Add new comment
دو سه سال پیش، در نشستی، با محور تهران و ظرفیتهای آن، که بزرگانِ فرهیختهای حضور داشتند، در میانهِ بحث، یکی از آقایان، وقتی صحبت اپیزودیک و نه چندان محوریاش به میدانهای تهران کشیدهشد، به طنز و هجو اشاره به میدانی کرد که «بیش از یکسال قرق بود و دورش را حصار بسته بودند، و مردم فکر میکردند آن تو دارند فیل هوا میکنند! ولی وقتی بالاخره پروژه رونمایی شد، دیدیم همان آب و فواره و گل و بلبلی است که این «از روستا آمدگانِ شهرنشناس!!» برایما هدیه کردهاند».
در آن لحظه خیلی متوجه نشدم منظورِ گوینده از «از روستا آمدگان» چه کسانی هستند؟ طراح میدان؟ مجری؟ پیمانکار یا. . . ؟ اما در ذهنم این عنوان و مصداقِ بیرونی آن جرقهای زد. یاد چند موردِ مشابه افتادم.
چندی پیش از آن، در دورِ هم نشینیای که با موضوع منظر و معماری منظر بود، صحبت از واژههای تازه مطرحشده در ادبیاتِ شهرسازی شد، مثل «سیتیسکیپ» (که من «شهر-منظر» ترجمهاش کردم)؛ دوستانی که در نشست بودند، انگار با موضوعِ بسیار پیشِ پا افتاده و معمولی برخورد کردهباشند، گفتند اینها موضوعِ مهمی نیستند، در غرب از این «بازی با کلمات» زیاد است. با واژه «سکیپ» ترکیبهای مختلف میسازند، مثل «لندسکیپ»، «سیتیسکیپ» یا «واترسکیپ»! ظاهرا موضوعِ مهمی نبود!
یادم آمد در شمارهای از «جستارهای شهرسازی» گزارشی از اِلِمانی شهری آمدهبود که در وسط شهری اروپایی ساختهشدهبود با فرمی شبیه لانه مرغان، اما به منزله سایهاندازی بزرگ با قطر چند ده متر، و فضای آن قسمت از شهر را متحول کردهبود. این المان یک «سیتیسکیپ» بود. اما، فکر میکنم، این موضوع در آن نشریه هم جدی گرفتهنشدهبود. موضوعی بود و آمد و رفت.
اما من، امروز، فکر میکنم این واژهها شایسته تعمق و بررسی هستند و شان نزول دقیق و پرمعنایی دارند. از دیدِ من، تفاوت «سیتیسکیپ» با «لندسکیپ»، در حد تفاوت دو دوره تاریخی و نظام اجتماعی است. اولی به فرهنگ شهر تعلق دارد، دومی به فرهنگ یا بازماندههای فرهنگ روستا. و، حتما، غریب نیست که امروز در اروپا مفهومِ «سیتیسکیپ» به این وفور مورد استفاده و استناد است ولی در کشور ما بحثی از آن نیست. یادم میآید مطلبی درباره ساماندهی فضای شهری و بویژه فضاهای پیادهمحور در دانمارک خواندم که نویسندهاش معتقد بود شهرسازی و فضاهای شهری امروزِ آسیا همانی است که این کشورهای اروپایی یکصد سالِ پیش طی کردهاند. طبیعی است قصدم از این گفته، تحقیر خودم و شما نیست، فقط اشاره دارم به تفاوت فرماسیونهای اجتماعی خودمان و دیگران که بروز و تجلیشان را در استفاده و استناد همین مقولههای شهرسازی و معماری میبینیم.
سیتیسکیپ، شهر-منظر
با این صغریکبری ها، علاقمندم پیشنهاد کنم بحثی تحت عنوان «سیتیسکیپ» باز شود و در آن به جوانب مختلف موضوع پرداخته شود. علاقمندم برای اینکه موضوعِ بحث روشنتر شود، تعریفهایی از لندسکیپ و سیتیسکیپ را از شایعترین و دمدستترین منابع، از جمله ویکیپدیا بیاورم. اینجا نیت پژوهش و تحقیق ندارم و لزومی به رعایتِ ضوابط نگارشِ پژوهشی نمیبینم.
میخواهم این موضوع واکاوی شود که چرا در ادبیاتِ شهرسازی ما، صحبتِ مقبول و رایج از «سیتیسکیپ» نیست و سر و ته همهچیز را با «لندسکیپ» هم میآوریم. این، آیا، از سهلانگاری است؟ آیا از نا آشنایی با ادبیات مدرن است؟ یا آیا ما «شهر» نداریم که «شهر-منظر» داشتهباشیم؟
میخواهم این کنجکاوی به وجود آید که اگر ما هنوز در تمام وجوه طراحی شهری، بوقتِ ضرور، از «لندسکیپ» استفاده میکنیم، آیا این امر ناشی از آن است که در ایرانِ امروز (صحبت از ایران باستان و ایران تاریخیِ شکوهمند نیست)، شهر و فرهنگ شهر هنوز ذاتی این جماعت نشده و ما روستاهای بزرگ با مناسباتِ کمی شهرنشینی داریم؟
به نظرِ من، موضوع شایسته تعمق و بررسی است.
چنین گفته میشود که واژه «لند» (Land)، « لندسکایپ» (Lanscaipe) و یا «لندسکایف» (Landscaef) تقریبا همزمان و در اواخر قرن پانزده وارد زبان انگلیسی شدهاند. این واژهها به فضاهای انسانساخت در زمینهایی مثل مزرعه بسته (نه لزوما با چپر و دیوار) اتلاق میشد. این واژهها ضمنا به هر واحد طبیعی، یا منطقه یا تکهای از سرزمین مثل روددره یا تپهماهور گفته میشد که در اختیار قبیلهای است یا (بعدها) در سیطره فئودالی قرار دارد. این واژهها معادل واژه آلمانی «لندشافت» است که به واحد کشوری یا منطقهای کوچک هم اتلاق میشد.
فرم مدرن این واژه، از قرن شانزده به بعد توسط نقاشان هلندی تحت نام «لندسکاپ» باب شد که با بنمایه تصویری، به نقاشیهای صحنههای روستایی و طبیعی گفته میشد. بدین ترتیب، واژه «لندسکیپ» (Landscape)، ثبتشده برای اولین بار در سال 1598، از مفهوم و مقولهای از نقاشان هلندی سده شانزده به عاریت گرفتهشد، در دورهای که نقاشان هلندی در حال تبدیلشدن به استادانِ نقاشی منظر بودند. واژه هلندی «لندسکاپ»، ابتدا، به معنی «منطقه»، قطعهای از زمین بود، ولی حسی هنرمندانه گرفت و وارد زبان انگلیسی شد و به تصویری از نمایشِ صحنهایِ زمین گفتهشد.
اینها تعریفهای مختصر و موجزی هستند از رگ و ریشه تاریخی «لندسکیپ». کاملا گویا و روشن از بنمایه روستایی و نظام فئودالی صحبت میکند. اینکه این واژه در طول چند ده یا صد سال به «منظرِ» مصطلح در ادبیات معماری و شهرسازی تبدیل شدهاست، نیز، امری روشن و مستند است. اما، صحبت اینجا است که چرا در اروپا امروز این واژه را بصورتِ عام استفاده نمیکنند؟ چگونه است که «سیتیسکیپ» دیگر همان «لندسکیپ» نیست.
در ویکیپدیا این تفاوت را چنین میگوید: ««سیتیسکیپ» معادلِ شهریِ «لندسکیپ» است. در این مقوله، به سختی بتوان «تاونسکیپ» را معادل «سیتیسکیپ» دانست، هرچند که تفاوتِ این واژه با «سیتیسکیپ» همانقدر است که تفاوت «تاون» و «سیتی» در بیان اندازه و تراکم (و حتی مدرنیته) یک شهر. در طراحی شهری (اوربان دیزاین)، «سیتیسکیپ» به ترکیببندی فرمهای مصنوع و فضاهای بینِ آنها اتلاق میشود. در هنرهای تجسمی، این واژه به ارائه هنری، مثل نقاشی، رسم، چاپ یا عکاسی از وجوه کالبدی شهر یا فضای شهری گفته میشود».
تفاوتِ سیتیسکیپ با لندسکیپ
به باورِ من، نکته ظریف در همینجاست. تفاوتِ سیتیسکیپ با لندسکیپ همان تفاوتِ بین «سیتی» و «لند» است. میگوید سیتیسکیپ را حتی «تاونسکیپ» هم نمیتوان شمرد. میداند «آبادی» با «شهر» فرق دارد. نظاماتی که زیستگاهی را «شهر» میکند بسیار فراتر و مدرنتر از نظامات هر آبادی است، چه برسد به نظاماتِ روستایی.
دیکشنری «مریام وبستر» هم در تعریف «سیتیسکیپ» خیلی خلاصه، چنین مینویسد: «1- «سیتیسکیپ» یعنی شهرِ نمایشدادهشده در یک صحنه؛ 2- نمایشی هنری از یک شهر؛ 3- محیطی شهری»
لازم میدانم توصیه کنم، اگر کسی بخواهد در این مقوله وارد شود، باید بکوشد به عمق و بطنِ فرهنگی و اندیشگیِ موضوع بپردازد. این شهامت را داشتهباشد و داشتهباشیم که از شهر تعریفِ عمقیتر بدست بدهیم. شهر به چند خیابان و خانه و کارخانه و دکان نیست. شهر باید در رسوباتِ مدنی یک ملت و کشور نفوذ کردهباشد و ما تجلی این نفوذ را در هنرها و آیینهای خود ببینیم. جالب است از خود بپرسیم چرا ما تابلو نقاشی از شهرهامان نداریم؟ چرا نقاشان ایرانیِ ما عارشان میآید از خیابان ولیعصر یا چهارباغ اصفهان نقاشی کنند؟ چرا وقتی صحبت از منظره میشود باید سراغ باغ و بوستان و رودخانه رفت؟ این، آیا، رسوبات فرهنگِ روستا نیست؟
چگونه است که از میانِ اینهمه شاعر نوپرداز، که قاعدتا باید متعلق به فرهنگ شهر باشند، فقط یک محمدعلی سپانلو داریم که شهر را میسراید (تازه با چه نگاهی و چه نوستالژی و حسرتزدگی، بماند)؟! چرا بزرگترین رمانهای معاصرِ ما بنمایه روستایی دارند؟ مثل کلیدرِ دولتآبادی. تازه جای خوشحالی است که ادبیات معاصر، در ژانر قصه و رمان، چند اثر مهم و ماندنی با موضوع شهر دارد، مثل داستانهای احمد محمود و قصههای سالهای بیست. ولی، اگر ما شهرهای «به تجربهزیسته» داشتیم، بازهم از نظر ادبیات و هنرهای تجسمیِ با موضوعِ شهر فقیر میبودیم؟ در این مورد مثالی میزنم. شما اگر سری به سنتپیترزبورگ روسیه بزنید، و اهل خواندن و شنیدن هم باشید، تمام قصههای داستایوسکی را در شهر میبینید. با کتابچه کوچکی که در اختیارتان گذاشته میشود، تمام لوکیشنهای داستانهای داستایوسکی را تجربه میکنید. اینها نشاندهنده حضور شهر و فرهنگِ شهر در ذهن و شعور ادبی و اجتماعی آن ملت است. حتی قدیمتر از داستایوسکی، در داستانهای تورگنیف هم شما شهر را حس میکنید و در آن راه میروید. طبیعی است که امروز در این کشور «سیتیسکیپ» یا شهر-منظر تعریف دارد. به هر منظری نمیگویند لندسکیپ.
از سده اول تا کنون
در حوزهای دیگر، مقایسه کنیم هنرهای تجسمیِ خودمان را با رقبای اروپایی در این موضوع.
تاریخچه ثبتِ «شهر-منظر» در هنر، به نخستین سده پس از میلاد، با «دیوارنقش» کارشده بر دیوارِ «حمام ترایان» رم، میرسد که شهری باستانی را از دیدِ پرنده نمایش میدهد. در سدههای میانه، شهر-منظر به صورت پسزمینه پرترهها یا نقاشیهای انجیلی ظاهر میشود. از سده شانزده تا سده هیجده، اچینگها و قلمزنیهای مسی زیادی هست که شهر ها را از دید پرنده نشان میدهند. عملکرد اغلب این نقاشیها یا نقشها، تولید منظرهای نقشهمانند از شهرها است. در میانه سده هفده، «شهر-منظر» تبدیل به ژانر مستقلی در هلند میشود. در سال 1660 و 1661، «ژان پرمییر» سیمای کامل شهر «دلفیت» را در تابلویی با نام «منظره دلفیت» نقاشی میکند. شهرهای آمستردام، هارلم و هاگ سوژههای محبوب برای نقاشی میشوند. نقاشان دیگر ممالک اروپایی، مثل بریتانیا، فرانسه و آلمان، سرمشقِ هلند را پی میگیرند. سده هیجده دوره شکوفای نقاشی «شهر-منظر» در ونیز است (کانالتو، گوآردی).
در اواخر سده نوزده، نقاشان امپرسیونیست توجه خود را بر روی فضا و پویایی «زندگی روزمره» در شهر متمرکز کردند. در کنار این موضوع، مناطق حومهای، صنعتی، کارگاههای ساختمانی و محوطههای راهآهن هم مورد توجه قرار گرفت. در سده بیست، توجه، بیشتر، معطوف به هنر انتزاعی و هنر مفهومی شد و تولید «شهر-منظر» رو به افول گذاشت. «ادوارد هاپر»، نقاش آمریکایی، که به هنر فیگوراتیو وفادار ماندهبود، تصویرهای مهیجی از صحنههای آمریکایی خلق کرد. با تجدیدِحیاتِ هنر فیگوراتیو، در اواخر سده بیست، بازنگریِ «شهر-منظر» مطرح شد. نقاشانِ معاصر معروفِ «شهر-منظر»، امروز، عبارتند از «راکستراو داونز»، «آنتونیو لوپز گارسیا»، و «ریچارد استس». هنرمند آمریکایی، «ایوون ژاکت» گرایش ویژه «شهر-منظر» محیطی را ارائه میکند. « ویلتشایر»، هنرمند لندنی تبار با تمایلات خیالپرستانه، به «شهر-منظر» های پانورامیکی معروف است که پس از دیدنِ یکچند بار شهریکه میخواهد نقاشی کند، آن را به مدد خیال و خاطره به تصویر میکشد.
دیگر هنرمندِ لندنی تبار، «برایان ولان»، از پرسپکتیوهای متکثر و مقیاسهای متضاد استفاده میکند و آشفتگی شهری را با پیچشها، و خمشها به هارمونی میکشد.
در تاریخ نقاشی ما چنین ردپایی هست؟ این موضوع بهخودی خود برای بحثِ ما مهم نیست، مهم آن است که کلیتِ فرهنگی و اندیشگیِ ما، امروز، باید متاثر از شهر باشد. آیا هست؟
ما، چنین تاریخچهای نداریم. در مینیاتورهایی، به ندرت، از ساختهشدن قصری حکایت میکند، مثل مینیاتور بهزاد با موضوع معمار سنمار. ولی اینها که مربوط به دوران شکوهمندِ تاریخِ ما هستند، آیا تبدیل به سنت و روال شدند؟
به نظرم، موضوعِ جالبی برای بحث و بررسی است.
خلاصه میکنم:
«شهر-منظر» متعلق به جامعهای است که زندگی شهری در آن غالب است. زندگی شهری یعنی زندگی در مناسباتی اجتماعی و فرهنگی که روساخت نظام اقتصادی پیشرفتهاست با تعریف مشخص از مناسبات تولیدی. در چنین جامعهای «شهر» تعریف مشخص مییابد و زندگی شهری بوجود میآید. اینها حرفهای پیچیدهای نیست. همین که در افواه گفته میشود «فلانی شهرستانی است» یا «فلانی دهاتی است»، نشانه وجود تمایزاتی است که در میان مردم به تبع وسعت و عمق مناسبات تولیدی و اجتماعی در شهرهای مختلف وجود دارد. لازم نیست با شنیدن این حرفها متعصبانه به «عدم تمایز بین آدمها» اشاره کنیم، آن موضوع دیگری است. هیچکس قصد توهین به روستایی، که نان شهریها را تولید میکند، ندارد؛ صحبت آن است که فرهنگ یک جامعه، و به تبع آن: فرهنگ افراد، تابعی است از سطح تولید و مناسبات تولیدی یک جامعه. درست است که امروز در سایه گسترش مطلوب و وسیع ارتباطات، تفاوتهای فرهنگی آدمها به شدت تفاوتهای مناسبات تولیدی زیستگاههای آنها نیست، ولی، در همهحال، آنکس که در شهری بزرگ و با مناسبات صنعتی زندگی میکند، تفکر صنعتی دو-دو-تا-چهار-تا دارد و کاملا متفاوت از آن کسی فکر میکند که در شهری کوچک و در مناسباتی خدماتی یا کشاورزی زندگی میکند.
به همین خاطر است که مقولاتی چون «شهر-منظر» اهمیت مییابند، اینها محکهایی هستند برای سنجش عمق پیشرفتگی یک جامعه. آن زمان که نقاشان اروپا منظرهای زندگی روزمره مردم را نقاشی میکردند، در ایرانِ ما کمالالملک تالار آیینه میکشید و پیرمردی با چپق و سماوری در کنار. آن زمان که در اروپا نقاشان تمام شهر را به تصویر می کشیدند، به شهادت تابلونقاشیهای موجود در موزه کاخ گلستان، نقاشان ما تکبناهای سلطنتی یا خانی را با پرسپکتیو ناقص یا غلط میکشیدند. این تفاوتهای زندگی است که امروز اگر ما از «شهر-منظر» یا «سیتیاسکیپ» صحبت میکنیم، بسیار به نیش و طنز بر ما میخندند که این بازی با کلمات برای چیست؟
همین.
- Add new comment
- 4137 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان