Add new comment
معمارنت- شرح مکتب ونیز مطلبی است که در پی برگزاری دومین جلسه نمایش فیلم در بیست و هفتم تیر 1392 نگاشته شده و مباحث مطروحه در باب نمایش فیلمی دربارۀ معماری ونیز را انعکاس میدهد. در این نشست که به همت مؤسسه منظر پایدار، مؤسسه جهان باغ ایرانیان، سایت معمارنت، انجمن مفاخر معماری برپا شد، افرادی چون شهریار سیروس و فریبرز جبارنیا به سخنرانی پرداختند. مطلبی که مطالعه میکنید متن ارائه شده توسط شهریار سیروس در این نشست است:
معمارنت- شرح مکتب ونیز مطلبی است که در پی برگزاری دومین جلسه نمایش فیلم در بیست و هفتم تیر 1392 نگاشته شده و مباحث مطروحه در باب نمایش فیلمی دربارۀ معماری ونیز را انعکاس میدهد. در این نشست که به همت مؤسسه منظر پایدار، مؤسسه جهان باغ ایرانیان، سایت معمارنت، انجمن مفاخر معماری برپا شد، افرادی چون شهریار سیروس و فریبرز جبارنیا به سخنرانی پرداختند. مطلبی که مطالعه میکنید متن ارائه شده توسط شهریار سیروس در این نشست است:
هیچ کشوری به اندازۀ ایتالیا در انتقال میراث فرهنگ روم و یونان باستان به دنیای معاصر نقش نداشته است. از اواخر قرون میانه تا سدۀ نوزدهم مکتبهای مستقل هنری و فرهنگی – که ناشی از استقلال سیاسی بودند – در جای جای ایتالیا هر یک به نوعی سهمی در این مهم ایفا کردند و در این بین دو مکتب اصلی «فلورانس» و «ونیز» پرچمدار این فرهنگ بودند. فرهنگی که حرکت خود را هر چند با پاسداشت میراث گذشتگان و بازخوانی سنتهای پیشینیان آغاز کرد، اما با ایجاد پیوندی آگاهانه بین مذهب، فلسفۀ افلاطونی، حیات فکری اومانیسم، هنر کلاسیک و ادبیات شاهراهی در خلق هنر و فرهنگی نوین ایجاد کردند که تا قرنها – بلکه تا همین امروز – برقرار و پر رفت و آمد است.
اوج حیات فرهنگی ونیز با یک نام غیر فرهنگی آغاز میشود: مارکوپولو. مارکوپولو تاجر ونیزی مخلوق زمانۀ خود است. اروپا که به واسطۀ جنگهای صلیبی خود را ناچار به تبادلات تجاری گسترده با شرق میدید، ناگهان قشراجتماعی جدیدی را تجربه کرد که هر چند خاستگاه اجتماعی حقیری داشتند و فی الجمله از اشرافیت بویی نبرده بودند؛ اما خیلی زود به منابع مالی بزرگی همسنگ اشراف، بلکه بیشتر دست یافتند. این گسست طبقاتی منجر به تحولات اقتصادی و فرهنگی مهمی شد و خانوادۀ پولو شناخته شدهترین نمایندۀ این قشر اجتماعی هستند.
از سویی با تبدیل شدن ونیز به یکی از مهمترین مراکز تجارت دنیا، شکل اقتصاد جهانی هم تغییر میکند. عناصر مهمی از اقتصاد نوین که تا قرنها پایدار خواهد ماند (مثل تجارت با اسکناس به جای طلا و بانک فرامنطقهای) در این دوره جریان جدیدی را در اقتصاد جهانی پایهگذاری میکنند و گسترش دامنه تجارت بالطبع گسترش تبادلات فرهنگی را موجب میشود. چنان که حکایاتی که مارکو پولو تعریف میکند از طلاهایی که با خود آورده در آینده ونیز باارزشتر هستند. حضور المانهای فراوان از هنر شرق – علیالخصوص هنر اسلامی – در ونیز و تلفیق آنها با عناصر گوتیک نشانۀ عمده این تبادلات است.
از سوی دیگر شکلگیری طبقهای نوکیسه ( یا تازه به دوران رسیده ) که با عنوان «بورژوا» شناخته میشدند، خصلتهای فرهنگی متمایزی را موجب شد. بورژواها که از طبقات فرودست جامعه برخاسته بودند با سرمایههای افسانهای خود در برابر نهادهای قدرت و ثروت سنتی – یعنی اشرافیت و کلیسا – قد علم میکنند. اما مثل همه نوکیسهها در همۀ ادوار، به زرق و برق و تجملات و رنگ و لعاب بیشتر اهمیت میدهند. معماری تجملی و خود نمایانه، قصر های شرقیمآبانه، نقاشیهای پرتره پرافاده، آب طلا کاری و ... از جمله راهکارهایی هستند که بورژواها برای تحمیل خود بر اشرافیت سنتی انتخاب میکنند. این فرهنگ مبتنی بر «تازه به دوران رسیدگی» هر چند در کوتاه مدت سخیف مینماید اما در طی چند نسل سرانجام ثمر میدهد و دستاوردهای یگانۀ فرهنگی به بار میآورد.
در ونیز – که اساساً بر مجموعهای از باتلاقها و کانالها ایجاد شده زمین واجد ارزش فوق العادهای است. سبک معماری ونیز که ریشه در گوتیک بینالمللی دارد، از ترکیب ساختمانها با کانالها به وجود آمده است. در مجموع شهرسازی ونیز از الگویی خاص پیروی میکند که شاید مهمترین عنصر آن فشردگی در ساخت و ساز باشد. شهر ونیز به دلیل محدودیت باتلاقها نه امکان آن را دارد که گسترش افقی بیایبد و نه معماری سنتی توان ساخت و سازهای بلند مرتبه بر زمینهای ناپایدار ونیز را میداده است. معماران ونیزی چالشهای ناشی از این محدودیتها را بسیار استادانه رفع میکنند. برای مثال کمبود نور ( ناشی از فشردگی ساختمانها و پنجرهها ) را با استفاده از نوعی شیشهسازی جبران میکنند: پنجرههای رو به کانالها از مجموعهای از شیشههای ته استکانی ساخته میشوند، این پنجرهها تلألو نوری که ازآب کانال بازمیتابد را مضاعف کرده و فضایی نورانی اما دلانگیز و شاعرانه در اتاقها ایجاد میکند.
بعد از آتشسوزی گسترده 1514 که بخشهای مهمی از شهر ونیز نابود میشود شورای شهر ونیز تصمیم به بازسازی شهر میگیرد. بحرانی که به پیروزی بزرگی برای معماری کلاسیک تبدیل میشود. ونیز که طی قرن ها بر اساس معماری گوتیک شکل گرفته اکنون فرصت این را دارد که ققنوسوار از خاکستر برخیزد و این بار الگوی کلاسیک را بر میگزیند. کلاسیک ونیز با آنچه در فلورانس و رم شکل میگیرد متفاوت است و معمارهایی نابغه که مهمترینشان «پالادیو» است دست به ساخت بناهایی کلاسیک اما بسیار با شکوه میزنند. بارزترین اینها «سن جورجیو» ماجوره است که با تناسبات عظیم غرور ونیز را در برابر رقبای فرهنگیاش به رخ میکشد.
ونیزیها نگرشی خاص به مقوله هنر دارند. شاید ونیز جزو اولین نقاط عالم باشد که جایگاه ویژه اجتماعی برای هنرمندان قائل میشود. بارزترین نمونه از این اعتنا به هنرمندان در سال 1453 و بعد از سقوط مهمترین شریک تجاری ونیز اتفاق میافتد. قسطنطنیه پل تجارت بین شرق و غرب، به دست ترکان مسلمان عثمانی سقوط میکند و برای اروپائیان مسیحی که سالها تجربه جنگ با مسلمانان را هنوز در خاطره دارند تبدیل به کابوس میشود. حاکم ونیز و بزرگان شهر تصمیم میگیرند که هیأتی را برای مذاکره دربارۀ تداوم همکاری تجاری به قسطنطنیه اعزام کنند و ریاست این گروه دیپلماتیک را «جنتیله بلینی»، نقاش برعهده دارد. جالب این است که بلینی که پرترۀ سلطان محمد دوم را نیز به تصویر میکشد، رابطهای مستحکمتر از قبل با قسطنطنیه برقرار کرده و باز میگردد. رابطهای که موجبات خشم و تکفیر پاپ را فراهم میکند.
به همین جهت شاید هنر اصلی ونیزی ها نقاشی باشد. ونیزیها در برابر مکتب فلورانس با سردمداران خدایگونهاش قد علم میکنند و مسیر تازهای را پیش مینهند. مکتب فلورانس که با بزرگانی چون «لئوناردو داوینچی» و «میکل آنژ» شناخته میشود اصالت در هنر را به «طرح» میدهند. از منظر مکتب فلورانس اثر موجه اثری است که ساختار و سازمان درستی داشته باشد و طبعاً این سازمان مبتنی و متکی بر طرح میباشد. آنچه بعداَ بر اثر هنری اضافه میشود «رنگ و لعاب» است. لکن ونیزی ها اتفاقاً برای همین رنگ است که ارزش قائل هستند و معتقدند که ساختار اثر هرچند سازهای شکوهمند داشته باشد؛ اما بیروح و ناتمام و بیمعنا است. مثل جسمی است محتضر آن چه به هنر زندگی و حیات و نشاط میبخشد رنگ و درخشش نور است. (ذکر این نکته البته ضروری است که فلورانسیها رنگ و ونیزی ها طرح را بیمقدار نمیدانند فقط بحث در رعایت اصالت است.)
از این رو دغدغه اصلی هنرمندان و نقاشان ونیزی، رنگ و جلوههای نور است. در این بین بزرگترین نام «تیسین» است. تیسین را «میکل آنژِ» فلورانس میدانند. او جریان جدیدی در هنر نقاشی پدید آورد که تا دوران امپرسیونیسم دوام آورد. از جهتی تیسین تحولی جدی در نگاه به طبیعت و رنگ ایجاد میکند. او مدعی است که سایهها برخلاف باورهای کلاسیک قهوهای و خاکستری نیستند و خود رنگهای مستقلی هستند. این جلوههای رنگی از نظر تیسین در تجمع سه عنصر نور، رنگ و پوست انسان به عالیترین جلوه خود میرسد. از جهت دیگر تیسین اولین نقاشی است که از ابزار نوپدید رنگ و روغن، به کاملترین و حرفهایترین شیوه استفاده میکند و از این پس تا نیمه قرن بیستم رنگ و روغن ابزار یکهتاز نقاشان غربی است.
اما فضای حاکم بر ونیز از تیسین هم یک تاجر میسازد. تیسین اساساً نوع ارتباطی که بین اثر هنری و مخاطب ایجاد میکند از نوع سکولار است. برای ونیزی ها – بر خلاف مثلاً رمیها یا فلورانسیها – اول تجارت است بعد هنر و بعد مذهب. لذا زیبایی که از زیر دست تیسین (که به سمبل مکتب ونیز تبدیل میشود) خارج میشود بیشتر رومی است تا مسیحی، بیشتر سکولار است تا کاتولیک ( مقایسه کنید با آثار عمده میکل آنژ). همین روحیه است که هنر را به کالا تبدیل میکند و بازار آثار هنری و حتی صادرات هنر و هنرمند را پایه میگذارد. تغییراتی که هرچند در زمانه خود انقلابی محسوب میشدند اما زود به پایههایی برای فرهنگ اروپای قرن هفدهم بدل گشتند.
اما هنرمندی که واقعاً خشم کلیسا را برانگیخت و ونیز را از لحاظ فرهنگی کاملاً از کلیسا گسست «ورونزه» بود. در نقاشیهای مذهبی ورونزه شاهد صحنههایی کفرآمیز (از دید صاحبان کلیسای کاتولیک) هستیم. حضور مسیح در یک مهمانی که مطربانی ونیزی او را سرگرم میکنند، شام آخری که علاوه بر حواریون دهها انسان و حتی حیوان هم در اطاق دیده میشوند: دلقکها مطربها زنهای نامعلوم و حتی سگ. از این نقاشی سر و صدا و آشوب یک بازار مکاره ونیزی بگوش میرسد تا وقار و نیاش شام آخر کاتولیک لئوناردو. ولی گناه نا بخشودنی ورونزه علاقه او به صحنههای شهوترانی است. برهنه کشیدن سنتی است که در قرون وسطی هم رگههایش دیده میشدند. این تیسین بود که برای اول بار ونوسی کشید که با حسی آمیخته به بیشرمی به مخاطب تابلو خیره شده ولی ورونزه برای اولین بار به معنای دقیق کلمه صحنههایی تصویر می کند که منجر به خشم کلیسا و شکنجه او میشود.
سنت ورونزه و میراث ونیز به کازانووا ختم میشود. ونیز در پس یک طاعون خانمانسوز تقریباً اعتبار تجاری و اقتصادیاش را از دست میدهد و حتی بزرگانی چون تیسین را به گور میفرستد. در تلاش برای دوباره ایستادن ناموفق ونیز تجار یهودی و کازانووا را میبینیم. یهودیانی که با رباخواری اقتصاد شکسته ونیز را میگردانند و رابطهای از عشق و نفرت بوجود میآورند ( که حضور همین یهودیان نیز توسط پاپ تکفیر میشود) و کازانووایی که معتقد است دو دسته انسان در عالم وجود دارد زرنگها و احمقها. برای زرنگها هر رفتاری اخلاقی است و باید زرنگها به هر اسبابی که میتوانند و می خواهند از احمقها متمتع شوند. تمتعی که معمولا شامل حقهبازی، کلاهبرداری میشود. عالیترین بروز تفکر کازانووا در بالماسکهها و ماسکهای ونیزی است که هنوز از شهرت فراوانی برخوردارند.
آخرین شخصیت برجسته در دوران طلایی ونیز پدر آهنگسازی مدرن اروپایی «آنتونیو ویوالدی» است. ویوالدی با جابجا کردن فرم های کنترپوانتیک با هارمونیک و خارج کردن موسیقی از انحصار کلیسا نقش مهمی در شکلگیری موسیقی کلاسیک دارد و تاثیری عمیق بر بزرگانی چون باخ و هندل و موزارت میگذارد.
- Add new comment
- 7008 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان