کتاب توسعه پایدار و مدیریت آب
شاکلهی اصلی این کتاب با توجه به ابداعات ایرانی همچون؛ شبکهی برداشت آب از رودها، آببندانها، چرخ چاههای ایرانی، چاهها، آبراهاهای زیرزمینی و قناتها، در راستای توسعه پایدار و در مخالفت با سدسازیهای بیرویه و پیامدهای سوء آن از قبیل؛ مهاجرتهای اجباری، تبخیر زیاد، خشکاندن رودها، دریاچهها و تالابها، بر هم زدن تعادل زیست بوم، تغییر کیفی و خوراکوری آب، رسوب گذاری، جنگلزدایی و بیابانزایی، شکل گرفته است.
شناسنامه:
عنوان: توسعه پایدار و مدیریت آب: پیامدهای ناسازگار الگوی توسعه نابومی در بخش آب با سد سازی
نویسنده: فاطمه ظفر¬نژاد
سال انتشار: 1391
نشر: مشهد، جهاد دانشگاهی
معمارنت- جستار حاضر بر آن است که به معرفی اجمالی کتاب «توسعه پایدار و مدیریت آب» با عنوان فرعی «پیامدهای ناسازگار الگوی توسعه نابومی در بخش آب با سدسازی»، نوشتهی فاطمه ظفرنژاد بپردازد.
شاکلهی اصلی این کتاب با توجه به ابداعات ایرانی همچون؛ شبکهی برداشت آب از رودها، آببندانها، چرخ چاههای ایرانی، چاهها، آبراهاهای زیرزمینی و قناتها، در راستای توسعه پایدار و در مخالفت با سدسازیهای بیرویه و پیامدهای سوء آن از قبیل؛ مهاجرتهای اجباری، تبخیر زیاد، خشکاندن رودها، دریاچهها و تالابها، بر هم زدن تعادل زیست بوم، تغییر کیفی و خوراکوری آب، رسوب گذاری، جنگلزدایی و بیابانزایی، شکل گرفته است.
رئوس مطالب کتاب در چهار بخش مجزا یعنی؛ دانش مدیریت آب در ایران و الگوی بومی توسعه، مدیریت آب با رویکرد سازهای-سختافزاری، رویکرد نرمافزاری یا مدیریت تقاضا- مصرف و نهایتاً اثرات بیابانزایی سدسازی در ایران، تدوین شده است که در زیر به خلاصهای از این رئوس اشاره میشود.
نویسنده در بخش اول با اشاره به تمدن 10 هزار سالهی ایرانی که همواره توأم با باورهای مرسومی همچون؛ ستایش نور و آب بوده، به معرفی شیوهها و الگوهای توسعه پایدار و بومی تأمین آب منطبق با اقلیم و محیط زیست، پرداخته است. از نمونهی این شیوهها علاوه بر سدهای کهن، میتوان به گردآوری آب باران و شبکههای برداشت آب از رودها که به وفور در تمدن کاشان، جیرفت، شوش، زایندهرود و ورزنه مورد استفاده قرار گرفته است، اشاره نمود. کاریز یا قناتها نیز که پیشینهای در حدود سه هزار سال دارند از دیگر الگوهای سازگار با محیط زیست هستند که برای آبیاری کشتزارها و تأمین آب شرب در ایران کاربرد داشتهاند. در ادامه نویسنده پس از اشارهای گذرا به مدرنیته و معضلات آن در قالب تعریف و اتخاذ یک رویکرد جهانی از سوی کشورهای مسلط و تعمیم و تحمیل آن به سایر کشورها، به الگوی توسعهی غیر بومی پس از کودتای 1332 در جهت ساخت و ساز در آبخیزها و سدسازی به دست شرکتهای چندملیتی اشاره میکند که بنا بر آمار و ارقام این روند پس از تحولات اجتماعی 1357 با آنکه در مغایرت با قانون اساسی قرار داشته، با شدت بیشتری مورد تأکید و پیگیری قرار گرفته است.
بخش دوم کتاب به موضوع مدیریت سازهای و سخت افزاری آب، که از اوایل قرن بیستم در آمریکا آغاز شده و از آنجا نیز به مثابۀ یک رویکرد قالبی توسعه محور و بدون بازاندیشی از سوی کشورهای دیگر مورد استفاده قرار گرفته، پرداخته است. چنین رویکردهایی در سطوح کلی از آنجایی که با به کارگیری نسنجیدهی فناوری در سراسر جهان توأم گشته، کره زمین را با خطرات و معضلات جدیای روبهرو ساخته است. در پی این رویدادها با برپایی همایشها و سمپوزیومهای ملی و بینالمللی توسعهی پایدار (همایش استکهلم 1972، همایش ریودوژانیرو برزیل 1992، پیمان مبارزه با بیابانزایی 1994، برپایی کارگروه جهانی سدها 1997، و همایش ریو + 10 در سال 2002)، اقداماتی نظری و عملی در راستای ایجاد بینشی متفاوت و عملکردی دیگرگون در جهت توسعه پایدار صورت گرفته است. به عنوان نمونه همایش ریودوژانیرو برزیل در سال 1992 که به نام همایش سران زمین نیز خوانده میشود، جهانیان را به همکاری بینالمللی برای پایداری زمین و کنترل جمعیت، تغییر الگوی مصرف، تلفیق محیط زیست و توسعه در تصمیمگیریها، مبارزه با جنگلزدایی و بیابانزایی، حفاظت از اکوسیستمهای شکننده مانند آبخیزها و پیکرههای آبی، حفاظت از تنوع زیستی و تقویت نقش جوامع بومی و دانش بومی در تصمیمگیریها فراخواند. ظفرنژاد در ادامه با مغایرت مدیریت سازهای آب با معاهدات بینالمللی به این گسست فکری و عملی در حوزههایی همچون تلفیق محیط زیست و توسعه در تصمیمگیری، مبارزه با جنگلزدایی، مدیریت زیستبومهای شکننده، توسعهی پایدار کوهستان و آبخیز، توسعهی روستایی و حفاظت از پیکرههایی آبی در ارتباط با ایران، اشاره میکند. وی در پایان این فصل به تشریح ویژگیهای عمدهی 6 دهه سدسازی در ایران یعنی روند نادرست تصمیمگیری از بالا به پایین، عدم مطالعات نیازسنجی، عدم مطالعات گزینهیابی، نبود مطالعات تحلیلی و اجتماعی مستقل، نبود مطالعات تحلیلی زیستمحیطی مستقل، نبود مطالعات تحلیلی اقتصادی و بیتوجهی به ابزارهای مدیریت پایدار و نهایتاً عدم مطالعات راستیآزمایی و ارزیابی تطبیقی رسمی، میپردازد.
فرض اساسی مدیریت مصرف و تقاضا که محور بحثهای بخش سوم کتاب است بیان میدارد که افراد آنجایی که در هماهنگی کامل با طبیعت و در راستای توسعه پایدار میتوانند نیازهای خود را تأمین نمایند، به رویکردهای سختافزاری و الگوبرداریهای نادرست از کشورهای دیگر مبادرت نکنند. مثلاً در جایی که قناتی بارور و کهنسال آب کشاورزری را تأمین میکند، از رویکردهای سختافزارانهای چون سدسازی پرهیز کنیم.
از موضوعات محوری این فصل، بحث معماری-شهرسازی پایدار و ساختمانهای صفر است. معماری پایدار در حقیقت معماری است که در هماهنگی با حفظ محیط زیست، فرهنگ، اقلیم و تمدن مردم یک منطقه قرار دارد و همانند معماری بومی، گسترش شهرها در نتیجهی بیتوجهی به اقلیم و توان بومشناختی را رد میکند. ساختمانهای صفر نیز به ساختمانهایی اتلاق میشوند که نیازهای خود را از انرژیهای طبیعی تأمین میکند و همچنین پسماند چنین ساختمانهایی به دلیل بازیافت آب و تبدیل پسماندهای تر به کود کمپوست صفر میباشد. نتیجهی عدم پیروی از چنین الگوی پایداری، سدسازی در آبخیزها برای تأمین آب و برق شهرهای ناپایدار، راهسازی در عرصههای طبیعی برای ارتباط میان شهرها و نهایتاً ساختمانسازی و شهرسازیهای نامتعارف و متناقض با الگوهای نامتعارف شهرسازی در ایران شده است که در این فصل مورد بررسی قرار میگیرد.
بخش پایانی کتاب به تغییر کاربری یا نابودی توان تولید زیستی - اقتصادی یک منطقه، یعنی «بیابانزایی» میپردازد. در این بخش نگارنده با استناد به آمارهای رسمی در رابطه با سدسازی استدلال میکند که در سالیان اخیر ما شاهد تفوق توهم «سد یعنی توسعه» بودهایم و بر این اعتقاد است که سدسازی با توجه به اثرات مخربی که بر زیستبوم میگذارد؛ از بزرگترین و مخربترین اقدامات سوء در راستای بیابانزایی کشور قلمداد میشود که در مغایرتی فاحش با پیمان مبارزه با بیابانزایی قرار دارد. در ادامه این فصل ظفرنژاد به بررسی موردی سدسازی و اثرات مخرب آن در ایران در ارتباط با رودخانههایی همچون؛ زایندهرود و کارون و جنگلهایی از قبیل؛ جنگلهای زاگرسی، حرا، هیرکان، مهرویان و همچنین دریاچه و تالابهایی مانند؛ ارومیه، فارس، شادگان و گاوخونی میپردازد که برخی از آنها بر مبنای چنین رویکردهایی یا نابود شدهاند و یا در حال انقراض قرار گرفتهاند. به عنوان نمونه تنها دو سد کارون 1 و مسجد سلیمان (گدار لندر)، 540 کیلومتر مربع از جنگلهای زاگرسی را در مخزن خود غرق کردهاند.
در مجموع، سخن آخر و فحوای کلام این محقق در سراسر کتاب این است که میبایست با کاربست رهیافتها و رویکردهای پایدار توسعه، و همچنین از طریق بازاندیشی در رفتار و الگوهای قالبی، زیستبومی پایدارتر فراهم سازیم تا نه تنها خود بلکه آیندگان نیز از بهرهمند شوند.
- Add new comment
- 6636 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان