Add new comment
مفهوم باغ ایرانی همچون معماری ایرانی و یا شهرسازی ایرانی سالها است در هاله ای از تکرار مفاهیمی قرار گرفته که اولین پژوهندگان این حوزه بیان کرده اند و نیازمند نگرشی دیگر برای پاسخگویی به سوالات فراوانی است.
تاکنون مهمترین محورهای برخورد با مفهوم باغ ایرانی به شرح زیر بوده است.
1- نگرش های عرفانی و معنوی – تشبیه باغ ها به بهشت که انگیزه سازندگان این باغ ها را ساختن بهشتی بر روی زمین معرفی می کنند و به دنبال راز و رمز در این فضاها می گردند. در این نگرش با تکیه بر آیات قرآنی، اشعار شعراء و مینیاتورها به تبیین چگونگی شکل گیری باغ میپردازند.
2- نگرش هایی که به دنبال عناصری از تمایز بین باغ ایرانی و سایر باغ ها می گردند و از این طریق ثابت کنند که تا شعاع بسیار زیادی از مرکز ایران حوزه های تمدنی هم جوار متأثر از باغ ایرانی بوده اند. این دسته با تأکید بر مفهومی به نام چهارباغ به عنوان اصلی ترین الگوی باغ سازی ایرانی ردپای این الگو را در همه جا حتی تا آندولس جستجو می کنند و گاه مفهوم باغ در محدوده فرهنگی جغرافیایی ایران را به این الگو تنزل می دهند.
منابع اصلی این نگرش قالی های کهن، برخی مینیاتورها و بیشتر باغهای سلطنتی دروه صفوی است.
3- نگرش هایی که به دسته بندی عملکردی باغ ها می پردازند که البته از کاربردی ترین انواع نگرش به باغ است. آنها باغ ها را به حکومتی – خانه باغ – باغ مزار – باغ آب و جز آن تقسیم کرده و سعی می کنند به دور از مفهومهای رمزگونه یا ماورایی به شناخت باغ ها کمک کنند. در این نگرش از منابع گسترده تری استفاده کرده و محدودیتی در رجوع به همه باغ ها ندارند.
- شاید مهمترین نقد به نگرش اول که نه فقط در عرصه باغ بلکه در عرصه معماری نیز قابل طرح است این باشد که تقریبا تمام معماران و مردم ایران را مردمی عارف مسلک و مسلط به رموز عرفانی می پندارند. باید یادآوری کرد که علیرغم نفوذ فرهنگ عرفانی، کمی اغراق است اگر همه باغ سازان را عرفایی مسلط به رموزی بدانیم که تنها در این عرصه رمزگشایی میشوند. دوم اینکه این نگرش ها برای مردم امروز که اصولا با پارادایمهای حاکم بر عرفان کمابیش بیگانه هستند دردی را دوا نمی کند و بیشتر به درد دوردست قرار دادن مفاهیم حاکم بر باغ سازی می خورد. بنابراین ما امروزه قادر نخواهیم بود از این مفاهیم در باغ سازی ها استفاده کنیم. همچنین این نگرش قادر به توضیح تفاوتهای مهمی چون نظم متفاوت باغ ها در اقلیم های متفاوت نیست و تاثیرات حوزه های تمدنی را بر روی هم توضیح نمی دهد.
- مهمترین نقد به نگرش دوم دامن زدن به نوعی ناسیونالیزم فرهنگی است و اصولا با طرح مفهومی به نام باغ ایرانی خود را وارد حوزه نامعینی می سازد که متکی بر تعریف کلمه ایرانی است. کلمه ای که محدوده جغرافیایی معینی نداشته و نوعی تسامح است که پژوهشگران درتسری معماری و باغ سازی بخش های مرکزی ایران چون کاشان، اصفهان، یزد و شیراز به همه حوزه های متاثر از فرهنگ فارسی زبانان انجام می دهند. اگر به کتاب هایی که توسط هواداران این رویکرد نوشته شده توجه کنید بهتقریب همگی چند باغ معین را بررسی کردهاند و بهتقریب در ابتدای همه این کتاب ها – طرحی از قالی متعلق به اوایل قرن هجدهم واقع در موزه متروپولیتن آورده شده است و تمرکز اصلی این کتاب ها بر باغ فین، شازده، هشت بهشت و تاج محل و بهطور خاص باغ های دروه صفوی است. و اصولا به باغ های طبس، بیرجند و باغ های تبریز به جز ائل گلی توجه چندانی نمی کنند و یا به زور باغ پاسارگاد را با تغییراتی غیر مستند دارای دو محور می کنند . در اکثر کتاب های باغ ایرانی هر دو نگرش اول و دوم هر دو به چشم می خورد با این تفاوت که برخی بر اولی و برخی بر دومی تأکید بیشتری دارند.
- اما نقد وارده بر نگرش سوم که به عملکرد توجه داشته و باغ ها را به این شیوه تقسیم می کند. بی توجهی به فرم و ویژگی های کالبدی است در مواردی – خانه باغ و یک باغ حکومتی به لحاظ کالبدی شبیه یکدیگرند و یا دو باغ با یک دسته بندی عملکردی دارای تفاوتی جدی می شوند. به عبارتی زاویه دید این دسته بندی بیشتر در حوزه شهرسازی مفید بوده و در حوزه طراحی معماری و تبیین ویژگی های کالبدی نقش مهمی ایفا نمی کند.
در این مقاله سعی خواهد شد که زاویه دید دیگری مطرح میشود تا نه تنها تبیین گر ویژگی های باغ ایرانی باشد بلکه امکان طراحی مجدد بر اساس این ویژگی ها را فراهم آورد و دست آخر پاسخی به مفهوم محدوده های باغ ایرانی ارائه دهد.
نگارنده سالهاست که در مورد رابطه زبان و معماری مطالعه میکند، معتقد است تمام تولیدات فرهنگی انسان به ناچار ساختاری زبانی دارد.
در این نگرش زبان معماری از کلمات ساده ای تشکیل شده است چون تقسیم سه تایی – پنج تایی – شکم دریده چلیپا و جز آن و در نظمی سلسله مراتبی در کنار یکدیگر قرار گرفته و بنای کاملی را می سازند. اگرچه ابنیه گوناگون با کارکردهای مختلف اندکی تفاوت را به این نظم القا می کند ولی در عمل قوانین حاکم به استقرار الگوها در مسجد، کاروانسرا و یا خانه تفاوت زیادی باهم ندارند و جزئی تفاوت، منجر به شکل گیری بنایی با عملکرد متفاوت می شود . فارغ از عملکرد بنا دو شاخه مهم در این دستور زبان معماری وجود دارد – شاخه اول نوع ارتباط کلمات را در ساختاری درونگرا و شاخه دوم در ساختاری برونگرا کلمات را سازماندهی کرده است.
شاخه اول که درونگرا است، الگوهای ایوانی اعم از تک، دو و چهار ایوانی را شکل داده که ساختاری تک محور یا دو محوری دارند و زیرمجموعه هایی چون ایوان دو ستونه و حتی بدون ایوان نیز از نمونه های این شاخه است. در همه این الگوها در نظمی سلسله مراتبی فضاهای مهم با الگوهای پراهمیتتر بر روی محورهای اصلی قرار گرفته و فضاهای با الگوی کم اهمیتتر به نسبت فضای اصلی را به صورت متقارن در دو طرف فضاهای اصلی چیده شده و طبق دستورالعمل ساده ای راهروها با اولویت استقرار کنج ها و سپس در دو طرف فضاهای اصلی به حیاط متصل می شوند. قصد من در این توضیح کوتاه که قطعاً همه مفاهیم مربوط به این زبان را بیان نمی کند، ارائه سادگی و روشن بودن این زبان است. همینطور در شاخه برونگرا الگوهای چهارصفه، دوصفه و یک صفه وجود دارند که گاه با ایوان دو ستونه همراه می شوند. چهارصفه بر مبنای مربعی نُه قسمتی است که مربع های روی محورها ایوان یا صفه هستند و مربع های کنج ها اتاق و مربع میانی حکم حیاطی مسقف را دارد. دستور زبان حاکم بر معماری درونگرا بر این الگو نیز حاکم است و محور میانی که همان صفه است، از الگویی با مرتبه بالاتر استفاده می کند.
الگوی دو صفه بیشتر در خراسان و مناطق شرقی ایران و الگو یک صفحه بیشتر در مناطق شمالی و غربی ایران به چشم میخورد الگوی دو صفه از دو صفه منطبق بر یک محور که با فضای میانی کوچکی به هم میپیوندند تشکیل میشود و اتاقها در دو طرف صفهها جای میگیرند، الگوی یک صفه از یک ایوان تشکیل شده که در دو طرف آن دو فضا به عنوان گوشواره و اکثرا با الگوی تقسیم سه تایی جای گرفته است و ترکیب این الگوها نیز طی دستور زبان معینی امکان پذیر است.
زبانی که به اجمال در مورد آن سخن به میان رفت در نظامی سلسله مراتبی در شهرسازی نیز بیانشدنی است که جای صحبت آن در این مقاله نیست، اما در باغ سازی نیز می توان چنین زبانی را جستجو کرد. همانطور که خانه به عنوان کوچکترین واحد شهری در زبان شهرسازی مطرح است، می توان در باغ سازی نیز به اهمیت بنا و الگوهای سازنده آن اشاره کرد.
به نظر می رسد بیش از آنکه طراحی باغ، الگوی ساختمان مورد نظر در آنرا تعیین کند این رواج الگوهای ساختمانی است که به صورت مؤثری نظام هندسی باغ را متأثر می سازد. مثلاً درست در شهرهای اصفهان و کاشان که الگوی دو محوری چون چهار صفه و یا مساجد چهار ایوانی رایج است و در زیبایی شناسی مردم این منطقه جایگاه مهمی دارد، باغ دو محوری نیز رایج است و مثلاً در شیراز که به الگوی تکمحوری در مسجدها و خانه ها بیشتر توجه شده است، باغها نیز بهطور عمده تک محوری هستند. به نظر میرسد این بناها هستند که نظم خود را به باغ تحمیل می کنند و نه برعکس؛ مگر در مواردی که باغ، شکل گرفته و دوره ای از توسعه را پشت سر بگذارد. به هرحال باز هم معماران از الگوهای بیشتر انتخاب شدة همان شهر استفاده می کنند.
در توصیف زبان باغ سازی شاید بهتر باشد تعریفی کاربردی و نه ضرورتاً جامع از باغ ارائه دهیم. آنچه مورد نظر ما است، طبیعتاً باغ های صرفاً مثمر نیست، بلکه ترکیب خانه و باغ به عنوان فضایی تفرجگاهی است؛ حتی اگر در این باغ تعدادی درخت مثمر باشد. طبیعی است صرف وجود چند درخت در حیاط مفهوم باغ را القا نمی کند، حتی اگر تقریبا مساحت بخش درخت کاری شده با بخش ساختمانی یکی باشد و یا کمی بیشتر. اما آنچه را به عنوان باغ در نظر داریم فضایی درخت کاری شده است که بخش درخت کاری آن چندین برابر بخش ساختمانی باشد حداقل بیش از دو برابر مساحت خانه .
آنچه با حیات موجودات زنده بهویژه گیاهان سروکار دارد بسیار عملکردی است و می بایست با واقعیات ملموس ارتباط داشته باشد. باغ نخست محتاج به زمین است و این وضعیت توپوگرافی زمین است که نخستین القاعات را بر شکل باغ از خود بر جای میگذارد. شیب زمین و نسبت طول به عرض زمین از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. دومین عامل تاثیرگذار آب است. حجم آب و محل ورود آب از اهمیت زیادی برخوردار است بدیهی است آب می بایست خط بزرگترین شیب را طی کند. در زبان باغ آرایی اگر این محور در مرکز باغ قرار گیرد مطلوب تر است؛ یعنی انتخاب جامعه و مبانی زیبایی شناسی حوزه اقلیمی فرهنگی ما محوری که باغ را به صورت متقارن به دو قسمت تقسیم کند بیشتر می پسندد. اما این فقط یک ترجیح است و در مواردی که امکان پذیر نیست نبود محور آب در وسط باغ نقص محسوب نشده و حتی در ترکیب با موارد دیگر می تواند شرایط مطلوب دیگری را فراهم کند. پس از آب دسترسی و امکان ورود انسان به باغ از اهمیت زیادی برخوردار است. بهترین حالت استقرار ورودی بر روی محور آب است و ورود از پایین به بالا حالت بهتری است و اکثراً چنین است. الگوی ورودی نیز بنایی تک محوریِ سه قسمتی است که در قسمت میانی از هشتی یا نگینی استفاده میشود. وضعیت جایگذاری بناها در باغ، چنانکه گفته شد، ریشه در الگوی ساختمان و انتخاب عمومی شکل باغ در یک زیر حوزه فرهنگی دارد. در مواردی که بنای اصلی یک کوشک در میان باغ است، اعم از دو محوری یا تک محوری، ساختمان ورودی، محدودتر است و قطعاً برروی محور اصلی قرار دارد. در مواردی ساختمان اصلی و ساختمان ورودی یکی میشوند، مثل باغ های طبس یا بیرجند، در این صورت استقرار ورودی بر محور اصلی اهمیتی ندارد بلکه الگوی معماری ساختمان است که تعیینکننده محل محور باغ است. یعنی محور باغ بر محور اصلی بنا که اکثراً ایوان بنا را شامل می شود، جای میگیرد و یا محور حیاطی که از یک طرف به سوی باغ باز میشود؛ در این حالت محل ورودی ارتباطی با نظم درونی باغ نخواهد داشت، مانند باغ امیر در طبس. ولی اگر چنین باشد یعنی منطبق بر محور باشد بهتر است، مانند باغ دیوان خانه در شیراز.
مهمترین عامل تعیین محورهای باغ، ساختمانی است که در میان باغ جای می گیرد. اگر معماری این بنا تک محوری باشد باغ نیز تک محوری خواهد شد و اگر دو محوری باشد دارای دو محور عمود برهم خواهد شد یعنی همان چیزی که به چهارباغ مشهور است.
باید توجه داشت محور در باغ وقتی اصلی است که بر روی محور یک بنا قرار داشته باشد، مثلاً هشت بهشت دو محور دارد چون بنا در هر دو جهت ایوان دارد، باغ فین نیز چنین است در حالی که چهلستون با اینکه بر سر راه دو محور قرار گرفته اما چون محور فرعی در ساختمان اصلی با محور و فضای اصلی معینی برخورد ندارد، پس باغ در عمل، تک محوری است.
بنابراین اگرچه بنای اصلی تکلیف محورهای اصلی باغ را مشخص میکند، اعم از اینکه در میان باغ باشد و یا بر روی دیوارهای حاشیه ای باشد، اما درحالی که بنای مرکزی در میان باغ باشد محورهایی که به بنا اصلی می رسند در صورتی که در محل برخورد با دیواره باغ نیز دارای ساختمان باشد از اهمیت بیشتری برخوردار می شوند. بدیهی است که ساختمان هایی که برروی دیوارهای باغ و در انتهای محورها هستند بهطور عمده تک محوری هستند، مانند باغ فین. پس این معماری است که به محور معنا می بخشد، در غیر این صورت محورهای فرعی راه حلی گریز ناپذیر برای آبیاری باغ هستند و در واقع، این محورها انشعاباتی هستند از محور اصلی برای آبیاری بهتر باغ که اصولا اگر محور اصلی منطبق بر خط بزرگترین شیب باشد، محورهای فرعی برای آبیاری به ناچار عمود بر آن خواهند بود و اگر باغ بسیار بزرگ باشد، چند محور طولی و چند محور عرضی خواهد داشت که درچند نقطه یکدیگر را قطع میکنند. مانند باغ هزار جریب اصفهان این هندسه منظم یک القای فنی از کاشت درخت و مسیرهای آبیاری است.
زبان معماری باغ به غیر از ساختمان ها در مورد مفهوم آب نیز زبانی روشن، ساده و منعطف دارد و به زیباییشناسی و انتخابهای مردم آن شهر از یکسو و حجم و شکل ورود آب از سوی دیگر ارتباط دارد. به طور مشخص آب به سه گونه در باغ ها به کار میرود. یکی آب جاری که با بسترسازی مناسب حرکت آن مهار شده و در محور اصلی می تواند با تعدادی فواره نیز همراه میشود، مانند باغ شازده ماهان. حالت دوم نبود آب جاری و تنها وجود یک حوض و یا استخر است که ابعاد و طول آن به میزان آب دسترس و مبانی زیباییشناسی معمار آن بستگی دارد ولی جای استقرار آن بر روی محور اصلی بنا است که چنانکه گفته شد به طور طبیعی بر محور اصلی باغ نیز منطبق خواهد بود مانند باغ چهل ستون یا باغ امیرطبس حضور فواره در این استخرها همیشگی نیست و کشیدگی آن نیز ضرورتا در جهت محور اصلی نیست و به سلیقه معمار بستگی دارد.
حالت سوم ترکیب آب جاری و استخرها و یا حوض های بزرگ است که در باغ های بزرگ بسیار رایج بوده و گاه پیچیدگی حرکت آب چنان است که به مهمترین عنصر باغ تبدیل می گردد مانند باغ فین.
زبان نظم کاشت در این معماری بسیار روشن و کاربردی است. درخت های غیر مثمر در دو سوی محورهای اصلی و اصولاً در محورهای حرکتی و درختان مثمر در میان باغچه ها کاشته میشوند. درختان غیرمثمر و بادگیر نیز درحاشیه باغ جای می گیرند. طبیعی است درختان مثمر متأثر از اقلیم و سنت کاشت گیاه است ولی درختان تزئینی دوسوی محورها درخت هایی هستند که بتوانند به لحاظ بصری بر محورها تأکید کنند. سرو در اکثر نقاط ایران انتخاب اول است مخصوصا دو گونه سرو ناز و سرو شیراز. درخت کاج نیز به عنوان درختی همیشه سبز در باغهای ایرانی بهویژه در باغهای قاجاری به چشم میخورد. نخل تنها درخت مثمری است که به عنوان درخت تزئینی در کنارههای محورهای اصلی جای میگیرد و پراکنش آن در ایران چشمگیر است و از جنوبیترین قسمتهای ایران تا طبس، شیراز و ترود و بخشهایی از ساحل دریای خزر به چشم میخورد. مهمترین درختان غیر مثمر و برگریز، چنار و اوجی (نوعی نارون) است که بیشتر در باغهای مناطق کوهپایهای کاشته میشوند. در مورد درختان مثمر باید گفت انار مهمترین درخت و وسیعترین پراکنش را در باغهای ایرانی دارد. و بعد از یک حاشیه حداکثر 100 کیلومتری خلیج فارس و دریای عمان در همه باغهای ایران بهکار رفته است. در دور تا دور باغ، درختان غیر مثمر بادگیر از اولویت برخوردارند، مانند تبریزی، سپیدار، کبوده و حتی سرو.
در مورد گلها، مهمترین نکته قابل ذکر علاوه بر استفاده از گلهای فصلی در حاشیه محورها، که بسیار خصلت بومی داشته و در هر شهری نمونههای خاصی دیده میشود، استفاده از گلدان است که نوعی محوطهسازی منعطف را فراهم میآورد، نمونه بسیار زیبای آن باغ مسعودیه در تهران است.
آخرین بخش از این زبان، مفهوم حصار است، که کلمه آن دیوار نام دارد. باید توجه داشت که جز در مواردی بسیار معدود، باغها خصوصی بوده بنابراین در معماری درونگرای ما دیوار نه تنها وظیفه حفاظت از باغ را به عهده دارد و نه تنها مانع از دید مستقیم به داخل باغ شده تا حریم خصوصی ساکنان حفظ گردد بلکه نشانه اصلی در شکلگیری مفهوم ذهنی باغ است. ما باغها را به صورت احجامی سبز سربرآورده از فراز دیواری عمدتا گلی میشناسیم و به یاد میآوریم. دیوار باغهای درون شهری کوتاهتر و آنها که از شهر فاصله داشته، بنا به موقعیت امنیتی محل، دارای دیوارهای بلندتری بوده و در نهایت حتی برجهایی در گوشههای آن ساخته شدهاست.
در مجموع میتوان کلمات این زبان را به شرح زیر توضیح داد:
1- ابنیه (ساختمان مرکزی، ساختمانهای حاشیه ای، ساختمان ورودی)
2- محور حرکتی
3- آب، حوض، فواره و محورهای آبیاری
4- درختان مثمر و غیر مثمر و گلها
5- دیوار
دستور زبان باغ در ساخت باغ
1- آب از بالای زمین وارد باغ میشود و بر روی خط بزرگترین شیب حرکت کرده و محور اصلی باغ را شکل میدهد. بهترین حالت استقرار این محور در وسط باغ است اما همیشه این اتفاق نمیافتد. عامل تعیین کننده نسبت قرارگیری باغ به محور، ورودی و دسترسی اصلی باغ به بیرون و همچنین امتداد نهایی آب در خارج از باغ است، مانند رابطه محور اصلی باغ فین و محور اصلی روستای فین که موجب شده محور اصلی بر وسط زمین واقع نگردد.
2- ساختمان به انتخاب اصلی معماری یک منطقه بنای تک محور یا دو محور بر روی محور اصلی باغ قرار میگیرد. استقرار بنا در نیمه بالایی بسیار مرسوم بوده است و در مواردی کاملا چسبیده به دیوار بالایی باغ بنا ساخته میشود. اگر انتخاب معماری تک محور باشد، محور فرعی مهمی شکل نمیگیرد و در مورد بناهای دو محوری حتماً محور عمود بر محور اصلی از اهمیت زیادی برخوردار میشود.
3- اگر دسترسی از بالای باغ باشد، ورودی و ساختمان اصلی میتوانند ترکیب شوند در غیر این صورت، در امتداد محور اصلی و در پایینترین نقطه شکل میگیرد ورودی از کنار هم در باغهای بیرجند دیده میشود. که در امتداد ساختمان اصلی است.
4- بر اساس نیاز صاحب باغ ساختمانهای فرعی در کنار دیوارهای باغ و به نسبت اهمیتشان بر محل رسیدن محورها به دیواره قرار میگیرند. این ساختمانها نیز بهتر است از الگوهای تک محوری انتخاب شود – بناهای کم اهمیتتر چون انبارها، الگوی معینی نداشته و در حواشی باغ جای میگیرند ولی مطمئناً روی محور نخواهند بود.
5- حوضها و مسیرهای حرکت آب برروی محور اصلی ساخته میشوند و حوض اصلی در پایین ساختمان اصلی جانمایی میشود، ولی میتواند در بالای بنا هم جای گیرد.
6- محورهای فرعی که مربوط به آبیاری هستند با توجه به نیاز درختان و توپوگرافی زمین شکل میگیرند.
7- برروی محورهای حرکتی درختان غیر مثمر کاشته میشوند. سرو از اولویت زیادی برخوردار است در میان آنها میتوان از درختان برگ ریز نیز استفاده کرد.
8- درون باغچهها درختان میوه کاشته میشود.
9- دور باغ دیوار ساخته میشود و ارتفاع آن در حد ممانعت از دید و در باغهای خارج از شهر در حد ایجاد امنیت است.
10- هر جا لازم باشد ورودی فرعی بدون تأکید بر معماری آن بر روی دیوار شکل میگیرد.
در پایان باید یادآوری کرد آنچه گفته شد راهنمایی است برای درک بهتر زبان باغ و همچنین به طراحان امروز این نکته را یادآوری میکند که طراحی باغ در پس هیچ رمز و رازی قرار ندارد و تنها نیازمند تسلط به زبان معماری ایرانی است و شناخت الگوهای معماری آن و اینکه هر زبانی دارای استثنائاتی است و این استثناها هستند که در طول تاریخ تحول و تغییر را بنیانگذاری کردهاند. از طرفی همانطور که زبان فارسی و فرهنگ مردم ایران متاثر از فرهنگ و زبان حوزه های فرهنگی هم جوار همچون فرهنگ و زبان عربی، ترکی و هندی بوده و هرچه به حواشی فلات ایران نزدیک شویم، ثقل فرهنگی حوزه های هم جوار بیشتر میشود، در مورد زبان معماری و زبان باغ سازی چنین الگویی جاری است.
- Add new comment
- 4420 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان