Add new comment
دقیقا یک ماه پیش یعنی در تاریخ 28 فروردین سال 93 با جمعی از دوستان گروه " پرسهزنی در تهران" مسیری برای پرسهزنی گروه انتخاب شد. قرارمون ساعت 11 خروجی شمالی ایستگاه متروی توپخونه بود.
دقیقا یک ماه پیش یعنی در تاریخ 28 فروردین سال 93 با جمعی از دوستان گروه " پرسهزنی در تهران" مسیری برای پرسهزنی گروه انتخاب شد. قرارمون ساعت 11 خروجی شمالی ایستگاه متروی توپخونه بود.
هدف این گروه حضور خودآگاه و جمعی شهروندان و تجربه نوعی معاشرت در فضای عمومی شهر است. شهری که فرصت حضور اجتماعی ما در آن به دلایل متعددی خیلی کم و نا چیز است و در نتیجه به شهری ناشناخته، گنگ و ناآشنا بدل شده. در مسیر پرسهزنی سعی میکنیم که خانهها، مغازهها، کافهها و تمام موجودات زنده که در شکلگیری شخصیت یک محله یا گذر نقش داشتهاند را با دقت مشاهده و ثبت کنیم. مسیر پرسهزنی امروز محدود بود بین: خیابان جمهوری از شمال، شیخ هادی از غرب، خیابان سپه( امام خمینی) ازجنوب و خیابان قوام السلطنه(سی تیر) از شرق.
برنامه آن روز پرسهزنی کمی متفاوت بود چون قرار بود در ابتدا همگی از موزه صنعتی که در ضلع شمال غربی میدان توپخانه قرار دارد بازدید کنیم.این دیدار فرصت مناسبی بود چون بازدید از این موزه ارزشمند به سادگی میسر نیست ولی چون کورش صنعتی، نوه آقای علی اکبر صنعتی در جمع ما بود توانستیم به این موزه که بارها از جلویش عبور کرده بودم و از میان شیشه های شکسته پنجره ها سعی کرده بودم به داخل آن سَرَکی بکشم و چیزی ببینم، راه یابیم. در بدو ورود بسیار هیجان زده بودم که توانستم وارد این موزه شوم ولی بعد از ورود و زدن چرخی داخل آن اندوهی سراسر وجود مرا فراگرفت. این همه آثار ارزشمند استاد صنعتی در زیر غباری از خاک مدفون شده بودند و از آن مهم تر رطوبت بود که در بخش هایی از بنا تا ارتفاع 2 متری دیوارهای طبقه اول بالا آمده بود و بسیاری از مجسمه های گچی را که به صورت گروهی و چسپیده به دیوار بودند را در بر گرفته بود. راهرو و طبقه دوم نیز وضعیت بهتری نداشت. ولی از وضعیت داخلی موزه که بگذریم، جالب این بود که به محض اینکه درب موزه باز شد و ما داخل شدیم، افراد زیادی مقابل در موزه جمع شدند که تمایل داشتند وارد موزه شوند. گویی آن ها مدتها منتظر باز شدن درب آن بودند که متاسفانه اجازه ورود به آن ها داده نشد. شاید هم اشتیاق آن ها به خاطر منعی بود که برای ورودشان وجود داشت. چون صدها موزه در ایران وجود دارد که شاید برخی از آن ها در روزهای عادی حتی یک بازدید کننده هم نداشته باشند.
طبق معمول همیشه مسیر پرسهزنی در گروههایی 2 نفره بین اعضای گروه تقسیم شد که مسیر گروه من و دوستم محدوده سی تیر،امام خمینی، حافظ،خیابان میرزایی بود.
پایگاه پایانی نیز کافه-رستوران نادری بود که ساعت 2:30 باید همه گروه در آن مکان جمع میشدند تا مشاهدات خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند.
بعد از دو ساعتی پرسهزدن در محدوده و تهیه عکس و دیدن مکانها و رویدادهای جاری در شهر تصمیم گرفتیم که به موزه مقدم نیز که در نزدیکی محدوده ما بود سری بزنیم ولی چون آدرس دقیق آن را نمیدانستیم از چند نفر از کسبه سراغ آن را گرفتیم و آدرس را جویا شدیم. شخص اول آدرس موزه ایران باستان را به ما داد. شخص دوم گفت که در این محدوده موزهای وجود ندارد. شخص سوم به محدوده بین خیابان سی تیر و میدان توپخانه اشاره کرد و گفت آنجا چندتا موزه هست احتمالا همان جاست. شخص چهارم و...
چون به نتیجهای نرسیدیم به سمت موزه ایران باستان حرکت کردیم تا از مسئولان موزه نشانی از موزه مقدم بگیریم. در ورودی محوطه موزه کیوسک نگهبانی قرار داشت که دو سرباز در آن بودند. از آنها آدرس موزه مقدم را پرسیدیم ولی آن ها نیز...
متاسفانه در کشوری چون ایران با این سابقه درخشان تاریخی و فرهنگی و با وجود تبلیغات رسانهای هنوز خیلیها وجود دارند که از بناهای تاریخی و موزه های محله و یا حتی شهر خود خبر ندارند و یا اگر از وجود آن ها آگاه باشند، حوصله و یا فرصتی برای سر زدن به آن ها را ندارند. این ناآگاهی گریبان تمام اقشار جامعه را گرفته است، چراکه وقتی سر کلاس از دانشجویان رشته معماری در مورد موزه ایران باستان می پرسم، جز 2-3 نفر، بقیه حتی آدرس آن را هم بلد نیستند. چرا همون افراد تقریبا تمانی رستورانهای محلهی خود را میشناسند؟ چرا از جدیدترین مراکز خرید و برجهای ساخته شده در سطح شهر آگاهند ولی وقتی اسم از تاریخ و فرهنگ و بناهای تاریخی و موزه میاد، اطلاعات زیادی ندارند؟
ریشهی این همه بی غفلتی نسبت به شهر و کشورمان چیست؟
منبع عکس: خیابانی در تفلیس
- Add new comment
- 5307 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان