Add new comment
ایستار من از معماری، ایجاد تصوری از فضا است. تصور از فضا به گونهای است که بدن انسان در کشاکش با محیط پیرامونیاش، به ادراکی از خوگرفتگی دستیابد. و منظور از بدن انسان، یگانگی روان ـ تنی و تنانگی است. در این ایستار از فضا، اهمیتی ندارد که انسان در طبیعت دخالت کند یا نه و یا مقدار دخالت زیاد یا کم باشد. مهم آن است که انسان، محیط مسکون خویش را، موقت یا دائمی، به تناسب تصور ذهنی از نیازها و تواناییِ مهار آن انتخاب کند، آن را نشانهگذاری کرده و ساکن شود.
معماری در این ایستار میتواند محوطه کوچکی از جنگل برای اتراق شبانه باشد، یا پناه سنگی و غاری برای مصون ماندن از گزند سرمای کوهستانی، یا کومهای ساخته شده از علفهای تونداریی، آنگونه که درسو اوزلا ساخت، تا کاخهای باشکوه همچون تخت جمشید و ساختمانهای بلندِ آسمانخراش همچون برج خلیفه. معماری حتی میتواند بخشی از یک معماری باشد، همچون محدودهای کوچک از کاخی باشکوه که به تصرف خانوادهای فقیر اما انقلابی و شورشی درآمده است. این ایستار از معماری، به شدت دربرگیرنده و همه شمول است و از جریان مسلطی تبعیت نمیکند. سوژه یا فاعل شناسای مرکزی ندارد. هر کس میتواند معمار فضای خود باشد و هرکس میتواند ایستار خود را از معماری ارائه کند.
اما معماری، آنگونه که در فضای آکادمیک تدریس میشود، خلق فضایی انسانساخت است که با دخالت مستقیم انسانی متخصص به نام معمار ایجاد میشود. در این ایستارِ مسلط معماری، سوژه یا فاعل شناسا و کنشگر، اهمیت زیادی دارد و گفتمان مسلط را خلق میکند. در این گفتمان، تصور انسان از فضا معنایی ندارد و معماری، دارای شیئیت بیرونی است و تعریف مشخصی دارد. برخی از فضاهای ساخته دست انسان، معماری است و برخی دیگر معماری نیست. در این فرآیند از آنجا که جهان، ابژه معمار است و معمار سوژه جهان، چرخه تشدید شوندهای شکل میگیرد که طی آن معمار به اَبَر سوژه مبدل شده و گفتمان مسلط را خلق میکند. از این پس او است که تعیین میکند که معماری به کدام فضای ساخت دست انسان اطلاق شود. حاصل آن که گروه بزرگی از فضاهای معمارانه در ایستاری که در ابتدا معرفی کردم، از زیر چتر پوششی معماری خارج میشود و «جهان معماری» به محدودهای کوچک فرومیکاهد.
در ابتدای امر، هنگام مواجهه با «جهان معماری»، به سرعت با مرزی روبهرو میشویم که آنچه در درون مرز این جهان است، معماری و آنچه که در خارج از مرزهای آن است، غیر معماری، آشوب در ساختمانسازی، معماری نامفهوم، معماری هجو، و جز آنها قلمداد میشود. در این دستهبندی، معماری، پدیدار(فنومن)ی است که امکان شناخت آن وجود دارد. بنابراین میتوان در برابر آن، ناپدیدار(نومن/چیز درخود) را گذاشت که من آن را نامعماری مینامم و قلمداد میکنم. بنابراین، معماری و نامعماری نه واقعیتهای مسجل شده، بلکه مفهومهایی هستند که گفتمان مسلط در معماری از آنچه که در اختیار است و شناساییپذیر و آنچه که در اختیار نیست و شناساییناپذیر، در ذهن خویش سامان میدهد.
هنگامی که گفتمان مسلط معماری بخشی از «ایجاد فضاها» را ناپدیدار / نامعماری تلقی میکند و به عنوان معماری در نظر نمیگیرد، «جهان معماری» در محدودهای تنگ باقی میماند و گروهی از «ایجاد فضاها» نمیتوانند اثر معمارانه تلقی شوند و از «جهان معماری» خارج میشوند. آن بخش خارج شده در نظر او آشوبناک است و نمیتواند در مدل ذهنیاش جای گیرد.
از نظر من، مشکل بیرون ماندگی بخشی از معماری از جهان معماری و تلقی نامعماری از آن، به موارد زیر بازمیگردد:
ـ تلقی معمار (در گفتمان مسلط) از معماری، خلق فضاهای فاخر است. این فضاها با هزینه و سرمایهگذاری زیاد ممکن است. و در حوزه خصوصی تنها به لایههای بسیار بالای جامعه و در حوزه عمومی به بودجه و اعتبار دولتی و متکی بر ساختار قدرت، اعم از اداری، تجاری، مذهبی، نظامی و صنعتی و ارتباطات متکی است. بنابراین، فضاهای متعلق به لایههای متوسط و پایین و خارج از دایره قدرت، از «جهان معماری» بیرون میمانند.
ـ معماری در «جهان معماری» خلق فضا در متن است. معماری در حاشیه، بیرون از این جهان جای میگیرد. حاشیه میتواند ثروتمند باشد، متوسط یا فقیر، حاشیه، فضایی است که انسان حاشیهای میسازد، که ممکن است در متن جغرافیایی شهر باشد و یا در حاشیه. مهم آن است که انسان حاشیهای که متن را از آنِ خود نمیداند، بکوشد که با روشهای خود، فضایی متفاوت از متن بیافریند و خود را به متن تحمیل کند. انسان حاشیهای به جبر، با سازوکارهای پیدا و پنهان، از مکان خود کنده شده و به حاشیه شهری دیگر پرتاب شدهاست، اکنون «بیجا» شده است. معماری چونان «خلق فضا در متن»، معماری بیرون از متن را معماری نمیداند و در دایره «جهان معمارانه» خود جای نمیدهد.
ـ معماری، خوگرفتگی به فضا نیز هست. فضا پس از پدیداری، روندی طولانی را برای کنش متقابل میان خود و بدن طی میکند. از اینرو، زمان در معماری، زمان گذشته است که در حال تصور میشود. تلقی انسان از انطباق فضا با بدن، کنونی است. در حالی که فرآیند انطباق، کنونی نیست، در گذشته است. از این رو، معماری کنونی برای معمار از « جهان معماری» بیرون میماند. همچنین است معماری کهن. معماری کهن برای «جهان معماری» درونبوده است، چرا که بر تصوری تاریخی از انطباق فضا با بدن استوار است. در حالی که ممکن است انسان کنونی امکان انطباق بدن خویش با چنین معماریای را هرگز نتواند کسب کند.
پس نامعماری میتواند از برونبودگی ناشی از زمان، مکان و یا ویژگی اجتماعی تبعیت کند.
همچنین، نامعماری میتواند بهصورتهای زیر نیز بروز یابد:
ـ به صورت کوشش ناشیانه برای غلبه بر هندسه نامنظم. یکی از چالشهای انسان متمدن، ایجاد تصوری از نظم هندسی بر جغرافیای ناهندسی است. این کوشش در دنیای پیشامدرن در خرده فضاها، خانهها و ساختمانها بیشتر بروز و ظهور یافته و در دنیای مدرن به کلانفضاها، شهرها و منطقهها نیز سرایت کرده است. از این رو، الگوی هندسی، معماری تلقی میشود و ناتوانی برای غلبه بر ناهندسه، نامعماری.
ـ به صورت جلوهگری اغراقآمیز فردیت در برابر گفتمان مسلط. در جهان مدرن، بیش از هر چیز برآمدن «من»های متفرد و اتمی شده جلوه میکند. این تفرد را میتوان در آشفتگی معمارانه، تابلوهای بسیار متنوع، چراغهای رنگارنگ، فریادهای گوشخراش، و مسابقه برای نشان دادن «منِ» خود در میان انبوه «من»های برونجسته مشاهده کرد. در جهانی که معماری مسلط نه میتواند اِعمال قدرت کند و نه میخواهد دست از قدرت بکشد، همه چیز برای شورشگری آماده است. شورش و نافرمانی در جهان معماری به صورت جلوهگری اغراقآمیز فردیت و آشوبهای آنچه که معماری مسلط نامعماری تلقی میکند، بروز مییابد.
ـ به صورت بروز تفاوت در ادراک زیباییشناختی. در آشوبناکی این دنیای متفرد، معیارهای جمعی برای زیبایی، که هر فرهنگی توانایی برساخت آن را دارد، رخت بربسته است. هر کسی در دنیای تنگ خود، بنا بر تجربه زیسته خود و آنچه که سهیده، ایستاری از زیبایی دارد. بهویژه در معماری که با مصالح سخت سروکار دارد و انعطاف آن در برابر ذوقیات بشری ناچیز است، دمیدن روح زیبا در این مصالح سخت به توانایی فنی و اقتصادی هر فرد بستگی تام مییابد. حاصل، به صورت آشوبی از ساختمانها در معماری لایههای تهیدست و بروز اَشکال گوناگونی از معماریهای رنگارنگِ ناهماهنگ و تقلیدی در معماری لایههای بالایی جلوهگر میشود.
آنچه که گفتمانهای مسلط به عنوان نامعماری تلقی میکنند، بنا به آنچه که در نخست گفتم، معماری است، چون به هر حال ساخته دست انسانها است. تقابل میان این دو دیدگاه، به نظر من چالش اصلی در فضای اندیشگی معمارانه است. پرسش این است که چگونه میتوان برابرایستاهایِ معماریِ بیرون از «جهان معماری» را به ابژه اندیشهای معماران بدل کرد؟ به نظر میرسد که چالش اصلی، در فهم پدیدارشناسانة معمار از معماری است، چالش اصلی امری ذهنی است و در درون ذهن معماران جای دارد. برای تغییر این گفتمان نمیتوان تنها از بیرون اثرگذار بود. گفتمان بیرونی، تنها سبب به زیر کشیدن اَبَرسوژه مسلط و به حاشیه راندن آن و سپس بر تخت نشاندن اَبرسوژه دیگر و شکلگیری گفتمان مسلط دیگری است.
راه حل، به نظر من، گفتوگوی درونی و نقادانهی بین گفتمانی در گروه معماران است. در این جا نباید گفتوگوی بین معمار و مصرفکننده فضا را انتخاب کنیم. زیرا این انتخاب، در نهایت، به تسلط عقل ابزاری میانجامد و باز هم جهان، ابژة معمار و معمار، سوژة جهان باقی خواهد ماند. ما ناچاریم فضای گفتوگو را به درون جهان معمار بکشانیم و از او بپرسیم که محدوده جهان اندیشگی تو کجا است و چرا جهان خارج از این محدوده را به درون جهانات نمیکشانی؟
خواسته اصلی در مسابقه معماریِ نامعماری، گسترش چتر معماری و فراخ کردن مرزهای «جهان معماری» بهصورتی که همه فضاهای برساختهی انسان را به زیر این چتر درآورد و به همه آنها بیاندیشد، همه آنها را بفهمد و بفلسفد.
مسابقه معماریِ نامعماری با همین انگیزه بر پا شده است و قصد دارد که وظیفه آکادمی را برای پوشش دادن به این دانشوری گوشزد کند و در اولین گام، دانشجویان و جوانان علاقهمند به معماری و معماران جوان را مخاطب خود ساخته و از آنان میخواهد که به معماری خودانگیخته لایههای تهیدست جامعه، که همواره مغفول ماندهاست، نیز بیاندیشند و موضوع کار خود سازند.
برساخت ترکیب اضافی «معماریِ نامعماری»، ترکیبی ایهامی است و آن را میتوان به گونههای گوناگون خواند و فهمید. برخی از مفهومهای برآمده از آن را میتوانم از دیدگاه خود به شرح زیر برشمرم:
ـ معماریِ نامعماری، همچون توصیف معمارانه از آنچه از محدوده «جهان معمارانه» بیرون است.
ـ معماریِ نامعماری، یعنی معمار مسلط چگونه میتواند نامعماری را ادراک کرده و بفهمد.
ـ معماریِ نامعماری، یعنی چگونه میتوان نامعماری را معماری دانست.
ـ معماریِ نامعماری، همچون نقد نامعماری از دیدگاه معماری چونان گفتمان مسلط.
ـ معماریِ نامعماری، کشف وجوه معمارانه و حکمت سازنده آنچه که نامعماری تلقی میشود.
ـ معماریِ نامعماری، یعنی انسانهای حاشیهای و بیجا شده، چگونه به خلق فضا میپردازند.
ـ معماریِ نامعماری، یعنی اندیشیدن به انسانشناسی معماری در خالصترین شیوه خود، هنگامی که انسان بیرونمانده از دایره تنگ گفتمان مسلط، آزاد و رها، با در هم آمیختن حس مکان و فضا، تنانگی و بدن، آیین و شادی و رنج به خلق فضا میپردازد.
بر این ایستارها باز هم میتوان افزود و معماران جوان نیز میتوانند خوانشهای گوناگونی از ترکیب اضافه معماریِ نامعماری داشته باشند و بر حسب فهم خود با پدیده معماریهای بیرون از مرز «جهان معماری» مواجه شوند.
- Add new comment
- 3857 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان