جمال‌آباد

آندره گدار
برایم حکایت کرده‌اند که روزی سالخورده مردی بر فراز مکانی رفیع که امروزه جمال‌آباد را بر پشت خود دارد از سیر و سیاحت بازایستاده و مدتی در آنجا به استراحت پرداخت. در کنار جویبار زلالی که در همان مکان از دل کوه بیرون می‌آمد و از میان دو رشته سبزه به‌سوی دشت سرازیر می‌شد نشست و از فضا، از آسمان پاک، از هوای سبک و از گل‌هایی که از لابلای سنگ‌ها سر برآورده بودند لذت برد: ای آب معجزه‌گر! ای فرشته افسونگر! در مسیر تو خشکی و سترونی به آبادانی و صفای زندگی بدل می‌شود! کمی دورتر صحرای گرم و سوزان و ...
ادامه مطلب ...