امسال با كامران ديبا
در این سالها، کتاب زیاد منتشر میشود. علیرغم تمام نکو نالهها، من باور دارم در ایران کتاب خوب و قابل خواندن کم نیست و کم منتشر نمیشود. علیرغم شکوه و گلایههای رایج از تیراژ اندک کتاب در ایران، من باور دارم کتابی که مخاطب خود را بشناسد، تیراژ بالایی دارد و تیراژ پایین کتاب یا مربوط به کتاب های تخصصی با مخاطب ویژه است یا اصولا کتابی است بدون مخاطب.
در حوزه معماری نیز، البته کمو بیش، شاهد چنین جریانی هستیم، هرچند که در حوزه نشر، کتابهای معماری و شهرسازی کتابهای تخصصی محسوب میشوند و انتظار نمیرود تیراژ بالایی چون کتاب رمان یا شعر پیدا کنند، با اینحال، همینکه برخی کتابها در عرض چند ماه به چاپ مجدد میرسند نشان میدهد مخاطبین ما دنبال مطلب هستند و اگر کتابی چنین محتوایی داشتهباشد، حتما مورد استقبال خواهدبود.
همه اینها را نوشتم تا بگویم از خواندن کتابِ «باغی میان دو خیابان» چنان سر شوق آمدهام که تصمیم دارم از چند زاویه به آن بپردازم و جماعت معمار و دانشجو را تشویق کنم این کتاب را بخوانند. کتاب را از زوایای مختلف میتوان دید، از جمله:
- چرا باید این کتاب را خواند؟
- چرا کامران دیبا معمار و شخصیت ممتاز و بزرگی است (با استناد به نوشتههای این کتاب).
- تطور دوره شکوفای معماری نو ایران را چگونه میتوان روایت کرد (به روایت کامران دیبا).
من، در این نوشته کوتاه، فعلا، فقط به حوزه پرسش اول خواهم پرداخت. ولی خواهم کوشید، بعدها، با استناد به نکات بسیار ظریف این کتاب، به این موضوع هم بپردازم که «چرا کامران دیبا معمار بزرگ و ماندگار ایران معاصر است». البته با نعریف ویژهای که از «معمار»و «معماری» دارم و آن را در حد خلق مکان و ساختمان و غیره نمیدانم.
آشنایی با کتاب
عنوان کامل کتاب چنین است: «باغی میان دو خیابان- چهارهزار و یک روز از زندگی کامران دیبا». این کتاب گفتگویی ظریف و گاه چالشی است میان کامران دیبا و رضا دانشورِ اهل خراسان. گفته میشود شروع و ختم «کتابشدن» این گفتگو حدود شش سال بطول انجامیدهاست. شرح آن در کتاب آمده. اساس گفتگو نوشتهای بوده که کامران دیبا درباره موزه هنرهای معاصر داشته و رضا دانشور آن نوشته را بصورت ریزریز با معمار مرور میکند و پرسشهای خود را مطرح میکند. البته، طبیعتا، بحثهای مفصل دیگری هم هست از جمله در مورد تمام کارهای دیبا و نظراتش. نظرات و اطلاعات بسیار زیبا و دقیق.
کتاب را «انتشارت بنگاه» با همکاری موزه هنرهای معاصر در 262 صفحه روانه بازار کرده. کاغذ انتخابشده برای کتاب «تحریر روزنامهای» است و غیر سفید و غیر براق. رویجلد هم دو رنگ مشگی و قهوهای سوخته خاکی. هر دو یادآور تنالیته رنگی موزه هنرهای معاصر و دیگر کارهای دیبا. کتاب عکسهایی هم دارد، سیاهو سفید و رنگی. همینها هم روی همان کاغذروزنامهای. طبعا کیفیت رنگ پایین میآید ولی اینجا هدف چاپ آلبوم نبوده، نشانهدهی برای مطلب و گفتار است.
سبک زبانی کتاب محاورهای است. دقیقتر: به زبان گفتگوی دو نفره با گویش رایج تهران. با صرف و نحوی نزدیک و دوستانه. رضا دانشور، بعنوان پرسشگر، کامران دیبا را «تو» خطاب میکند. من، ممکن است، با این صرفو نحو چندان موافق نباشم و زبان محاورهای تهرانی را برای کتابی که برای همه ایرانیان است خیلی نمیپسندم، ضمن آنکه دیبا هرچند از مردم و «معماری مردمی» میگوید و دفاع میکند، ولی معماری فاخر و جدی دارد و گفتارش هم میتواند صرفو نحو جدیتری داشتهباشد. علاوه بر این، در جایجای کتاب، این زبان خلط میشود و با ادبیاتی جدی و کتابی جایگزین میشود. با اینحال، این ریزهکاریها اصلا از ارزش و اهمیت بسیار زیاد کتاب کم نمی کند. این از این.
ارزش اول کتاب
مهمترین جنبه ارزشمند کتاب، آشنایی دقیقتر با کامران دیبا است. اگر یکسال پیش کتابی از «پیتر زومتور» در میان اهالی حرفه چرخید و نوشتههایش ملکه ذهن بسیاریها شد، بهجرات میتوانم بگویم، امسال این کتاب باید بارها و بارها خواندهشود و روی تکمضرابهای آن بحث شود. کتاب «معماری اندیشی» زومتور که حجم بسیار کوچکی هم داشت، اصولا، از آن جهت ارزشمند و قابل استناد بود که از شکل و فرم عبور کردهبود و با مبانینظری سروکار داشت. با اندیشه. در این کتاب هم ما با معمار فرهیختهای سروکار داریم که دغدغهاش اندیشه معماری و مردمِ مخاطب آن است. میگوید: «برای من، معماری موزه آنقدر مهم نبود که نقشش در جامعه، همون موقع توی روزنامه کیهان بینالملل گفتم هدف اولیه ما اینه که یک مرکز فعال آموزشی بوجود بیاوریم. میخواستم یک چیز مخصوص نخبگان رو در دسترس عام قرار بدم. یک موزه دموکراتیک باشه و مردمو جلب کنه، مورد رفتو آمد عموم باشه، کتابخانهی خوب عمومی داشتهباشه» (ص 118).
دیبا در حدِ شعار مردمدوستی باقی نمیماند و در جایجای کتاب روشن میکند وظیفه معمار آن نیست که به وضعیت موجود اکتفا کند و باید در ارتقا و شکوفایی فرهنگی جامعه نقش بازی کند. به باور من، با این کتابِ جمعو جور، کامران دیبا را دقیقتر و بهتر خواهیم شناخت و خوشحال خواهیم بود از اینکه چنین معماری در تاریخ معاصر داریم. حتی به برخی شائبههای اطراف او هم نگاه روشنتری پیدا میکنیم. از جمله اینکه وقتی یکی از دوستان معمارش (ایرج کلانتری) به او میگوید شانس آورده که پروژههای خوبی بهش دادهشده، بسیار هوشمندانه پاسخ میدهد. «مثل اینکه کتاب و مداد و انتشارات رو در اختیار نویسندهای بگذارن، ولی اون باید بلد باشه از خودش یک اثری به وجود بیاره. خوب من یک آدمی بودم با مهارتهایی و یک ایدآلهایی. رفتم پی انجامشون و نتیجهش کارهایی شده که یک معانیای دارن. همه چیزهایی که فرصت تموم کردنشو داشتم هنوز پابرجان. در حال کارن، مورد استفاده مردمامد و عملکردی دارن که با عوضشدن روزگار عوض نشده، حتی اسماشون» (ص 121). از این ظرافتها در کتاب فراوان است.
ارزش دوم کتاب
با این کتاب، با حال و هوای زادهشدن و بوجودآمدن معماریهای نفیس و ماندنی سالهای آخر پهلوی دوم آشنا میشویم. اینکه چه جریانهایی در دل حکومت و میان مردم طالب خلق چنان آثاری بودهاند. نکته جالب در این بازخوانی، اشاره هنرمندانه و کاملا محترمانه به جریانهای اصلی معماری و شهرسازی آن دورهاست بیآنکه به تندخویی یا تملق بینجامد. از یک سو رابطه اقتصاد و «پترودلار» با امکان بوجودآمدنِ معماریهای شاخص مطرح میشود، از سوی دیگر نگاههای متفاوتی که در رابطه با «تجدد» و «پیشرفت» بیان میشود. میگوید: «همه مشکل ما یک نسل مدرن سطحی بود. سطحینگری و ظاهرسازی. یکی از دعواهای ما این بود. یک چیزایی رو نشانه عقبماندگی میدونستن. مثلا میدیدن گِل تو کوچه است فکر میکردن همه منطقه را بولدوزر بندازن آسفالت کنن و وسطش یک میدون درست کنن و یک فواره بذارن. یعنی یک ذهنیت این طوری بود با یه مدرنیسم ظاهریِ بیمعنا» (ص 134).
دیبا در این کتاب، به روشی ظریف، خط و خطوط خود را با برخی معماریهای «باشکوه» آن زمان روشن میکند. در لفافه میگوید: «در اون زمان هم این ساختمانهای بلند به نظر خیلیها نماد پیشرفت بود. حتی شاه فکر میکرد این خطِ آسمان که بامهای بلند آسمانخراشها میسازه نماد پیشرفته، شهرهای ما رو شبیه کشورهای پیشرفته میکنه، خیلی کسان دیگه هم دنبال این جور فکرها بودند، یک جور تب تخریب بود» (ص 188). و در ادامه اشارههایی به برخی پروژههای بزرگ معماری و شهری کشور میکند که چگونه به سراشیبی افتادند، مثل طرح توسعه حرم امامرضا و طرح ساماندهی شاهچراغ شیراز. و تمام این بحثها در قالبی روان و بیچالش؛ اما دقیق و گویا.
چنین منابعی در ادبیات معماری و شهرسازی کم داریم. منظور کتابهایی که حاصل «تجربه زیسته» مولف باشند. سالها پیش، اثر زیبایی از دکتر علیاکبر صارمی درآمد با نام «تار و پود و هنوز» که در نوع خود تک و زیبا بود. ولی، در مجموع، از این نظر در فقر بسر میبریم و به همین خاطر کتاب گفتگو با کامران دیبا ارزش مضاعف پیدا میکند.
ارزش سوم کتاب
شاید، این یکی از مهمترین ارزشهای کتاب است که ما متوجه شویم معمار زمانی «معمار» است که از حوزه تنگ کشیدن چند نقشه و تعریف چند حجم فراتر رود. معمار شخصیتی چند وجهی دارد که او را قادر میسازد اثری ماندگار خلق کند. کامران دیبا، به استناد این کتاب، هم نقاش است، هم معمار، هم جامعهشناس. او با پرویز تناولی و حسین زندهرودی باهم کار میکند و دست تو دست هم «باشگاه هنرمندان» راه میاندازد و در «آداب میزبانی» حرف اول را میزند. او همانقدر که با معماری آشنا است، با سبکها و ژانرهای هنری دیگر نیز آشنا است. میتواند نقاشی سقاخانه را با پاپآرت غربی تاخت بزند و وجوه افتراق و تشابهشان را تبیین کند.
کتاب بخوبی نشان میدهد اگر قرار است اثری ماندگار بوجود آید، «معمار» باید معمار باشد. نه نقشهکش. «همینکه تو بخوای با مردم و رهگذر و آدم توی پیادهرو باشی و در این موضوع مطالعه کنی، غیر از عملکرد ساختمون وفضاها، به یک چیزی میرسی ماوراء فنکسیون (کارکرد)» (ص 124). این البته، لغزیدن به عوامگرایی نیست. باور به مخاطب و احترام به فردیت انسانی آنها است. معمار، بخواهد یا نخواهد، گاه در نقش مصلح اجتماعی ظاهر میشود. ولی نه با بوق و کرنا، به روش معمارانه و هنرمندانه خود. وقتی دیبا درباره مجسمههایی صحبت میکند که در پارک یوسفآباد و نیاوران کاشته، در کنار بقیه مطالب، گوشهای میزند که «ضمنا، اون موقع تو ایران مجسمههای شاه بود و فردوسی و چند شاعر دیگه اون بالا بالاها؛ خوب ما یک آدمای عادی رو آوردیم وسط آدمای عادی، خیلی نزدیکتر به محیط فامیلی. دست بزنن، عکس یادگاری بگیرن. تماشا کنن، راجع بهش حرف بزنن . . . »(ص 75).
ارزش چهارم کتاب
شاید، هنوز، زوایای تاریک زیادی درباره ظرایف آثار دیبا وجود داشتهباشد. یا، حداقل، آنکه در بسیاری موارد، روایت دقیق خود معمار را درباره آثارش نداریم. در این کتاب با گوشههای جالبی از کارهای او آشنا میشویم. این آشنایی از دو جهت است: محتوا و مبانی نظری، فرم و زیباییشناسی. و البته هنر کامران دیبا این بود که توانست مبانی نظری خود را به خوبی در کارهای خود پیاده و محقق سازد. به همین دلیل هم هست که آثارش تا کنون پابرجا ماندهاند. خودش میگوید «همه چیزهایی که فرصت تموم کردنشو داشتم هنوز پابرجان. در حال کارن، مورد استفاده مردمامد و عملکردی دارن که با عوضشدن روزگار عوض نشده، حتی اسماشون» (ص 121). ولی چگونه چنین شدهاست. کتاب را باید خواند. مثال میزنم.
در تعریف ورودی موزه هنرهای معاصر میگوید: «نوع طراحیش جوریه که همینطور که از پیادهرو رد میشی به سادگی میتونی واردش بشی، به همون سادگی که به سوپر مارکت و فروشگاه فلان وارد میشی. بعدشم توش احساسِ راحتی و خودمونیبودن داری» (ص 153). چنین برخوردی با یک موزه، زمین تا آسمان با برخوردی که فرانکگری با موزه دارد، فرق میکند. دیبا به نسل مدرن موزه رسیده؛ نسلی که دنبال مردم است نه نسلی که در برج نشسته که مردم بحضورش تشرف پیدا کنند. این یک مبانی نوین و پیشرفته در معماری موزه است. (که پس از چهل سال، در ایران فراموش شدهاست). موزه دیگر آن حریم دستنیافتنی مخصوص «ازما بهتران» نیست. فضایی شهری است برای ارتقای سطح سلیقه فرهنگی و هنری مردم. لذا باید جذاب و دعوت کننده باشد. با فضاهایی شاد و عمومی؛ «با کتابخونه و سینماتک و کافهتریا و اینا، هرکسی میتونه ازش استفادهی خودشو ببره و توی اون تنوع آثاری که اونجا هست بالاخره چیزایی که برای چشمش مناسب باشه پیدا کنه، حتی بچهها میتونن با مجسمهها رابطه برقرار کنن» (ص 153).
و . . .
برای خواندن این کتاب دلایل بسیار دیگری هم هست. ارزشهای فروان دیگری در این کتاب وجود دارد. باید خواند و لذت برد. برای کوتاهکردن مطلب، به ذات معماریِ دیبا هم اشاره میکنم که خود دلیل شیرینشدن گفتههای او هم هست.
«همه مث بازیه. یعنی فکر میکنم همهی این کارایی که میکنم با وجود معناهایی که داره، در ضمن یک بازیه. به این عنوان که میخوام خودمو سرگرم کنم. مشغول کنم. یعنی یک خودمداری هم هست، چی بگیم؟ اما این که همیشه میخوام سر خودمو گرم کنم، بلکه هم تفریح کنم، باعث میشه کارمم همین طوری میشه، برای دیگران سرگرمکننده میشه.
-به همین دلیل رو به طرف شادی داره معماریت؟
-شادی و خنده و سبکبالی، اما نه به صورت . . .
-یعنی یک معماری شاد.
-ولی باید لحن جدی داشتهباشه، نمیخوام کار فکاهی کنم، اشتباه نشه» (ص 68).
15 فروردین 1395/ تهران
پژوهش كتاب معماري
- Add new comment
- 2849 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان