ضرورت پرداختن به پژوهشهای بنیادین
معمارنت- میتوان گفت آغازپژوهش علمی به طور نظامند را ارسطو بنیان نهاد. او پژوهش رابا پیشروی از مشاهدات به اصول کلی و بازگشت به مشاهدات مینگریست. تنش بین اصول کلی و مشاهدات امری است که سرنوشت پژوهش را در روند تاریخ رقم زده است ارسطو از این رو شیوۀ استقرائی– قیاسی را به عنوان روش پژوهش به جهان علم ارائه داد. بعدها «گروستست» و «راجر بیکن» پیشنهاد کردند که باید به این شیوه استقرائی – قیاسی مرحله سومی را در پژوهش افزود.
به مناسبت 25 آذرماه، روز پژوهش
معمارنت- میتوان گفت آغازپژوهش علمی به طور نظامند را ارسطو بنیان نهاد. او پژوهش رابا پیشروی از مشاهدات به اصول کلی و بازگشت به مشاهدات مینگریست. تنش بین اصول کلی و مشاهدات امری است که سرنوشت پژوهش را در روند تاریخ رقم زده است ارسطو از این رو شیوۀ استقرائی– قیاسی را به عنوان روش پژوهش به جهان علم ارائه داد. بعدها «گروستست» و «راجر بیکن» پیشنهاد کردند که باید به این شیوه استقرائی – قیاسی مرحله سومی را در پژوهش افزود.
روش ارسطو در گذر ایام بیشتر به وجه قیاسی محدود شد و ابعاد حسی و تجربی آن کنار گذاشته شد. با ورود به دوران جدید و ظهورگالیله، نحوۀ نگرش به طبیعت به گونهای دیگر شد. گالیله به عبارتی با میراث ارسطو به درگیری برخاست یا شاید بتوان گفت که به ارسطوی واقعی در یونان برگشت نه به ارسطوئی که لاتینی شده بود ودر خلال این لاتینی شدن روح مسیحیت را به خود گرفته بود.
گالیله چندان رادیکال ارسطو را نقد نکرد. کسی که کوشید این مهم را سامان دهد بیکن بود که در مقابل منطق ارسطو ارغنون نو را نوشت. بیکن براین نکته تاکید کرد که اولین شرط ضروری پژوهش علمی این است کهپژوهشگر خود را از قید پیشداوریها و تمایلات قبلی رها سازد. بدین شکل که همچون کودکی در مقابل طبیعت قرار گیرد. دکارت اما برخلاف بیکن برآن بود تا کار کاوش و پژوهش را با اصول آغاز کند.دکارت انتظار داشت که اصول عام و کلی به دور از شک و تردید باشد؛ ازاین رو به دنبال اصول شفاف و یقینی بود. اما یکی از مهمترین دانشمندانی که نقش بسیار دراین مورد داشت نیوتن بود. او به طور عمده علیه آراء دکارت و پیروان او سمتگیری کرد، تا قوانین را فارغ از اصول متافیزیکی استخراج کند. او در کتاب دوران ساز خود«اصول ریاضی فلسفه طبیعی» روش تحلیل و تالیف را صورت بندی کرد. این روندی بود که سرنوشت علوم را رقم زد و امر پژوهش را پایه دانش قرار داد.
این سویه اجمالی تحول در امر پژوهش بود، اما باید به سویۀ علمی آن نیز پرداخته شود و آن همانا سازماندهی پژوهش است. مهمترین سازمان پژوهشی دانشگاه است، اما این نهاد یعنی دانشگاه با چه سازکاری امر پژوهش را سازماندهی میکند؟ چرا که امر پژوهش امری فردی نیست بلکه موضوعی اجتماعی است. پس بلافاصله مسئله مدیریت امر پژوهش مطرح میشود و اینکه چگونه و چه کسی پژوهش را مدیریت میکند؟ این جا است که باید پژوهشها را دستهبندی کرد و از پژوهش بنیادین و پژوهش کاربردی نام برد.
پژوهش بنیادین امری است که میکوشد در مبانی بیندیشد و مبانی را مورد انتقاد قرار دهد. یا اینکه مبانی را دوباره بازسازی کند. این مسئله در تمامی عرصههای علوم صادق است. چرا که ازرهگذر این پرداختن به مبانی است که شالودههای جامعه میتوانند بازبینی و بازسازی شوند. این پژوهش بنیادین در نهاد دانشگاه سامان پیدا میکند و متکی به کتابخانههای مجهز و تخصصی و آرشیو نشریات و مجلات است. اما یکی از مهمترین مولفههای پژوهش بنیادین، مدیریت آن است که از سوی استاد یا پروفسور صورت میگیرد. اینجا است که پروفسور فرم و نحوه آموزش را با امر مشاوره گام به گام و تدریجی از هم تفکیک میکند و میکوشد پژوهش بنیادین را هدایت و مدیریت کند. از همین طریق انباشت دانش صورت میگیرد و پایههای ذهنی و سوبژکتیو مستحکم میشود، یا اینکه با رویکرد انتقادی و بر آن پایه گرایشی نو بارور میشود.
در کنار پژوهش بنیادین باید از پژوهش کاربردی نام برد که بیشتر با اتکا به پژوهشهای بنیادین مذکور، به کارآمدی یا کاربردی بودن پژوهش توجه میشود. این نوع پژوهش بیشتر در مشاوره با مدیران اجرائی برای جلوبردن امر اجرا انجام میگیرد. کار پژوهش کاربردی از سوی موسسههایی که در این زمینه سامان یافتهاند صورت میگیرد. بنابراین بدون توجه به نحوه سازماندهی سازمان و مدیریت پژوهش نمیتوان این پژوهش را سامانی بهینه داد. عدم تفکیک شفاف و جدی این نوع نحوه پژوهش درامر پژوهش نمیتواند آن کارکردی که لازماست را تامین کند.
ازاینرو باید دقت کرد که تعامل بین دانشگاه و موسسه پژوهش کاربردی است که میتواند سپهر پژوهش را در کلیت خودش واجد گستردگی خاص کند. یکی از معضلات جدی کشورهائی که از جنبه استاندارد عمومی در رده کشورهای پیشرفته نیستند این مسئله است که پژوهش بنیادین در برنامههای پژوهش آنها وزن و جایگاه متناسب را ندارد. این نوع کشورها از آنجا که در مقیاسها و شاخصهای معین خودرا عقب میدانند، به پژوهش بنیادین بی توجه هستند و همواره در حال استفاده از پژوهش های غیر بنیادین کشورهای پیشرفته هستند. در حالی که اکنون به واسطۀ نحوه روابط و گستردگی قلمرو دانش به طور عام، مسئله تقسیمبندی در قلمروهای پژوهش امری ناگزیر است که باید به آن توجه جدی کرد و در عین حال میبایست در جغرافیا و تقسیم کار بینالملی نقشی معین و جدی را به عهده گرفت. چرا که مسائل جهان اکنون آنچنان در هم تنیده شدهاند که گوئی همه در یک کشور و یک سرزمین به بزرگی جهان زندگی میکنیم، اما در این کشور جهان باید به دیالکتیک عام و خاص بطور جدی اندیشید که کدام امریک مسئله عام است و کدامین یک خاص. بدون توجه به این پیچیدگی و بدون فهم این تاثیروتاثر متقابل امر پژوهش بطور جدی نمیتواند سامان یابد.
معمارنت
- Add new comment
- 23910 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان