بازگشت به شهر «اعیان سازی شهری» تا «باز زنده سازی» مراکز
بازگشت به شهر «اعیان سازی شهری» تا «باز زنده سازی» مراکز
Post date:
ش., 2020-02-15 10:09
نویسنده:
معمارنت
بازگشت به شهر از فرایندهای «اعیانسازی شهری» تا سیاستهای «باززندهسازی» مراکز
نویسنده :کاترین بیدو ـ زاکار یاسن
ترجمه : نعیمه رضایی دفتر پژوهشهای فرهنگی تهران 1398
کتاب بازگشت به شهر آخرین کتاب گروه شهرشناسی است که از طرف دفتر پژوهشهای فرهنگی در قالب مطالعات شهری منتشر شده است. این کتاب که حاصل کار گروهیِ تعدادی از پژوهشگران و نویسندگان است به موضوع «اعیانسازی» شهری میپردازد. اعیانسازی شهری به معنای تغییر ترکیب اجتماعی و جمعیتی ساکنان محلههای مرکزی شهر از طریق جایگزین شدن اقشار متوسط حقوق بگیر با اقشار کمدرآمدتر است که از طریق سیاستهای «بازآفرینی شهری» و در نتیجه بالا بردن ارزش اقتصادی و «خوشنام کردن» محلهها از نظر اجتماعی شکل میگیرد. فرایند اعیانسازی که از حدود نیم قرن پیش در کشورهای غربی رواج یافته، اکنون به موضوعی فراگیر در بسیاری از کشورها، همچنین ایران تبدیل شده است.
باوجود اینکه چندی است در کشور ما بهویژه در شهرها و بافتهای تاریخی آنها شاهد شکلگیری نوعی فرایند اعیانسازی در پس پروژههای بازآفرینی شهری هستیم، در مجامع حرفهای و دانشگاهی به اندازه کافی به این موضع پرداخته نشده است.
در مقدمه نویسنده آمده است:
پدیده اعیانسازی با ظهور برخی طبقات متوسط اجتماعی که در جهان ویژگیهای مشترکی دارند، همراه است. این ویژگیهای مشترک را میتوان در فعالیتهای آنها، در شکل خانوادههای آنها و ... یافت. با اینکه از سالهای 60 ـ1950 این طبقات اجتماعی نسبتاً مرفه، حومههای شهری را ـ که در تمام مناطق جهان در حال گسترش و توسعه بوده و نشانه «سبک زندگی آمریکایی» بودند و بر مسکنهای منفرد و استفاده از اتومبیل تکیه داشتند ـ اشغال کرده بودند، اما بهتدریج این گرایش معکوس شد. برای اولین بار طی 50 سال گذشته بخشی از این طبقات اجتماعی به سمت شهر بازگشتند و در مراکز قدیمی، که هنوز در آنها فعالیتهای پیشهوری وجود داشت و اقشار کمدرآمد ساکن بودند، سرمایهگذاری کردند.
گاهی این محلهها فقط از طریق اقدامات نقشآفرینان خصوصی اعیانسازی میشوند. گاهی از طریق اقدامات قدرتهای عمومی یا نقشآفرینان اقتصادی (توسعهگران املاک). اما این گروهها همواره در تحولات مراکز شهرها با یکدیگر تعامل و ارتباط دارند.
برای روشنتر شدن موضوع پیگیری پرسشهای زیر از نگاه محسن حبیبی ضروری است:
آیا همگرایی تجارب نوسازی شهری در گوشه و کنار جهان ناشی از اتخاذ سیاستهای اقتصادی لیبرالیستی جهانی شده نیستند؟ آیا در مرحله نئولیبرالیستی کنونی و اعیانسازی موردنظر آن، شهر و هستههای تاریخی به بافتها و محلههای «محصور و دروازهدار» تبدیل نخواهد شد؟ آیا بازآفرینی شهری و اعیانسازی به خصوصیسازی و تجاریسازی فضاهای عمومی شهری ره نمیبرد؟ در این شکل جدید شهر، چه نقشی برای فضای قدیمی و به مفهوم گستردهتر برای مرکز شهر در نظر گرفت میشود؟ شهر تاریخی مکانی میشود برای سوداگری طردکننده و برونران یا مکانی برای اجرای راهبردهای مثمر فرهنگی مبتنی بر تولید، توزیع و مبادله داشتهها، داراییها و هویتهای سرزمین؟ آیا انگاره اعیانسازی عمومیت یافته در پی ارتقای کیفیت زندگی شهری و حق دسترسی آزاد به همه مواهب شهری فراهم آمده برای همه اقشار و طبقات اجتماعی است، یا برونرانی طبقات فرودست اجتماعی ـ اقتصادی را پی میگیرد؟ و بالاخره آیا باید آرزوی نوعی تداوم اجتماعی فرهنگی را در سر داشت که همه اقشار جامعه در تولید آن نقش دارند یا نوعی انقطاع و غلبه راه و رسمی خاص در راه است؟ (ص15)
بنابراین می توان اعیانسازی را این گونه تعریف کرد:
اعیانسازی پدیدهای است اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که نه تنها یک تغییر اجتماعی بلکه تغییر کالبدی بنا، مجموعه و بافت شهری از مقیاس محله تا مقیاس شهر را دربر دارد و به ناگزیر تغییر اقتصادی در بازار مستغلات و املاک را در پی دارد. (ص16) تحولات استراتژیهای سکونتی را میتوان بهعنوان نشانههای ظهور یک طبقه اجتماعی جدید متوسط تلقی کرد که سبکهای مصرف جدیدی دارند (Carpenter,Less,1995). در معنایی ساده و حداقلی، فرایندهایی که با عنوان اعیانسازی توصیف میشوند، نشاندهنده جابهجاشدن جمعیت کمدرآمد با جمعیت با درآمد بالا و در نتیجه اخراج طبقات فقیر از برخی محدودههای مرکزیاند. (ص17). در این نگاه و در کنار فرایند جاری اعیانسازی مسکونی، نوعی اعیانسازی مصرفی یا رفت و آمدی نیز از طریق افزایش تعداد فروشگاه با محصولات پرآوازه، رستورانها و کافههای باب روز و زمانه صورت میگیرد که باعث پویایی گردشگری و اعیانسازی از لحاظ رفت و آمد و مصرف (و نه سکونت) شدهاند، فضاها و مکانهایی که هم محل رفت و آمد ساکنان محله هستند و هم شهروندان سایر محلهها و گردشگران ـ که عمدتاً متعلق به همان قشر اجتماعی، یعنی طبقه متوسط به بالا هستند ـ را بهسوی خود میکشاند. چهره مرکز شهر در حال تغییر است (ص18).
شعار «بازگشت به شهر»، برابرنهاد الگوی جهانشمول شهر سازی مدرنیستی سده بیستم میلادی نیز هست، الگویی که گسست و انقطاع از گذشته شهر و یکسانسازی شهر و فضای شهری را در دستور خود داشته و دارد (ص18). شعار «بازگشت جمعیت به مرکز» و «لزوم تعادل جامعهشناختی» سیاست رسمی اعیانسازی است و زیر پوشش واژههایی چون باززندهسازی، بهسازی و نوسازی و اخیراً بازآفرینی شهری، بار منفی مسائل قطببندی اجتماعی و طرد اقشار فقیر را کم میکند. کاربست این واژگان، تحلیلهای انتقادی از اعیانسازی را نیز تا حدی خنثی میکند و بیانکننده پیروزی عقیدتی دیدگاههای نئولیبرال در مورد شهر است. (ص19)
و از این رو میتوان نتیجه گرفت:
اصلاح «بازآفرینی شهری» عامدانه جایگزین عبارت ساده و صادقانه اعیانسازی شده است. زیرا عبارت اعیانسازی واقعیت را در مورد تغییرات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بافتهای شهری، به صراحتی بیان میکند که برای توسعهگران، سیاستمداران و سرمایهگذاران زننده است. بنابراین، «بازآفرینی شهری» نه تنها یک مرحله جدید از اعیانسازی است و در مقیاسی بیسابقه برنامهریزی و تأمین مالی شده است، بلکه موفق شده است تحلیلهای انتقادی از اعیانسازی را حداقل در جهان اروپایی کاهش دهد و پیروزی عقیدتی چشمگیری برای دیدگاههای نئولیبرال درباره شهر را فراهم آورد و به این گفته هانری لوفور تحقق بخشد: «روزگاری صنعتی شدن موجد شهرنشینی سازماندهی شده است ولی اکنون این شهرنشینی است که موجب صنعتی شدن میشود» (Lefebvre, 1970). (ص20).
فرایند اعیانسازی جنگ کوچکی بین گروههای حاشیهای و سرمایهگذاران حمایت شده از طرف قدرتها نیست، بلکه نبردی بر سر یک فضای راهبردی است که گروههای اجتماعی بسیاری، از جمله ثروتمندترینها، خواستار این فضا هستند. از سوی دیگر، به نظر میرسد فرایند اعیانسازی نیز مانند فرایند بازیابی و بازآفرینی شهر تاریخی و دیگر هستههای تاریخی شهری خواسته بسیاری از روشنفکران نیز است، زیرا کاربست این فرایند میتواند به معنی توقف تخریب هستههای تاریخی و از بین نرفتن میراث معماری و شهری آنها باشد، موضوعی که با عنوان «میل به شهر» یا حضور و سکونت در شهر تاریخی از سوی طبقات متوسط و بالای اجتماعی حداقل در کشورهای اروپایی نزدیک به دو سده مدنظر بوده است و امروزه با عنوان «بازگشت به شهر» پژواکی بیش و کم جهانی یافته و نمودهای شهری آن را میتوان مشاهده کرد (ص22).
این نویسندگان ازجمله دیوید هاروی(1989)، اسکات لش و جان اوری (1994) و همچنین ساسیکا ساسن (1996) که اعیانسازی را با شکلگیری نظام سرمایه داری جهانی مرتبط می دانند، وقتی «شهر جهانی» جدید را توصیف می کنند، اعتقاد دارند که تحولات اجتماعی و عملکردی مراکز شهری به طور اجتناب ناپذیری به سمت قطبی شدن اقتصادها و جوامع معاصر پیش می رود (ص26). امروزه، شهرهای بزرگ بیش از آنکه به عنوان مراکز خدماتیِ صنایع منطقهای واقع در محدوده مرزهای ملی عمل کنند بهعنوان مراکز فرمان و کنترل گروههای فراملی مراکز خدمات (مدیریت، مشاوره و بیمه) ارائه میکنند و مراکز «تولید مالی» ایفای نقش میکنند (ص26).
فرایندهای اعیانسازی معرفی شده در متونی که این واژه را استفاده میکنند خود را به دو شکل نشان میدهند. یک شکل مربوط به بنای قدیمی است که ارزش خود را از دست داده و اغلب به صورت منفرد بهسازی میشود، و شکل دیگر عبارت است از رونق املاک در محدودههایی که ارزش مستغلات در آنها در حال افزایش است: «دو نشانه این فرایند در کلانشهرهای کاپیتالیست اواخر هزاره دوم دیده میشود (ص27).
دوران رشد مدرنیزم در ایران سبک زندگی حاصل از آن، گرایش به سوی محلهها و شهرکهای جدید در حومۀ مراکز شهری سوق یافت و مراکز شهری به فضاهایی برای تولید، انبار و سکونت مهاجرین و اقشار کمدرآمد شهری تبدیل شد. اعیانسازی میکوشد فرایندهای رشد در چهارچوب سرمایهداری جهانی را در این مراکز ساری سازد تا از مزیتهای دسترسی، زیر ساختهای شهری و قیمت مناسب زمین بهره جوید. هر چند باور سرمایهداری مستغلات به این مراکز روند جابهجایی اقشار متوسط باقیمانده در این مراکز نیز به دلیل افزایش بهای زمین و اجاره به سمت محلههای حاشیهای شهر شدت میگیرد. نوعی اخراج اقشار فقیر همزمان با ورود گروههای مرفهتر به این مراکز. البته این جابهجایی فرایندی است که در شهرهایی شبیه تهران، هم در محلههای مرکزی شهر و هم در محلههای تاریخی شهر به تناسباتی ادامه دارد. سیاست اعیانسازی که در ابتدا نتیجۀ ساختار بازار مستغلات شهری و عوامل بخش خصوصی بود از طریق بسیاری از شهرداریها به سیاست شهری بدل شد و درهرحال پیامدش جابجایی اقشار فقیر از مراکز شهری ساخت. البته همواره نیروهایی در شهر نیز از زاویه منافع عمومی شهروندان در صدد حفظ، بازسازی و احیا مراکز شهری حرکت کردهاند که با آن تعریف از اعیانسازی اختلاف ماهوی دارد. برای مثال در بولونیا شهرداری تصمیم گرفت تا ارزشهای تاریخی مرکز قدیمی شهر را از طریق تسهیل سکونت اقشار فقیر در این محدوده احیا کند. نمونهای که در بسیاری از شهرهای اروپایی نیز بهکار گرفته شد. واقعیت آن است که تحولات جدید مراکز شهرها و از جمله اعیانسازی که با گونههایی از نوزایی همراه است نیازمند بررسی چند رشتهای است.
در ادامه مطالعه و بررسی چند نویسنده مدعو علاقمند به موضوع تحولات جدید مراکز شهرها از نقاط جغرافیایی مختلف در مورد محدودههای مشخص ارائه میشود. یکی از این بررسیها، مطالعه نیویورک در چهارچوب دیدگاههای نئولیبرالی است. دیگری، بروکسل با اعیانسازی مصرفی برای اقشار طبقه متوسط به بالا و عدم تأثر «هلال فقیر» مرکز قدیمی شهر از این برنامهها و افزایش شکاف اجتماعی فضایی در مجموعه شهری بروکسل مطالعه بهتری است. مورد لیون و محله سن ژرژ نمونه بعدی است که بر اساس قانون 1962 آندره مالرو بهعنوان محدودۀ حفاظتشده از تخریب آن جلوگیری شد. اعیانسازی در آن ابتدا خودبهخودی و پراکنده بود و سپس قدرتهای محلی آن را در دست گرفته و سرعت بخشیدند. یعنی در ابتدا دانشجویان، خانوادههای جوان، طبقات متوسط تحصیلکرده به دلیل مرکزیت و سرزندگی جذب محله شده و سپس آژانسهای املاک هم علاقمند شدند. در سال 1982 شهرداری با اقدامات برنامهریزی شدة بهبود مسکن به آن سرعت بخشید. در نمونه شهر بارسلون به محله «سیو تاد بلیا» اشاره میشود که به دلیل تاریخ و میراث معماریاش ارزشهای نمادینی دارد. در این محله در قالب سیاست بازآفرینی نوسازی آغاز و با آمادهسازی شهرها برای بازیهای المپیک با تأمین مالی بخش خصوصی و عمومی سرعت گرفت. این پروژه بیشتر ناشی از ارادۀ سیاسی بود تا اقدامات خود بهخودی خانوادههای پیشقدم. در این محله «اعیانسازی رفت و آمدی» به معنای افراد طبقه متوسط که به محله نوسازی شده، بوتیکها، کافهها، رستورانها و گالریها رفت و آمد میکنند و همچنین گردشگران افزایش یافته است. پیشبینی میشد قیمت املاک به سطح بسیار بالایی برسد به طوری که طبقات کمدرآمد دیگر قادر به سکونت در آن نخواهند بود؛ هرچند هدف پروژه اختلاط اجتماعی بوده است.
تحولات شهر ناپل که همواره با مشکلات بیشماری از جمله تراکم جمعیت و تمرکز ناکارایی مواجه بوده در چهارچوب طرح عمومی انتظام بخش بررسی شده است. هدف این طرح، تغییر چهره طرح از طریق ارزشافزایی میراث تاریخی و اختلاط اجتماعی است. دیگر اهداف این طرح ارزشافزایی مرکز شهر برای گردشگری و ارزشافزایی فرهنگی است. در نتیجه این طرح ذهنیت ساکنان از شهر خود تغییر کرد و یک میراث معماری پنهان دوباره آشکار شده است. اقشار متوسط از فضاهای تجاری، رستورانها و کافهها استفاده میکنند و اقشار متوسط اجتماعی و دانشجویان به صورت محدود برای سکونت به این محدوده آمدهاند. در این طرح از واژه نوزایی استفاده شده و باعث تنوع عملکردهای شهری شده است. میتوان اینگونه برآورد کرد که اعیانسازی بیش از یک جنبه دارد و همین طرح نوزایی مرکز شهر هم به بازگرداندن طبقات متوسط به مرکز شهر گرایش داشته و هم به ایجاد اختلاط اجتماعی.
چه در نمونه های اروپایی و چه در آمریکای جنوبی، که پروژه های شهری پیشگامی را میبینیم که «اعیانسازی» را تعریف یا برنامهریزی میکنند، به نظر میرسد یک الگوی شهرسازی وجود دارد که قاطعانه به الگوی قبلی یعنی «شهر مدرن» پشت میکند. این مدل امریکایی (شهر مدرن) که طی قرن بیستم و بهویژه در نیمه دوم آن رایج بود، سعی داشت ایدههای شهرسازی عملکردگرا را اجرا کند. طبق این نوع شهرسازی، به هر عملکرد یعنی اشتغال، سکونت، تردد و تفریح یک ناحیه ویژه اختصاص مییابد که این ناحیهها با بزرگراههایی به هم مرتبط میشوند. ولی این نوع شهرسازی فرمهای متعارف شهر، خیابانها و میدانها و مدنیتی را که این عناصر شهری میتوانند ایجاد کنند نادیده میگیرد. این ایدئولوژی شهری که شهر و آشفتگیهایش را بیاهمیت میبیند و به شدت از ایده «پیرایشگری» وام میگیرد، با شرایط مطلوبی در راه تحقق خود مواجه شد، یعنی دوره صنعتی فوردیستی و ساختار تولیدی آن. این چیزی بود که اغلب شهرهای بزرگ جهان را به شدت تحت تأثیر قرار داد. به نظر میرسد این الگو و دستاوردهای آن به نقطه نهایی کارکرد خود رسیدهاند. هزینههای اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی گسترش مدام شهرها فوقالعاده بالا است. تعداد زیادی از ساکنان نیویورک، پاریس و شهرهای مکزیک دیگر نمیتوانند چهل کیلومتر در بزرگراههای شلوغ تردد کنند تا به آپارتمان یا ویلای محل سکونت خود برسند. اگر محلههای محصور، به عنوان آخرین نماد شهر مدرن، توانستهاند بخشی از مشکلات ساکنان را در زمینه امنیت حل کنند، اما نمیتوانند به خواستههای بخش زیادی از ساکنان خود در زمینه ارتباط با یکدیگر، تنوع و تفاوت پاسخگو باشند. هم سرمایهگذاران و هم قدرتهای عمومی محلی، که اعیانسازی مراکز و محدودههای پیرامون مرکز را ـ که هستههای شهری را درون شهرهای بسیار گسترده تشکیل میدهند ـ برنامهریزی میکنند، سعی دارند به این نوع خواستهها پاسخ دهند.
با وجود اَشکال مختلفی که فرایند اعیانسازی میتوانند به خود بگیرند، بدینصورت که ابتدا به شکل اقدامات ساده نقشآفرینان خصوصی ظاهر شده، سپس تبدیل به تمایلاتی از طرف نقشآفرینان عمومی شوند و در نهایت از طریق اجرای پروژه های «باززنده سازی» یا «بازآفرینی» شهری ماهیت سیاسی به خود بگیرند، آیا هنوز میتوان فکر کرد که این همان پدیده است؟ واژهها و نقشآفرینان عوض شدهاند ولی برنامههای اخیر «بازآفرینی» مراکز شهری میتوانند بهعنوان چشمانداز شهریای تحلیل شوند که با ایدئولوژی اقشار جدید متوسط به بالا، که اولین «اعیانسازها» بودند، وجه مشترک دارد. وجود نزدیکی شدید بین برنامههای شهری مختلف از یک قاره تا قاره دیگر نشان میدهد که طبقات اجتماعی که خود الگوهایی دارند نیز امروزه «جهانی» را در خود دارند، اما این اقشار با اقدامات و رفتارهای خود منشأ پدیدههای جدایی و قطببندی اجتماعی هستند.
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 3585
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان