیلۀ دانشجویان و دیگر محققان (که فرمودهاند دنیای تاریکی است) در راه شناخت واقعی شهرهای ایران، چراکه به علت تخریب منازل شهروندان عادی که در مقابل زلزلهها و عوامل طبیعی دیگر غیرمقاوم بوده اند و آثاری از آنها موجود نیست، شناخت تمام ابعاد آن، ضرورتی تام دارد.
۱. با آن كه هرتسفلد این مقبرههای صخرهای را به عنوان آرامگاههای مادی معرفی كرده است، اما هیچیک از این مقبرهها با اطمینان تاریخ گذاری نشدهاند و شاید برخی از آنها به دوران هخامنشی و حتی پس از آن تعلق داشته باشند (سرفراز، ۱۳۸۷:۶۳)
۲. Alani-dannuti
Alani-sehruti .۳
Dura europos .۴ شهری سلوكی در سوریه كه بعدها به دست اشكانیان افتاد.
۵. Ctesiphon كاخی از مجموعه كاخهایی كه بعدها به مدائن معروف شد.
۶. Asak
۷. Tambarax
Dara .۸ در نزدیكی ابیورد
۹. Zadra-carta پایتخت ساتراپی
۱۰. Syrinx
- 6083 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان