Add new comment
اختصاصی معمارنت- از پلهها که بالا بروی، حیاط کوچک و باصفای دربرگرفته با شاخساران پیچک سبز را میگذرانی؛ آبشارهای سبز فروریخته از دیوارهای بلند را که زمستان تهران خزانشان نکرده است؛ اینجا گالری الهه است، با صندلیهای خالی قهوهای که چونان در کنار هم نشستهاند تا دلت را برای یک فنجان داغ گپ دوستانه آب کنند.
با همین دل تپنده درب کشویی را باز کردیم تا از ردیف عکسهای «ناگشوده باز» نیروان مقدم دیدن نماییم. نمایشگاهی از امتداد تصاویر پنجرههای روستایی که بیرون ایستاده اند و به رازداری پرده پردههای تور و متقال و کتان لب فروبستهاند. پنجرههایی بلاتکلیف میان فاشگویی و پردهپوشی راز درون!
گزارش از سارا کریمی
اختصاصی معمارنت- از پلهها که بالا بروی، حیاط کوچک و باصفای دربرگرفته با شاخساران پیچک سبز را میگذرانی؛ آبشارهای سبز فروریخته از دیوارهای بلند را که زمستان تهران خزانشان نکرده است؛ اینجا گالری الهه است، با صندلیهای خالی قهوهای که چونان در کنار هم نشستهاند تا دلت را برای یک فنجان داغ گپ دوستانه آب کنند.
با همین دل تپنده درب کشویی را باز کردیم تا از ردیف عکسهای «ناگشوده باز» نیروان مقدم دیدن نماییم. نمایشگاهی از امتداد تصاویر پنجرههای روستایی که بیرون ایستاده اند و به رازداری پرده پردههای تور و متقال و کتان لب فروبستهاند. پنجرههایی بلاتکلیف میان فاشگویی و پردهپوشی راز درون!
آرشیوی که فرآیند تولید اثر هنری را بازتولید میکند، پنجرههایی از گیلان، مازندران، آذرباییجان، کاشان و یزد که در دو ردیف ممتد بر دیوار سپید، دسته جمعی سخن میگویند. به عرض 20 و به طول 30، در کنار هم ایستادهاند و وقتی از مقابلشان سان میبینی مجموعهای از شباهتها را به تو میرسانند، مگر...
با یکی از آنها چشم در چشم شوی، فریمی که در قاب نگاه تو قرار میگیرد، پیش میروی و تمایزش را کشف میکنی. در میان اینهمه میتوانی دلخواهت را، هم زبانت را، خاطرهات را یا آشنایت را پشت برخی از این پنجرهها پیدا کنی، جذب شوی یا بگذری، دقت نکنی، مرور کنی...
در میان اینهمه اگر بی هدف هم پرسه بزنی، به پایین پلهها که برسی باید بایستی؛ و در مقابل تک قابهای بزرگ با پنجرهای درمیانشان درنگ کنی. اینبار این تصویر تکینه روی دیوار سپید است که از میان تاریکی درون روزنهها تو را تماشا میکند؛ میخواهی خودت را رها کنی ولی پشت دیوار هم قابهای دیگری در انتظارند! و تو را دربرمیگیرند. حس کوچهای را داری که بعداز ظهری خلوت از آن میگذری...
قابهایی از دیوارهای کاهگلی، دولنگههای گشوده و بسته، سایه روشن درختی که پشت دوربین ایستاده و انبوه شاخههای نازک گلپر که در هم پیچیده و با بوی خاک و آفتاب در فضای حافظهات میپیچید.
پنجره در تجربۀ نیروان همچون لبهای است که مرز بیرون و درون را به چالش میکشد و عنصری در نمای خانه که نگاهت میکند یا گاه صدایت میکند. خانهای که با شهر قهر است پنجرههای بسته دارد، رونق خانه از روزن ارسیها و شفاف شیشههایش به شهر میریزد. درون به بیرون متصل میشود و بیرون به درون رسوخ میکند.
پنجرههای «ناگشوده باز» شما را به بازی نور و سایۀ درختان بر دیوار مهمان میکنند تا چون بازیگری بر صحنۀ تئاتر بزک کرده به رنگهای گوناگون بر کاهگل نقش ایفا کنند و پشت این عشوهگری، پشت این پنجرهها چه رازها که فروخورده پوشیده میشوند.
شبهای سرد 16 و 17 دیماه، پس از نوشیدن چایی گرم، از گالری الهه که بیرون آمدیم هر پنجره چشمی بود برایمان که ساکت و رازآلود زیر پلک پرده تماشا میکرد.
- Add new comment
- 5712 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان