شهر امروز ،بستر رهايى

شهر امروز ،بستر رهايى
نویسنده: 
بهروز مرباغى
رهايى

تعریف شهر ساده نیست. شاید به اندازه تعداد پژوهشگران حوزه شهر، تعریف از شهر وجود دارد. این امر چندان امر عجیب و شگفتی نیست، چون تمام پیچیدگی‌های رفتاری و زیستی انسان در شهر منعکس می‌شود. اگر در تعریف و توصیف انسان صدها کتاب و مقاله می‌توان یافت، حتما در خصوص شهرهم باید چنین باشد. شهر زیستگاه انسانی است. یعنی محل تولد، محل رشد، محل تکامل و محل مرگ آن است. انسان تمام وجود خود را در شهر می‌یابد و تمام پیچیدگی‌های ذهنی خود را بر شهر سوار می‌کند. معروف است که «ابتدا ما شهرها را می‌سازیم ـ سپس شهرها ما را می‌سازند» . پس تعریف شهر امر چندان ساده‌ای نیست.
در تبیین تعریف شهر دو رویکرد اساسی وجود دارد: رویکرد لغوی و کمیت‌گرا، رویکرد کیفی و معناگرا. در رویکرد کمی و لغوی هر آن زیستگاهی که انسان در آن زندگی می‌کند،‌ با درصدی از پارامترهای کمی، شهر است. در این‌جا حتی ممکن است کلمه «شهر»،‌ منتزع از بار معنایی‌اش در حوزه معماری و شهرسازی، مورد استناد قرار گیرد. مثل سخن‌رانی‌هایی که با مضمون و به بهانه «شهر» ایراد می‌شود: «شهر در دیوان کبیر» و امثالهم. در این نوع بیانات سخن‌ران هر بیت و مصرعی را که در آن کلمه شهر باشد بر می‌گزیند و بیان می‌کند تا بگوید که چقدر شمس تبریزی به شهر توجه داشته‌است. بازتاب نگاهِ کمی و لغوی به شهر در ابعاد و وجوه دیگر زندگی اجتماعی ما وجود دارد. عنوان‌هایی مثل «شهر کتاب»، «شهر افسانه‌ها» و غیره، نشان می‌دهد ما تصوری کمی و عددی از شهر داریم. گویا شهر یعنی بزرگ. هیچ‌وقت یک کتابفروشی عادی و مقیاس متوسط را شهرکتاب نام نمی‌گذارند.
اما واقعیت شهر چیست؟ آیا هر زیستگاه انسانی را می‌توان شهر نامید؟ ما در طول تاریخ افتخارآمیز خود آبادی‌ها و زیستگاه‌های بزرگ و آبرومندی داشته‌ایم که در ادبیات معماری و شهرسازی آن را شهر می‌نامیم. مثل سیراف، نیشابور، بلخ، بغداد و اصفهان و تبریز. آیا نیشابور تاریخی همانقدر شهر است که نیشابور و اصفهانِ امروز؟ آیا نیشابور امروز با همان تعریف شهر است که اصفهانِ امروز؟ آیا اصفهان همان‌قدر شهر است که نیویورک؟ آیا ونیز با همان تعریف شهر است که ملبورن استرالیا؟
چه تعریفی از شهر داریم؟
در این‌جا، هدف «گزينش يك تعريف جامع، ساده و روشن از نوعي سكونتگاه رايج و واقعي به نام «شهر» در دنياي امروز است كه آن را از ساير مفاهيم و پديده‏هاي همانند يعني «روستا و روستانشيني» و «چادر و چادرنشيني» متمايز مي‏سازد. عنصر ماهوي در تعريف شهر به نقش و كاركردهاي آن در زندگي اجتماعي انسان مربوط مي‏شود كه هستي و چيستي شهر بر آن استوار شده است» .
در بسیاری از تعریف‌ها، غیرکشاورزی بودن زیستگاه نشانه شهر بودن آن است. برخی معتقدند «معيار اصلي در تعريف شهر تأكيد روي خصلت ماهوي شهر يعني كاركردهاي غيركشاورزي آن است كه در طول تاريخ شهرنشيني به‏تدريج گسترده‏تر و پيچيده‏تر شده و همين كاركردها است كه فرهنگ كشاورزي (Culture) را، كه ريشه در روستا دارد به تمدن (Civilization)، كه ريشه در شهر (مدينه- City) دارد، تبديل كرده‌است» . «در دانشنامه بزرگ جامعه‏شناسي (4 جلدي) شهر (City) به صورت زير تعريف شده است: «شهر يك سكونتگاه كم و بيش بزرگ، متراكم، دائمي، ناهمگن و از نظر اداري مستقل است كه جمعيت آن در مجموعه¬اي از فعاليت‏هاي غيركشاورزي اشتغال دارند» .
برخی دیگر از پژوهشگران، تاکید خاصی بر خصلت ماهویِ غیرکشاورزی بودن شهر ندارند. این‌ها، ‌غالبا، بر تمرکز جمعیت و مدیریت سیاسی یک آبادی که می‌تواند شهر نامیده‌شود،‌ تاکید دارند. مثلا گفته می‌شود «شهر زیستگاهی است انسان‌ساخت و در زیر یک قدرت سیاسی مشخص، که تمرکز جمعیتی نسبتا پایداری را در درون خود جای می‌دهد، فضاهای ویژه بر اساس تخصص‌های حرفه‌ای به وجود می‌آورد، تفکیکی کمابیش مشخص و فزاینده میان بافت‌های مسکونی و بافت‌های کاری ایجاد می‌کند و فرهنگی خاص را به مثابه حاصلی از روابط درونی خویش پدید می‌آورد که درون خود خرده‌فرهنگ‌‌های بی‌شماری را حمل می‌کند» .
به هرحال یکی از عواملِ تعریف شهر، جمعیت و تعداد آن است. در ایران، بصورتِ عام، در تقسیمات کشوری، شهر باید حداقلی از جمعیت را داشته‌باشد. این عدد تقریبا 10 هزار نفر است. طبق «قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات كشوري» با لحاظ آخرین اصلاحات سال ۱۳۸۹، «شهر، محلی است با حدود قانونی که در محدوده جغرافیایی بخش واقع شـده و از نظر بافت ساختمانی، اشتغال و سایر عوامل، داراي سیمائی با ویژگی‌هاي خـاص خـود بوده، به طـوري کـه اکثریـت سـاکنان دائمـی آن در مـشاغل کـسب، تجـارت، صـنعت، کشاورزي، خدمات و فعالیت‌هـاي اداري اشـتغال داشـته و در زمینـه خـدمات شـهري از خودکفایی نسبی برخوردار و کانون مبادلات اجتماعی ، اقتصادي، فرهنگی و سیاسی حوزه جذب و نفوذ پیرامون خود بوده و حداقل داراي ده‌هزار نفر جمعیت باشد» . هرچند شهرهای بسیاری داریم که جمعیت اندکی دارند ولی در تقسیمات کشوری عنوان شهر دارند، مثل بندر باستانی سیراف، با حدود 7500 نفر.
در کتب جامعه‌شناسی هم این عامل را در تعریف شهر پررنگ می‌بینند. «نقاط شهری دارای خصوصیات فیزیکی و اجتماعی خاص خود هستند. این دو ویژگی با یکدیگر متفاوت هستند. ویژگی‌های جمعیتی از جمله خصوصیات فیزیکی شهر شناخته شده‌اند یعنی منطقه‌ای که حد مشخصی از جمعیت را به خود اختصاص داده‌باشد. عامل اجتماعی نیز گویای مجموعه ارزشی، معیارها، نهادها و خصوصیاتی است که در یک فضای شهری جاری و متداول است» .
در میان تعریف‌های کمی و کالبدی از شهر، موارد خاص‌تر وجود دارد. کشورهای مختلف معیارهای متفاوت برای تعریف شهر دارند. بطور مثال، در انگلستان زیستگاه‌های کاملا متفاوت از نظر معیارهای واحد، عنوان شهر دارند. این‌جا ممکن است تمرکز جمعیت یکی از عوامل غیر اصلی در شهرنامیده‌شدنِ شهر باشد. «رسما و برخلافِ باور عمومی، در انگلستان، معیار خاصی که مکانی را بصورت خودکار تبدیل به شهر نماید وجود ندارد، هرچند شاید حق داشته‌باشید فرض کنید هر آبادی اسقف‌نشینی که کاتدرال دارد می‌تواند شهر نامیده‌شود. مثل «شهرِ الی» که جمعیتی حدودِ 15 هزار نفر، کمتر از بسیاری از شهرهای دیگر را در خود جای داده، به خاطر کاندرال باشکوهِ خود شهر نامیده می‌شود.
اگر به تاریخ برگردیم، تا آنجا که اسناد نشان می‌دهند، عنوان شهر بر اساسِ فرمان سلطنتی اعطا می‌شود؛ شهرهای بریتانیایی زیادی وجود دارند که حتی به پیش از ثبت و اسنادهای ما تعلق دارند. امروز عنوان شهر به یک آبادی را سلطنت بریتانیا، به عبارتِ مشخص‌تر، شخصِ ملکه اعطا می نماید» . بدین ترتیب در انگلستان زیستگا‌ه‌های کوچکی هستند که شهر نامیده می‌شوند و زیستگاه‌های بزرگی که عنوان شهر ندارند. «آبادی‌های زیادی در بریتانیا هستند که به اندازه کافی بزرگ و پرجمعیت هستند که بشود با معیار بزرگی وسعت و تراکم جمعیت شهر نامیدشان. «میلتون کینز» در جنوب‌شرق انگلستان با 210 هزار نفر جمعیت فعلی یکی از آن‌ها است که در سال 1961 فقط 53 هزار نفر جمعیت داشت» .

برای مطالعه کامل مطلب فایل pdf را دانلود نمائید.

Comments

ممنون از مقاله ای که در اختیار خوانندگان قرار میدهید.

مطالب مورد نظر نگارنده به شرح زیر میباشد: نخست اینکه شما از رفع نیازهای غیرمادی در شهر سخن راندید. اما به نظر میرسد نکته مهم تر از رفع نیازهای غیرمادی، چگونگی شکل گیری آنها میباشد. اساسا نیازهای غیرمادی زاییده قدرت میباشند. پس عناصری از جمله تماشای تئاتر و غیره زاییده و ساخته و پرداخته ی زندگی شهری هستند و قاعده بر آن است که "هر آن کس که جان دهد، نان دهد". یعنی هر آنچیزی که زاینده ی این نیاز است باید در جهت رفع آن بربیاید.سوال بعدی که مطرح میشود این است که چنین نیازهای غیرمادی چرا زاییده میشوند. نیاز به خرید، رفتن به هایپرمارکت های غول آسا، گذران اوقات فراغت در پارک آبی که دلفین ها بهترین نقاشی ها را میکشند، آیا همگی برخواسته از قدرت و نظام سرمایه داری نیستد که همچون گردابی بزرگ همه را در خود حل کرده و رنگ و بوی مادی به هرآنچه غیرمادی است میدهد؟گذشته از همه اینها با چه المان هایی میتوان به عدم پاسخگویی نیاز های غیرمادی در روستا دست یازید؟ چنانچه نگاهی اجمالی بیندازیم، اتفاقا روستا و زندگی غیر مدرن استعدادهای بیشتری در رفع نیازهای غیرمادی دارد، چرا که خصلت بومی و ناب بودن و آلوده نشدن به هرآنچه خرد ناب به تصویر میکشد را در خود دارد و به دور از امور یونیورسال به رفع این نیازها میپردازد.

با تشکر از حسن توجه شما