Add new comment
ه بهانۀ مرمتِ خانۀ اثر وارطان
سهم شهروند از بنای تاریخی ارزشمند چه می شود؟
ماندانا یزدان شناس ـ معمار و تهران پژوه
این روزها در کشاکش حفاظت از خانه های قدیمی و ساخت و سازهای جدید، سرعت نابودی یادگارهای تهران قدیم چنان است که بقایای آنها کم کم می روند به نشانه هایی برای شهروندان یا اهالی محله ها تبدیل شوند. در این میان، خانه های باارزش چنانچه اقبال روی بیاورد، شناسایی و برجسته می شوند و به یاری سازمان های ذیربط، تملک، مرمت و با اعمال کاربری عمومی مناسب، حفاظت می شوند. فارغ از آنکه مرمت بناهای قدیمی مانند آنچه در ممالک پیشرفتۀ غربی رخ میدهد، با «تدبیر و ابداع» و با «تکنولوژی نوپرداز» و به شیوۀ «مرمت مدرن» صورت پذیرد یا، به قید حرمت گزاری تامّ و تمام، طابَقَ النّعل بالنّعل و بی هرگونه نوآوری با رویکردی جامانده از قافلۀ جهانی اجرا شود، آنچه مهم است سرنوشت این مکان های استثنایی شهر است که تعیین آن مستلزم تبادل نظر، تنها و تنها با معماران مرمتگر و متخصصان امور شهری است.
معمار بنام ارمنی ـ ایرانی، وارطان هوانسیان که در دهۀ ۶۰ شمسی درگذشت، پس از تحصیل در پاریس و به محض ورود به ایران در ۱۳۱۴، با کسب رتبه در مسابقۀ طراحی ساختمانی معروف به مؤسسۀ هنرستان دختران تهران در خیابان سرهنگ سخایی کنونی، مهارتش را در طراحی نمای شهری برای تهران آن روز ثابت کرد. از اینرو به توصیۀ حاکمان وقت، متصدیان امور در شهرداری برای سفارش چندین بنا، که جداره های شهری را می ساختند، از حضور موفقش بهره جستند. به این ترتیب برخی از آثار او بسته به موقعیتشان به دلیل چشمگیر بودن، ارزش و اهمیت ویژه ای یافتند و «معمار وارطان» روز به روز آوازۀ بیشتری یافت، تا آنجا که اغلب معماران و سازندگان قدیمی تهران نام او را شنیده اند و ارامنه به هنرمندی اش می بالند. از میان خانه هایی که وارطان به جا گذاشت، «خانۀ تفضلی» در خیابان تخت جمشید قدیم (آیت الله طالقانی) با عرصۀ هزار مترمربعی و نمای سیمانی، با شیوۀ معماری خاصی که وارطان در ادامۀ سبک «آرتدکو Art Déco»ی اروپا پس از گذشت یکی دو دهه از ظهورش به کار گرفت، از جملۀ بناهای ارزشمندی است که بنابر تشخص شکلی، به ویژه به خاطر قرارگیری اش در میان معماری های جدید، به جرأت می توان آن را ـ البته برای اهل شهود و بصیرت ـ «نشانهای شهری» قلمداد کرد، مثل برخی از خانه های آجری منحصر به فرد در نزدیکی میدان ها یا در تقاطعهای پررفت و آمد تهران. این امتیاز غالباً سبب می شود ادعا برای ثبت بنا در فهرست آثار ملی در میان حافظان میراث فرهنگی فزونی یابد. هرگاه بنایی تاریخی چنین وجه تشخصی به خود بگیرد، بدیهی است انتظار می رود «بهره وری معنوی لایه های گوناگون شهروندان» در فرآیند احیا و تعیین سرنوشت بنا پررنگ و قوی دیده شود. اساساً در مقولۀ مرمت معماری، ارزش و اصالت بنا در محیط شهری فهم می شود؛ همزمان از همۀ جهات اجتماعی و اقتصادی، بوم شناسی و مردم-شناسی فرهنگی باید به آن اندیشیده شود و در یک کلام با گزینش کاربری بهینه همراه با نوآوری هنری، در ایجاد تحرک اجتماعی تلاش شود و آنچه مهم است از این طریق، سودآوری قطعی بنا به عنوان یکی از شروط اصلی حفاظت داهیانه/هوشمندانه (Intelligent Conservation) پیش بینی شود؛ بی آنکه بنا استقلال کاربردی اش را از دست بدهد و گرفتار کثرت مدیریت شود.
بر پایۀ مفاهیم روشن ذکرشده، آیا می توان خاطرجمع بود از آنکه همنشینی عملکرد هایی همچون «بنیاد خیریۀ . . . »، «موزۀ . . . »، «گالری . . . »، «دبیرخانۀ نظارت بر مسابقات معماری و شهرسازی» زیرمجموعۀ وزارت راه و شهرسازی، «خانۀ معمار» در اختیار جامعۀ معماران ایران (با فرض مقبولیت آن نزد اکثریت معماران ایران زمین)، «کافه وارطان» و جز آنها، به نتیجۀ صحیح و صواب منتهی خواهد شد؟ اگر بر این باور باشیم که با مرمت و احیا، مکلف به ایجاد «محفلی همزمان انسانی و اقتصادی» هستیم، به مسألۀ تجانس میان مخاطبان و مراجعان این فضاها تا چه اندازه اندیشیده ایم؟ چه تضمینی برای درآمدزایی قابل قبول از مجموعۀ این عملکردها وجود خواهد داشت تا بنا دستکم قادر به تأمین هزینه های مرمتِ هر از چند گاهی اش باشد و بتواند سالهای دراز برقرار بماند؟ جز این است که از خزانۀ وزارتخانه صرف تملک خانه ای شده است از نمونه های موفق و مطلوب دهۀ سی، برای معرفی به تمامی پایتخت نشینان؟ اصلاً . . . مگر نه این است که از میان معماران معاصر سرزمین مان معمار ارمنی وارطان، تا امروز بی اغراق پرآوازهترین بوده است؛ از چند تن از اندیشمندان ارمنی نظر پرسیده ایم که دربارۀ این اثر چه می اندیشید و پیشنهادتان چیست؟ نیازهای مکانی تان کدام هاست؟ آیا افتخار می دهید دستکم مدیریت کافه وارطان را پذیرا شوید؟ . . .
این نخستین مرتبه نیست که بی شناخت به مقیاس محیط، مطالعۀ کافی، نظرسنجی گسترده و امکان سنجی های کمّی و کیفی، دست به تعیین سرنوشت برای بناهای تاریخی شهر می زنیم و شهروند معزّز را نادیده می گیریم. هنوز یک سال نمی گذرد از تعیین یک شبۀ کاربری «خانۀ گرافیک ایران» برای «عمارت ارباب هرمز» درست در میان باغ اناری (بوستان پلیس) در شمال شرق تهران، با هزینۀ هنگفتی که برای مرمت تهی از نوآوری اش صرف شده است. به عمارتی بزرگمقیاس، به چشم تندیس شهری نگریسته ایم که طواف دور آن برای شهروندان و اهالی گشت در بوستان بس است. پس قناعت پیشه کنند و پرهیزکاری، زیرا ورود به آن قدغن است! آیا همین که از بازماندگان مرحوم ارباب هرمز به عنوان تنها زرتشتیان برای جشن رونمایی از عمارت مرمت-شده دعوت شد، کفایت می کند؟ در کدام امور شهری مشابه، «هموطنان دینی» (به قول وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی) را مشارکت داده ایم و به حضورشان در این سرزمین به چشم «ثروت فرهنگی» نگریسته ایم؟
تردید نیست بنای تاریخیِ نیازمند مرمت برای آنکه به توازن محیطی و «تعادل پویا» برسد، لازم است پذیرای دگرگونیهایی شود که استحکام¬بخشی یکی از آنها است. پس به «مردم» نباید به عنوان پدیده ای آسیب رساننده به پیکرۀ بنا نگاه کرد. هرچند بنای تاریخی لازم است در فضایی سرزنده قرار گیرد، این سرزندگی نباید تنها با ایجاد پاتوق های جوانانه و نه خانوادگی با برچسب کافه مهیا شود. مردم در دل محدودۀ مرکزی شهر، آمدوشد با وسیلۀ عمومی را سالها است پذیرفته اند؛ افزون بر آن، این روزها توقفگاه های عمومی برای از همه بهتران قدم به قدم در دست ایجاد است. کاربری جدید اگر کارشناسانه و با وفاق محلی ـ شهری برگزیده شود، میتواند در فضای محدود شهری قبول شود و بحران به بار نیاورد.
• برخی اصطلاحات، وام گرفته از پیش¬نویس منشور مرمت معماری (در دست انتشار) به نگارش استاد دکتر محمدمنصور فلامکی چهرۀ ماندگار معماری ایران است
- Add new comment
- 9261 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان