يادداشتي بر معماري دورهی قاجار
تقرب زماني اين دوره به دورهی معاصر، آثار شهرسازي و معماري باقيمانده از اين دوره و تعدد و تنوع آنها همچون بخش اعظم بافتهاي شهرهاي تاريخي ما، بازارها و بناهاي وابسته به آنها، خانههاي گوناگون در شهرهاي مختلف، مساجد، مدارس، آرامگاهها و ساير بناهاي مذهبي، باغها و كاخها، بناهاي خدماتي و بسيار مستحدثات ديگر در گوشه و كنار اين سرزمين در مقابل قلت نسبي آثار دورههاي ديگر سبب شده تا بيشتر آنچه از معماري و شهرسازي تاريخي و سنتي در خاطر جمعي ايرانيان بجا مانده متأثر از معماري و شهرسازي اين دوره باشد.
قرن سيزدهم تا نيمه قرن چهاردهم هجري قمري يعني دورهی حكومت سلسلهی قاجاريان، دورهی تحول مهم فرهنگي ـ اجتماعي در زندگي جامعهی ايراني است كه تأثيرات عميق آن در سير تحولات معماري و شهرسازي ايران به وضوح قابل مشاهده است.
تقرب زماني اين دوره به دورهی معاصر، آثار شهرسازي و معماري باقيمانده از اين دوره و تعدد و تنوع آنها همچون بخش اعظم بافتهاي شهرهاي تاريخي ما، بازارها و بناهاي وابسته به آنها، خانههاي گوناگون در شهرهاي مختلف، مساجد، مدارس، آرامگاهها و ساير بناهاي مذهبي، باغها و كاخها، بناهاي خدماتي و بسيار مستحدثات ديگر در گوشه و كنار اين سرزمين در مقابل قلت نسبي آثار دورههاي ديگر سبب شده تا بيشتر آنچه از معماري و شهرسازي تاريخي و سنتي در خاطر جمعي ايرانيان بجا مانده متأثر از معماري و شهرسازي اين دوره باشد.
متأسفانه به علل گوناگون كه شرح آن در اين مختصر نميگنجد، معماري و شهرسازي اين دوره تاكنون مورد بررسي جدي قرار نگرفته است و در اغلب كتابهاي تاريخ معماري جاي بحث آن خالي است. اين نكته خلائي تأثيرگذار در حوزهی پژوهشهاي مرتبط پديد آورده است. فقدان اين مطالعات هنگامي اسفانگيزتر است كه نزديكي زماني و خاطرهی جمعي پيشگفته و كثرت آثار و منابع به جامانده را به ياد بياوريم و به تأثير اين همه بر معماري و شهرسازي آينده بيانديشيم.
به دلايلي كه آمد معماري قاجار امروز شايد تنها دريچهاي باشد كه از طريق آن بتوان كيفيات فضائي و حال و هواي معماري گذشته را لمس و ادراك كرد. از اين جهت شناخت معماري قاجار براي شناخت معماري اعصار گذشته بخصوص معماري دوران اسلامي ضروري است. اما از سوئي ديگر شناخت معماري اين دوره براي مطالعه و تأمل در معماري امروز و ريشهيابي آن و نيز دستيابي به راههاي برون رفت از بحرانهائي كه در معماري امروز با آن مواجهيم هم بسيار لازم به نظر ميرسد.
جامعه ايراني در دوران قاجار با دنياي جديد مواجه شده و تحول مييابد. معماري اين دوره نيز معماري دوران تحول و گذار است. اولين برخورد معماري غني و ريشهدار ماست با نگاهي ديگرگون به زندگي و همهی شئونات آن، نگاهي كه مولود تحولات فكري و فرهنگي اين مردم نيست و از آنسوي جهان ميرسد. تأثير و تأثر حاصل از اين مواجهه، كشاكش روياهاي قديم و جديد، مطلوبهاي ديروز و امروز همه در اين معماري آشكار است. ما امروز نيز هنوز در همين كشاكش دوران گذار بسر ميبريم.
هر چند از آن زمان تا امروز بيش از يك قرن ميگذرد و تحول و تغييرات فراواني در معماري و شهرسازي ما پديد آمده است اما دوران گذار همچنان در جريان است. ما امروز هم به دورشدن از اصالتهاي پيشين و عدم پيوند با آنچه ما را به سوي خود ميكشد مواجهيم و راه برون رفت از اين بحران را ميجوئيم. به اين ترتيب مطالعه و تعمق در تجربيات حاصل از روياروئي معماري غني و ريشهدار گذشته ما ـ در دوراني كه از قوت و توان بالائي برخوردار بود ـ با آنچه زندگي دوران جديد ميطلبيد براي رفع بحران امروز هم ميتواند بسيار كارساز باشد.
چنانكه گفتيم معماري و شهرسازي دوران قاجار خصوصيات ويژهاي دارد كه كمتر مطالعه شده است. در اين مختصر تنها به ذكر برخي ويژگيهاي معماري دوران قاجار ميپردازيم و مباحث شهري آن دوران را كه آن نيز اهميت فراوان دارد به فرصتي ديگر واميگذاريم.
با اندك تأملي در مصاديق باقيمانده از معماري دوران قاجار ميتوان دو نوع معماري يا دو شاخه اصلي در آن تشخيص داد: شاخهی اصيل و شاخهی انحرافي.
شاخهی اصيل ادامهی سنت قديمي طراحي و معماري ماست كه ريشه در معماري قرون پيشين دارد. در بررسي مصاديق مرتبط با اين شاخه ميتوان رودرروئي با خواستههاي جديد و عكسالعملهاي هوشيارانه و خلاقانه يا بعبارتي پاسخي هوشمندانه بدانها را بازيافت.
نكتهی مهمي كه از بررسي دقيق اين آثار به ذهن مينشيند اينست كه معماران آن دوران گوئي چندان هم از اين روياروئي و مقابله ناخوشنود نبودهاند و به نوعي از آن استقبال هم كردهاند. ايشان با توجه به تقاضاهاي جديد گوئي فرصتي براي ابداع و تحول و تغييرات مهم در سنتهاي قديمي طرح و تزئين بناها بدست آورده و از آن در جهت تحقق خواستههاي خود سود جستهاند. بدينگونه معماري جديدي آفريدند كه هم از كيفياتي نو متكي بر سنتهاي قديم برخوردار بود و هم مزههائي از معماري فرنگي داشت.
شاخه انحرافي اما، معماريي بيريشه و وارداتي را عرضه ميكند كه با تلاش بسيار در جستجو و تقاضاي رنگ و بوي خودي است تا بيگانگي خود را پنهان دارد. اما از آنجا كه اساس و ريشهاي در اين فرهنگ ندارد همچنان معماريي فرنگي باقي ميماند كه با نمودها و چاشنيهائي از معماري گذشته اين سرزمين همراه شده است.
در بررسي مشخصات شاخهی اصيل معماري قاجار قبل از هر چيز حفظ پيوند با سنت هاي گذشته در طراحي فضاها و در احترام به اصول و مباني سنتي در تركيبات آنها به چشم ميآيد.
اين امر باعث ميشود كه اصالت و هويت ريشهدار معماري اين سرزمين در اين شاخه محفوظ بماند و تغيير و تحولات جديد ماهيت آن را دگرگون نكند. بعنوان مثال اين شاخه همچنان به اصل اصيل درونگرائي در طراحي بناها وفادار باقي ميماند و نظمي دقيق در تركيبات فضائي آن مشاهده ميشود. به اين ترتيب معماران طراح، تغييرات مورد نظر خود را بيشتر با دخل و تصرف در الگوهاي فضاسازي دنبال ميكنند.
اما در اين تصرف در الگوهاي قديمي نيز احترام به آنها را ـ و لو به ظاهر ـ حفظ ميكنند. بطور مثال ايشان با تركيب متهورانه الگوهاي سنتي و جا افتادهی طراحي مساجد و مدارس و ايجاد مسجد ـ مدرسههاي گوناگون به خلق بناهائي دست مييازند كه شايد مهمترين آثار معماري اين دورهاند. و تركيبات فضائي نوئي را متكي بر اصول و مباني و احترام به الگوهاي فضاسازي ارائه ميدهند.
همچنين با تصرف كردن در عناصر كالبدي شناخته شده بناها و تركيبات آنها با يكديگر به آفرينش فضاهاي جديد ميپردازند مانند آنچه از تركيب گنبدخانه با دو يا چهار نيمگنبد، يا تركيب گنبدخانه و شبستان حاصل شده است. اين دخل و تصرفات را ميتوان در تغيير شكلها، اندازهها، تناسبات فضاها نيز دنبال كرد. البته بايد يادآور شد كه همهی اين تغييرات به نتيجه بهتر و زيباتر و خلق فضاي تأثيرگذارتري نسبت به آثار گذشتگان نميانجامد بلكه برخي اوقات ممكن است نتيجه معكوس هم داشته باشد. اما مهم علاقه به دست زدن به اين تجربيات و ميل به تغيير است كه در اين معماري موج ميزند.
شايد مهمترين و بيشترين تغيير را در اين شاخه در تزئينات بناها بتوان دنبال كرد. افراط در استفاده از تزئينات گوناگون، ابداع سقفسازيها و تزئينات جديد و نوآوري در طراحي تزئيناتي فضاها، تغيير در نقوش، تغيير در رنگگذاري و تركيبات رنگها و بسياري ديگر همه از تعلق خاطر بسيار معماران اين دوره به تغيير در كيفيات و خصوصيات فضاها و بناها حكايت دارد.
از نمونههاي موفق اين ابداعات را ميتوان ابداع يزديبندي و كاسهسازي در سقفسازيها و آئينهكاري در تزئين فضاها دانست. بعضي تجربيات جديد و عجيب مانند گچبري رو آئينه، نقاشي روي سنگ، آئينهكاري روي چوب و... حاكي از جستجوهاي گسترده معماران براي دستيابي به تزئينات جديد است.
در معرفي شاخهی اصيل معماري قاجار به غير از مساجد و مسجد ـ مدرسهها بايد بخصوص به بناهاي بازار و معماري خانهها و بعضي باغها اشاره كرد. در اين بناها كه احساس ميشود دست معمار براي ابداع و نوآوري بازتر بوده است ميتوان تركيبات فضائي خلاقانه و دستيابي به كيفيات فضائي دلنشيني را مشاهده كرد كه دستآورد مهم معماران بزرگ اين دوره است.
اما شاخه دوم معماري قاجار، يعني شاخه بيريشه و وارداتي مشخصات ديگري دارد. اين شاخه كه ابتدا در معماري قصرها و خانههاي اعيان و اشراف ظاهر شد و سپس به ساختمانهاي ديگر كشيد داراي مختصاتي كاملاً مقابل شاخهی نخست است. مهمترين نكتهاي كه در اين آثار ديده ميشود تفاوت بنيادين طراحي فضا با معماري اصيل يعني تكيه بر اصل برونگرائي بجاي درونگرائي سنتي است، يعني نگاه به بيرون بجاي توجه به درون. در واقع با اين انتخاب معماري گوئي پشت و رو ميگردد و حال و هوائي ديگر مييابد.
فضاي باز كه قبلاً در ميانه بنا مينشست اكنون بنا را احاطه ميكند. اگر در سنت معماري گذشته پوستهی بيروني بنا ساده، بدون شكل و بي پرداخت باقي ميماند و همهی هم و غم معمار متوجه كيفيت فضاي دروني بود، در اينجا معمار بيش از هر چيز متوجه نماها و نماسازي بيروني و تركيبات حجمي بناست. تركيبات نماها نيز كاملاً صورت اروپائي دارند و با نماهاي سنتي فاصله فراوان گرفتهاند.
تغيير در اصول تركيبات فضاها، ميزان و نوع ارتباط آنها با فضاي باز، بكارگيري عناصر فضائي جديد، اهميت يافتن بسيار پلههاي تزئيني در نماها و فضاهاي داخلي و ايجاد تالارهاي پله به سبك اروپائي كه كاملاً در مقابل علاقه وافر به پنهان كردن پله از چشم مخاطب در سنت معماري گذشته است، و استفاده از تزئينات اروپائي و تغيير در هندسه حياطسازيها و باغسازيها و بسياري نكات ديگر همه شاهدي است بر تولد معماري جديدي كه متعلق به اين فرهنگ و تجربيات معماري و فضاسازي آن نيست. البته چنانكه گفته شد در گوشه و كنار اين بناها، جزئيات نماها و بخصوص در تزئينات فضاها به بهرهگيري از سنتهاي خودي نيز بر ميخوريم.
در پايان بايد گفت كه داستان معماري دوره قاجار داستان غمانگيزي است. چرا كه آن شور و هيجان و رشد و زايندگي كه در شاخهی اول كه در واقع تنهی تنومند سنتهاي معماري و فضاسازي اين سرزمين است ديده ميشود با پديد آمدن شاخهی دوم كه همچون آفتي گزنده بر آن درخت كهنسال پيچيد به تدريج سترون شد و از ميان رفت. بطور كلي بايد گفت كه گرايش و تعلقخاطر و دلباختگي به فرهنگ مغرب زمين در معماري، همهی اصول و مايههاي اصلي طراحي و فضاسازي را درهم ريخت و دلباختگي را به خودباختگي مبدل ساخت و آن باغ پرطراوت و سرسبز را خزان زده و پژمرده كرد.
خبرنامه داخلي مكتب تهران
- Add new comment
- 4895 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان