Add new comment
شهر محمودآبادنمونه بازماندهی مجموعهای از روستاهای بازسازی شده در ابتدای دههی 50 در سطح کشور است. در سالهای ابتدای دهه 50 شمسی در چارچوب برنامههای حکومت وقت، برای تعدادی از روستاهای کشور برنامه نوسازی مطرح میشود. نوسازی در محمودآبادنمونه با جابهجایی روستا به مکان فعلی در جوار جاده قزوین ـ رشت ( 1.4 کیلومتری مکان قبلی آن) توأم میگردد.
گزارشی درباره محمودآباد نمونه در استان قزوین1
تاريخچه و مشخصات کنونی محمودآباد
شهر محمودآبادنمونه بازماندهی مجموعهای از روستاهای بازسازی شده در ابتدای دههی 50 در سطح کشور است. در سالهای ابتدای دهه 50 شمسی در چارچوب برنامههای حکومت وقت، برای تعدادی از روستاهای کشور برنامه نوسازی مطرح میشود. نوسازی در محمودآبادنمونه با جابهجایی روستا به مکان فعلی در جوار جاده قزوین ـ رشت ( 1.4 کیلومتری مکان قبلی آن) توأم میگردد.
LatentStyleCount="267">
خرابههای باقیمانده از روستای محمودآباد در فاصله 1.4 کیلومتری شمالغربی جایگاه امروزی آن
این روستا در آن زمان یکی از پرجمعیتترین آبادیها در غرب شهر قزوین بود که در فاصله یک کیلومتری جاده رشت- قزوین جای داشت. معیشت ساکنان آن از راه کشاورزی در اراضی کشاورزی و باغهای روستایی و دامداری در مراتع ارتفاعات منطقه بود. آب مورد نیاز ساکنان به آب قنات و بارشهای فصلی بستگی داشت.
بنا به گفته ساکنان این شهر، انگیزه اصلی در جابهجایی، موقعیت پر خطر محمودآباد و در معرض سیل بودن آن بود. با جابهجایی روستا به کنار جاده رشت- قزوین و کاهش فاصلهی آن از شهر قزوین از یکسو و قرار گرفتن روستا و زمینهای کشاورزی آن در اراضی پایین دست کانال آبرسانی دشت قزوین، زندگی ساکنان روستا دگرگون شد و بهبود یافت، که شامل دسترسی به منابع آبی دایمی و تبدیل بخش بزرگی از اراضی کشاورزی دیم به آبی و سکونت روستاییان در مکان جدید با امکانات مناسب بود. تعداد 107 قطعه زمین به تعداد خانوارهای ساکن در روستا خانهی مسکونی با استفاده از شیوه زندگی و مصالح بومی آماده و در اختیار روستاییان قرار گرفت. برای طراحی این آبادی، از الگوی واحدهای همسایگی استفاده شد و هر مجموعه کوچکی از خانهها دارای یک میدان با فضای سبز شدند. فضاهای خدماتی از جمله مسجد، مدرسه، حمام، مرکز درمانی و جز آنها نیز در این زمان ساخته شده که ساکنان از آنها استفاده میکردند. قرار بر آن بود که این روستاهای نمونه به همین شیوه در سراسر کشور ساخته شوند، از همین رو، نام این آبادی به محمودآباد نمونه شهرت یافت. اما این طرح متوقف شد و پس از انقلاب به گونه دیگری در قالب طرحهای هادی روستایی ادامه یافت.
با پیروزی انقلاب، مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک استانهای مجاور به شهر قزوین و سکونتگاههای اطراف آن شدت یافت. این مهاجرتها در چند موج وارد منطقهی دشت قزوین شدند، که آخرین موج آنها متوجه شهر محمودآبادنمونه شده است. اما اسکان این امواج مهاجرتی، دیگر بر الگوی منظم واحدهای همسایگی صورت نگرفت. بلکه از قطعهبندی زمینهای کشاورزی تبعیت کرد. از این رو، اکنون دو الگوی کالبدی در این شهر کوچک وجود دارد. الگوی اول بر پایه نظم واحدهای همسایگی و الگوی دوم برپایه نظم کرتبندی زمینهای کشاورزی.
هستهی اصلی توسعه و گسترش روستای قبلی و شهر امروزی همان مجموعهی 107 واحدی در دوسوی خیابان امام خمینی است. در مرحلهی بعدی محدودهی شرقی هسته مرکزی در دوسوی مسیل و سپس شمال این هسته با تفکیک اراضی کشاورزی به زیر ساخت و ساز رفت. به نظر میرسد بیشترین مهاجران وارد شده در این دوره از استان گیلان بودند. سپس بخش شرقی هسته مرکزی شروع به رشد کرد.
ترکيب قومي و زباني ساکنان محمودآباد نمونه بر حضور تمامي اقوام منطقه دشت قزوين در اين شهر تأکيد دارد. آذريزبانها، گيلکها، کردها، لرها و لکها به همراه تاتها و فارسزبانها ترکيب اجتماعي شهر را تشکيل ميدهند. جداييگزيني چنداني در آنان ديده نميشود، اگرچه در بخشهايي از شهر برخي از زبانها و گويشها داراي بيشترين فراواني هستند.
جمعیت این شهر در سال 1385 برابر 19679 نفر بود و تا سال 1390 با نرخ رشد 2.06 درصد به 21796 نفر افزایش یافت. در سال 1375 حدود 33 درصد از شاغلان این شهر در کشاورزی، 25 درصد در صنعت، 14 درصد در حمل و نقل و نقل، 13 درصد در ساختمان و 8 درصد در خدمات فروش فعالیت میکردند. در سال 1385 ترکیب اشتغال دگرگون شده و از 5286 نفر شاغلان ساکن در این شهر، فعالیتهای کشاورزی 8 درصد، صنعت 33 درصد، حمل و نقل 11 درصد، ساختمان 26 درصد، و فروش 11 درصد از کل شاغلان را بهخود احتصاص دادهبودند.
این شهر، در مجموع، شهری خوابگاهی است. با وجود آن، تعداد مشاغل درونی آن در سال 1385 حدود 1450 نفر و مشاغل بیرونی آن 4200 نفر برآورد میشود. حدود 360 نفر نیز از بیرون محمودآباد برای کار به درون این شهر میآیند.
گسترش دورهای شهر
مقایسه دو الگوی کالبدی، واحدهای همسایگی و نظام فضای سبز در شهر محمودآباد نمونه
برای مقایسه چگونگی فرآیندهای زندگی، پیمایشی پرسشنامهای در شهر محمودآباد نمونه به تفکیک بافت اولیه (حوزه یک) و بافت دورههای اخیر (حوزه دو) خود انجام شد که برخی از نتایج آن به شرح زیر ارائه میشوند:
وضع سواد و تحصيلات در جامعه نمونه محمودآباد
سنجش رضايتمندي در ساکنان محمودآباد به تفکيک حوزهها
مدت اقامت سرپرستان خانوارهاي نمونه در محمودآباد به تفکيک حوزههاي يک و دو
گزارشي از گفتگو با ساکنان محمودآباد
اين گزارش حاصل چند سفر در زمانهاي مختلف به محمودآباد نمونه است. در اولين نگاه، آنچه که بيش از همه در محمودآباد نمونه به چشم ميخورد، تراکم جمعيت و ساختمانها در بخشهاي ساخته شده و ساخت و سازهاي پراکندهاي است که بهويژه در بخش غربي (حوزه یک) و پيراموني شهر جاي داشتند. به نظر ميرسد که شهر پذيراي گروههاي متعدد و متفاوتي از مهاجران است که از مناطق گوناگون پيراموني به محمودآباد آمدهاند. قزوينيها، گيلانيها، آذريها، زنجانيها، کردها، لرها، تاتها و اقوام ديگر در ميان آنها مشاهده ميشوند.
در گذر از کوچهها و خيابانها، بهطور عمده زنان و کودکان به چشم ميآيند. صبح است و ميتوان انتظار داشت که مردان به سر کار خود رفته باشند. گروههاي کوچکي از زنان در کوچه به گرد هم جمع شدهاند و گفتگو ميکنند. آشکار است که ما غريبهايم. از اينرو به آنها سلام ميکنيم، بدون رو دربايستي و با خوشرويي پاسخ ميدهند. ميپرسيم چند سال است به محمودآباد آمدهاند؟ هرکدام زمان مختلفي را ميگويند. يکي 15-10 سال ، ديگري 8-7 سال و آن يکي، 6-5 سال. ميپرسيم کجايي هستند؟ يکي ميگويد از گيلان آمده و لهجه گيلک دارد؛ آن ديگري از کردستان، ديگري از آذربايجان و يکي ديگر از لرستان. با يکديگر خوب و خوشاند. درد دل ميکنند و ميگويند همسايههاي خوبي براي يکديگرند. شوهرانشان الان سرِ کارند، در کارگاهها و کارخانههاي پيراموني شاغلاند. حياطشان کوچک است و لباسهاي خود را براي خشک کردن روي بندي در کوچه پهن کردهاند. بچههايشان همان اطراف بازي ميکنند. تعداد بچههايشان دست بالا 3-2 نفر است.
بند رخت در کوچه
1. بازیگوشی کودکان در زیر تریلر پارک شده در محمودآباد 2. زنی سالمند کنار خیابانی در محمودآباد نفس تازه میکند
LatentStyleCount="267">
با بقال سر کوچه گفتگو ميکنيم. ساکن محمودآباد است و دو تا بچه قد و نيم قد دارد. زميني را در رودسر فروخته و اين مغازه را خريده است. ده سالي است که در اين جا زندگي مي کند. از کاسبياش مينالد. ميگوييم که چرا مانده است؟ ميگويد اگر کسي اين مغازه و کالاهايش را بخرد به رودسر باز ميگردد. ميپرسيم در رودسر کار و کاسبي بهتري دارد؟ ميگويد نه، آنجا ديگر زميني براي کشاورزي ندارد. اگر بتواند اين مغازه را بفروشد شايد بتواند در آنجا مغازهاي راه بيندازد. ميگويد که زمينگير اين مغازه شده و امکان تحرک ندارد.
مغازهدار ديگر، جواني است 22-20 ساله که در مغازه پدرش کار ميکند. يادش نميآيد کي به محمودآباد آمدهاند، خودش متولد محمودآباد است. ديپلم نگرفته و تحصيل را نيمهکاره رها کرده است. پدرش آذري است و خودش هم لهجه ترکي دارد. ميپرسيم که با پدرش کار ميکند؟ ميگويد صبحها خودش و بعد از ظهرها پدرش در اين مغازه کار ميکنند. ميپرسيم زن گرفته است؟ خجالت زده ميگويد هنوز ازدواج نکرده است.
به کارگاهي ميرسيم که سازنده کمد و کابينت با مصالحي همچون ورقه فلزي و نئوپان و ام دي اف است. کارگاه، سولهاي است به ابعاد 10*6 متر که دستگاههاي برش و پرس چوب و ميزهاي کار و گيره به همراه کمد و کابينت نيم ساخته در آن جاي داشتند. يک نفر کارکن داشت که جواني حدود 30 ساله و مؤدب به نظر ميرسيد. با او به گفتگو نشستيم. قزويني است و در قزوين نميتوانسته چنين مغازهاي را کرايه کند. اما اينجا ميتواند با دادن اجاره 500 هزارتوماني چنين کارگاهي داشته باشد. ميپرسيم مگر اينجا ميتواند چنين درآمدي داشته باشد که علاوه بر اجاره، هزينههاي کارگاه و هزينههاي زندگياش را بپوشاند؟ ميگويد بد نيست. البته اگر امکان کار در قزوين وجود داشت همانجا ميماند. ميپرسيم که مشتريانش کجايي هستند؟ ميگويد همين محمودآباد. ميانديشم هنگامي ساخت و ساز زياد باشد، لابد کمد و کابينت هم زياد است. ميپرسم که بهجز شما چند کارگاه مشابه در محمودآباد هست؟ ميگويد دو يا سه تاي ديگر هم هستند. ميپرسم مشتريان خارج از محمودآباد هم دارد؟ ميگويد گاه و بيگاهي گيرشان ميآيد اما روي آنها حساب جدي باز نميکنيم. ميپرسم خانوادهاش کجا ساکنند؟ ميگويد همين محمودآباد.
سر نبش، مغازهاي با تابلوي صندوق بقيه الله به چشم ميخورد. وارد ميشويم. کف آن موکت پهن کرده اند و يکسوي آن ميزي هست که دخترخانمي چادري با کامپيوتر کار ميکند. چند صندوق کميته امداد و بقيه الله و مؤسسات خيريه ديگر به صورت نامنظم چيده شدهاند. به نظرمي رسد اين صندوقها در جاي ديگري بودهاند و براي تخليه و حسابرسي به اينجا آوردهاند. با سلامي خودمان را هم معرفي ميکنيم. مؤدب است و خوشرو. ميپرسيم اين مؤسسه زير پوشش کميته امداد است يا مستقل؟ جواب صريحي نميدهد ولي ميشود فهميد که با پشتوانه کمکهاي مردمي تأسيس شده است. تعدادي عضو دارد که ماهانه 1000 تومان حق عضويت ميپردازند. با کميته امداد به صورت تلفيقي همکاري ميکنند. حدود 70 خانوار در محمودآباد را زير پوشش دارند و 12-10 نفر به صورت افتخاري با اين صندوق همکاري ميکنند. از تحصيلاتش پرسيديم و فهميديم که ليسانس روانشناسي است و در اينجا دستمزد نميگيرد. به اتفاق خانواده ساکن محمودآباد است.
در ميان واحدهاي خيابان اصلي شهر، تابلوي تعاوني شاهد بيش از بقيه کنجکاويمان را جلب کرد. در اين تعاوني دو نفر خانم پشت گيشه کار ميکردند و يک نفر مشتري با آنها در حال گفتگو بود. سلام و معرفي سبب شد که به پشت گيشه دعوت شويم. هر دوي آنها ساکن قزوين هستند و براي کار در اين تعاوني به محمودآباد ميآيند. تعاوني 430 عضو دارد و در شهريور سال 1390 تأسيس شده است. بهجز محمودآباد روستاهاي نظامآباد، همتآباد، چاريس، گرگين، اوزن دره، خرمن سوخته و چند آبادي ديگر را زير پوشش دارد. تا کنون حدود 70 فقره وام به مبلغ 105ميليون تومان به متقاضيان داده است. بازپرداخت وامها يا با اقساط و يا بهصورت سلف يک ساله است. وامها بايد به سرمايهگذاري در فعاليتهاي کشاورزي اختصاص يابد. پرسيديم چه تضميني وجود دارد؟ ميگويند که ارائه رسيد خريدهايشان جزء ضابطههاي بازپرداخت است. تا کنون سرمايه تعاوني از سوي اعضاء تأمين شده، اما قرار است از بانک توسعه تعاون، وامي در اختيار اين تعاوني گذاشته شود.
به تعدادي از مغازههاي به نسبت لوکس برميخوريم. از جمله پرده و دکوراسيون. به درون ميرويم. پر است از انواع پارچههاي پردهاي پر زرق و برق و اجق وجق و دکوراسيون و ميل پرده و شيوههاي گوناگون نصب، پردههاي کُرکُري، آويزهاي دو طرفه، نقابپردههاي پُرچين. دو نفر کارکن در آن مشغولاند. هر دو از قزوين ميآيند. پرسيديم چرا در قزوين نماندهاند؟ ميگويند در قزوين دست زياد است. اينجا فروش بهتري داريم. مغازه مال خودشان است.
کنار جاده، رديفي از کارگاههاي تجاري، پذيرايي، تعميراتي و صنعتي شکل گرفتهاند. برخي از آنها به ضرورت مجاورت با جاده و خدمات بينراهي و برخي ديگر به دليل نوع دسترسي در اين جا گرد آمدهاند. به کارگاه آهنگري و درب و پنجره سازي ميرويم. سلام و معرفي ما سبب ميشود که صاحب مغازه دست از کار بکشد و با علاقه و حرارت زياد با ما گفتگو کند. گويا مدتها منتظر چنين موقعيتي است. اهل قزوين و ساکن محمودآباد است. بيش از ده سال است که به اينجا آمده و قصد دارد براي هميشه همينجا بماند. اين مغازه را اجاره کرده و ماهي 200 هزارتومان اجاره ميدهد. ميپرسيم از سوي شهرداري براي جابهجايي اخطاري داده نشده است؟ ميگويد چند سال پيش صحبتي شد و ما از آن استقبال کرديم. اما رفتند و پس از آن پيگيري نکردند. در اين فاصله همسايهها براي آلودگي صوتي از ما شکايت کردند. به دادگاه رفتيم و بازرس آمد و در نهايت به نفع ما رأي داد. با وجود آن اگر شهرداري جايي را به ما بفروشد، حاضريم برويم. گفتهاند پهلوي پمپ CNG جايي را تعيين کردهاند. خيلي هم خوب است. با ادامه گفتگوي ما، برخي ديگر از هم صنفيها نيز به کارگاه آمدند و با حرارت وارد گفتگو شدند. آنها همگي اين خواسته را تأييد کردند.
در هسته اوليه شهر محمودآباد، بنابر الگوهايي شهرسازي برپايه واحدهاي همسايگي، ميدانگاه و فضاهاي سبزي طراحي و جانمايي شدهاند. در يکي از اين فضاها گروهي از زنان روي چمنها نشسته و با حرارت تمام با يکديگر گفتگو کرده و سبزي آش پاک ميکنند. گويا نذرياي در پيش است. با آنها گفتگو ميکنيم. به شوخي ميگوييم که مواظب باشيد چمنها را قاطي سبزيها نکنيد. يکي از خانمها به طعنه پاسخ ميدهد که اين آشغالها که به فروختهاند کم از اين چمنها ندارد. توصيه کرديم که آشغال سبزيهايشان را روي چمن باقي نگذارند. ميگويند ما به اندازه کافي مواظب اين چمنها هستيم. ميگوييم نشستن روي چمنها آنها را خراب ميکند، بهتر نيست روي نيمکتها و محوطه سنگفرش بنشينند؟ ميگويند نيمکتها شکستهاند، کسي هم نيست که رسيدگي کند. ميگوييم نيمکتها از اول خراب بودهاند؟ طعنه ما را فهميدند و پاسخ دادند که هر چيزي عمري دارد. ميپرسيم شما چگونه در اداره محيط پيرامونيتان مشارکت ميکنيد؟ ميگويند ما هرکدام روبهروي خانهمان را آب و جارو ميکنيم. ميگوييم پس اين آشغالها و زبالهها چيست؟ ميگويند اينها روبهروي خانه هيچکس نيست، پس شهرداري بايد آنها را جمع کند. همسايهها همه با هم جواب ميدهند و درگير بحث ميشوند. ميپرسيم که قبلاً کجا بوديد، مثل گروه قبلي هر کدام نشاني جداگانهاي ميدهند. يکي از آنها که سر و زباندارتر است، گيلاني است، آن ديگري ترک و آن يکي از آوج وتاکستان. ميپرسيم چرا به محمودآباد آمديد، ميگويند به همان دليل که شما آمديد: براي کار و زندگي. ميانديشم ما را همچو خود پنداشته اند.
1.گردهمایی زنان در فضای طراحی شده واحدهای همسایگی(حوزه یک) 2.نیاز به فضاهای جمعی در محلههای گسترش یافته (حوزه دو)
بعد از ظهر است. به چند بنگاه معاملاتي سر ميزنيم. از جلوي يکي از بنگاههاي معاملاتي که رد ميشويم از تعجب ميخکوب ميشويم. قفسهاي از کتاب در بنگاه! پر از کتابهاي فلسفي، تاريخي و رمان! به درون ميرويم و سلام و معرفي. بنگاه دار هنوز علت تعجب ما را نفهميده است. از ارتباط ميان معاملات املاک و اين کتابها ميپرسيم. ميگويد که علاقه دارد و در زمان بيکاري، که در اين شغل خيلي هم زياد است، به خواندن کتاب ميپردازد. گفتيم چرا به يکي دو کتاب بسنده نکرده و اين همه کتاب را در معرض نگاه گذرندگان گذاشته؟ ميگويد درمحمودآباد کتاب و کتابفروشي کم است. خواستم محمودآباديها هنگام گذر از خيابانها، يکبار هم که شده چشمشان به کتاب بخورد. گفت اگر تظاهر است تظاهر خوبي است. يکي از همکاران به کتاب يکصد سال تنهايي اشاره ميکند که ميپرسد چطور است و چيست و چه نظري دارد؟ او شرح مفصلي از آن ميدهد و کتاب را از قفسه بيرون آورده و به عنوان هديه تقديم ميکند. اصرار که نميپذيريم. ولي با نوشتن يادداشت در پشت جلد تصميم قاطع خود را در هديه دادن اثبات ميکند. بنگاه دار قزويني بود و با خانواده خود ساکن محمودآبادنمونه.
- Add new comment
- 4774 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان