گفتگو با دکتر ترانه یلدا
مهم ترین موضوعات قابل بررسی در معماری و شهرسازی امروز ایران از دید شما کدام ها هستند؟
مهم ترین موضوع قابل طرح همیشه زاویۀ نگاه ماست؛ به دنیا، به زندگی، به معماری، به شهرها، به انسانهایی که در این فضاها زندگی می کنند.
می دانم، تمدن غرب جذاب است، و به خصوص برای ما ایرانی ها از زمان قاجار تا به امروز غرب مرکز تمدن و مورد تقلید بوده است؛ ولی ما نباید از دید غرب به خودمان و افق هایمان بنگریم.
مهم ترین موضوعات قابل بررسی در معماری و شهرسازی امروز ایران از دید شما کدام ها هستند؟
مهم ترین موضوع قابل طرح همیشه زاویۀ نگاه ماست؛ به دنیا، به زندگی، به معماری، به شهرها، به انسانهایی که در این فضاها زندگی می کنند.
می دانم، تمدن غرب جذاب است، و به خصوص برای ما ایرانی ها از زمان قاجار تا به امروز غرب مرکز تمدن و مورد تقلید بوده است؛ ولی ما نباید از دید غرب به خودمان و افق هایمان بنگریم.
ما هنوز بعد از ۳۰ سال، همچنان لباس غربی می پوشیم، فلسفۀ غربی می خوانیم، معماری و شهرسازی غربی مرجع و مبنای تفکرمان در زمینۀ حرفه ای است، از تمام مظاهر تمدن غرب –به درستی!- استفاده می کنیم. در این همه، واقعاً کسی اشکالی نمی بیند، چون جهانی شدن همه را به هم نزدیک کرده و به زودی همۀ هفت میلیارد، به انگلیسی حرف خواهیم زد، بلوجین خواهیم پوشید، همبرگر خواهیم خورد و در شهرهای یکسانی خواهیم زیست... که البته از تهران امروز زیباتر خواهند بود!
بله، ما ایرانیها از قدیم مسحور غرب بوده ایم. تفکر غربی و تقلید از غرب در دورۀ ناصرالدین شاه، برای ما رفاه و بهداشت، صنعت و آموزش، همه را یکجا و به کمال نیاورد، ولی خیابانهای تمیزتر و عریض تر و ماشین دودی و کمی صنعت را آورد. اما بعد از آن، نوعی تفکر مدرن در ارتباط با «مدرنیزاسیون»، در دورۀ رضاشاه و لااقل در شهرها، همه گیر شد. دولت مدرن و تمام مظاهر آن، جوانانی که به اروپا گسیل شدند تا علم و روش را از فرنگی ها بیاموزند و در دانشگاه های ایران تعلیم دهند ... این طرز تفکر هنوز هم ادامه دارد - اگرچه در ثمرات و نتایج آن، گاه خللی وارد آمده است- هنوز هم دوستان خوش فکری با باورهای ناب ایرانی و اسلامی ترجیح می دهند حقیقت را از دهان معماران اروپایی و آمریکایی بشنوند و آنها را به تهران دعوت می کنند تا معماران جوان ما پول گزاف بدهند و توسط آنها ارشاد شوند؛ بد هم نیست؛ چون آن معماران و شهرسازان هوشمند وقتی دور و برشان را نگاه می کنند، فوراً چیزهای با ارزشی را می بینند که باید حفظ شوند یا الگو قرار گیرند؛ اما صد افسوس، کو گوش بدهکار! ما هنوز به رسم قدیم، اغلب از ظواهر فریبنده الگو می گیریم، همان طور که ناصرالدین شاه از لباس توتوی بالرین های فرنگی برای حرم سرایش.
نتیجه اینکه، ما در قرن اخیر محور و مبنا بودن فرهنگ ایرانی خودمان و رجوع به دستاوردهای آنرا به تدریج فراموش کرده ایم. آنرا کنار گذاشته ایم و شروع کرده ایم به عزیز داشتن ارزشهای وارداتی غربی. کاری که حتی هندی های تحت ظلم و استعمار انگلیس نکردند.
حال، از آنجا که من خودم هم به فرهنگ غربی مأنوس و مبهوت مظاهر و محصولات شگفت و سودمند آن هستم، نمی توانم ضد ارزشهای آن چیزی بگویم. برعکس، می گویم که ای کاش ما می توانستیم از ارزشهای تمام فرهنگ های غرب و شرق بهره بگیریم و از تمامی ملل بیاموزیم -مثل خود غربی ها از دیرباز تاکنون- مسأله این است که در این میان، راه رفتن خودمان از یادمان نرود.
فرهنگ ایرانی، از فنون ساخت و ساز در معماری تا آبیاری، از سدسازی و حفر قنات تا کانال ها و روش های کشاورزی، از نقش و خط و نقاشی تا کار با فلز و سفال و لعاب، از پارچه های دست باف تا فرش، از شهرسازی تا آداب زندگی، از عشق به اسب و طبیعت تا ساختن فضاهای متشخص و بی نظیر مانند باغ ایرانی، ازستاره شناسی تا سایر علوم ... سرشار از خلاقیت و بدعت بوده است و اینها همه بر اساس همین شرایط آشنای این خاک و اقلیم همین مرز و بوم به وجود آمده اند. حال باید دید چرا ما این ها را دست کم می گیریم و به فرهنگ خودمان بی اعتناییم.
ارزیابی شما از معماری و شهرسازی امروز ایران و از آموزش معماری در ایران چیست؟
معماری و هنر اروپایی به همراه علم جدید همه با هم در دانشگاه های ما مبنای تفکر دردوران مدرن ایران را تشکیل داد. و از بد روزگار، معماری مدرن در اروپا به شدت با «سنت» در هنر و معماری سر ستیز داشت. در دورۀ رضاشاه معماری آرت دکو آثار زیبایی را با خود به ارمغان آورد و ادامۀ آن تا دورۀ بعد نیز ادامه یافت. معماری مدرن به همراه خود خردگرایی و عملکردگرایی را در طراحی آورد؛ که بد هم نبود. شیوۀ زندگی غربی هم به تدریج راه خود را به خانه های مردم باز کرد. میز و صندلی و تختخواب، زندگی را راحت تر می کرد؛ ولی جلوی چند عملکردی بودن اتاق ها را هم می-گرفت. دیگر اتاق خواب، اتاق خواب بود و میهمان خانه، قسمتی از خانه که کمتر مورد استفادۀ هر روزی قرار می گرفت. البته بعدها به دلایل اقتصادی در این فضاها در خانه تجدید نظر شد.
در دهه های آخر حکومت پهلوی دوم، وضع اقتصادی اقشار متوسط شهرنشین – به ویژه در پایتخت – آن قدر خوب شد که خیل عظیمی از دانشجویان دانشگاه ها را در اروپا و آمریکا ایرانیان تشکیل می دادند. اینها همه، فرهنگی را که غرب به آنها معرفی می کرد - که آزادی و رشد بدون مانع به سوی آینده ای مرفه را نوید می داد- به عنوان یک فرهنگ برتر، از آن خود کردند؛ اگرچه در همان سالها بحث توسعه و توسعه نیافتگی در ادبیات علمی و دانشگاهی غرب داغ بود و این مطلب را صریحاً مطرح می کرد که توسعه نیافتگی کشورهایی مثل ایران به علت درون زا نبودن روند توسعه در این کشورهاست. اما برای ایران که درآمد آن از نفت، بدون زحمت و در دست دولتی اقتدارگرا بود، چه باک! تا وقتی این درآمد مستمر بود، نان برای همه فراهم بود و حتی بیشتر هم!
با انقلاب سفید، روند شهرنشینی و شهرگرایی شدت یافت. تولید و زندگی کشاورزی به تدریج رها شد. درآمد نفت همچنان همه چیز را جبران میکرد... و هنوز هم می کند.
در دورۀ شاه دوم پهلوی، مردم هر چه بیشتر به مظاهر تمدن غرب – اتومبیل، آپارتمان نشینی، لباس ها و غذاهای غربی- وابسته شدند. البته به مظاهر آن، و نه به اصل و جوهر آن.
شاید بتوان گفت انقلاب اسلامی، پیش از هر چیز انقلابی فرهنگی بود. البته هر کسی از ظن خود یارش شد. یکی برای تقسیم ثروت و پول نفت در سطح جامعه و دیگری برای كسب هویتی اصیل و ضد غربی.
به دنبال هویت در معماری ایرانی...؟
با وقوع انقلاب، شاهد بودیم كه جوانان مدرن ایرانی به موسیقی اصیل و برخی هنرهای قدیم ایران زمین علاقه نشان دادند. سینمای ما ره صدساله رفت، یك چیزی تكان خورد، واقعاً مسألۀ هویت با دید انقلابی مطرح شد، اما دیر نپایید. متأسفانه در حیطۀ معماری، این آشتی و توجه با عمق و تأثیر مناسب اتفاق نیفتاد و اتفاقاً این دوره نیز مصادف شد با دوران التقاطی پست مدرن، یعنی دوره ای كه به بهانۀ لزوم توجه دوباره به تاریخ در هنر و معماری، هر ملغمه ای از معماری غرب با اشكال باسمه ای و مثلاً «ایرانی» توجیه می شد. اقشار تازه به دوران رسیده هم كه بی سلیقه و حسرت زده، عاشق انواع معماری رومی و ستون و سرستون هخامنشی و بعد هم سنگ های صیقلی رنگ و وارنگ در نما و در داخل خانه بودند. در این بین عده ای هم برای بازگشت به هویت ایرانی، نشانه هایی مانند آجر زرد یا قرمز، وكاشیكاری سنتی و آیینه كاری و شیشه های رنگی را دستمایۀ كارشان كردند، بی آنكه از لحاظ خلق فضا در معماری واقعاً به معماری قدیم گوشۀ چشمی بیاندازند. علت هم روشن بود، قوانین ناقص شهرداری ها برای ساخت و ساز، استفاده از حداكثر فضای قابل ساخت و قابل فروش را دیكته می كرد و دیگر جایی برای خلاقیت در معماری باقی نمی ماند. بنابراین تمام عناصر معماری ایرانی مانند ایوان و مهتابی و حیاط مركزی و پایین – بالا و گودال باغچه، نیز تنوعی كه می شد با چیدمان این عناصر در كنار هم در تراكم كم پیدا كرد، از معماری ما حذف شد.
دربارۀ تأثیر عملکرد شهرداری ها...؟
پس از اعلام استقلال شهرداری ها از منابع مالی دولتی، که اصلاً ابتکار خوبی هم نبود، تراكم های بالا در مناطق سرسبز شهر طوری فروخته شدند که ساختمانهای ۵ تا ۸ طبقه در همه جای شهر به صورت مكعب هایی بی قواره و یكسان، اگر چه با نمایی گران قیمت ساخته شوند، ولی قوانین شهرسازی آنچنان نادیده گرفته شده و می شود، كه دیگر حركت طرح های جدید توسعۀ شهری تهران (طرح جامع و طرح های تفصیلی مناطق ۲۲گانه) هنوز پس از ۳ سال تصویب، بلوکه مانده تا نهضت تراكم فروشی بر همان پاشنۀ سابق ادامه یابد!
مسائل ما اینهاست، اما ریشه اش در جای دیگر است: شهرداری با تمام حسن نیت برای زیباسازی و آرام سازی شهر می-كوشد، اما راههای رسیدن به این اهداف را خوب انتخاب نمی كند. در اینكه این راهها كدامند، هر كس نظری دارد و من نمی خواهم تنها عقاید خودم را تبلیغ كنم. ممكن است من طرف دار حفاظت و نگهداری از بافتهای قدیمی تاریخی در مركز شهر تهران و بافتهای روستایی برخی نقاط شمیران و اصولاً طرف دار تثبیت بافتهای موجود به عنوان ثروت شهری باشم، ولی عده ای بگویند این بافتها مشكل زا، كثیف و بی قواره اند و تنها چاره شان تخریب با بولدوزر است! ممكن است من بگویم زمین های اطراف محورهای رود- دره های سرتاسری تهران از پای البرز تا جنوب تهران نباید ساخته شوند و باید به فضاهای سبز و باز تفریحی و تفرجی تبدیل شوند، عده ای اعتراض كنند كه این زمین ها صاحب خصوصی دارند و باید ساخته شوند و سودآور باشند، و حتی تپه های عباس آباد هم نباید تبدیل به باغ و درخت شوند، بلكه پُر شوند از اماکن تفریحات عامه پسند با ساختمان های اَجق وَجق! البته برای طراحی های محیط طبیعی، طراحان خوبی مثل آقای مهندس «پاسبان حضرت» و آقای مهندس «ایروانیان» لازم اند و هر کسی از پس این کارها بر نمی آید.
مسیر درست را چگونه می توان یافت؟
آنچه مسلم است مسیر درست، تنها یك مسیر نیست. از صدها مسیر می توان به اهداف درست توسعه و زیبایی شهر و معماری دست یافت. امروزه تنوع آن قدر زیاد شده كه در آشفته بازاری كه با آن روبروییم، تنها یافتن یك هماهنگی نسبی اصل می شود و نه همگونی و همسانی آن طور كه در شهرسازی دورۀ اُسمان یا دورۀ نئوكلاسیک در اروپا مطرح بود.
معمارنت چگونه می تواند خود را به موضوع آموزش نزدیک کند؟
در آموزش هم باید، نگاه از درون و نگاه به درون را به معماران جوان آموخت. اینكه به جهان بنگرند و شهروند دنیای معاصر خود باشند، با تمام دستاوردهایش و فنون و فضاهایش؛ اما در عین حال به نیازهای جامعۀ خود بیاندیشند و از خود مردم بپرسند. شاید بهتر از ورق زدن مجله های خارجی معماری راهنمایی شوند.
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 10308
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان