Add new comment
در حاشیهی برگزاری سمپوزیوم «حق به فضای عمومی» به عنوان پیشدرآمدی بر نمایشگاه آتی «دمو:پلیس»
ششم اکتبر 2015
نمیخواهم در این نوشته حوصلهی خواننده را با تعریف فضای عمومی از نگاه فلان نظریهپرداز یا بهمان جامعهشناس سر ببرم؛ چراکه به اندازهی کافی ذهن خوانندگان و بهویژه دانشجویان از این تعریفها و اسمها پر شدهاست. بهجای آن سعی میکنم با تحلیل آنچه در سمپوزیوم «حق به فضای عمومی» در چند روز گذشته در برلین ارائه شد، نکتهای را بیان کنم و آن، این که برداشت، ادراک و کنش با فضای عمومی، بسته به شرایط زمینهای هر فاعل شناسا متفاوت است. منظورم از شرایط زمینهای، چیدمانهای مختلف ساختارها و پیشینههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است و فاعل شناسا میتواند دامنهی گستردهای از تکفرد تا نهادهای مختلف در سطوح متفاوت را دربرگیرد.
فضای عمومی در کشورهای اروپایی و به تبع آن در ساختار شهرهایشان جایگاهی پرارزش دارند. تا دوران متأخر هم ریشهی تفکرات بسیاری از نظریهپردازان قلمرو عمومی در فرهنگ اروپایی را میتوان ردیابی کرد. طبیعی است در چنین زمینهای که موجودیت و فعالیت فضای عمومی تثبیت شدهاست، گفتوگوی عمومی درباره مسائلی فراتر از آنها صورت میپذیرد. یکی از مهمترینِ این مسائل، رقابت بر سر چگونگی استفاده از این فضاها یا رقابت کاربریها است. این مسأله در زمینهی اروپایی بیشتر، چانهزنی سیاسی است که از جانب احزاب سیاسی و نحلههای فکری مختلف در شهرها دنبال و برای آن ایدههایی مطرح و به رقابت گذاشته میشود.
برلین در میان شهرهای اروپایی شهر ویژهای است؛ شهری که تخریبهای گستردهی جنگ جهانی دوم و تجربهی دوپارگی در دوران جنگ سرد را از سر گذرانده و بازسازی بقایای این دو پدیده، تا هنوز هم در آن در جریان است. در این بازسازی مساحت زیادی از آن به فضاهای عمومی در قالبهای مختلف اختصاص یافت. پیتر زلونیکی ـ برنامهریز شهری و یکی از گردانندگان سمپوزیوم «حق به فضای عمومی»ـ این «خلق دوباره»ی هر شهر پس از یک دورهی زمانی را اجتنابناپذیر و تصمیمگیری در مورد نحوهی برخورد با آن را یک فرصت میداند و نه مشکلی که باید به دنبال راهحل آن بود. او معتقد است هر شهری به هر حال در طول زمان تغییر میکند و آنچه اهمیت دارد این است که شهر چگونه برای پذیرش این تغییر آماده میشود.
باربارا هویدن ـ معمار و دیگر گردانندهی این سمپوزیم ـ نیز نظراتی همسو با زلونیکی دارد و فکر میکند با توجه به پررنگ شدن نقش برلین در شبکهی کلانشهرهای جهانی و همچنین افزایش روزافزون تقاضا برای سکونت و کار در این شهر، اکنون زمان مناسبی است برای ایدهپردازی برای خلق دوبارهی این شهر. او با تأکید بر اهمیت فضاهای عمومی در فرایند این خلق دوباره، توجه به دو نکته در مورد این فضاها را لازم میداند: یکی این که فضاهای عمومی به عنوان فضاهایی که در آن چانهزنی در مورد سیاست صورت میگیرد، باید بتوانند تعریفکنندهی بعضی حقوق شهروندی مختص قرن بیستویکم باشند و دیگر این که بهطور مشخص در برلین، برنامهریزی و طراحی فضاهای عمومی موجود و امکان ایجاد پیوستگی کارکردی میان آنها است که اهمیت دارد. هویدن معتقد است فضاهای عمومی برلین در مقیاس محلهای بسیار خوب عمل میکنند، اما در مقیاس شهری نه هیچ ارتباطی بین آنها وجود دارد و نه هیچ ایده و برنامهای برای آنها؛ انگار زمینهایی رهاشده در سطح شهرند. و فرهنگ خالی نگهداشتن فضاهای شهری ـ آنهم پرارزشترین زمینهای شهری در قلب برلین ـ در کمتر کلانشهری در دنیا مشاهده میشود؛ خالی نگهداشتنی که از مالیات شهروندان هزینه میشود.
روی دیگر سکه البته این است که بسیاری از شهروندان و حتی معماران و برنامهریزان شهری در برلین، این فضاهای شهری خالی را فرصت یگانهای میدانند که در هیچ کلانشهری از دنیا تجربه شدنی نیست؛ فضاهایی با وسعت زیاد که به هر کاربری آزادی عمل هر نوع استفادهی مطلوب از فضا را میدهد، بدون این که مانع و برنامهای ازپیشتعیینشده برایش داشته باشد. همین چند وقت پیش بود که در رفراندوم برگزارشده برای نظرسنجی از مردم دربارهی خالی نگهداشتن هکتارها زمین بهجامانده از فرودگاه تمپلهوف ـ فرودگاه عظیم پیشین شهر ـ یا برنامهریزی و طراحی برای آن، مردم رأی به اولی دادند و خالی ماندن هکتارها زمین در قلب کلانشهر برلین را بر حتی ایجاد فضاهای سبز طراحیشده و مسیرهای حرکت اجباری و تفکیکشدهی دوچرخه و پیاده ترجیح دادند.
در نیویورک اما شرایط متفاوتی حکمفرما است. ایدئولوژی بازدهیمحور و تجارتمحورِ غالب در جامعهی آمریکایی، مجالی برای خالی نگهداشتن هیچ فضایی باقی نمیگذارد و حداکثر تلاش برنامهریزان و طراحان این است که چگونه نیازهای شهروندان را با سیاستهای دولت و نظامهای اقتصادی به آشتی برسانند؛ طوری که نه سیخ بسوزد، نه کباب. سوزان چین، مدیرعامل سازمان غیرانتفاعی «طراحی معطوف به اعتمادسازی برای فضای عمومی» ـ که یکی از سازمانهای پیشرو در شکلدهی حوزهی عمومی در نیویورک از سال 1995 است ـ ضمن اشارهای گذرا به پروژهی مشهور «هایلاین» ـ پارک خطی یکمایلی بر روی بخش مرتفعی از خطآهن قدیمی وستسایت که به راهسبز شناخته شده است ـ پروژهی پیادهراهسازی شرکتش در محلهی تایمزاسکوئر و پروژهی گسترش یک پارک منطقهای با هدف برقراری ارتباط و درهم تنیدن آن با محلههای مجاورش را در سمپوزیوم «حق به فضای عمومی» توضیح میدهد. سوزانه درِیک ـ دیگر معمار نیویورکی ـ نیز بر ایدهی ترکیب فضای سبز با محیط شهری در فضاهای عمومی و استفادهی بهینه از آبهای سطحی تأکید دارد. این دو معمار در یکی از متأخرترین پروژههای فضای عمومی در نیویورک با عنوان «زیرِ بلندیها» همکاری دارند. این پروژه، ایدههایی برای طراحی و استفاده از فضاهای عمومیای دارد که پایین زیرساختهای حملونقلی و به صورت رهاشده قرار گرفتهاند؛ فضای زیر پلها، خطوط ریلیای که در اتفاع قرار گرفتهاند، پارکهای در ارتفاع و غیره. به این ترتیب، شرایط زمینهای در نیویورک برنامهریزان و طراحان را به سمت تعریف پروژههای کوچک، زودبازده و با نتایج عینی سوق میدهد.
در سائوپائولو داستان جور دیگری جلو میرود. این کلانشهر که یازدهمیلیون و نهصدهزار نفر جمعیت دارد، به دنبال رشد سریع جمعیت و بافت کالبدیاش بیشتر هویتهای محلهایاش را از دست داده و کالبد شهر را تسلیم شبکهی ارتباطات مدرن کرده است. بسیاری از پروژهها و مباحث مرتبط با فضای عمومی در این شهر، به دنبال احیای هویتهای محلهای و ایجاد امکان تعامل اجتماعی در فضا هستند. کریستیانه مونیز و آلوارو پونتونی ـ دو معمار جوان برزیلی ـ ایدهی بازگرداندن بخشی از بافت مرکزی این شهر، که در حال حاضر به قطب و مرکز تقاطع مسیرهای عریض و طویل سواره تبدیل شده، به پارکی را دادهاند که پیشتر در این محل وجود داشته است؛ پارکی به نام «دُمپِدرو». پروژهی آنها با اعتراض به تسلط ارتباطات متروپولیتنی بر روابط محلی و تبدیل بزرگراههای رویهمتابخورده، آغاز شده است. در ایدهی جدید برای بازپسگیری فضای عمومی، آنها پیشنهاد تبدیل حلقههای رویهمپیچیدهشدهی بزرگراهها به مسیرهای ارتباطی مستقیم و حداقلی و همچنین استفاده و گسترش زمینهای زیر آنها به عنوان پارک و فضایی برای تعامل اجتماعی – بهویژه در مقیاس محلی ـ را دادهاند. مهمترین دغدغهی این دو معمار در شرایط کنونیِ سائوپائولو، تلاش برای ایجاد امکان این ارتباطات و هویت محلهای از راه بازپسگیری فضاهای عمومی از تحمیلات رشد پرشتاب و برنامهریزی نشده است.
شرایط زمینهای در هاوانا ـ پایتخت کوبا با جمعیت دومیلیون و صدهزار نفر ـ کاملاً متفاوت از دیگر شهرهای اشاره شده است. تسلط همچنان ایدئولوژیهای کمونیستی و زندگی جمعی، در را بر پاشنهی دیگری میچرخاند. در این شرایط به جای برنامهریزی و طراحی برای فضاهای عمومی در مقیاسهای مختلف، این کل شهر است که دارای طرح جامع جدیدی شده است. خولیو سزار پِرز هرناندز مدیر طرح جامع جدید شهر هاواناست که بعد از مرور کلی تاریخ شهر هاوانا در سمپوزیوم «حق به فضای عمومی»، این طرح را به صورت کلی و با تکیه بر چگونگی حفظ و گسترش فضاهای عمومی موجود در شهر ضمن برگرداندن کاراکتر و ساختار اصلی شهر به آن ـ یعنی چندمرکزه بودن ـ توضیح میدهد. رِینالدو دو لا سی اوریارته موسکِرا نیز در خلال مروری تاریخی، رابطهی شهر هاوانا با طبیعت، میراث فرهنگی و مشارکت مردمی را تشریح میکند. و آنچه دچار غفلت میشود، مبانی نظری و مباحث جزیی اما پراهمیتی است که نتایج تحقق طرح را بر شهر و فضاهای عمومی آن، و مهمتر از آن، بر مناسبات اجتماعی و اقتصادی شهروندان از خود متأثر میکند.
نگاهی اجمالی به نوع ایدههای مطرحشده دربارهی فضای عمومی در زمینههای مختلف توضیحدادهشده، بهخوبی نشاندهندهی این واقعیت است که از مسألهای عمومی، میتوان برداشتهای خصوصی ـ به معنی مخصوص هر زمینهای ـ داشت. همزمان با این که برنامهریزان و طراحان در کوبا به دنبال تحقق آرمانهای بزرگمقیاس و کمتراندیشیده در جزییات فضاهای عمومی هستند، سائوپائولو به دنبال بازگرداندن امکان تعاملات در مقیاس محلهای است و برلینیها که از این امکان به صورت تمام و کمال برخوردارند، یا به دنبال تحقق حقوق شهروندیشان بر فضاهای اجتماعی و در آنها هستند و یا خالی نگه داشتن این فضاها را غنیمتی در فضاهای پرتراکم شهری امروز میدانند. و شتاب و رقابت موجود در شرایط زمینهای در نیویورک، برنامهریزان را به سمت ارائهی ایدههایی کوچک و زودبازده برای پیوستن فضاهای اجتماعی به یکدیگر و ملموس کردن کاربریشان سوق میدهد. و به این ترتیب آنچه اصالت مییابد، نه مفهوم فضای اجتماعی که شرایط زمینهای برخورد با آن و همچنین فاعل شناسایی است که در برابر مسأله قرار گرفته و به دنبال چارهجویی برای آن است.
- Add new comment
- 3377 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان