آدم هاي چهار باغ
آدمهاي چهارباغ
علي خدايي داستان نويس
Positive
تويوتاي طلايي ميايستد. شارل آزناوور ميخواند. راننده سوييچ را برنميدارد. پياده ميشود. شارل آزناوور همچنان ميخواند. چهارباغ هنوز خلوت است. بدو ميرود كنار دكه اول چهارباغ.
: اومد؟ : بله. : بده ببينم!
: صبر كن. بگذار روزنامهها هوا بخورند.
: فيلم و هنرم اومد؟
: برو صداي ضبط را كم كن
ميرود مينشيند توي ماشين. راه ميافتد. آدامو ميخواند. دكه سر شيخ بهايي باز است. ميايستد. ماشين روشن. ميدود ميپرسد:
مجلههايت را چيدي؟ ستاره اومد؟ فيلم و هنر را بده ببينم! كيهان و اطلاعات را تماشا ميكند.
: ته مجلههاست. صبر كن.
سوار ماشين ميشود. ماركاريان ميخواند. جلوتر ميرود. سينما نقشجهان... بايد سرش را پايينتر بياورد.
شش روز شد. گوزنها.
آن طرف خيابان را نگاه ميكند. سينما چهارباغ.
«همهاش تكراري»
يكي ميپرد جلو ماشين. ترمز ميكند.
چه خبره؟ حواست نيست؟
: پيدا كردم آقا زاون. پيدا كردم!
: چي را پيدا كردي؟
: هنرپيشهاي كه ميخواستي. راس كارتونه. پيرزن. خوشصورت. هر روز ميدون كهنه بساط ميچينه. دندون مصنوعي ميفروشه. عكسم ازش گرفتم. عكس فوري.
عكس پولارويدي را نشانش ميدهد. داليدا ميخواند. نقرهفروشي فدوي كركره را بالا ميكشد. نگاه ميكند.
: سلام آقا زاون. باز فيلم ميسازي. آخر ما رو نبردي تو فيلمت
: خوب نيست. برا فيلمم چند تا كبوتر سفيد ميخوام. چه رنگي گفتم؟
: سفيد.
: خط نداشته باشه.
: جلد باشه؟
: سفيد. خراب كه شد صحنه. بازم باشه كه گير نكنيم.
كنار سينما ساحل ميايستد. انريكو ماسياس ميخواند.
: چراغي بر فراز هفت دريا. يول برانير.
ميرود كنار ميدان. هم ستاره سينما آمده هم فيلم و هنر هم نگين هم تماشا.
همه را ميخرد. كيهان و اطلاعات ديروز را ميخرد. به ميدان نگاه ميكند. صحنه را ميچيند. با خودكارش پشت جلد ستاره سينما مينويسد.
عصر وقت غروب. بيروني. ترنخستينگ:
پيرزن از ميدان ميگذرد به دكه ميرسد، عكس روي جلد مجلات را تماشا ميكند. عكسي از جواني يك زن روي جلد است: زير آن نوشته شده كلاغ فيلمي با شركت پروانه معصومي و آنيك.
زن بر ميگردد. صورتش جوان شده.
Negative
شب
تويوتاي طلايي كنار سينما ماياك ميايستد. سال ١٣٣٧. پسر كوچك دست مادرش را گرفته است. با هم به ديدن فيلم ميروند.
سينما ماياك در اين Negative روشن است. همه شيكپوشهاي اصفهان آنجا ايستادهاند و بههم شببخير ميگويند.
از سينما كه بيرون ميآيند پسر كوچك دست مادر را ميكشد به طرف دكه اول دروازه دولت. به طرف مجلهها. ميپرسد: ستاره سينما داريد؟
- Add new comment
- 10355 reads
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان