شهر يك پروژۀ عمراني نيست

شهر يك پروژۀ عمراني نيست
نویسنده: 
علي فلاح‏پسند

«يادداشتي به بهانه گزارش لاله‌زار گورستان سينما، در سايت معمارنت»

 

اختصاصی معمارنت- شهر جايگاه فرهنگ و فضيلت انساني است، «شهر مي‌آموزد، شهر  آزاد مي‌كند» (ماكس وبر). اما شوربختانه برتري‏خواهي فن‏سالارانه در حوزۀ مديريت شهري، و مدرك‌گرايي فن سالارانه در حوزۀ آكادميك، عرصۀ توجه كارگزاران دولتي و شهري را، كه خود به طور غالب در زمرۀ همين فن‌سالاران هستند، محدود به پروژه‌هاي عمراني و زيرساختي، با اندك پيرايه‌هاي زيبايي‌شناختي ميان‏مايه و عامه‌پسند نموده است. با وجود اين بسيار جالب است كه مردم آن پيشوازي را كه از بازسازي و بازگشايي سينما آزادي و پرديس سينمايي پارك ملت- با وجود برنامه‌هاي فيزيكي و عملكردي ناكارآمدشان- مي‌كنند، هرگز از تونل ستارخان و تونل نواب و تونل نيايش و خطوط اتوبوس بي.آر.تي نمي‌كنند. موضوعي كه به عنوان تغيير گرايش‌های جامعه شهري، چندان مورد توجه مديريت شهري نيست.

 

هرچند زيرساخت‌هاي شهري نياز مستمر و بي‌شبهۀ يك كلان‌شهر است، كه در بيشترين عرصه‌هاي آسايش شهري، شهروندان از آن استفاده مي‌كنند، اما همه‌ي مسائل شهري به زيرساخت‌هاي شهري محدود نشده و سنجه‌هاي لازم و كافي براي رضايت همگان از زيستن در يك شهر را رقم نمي‌زند. آن‌چه كه شهر را براي شهروندان شهر مي‌كند، نه سيماي آسايش ابزاري و زيرساختي شهر، بلكه آن رويه‌هايي از سيماي شهري است كه سرزندگي شهري را براي شهروندان به همراه دارد. زيرا معناي شهر «اول زندگي است، سپس فضاهاي شهري است، و در آخر ساخت و سازها، راه ديگري كارساز نيست» (يان گِل).

 

از همين روست كه ارزشمندترين و خاطره‌انگيزترين مكان‌ها و فضاهاي شهري، كه نمايانندۀ تاريخ و فرهنگ و فضيلت و خاطرۀ شهر هستند، مانند لاله‌زار و سي‌تير، تا بدين پايه مورد بي‌مهري قرار مي‌گيرند، و همان گرايش‌های ميان‏مايه و خرده‏پاي فن‏سالارانه، تحت مديريت آن دسته از سازمان‌هاي شهري كه مناديان مفتخر به چنين گرايش‌های مادوني هستند، سلايق و ذوق زيبايي‌شناختي شهروندان، و ضرورت ارتقاء كيفيت مكان‌هاي شهري را، تا حد كف‏پوش هفت رنگ پياده‌روها و نقاشي‌هاي اَجق وَجق ديوارهاي شهري تنزل داده، و جايگاه شهروند را تا مرتبه ذوق و سليقه پيمانكاران خرده‏پاي نوارهاي حفاري و فاضلاب شهري كم‏مايه مي‌پندارند. در كشاكش چنين چالش‌هاي فن‏سالارانه‏ي مديريتي است، كه شهر با تمامي خاطرات‌اش مدفون مي‌شود، و مداراورزي انديشه شهري، در ديدگان مديران شهري ميان‏مايه تا بدان‏جا سقوط مي‌كند، كه لاله‌زار گورستان فرهنگ مي‌شود.

 

موضوع جاي گفتگوي بسيار دارد و فرصتي بسيار را مي‌طلبد و ياري دهندگان بسياري را مي‌خواهد كه همراه شوند و آن قدر بگويند و بنويسند و شهروندان را فراخوانند و با خود همراه كنند تا شايد روزي مديران و دست‌اندركاران مديريت شهري را وادارند كه كمينه گوش شنوايي را به اين گفتگوها بسپارند. اين گفتگوها كه؛ شهر زنده است، جان دارد، روح دارد، و تاريخ و فرهنگ و خاطره دارد، و شهر خود را با همين‌ها مي‌نماياند، و نه با پل‌ها، خطوط مترو، تونل‌ها، بزرگراه‌ها، و ساختمان‌هاي فاخر دولتي و شهري كه مديران در آن جا خوش كرده‌اند. تا از اين پس مديريت شهري، فضاهاي شهري را چنان طرح‌هاي كم‌مايه و بي‌مقداري نيانگارد كه با حق‌الزحمه‌هاي اندكي كه گاه ارزش آن برابر با هزينه‏ي اجراي حتي يكي از پايه‌هاي پل طبقاتي صدر هم نمي‌شود، به مشاوران ناگزير و ناچار وا‌گذارند، و سپس آن‏ها را در فهرست بلند بالاي طرح‌هاي تهيه شده شهري‏شان جاي دهند. اين‌گونه با شهر برخورد كردن، شهر را بدل به بازار مكاره سوداگران دون مايه‌اي مي‌كند، كه طبقه خلاق و كارآفرينان را منزوي كرده، و يا از آن فراري مي‌دهد. شهر مي‌بايد بستر آفرينشگريِ برجستگان فرهنگ و هنر و مردم سالاري و مشاركت و همياري شهروندان، و رُستنگاه طبقه خلاق باشد، نه جولانگاه سوداگراني كه غبار فراموشي بر بقاياي فرهنگ شهر فرو ريزند، و تمامي مكان‌هاي فرهنگ و خاطره را در زير خاكستر آتش سوداگري مدفون كنند.

 

شهر تهران از بيش از دو دهه‌ي پيش- و بنابر ضرورت توسعه زيرساختي در سال‌هاي پس از جنگ- دچار بيماري مزمن فضل فروشي فن‏سالارانه شد و اين بيماري چنان در ساختار تشكيلاتي مديريت شهري ريشه دوانده كه بدل به دردي درمان ناپذير شده است. از آن زمان است كه شهر در ديدگان مديريت شهري بدل به يك كارگاه عمراني و ساختماني شد، و طراحي پل‌ها و تونل‌ها و بزرگراه‌ها و خيابان‌هاي شهر، نه به طراحان معمار و شهرساز، بلكه به حوزۀ مهندسي عمران و ترافيك واگذار گرديد.

 

هرچند بسياري از كارهاي اجرا شده‌ي مديريت شهري را در عرصه‌ي ايجاد مراكز فرهنگي و هنري نمي‌توان ناديده انگاشت و اين كه شهر تهران داراي «طرح جامع توسعه فضاهاي فرهنگي» نيز هست كه به تصويب كميسيون ماده پنج شهرداري تهران رسيده و ابلاغ نيز شده، و اخيراً سند آن نيز به صورت يك مجلد به چاپ رسيده است، اما اين كه راهكارهاي توصيه شده در همان سند، و پيام شهردار تهران آقاي دكتر قاليباف در آن، تا كجا به اجرا در بيايند و اساساً آيا ابزارهاي تحقق آن فراهم و مهيا شده است يا نه، جاي بسي ترديد است.

 

اين بدان معنا نيست كه صرف واگذاري طراحي شهر به معماران و شهرسازان، در چنين اوضاعي كه طراحي شهري و ارتقاء كيفيت فضاهاي شهري همچنان برخوردار از هيچ جايگاهي در برنامه‌هاي توسعه شهري نيست، مي‌تواند تمامي مشكلات را حل كند. زيرا «شهر حاصل پرگار و خط‌كش معماران و شهرسازان نيست» (فرانسواز شواي). بلكه پيشاپيش مي‌بايد بسترهاي نرم‌افزاري و برنامه‌اي لازم و قابل اتكايي در اين عرصه فراهم آيد تا معماران و شهرسازاني كه مي‌بايد با حق‌الزحمه‌هاي اندك و ناچيز شهر را طراحي و بازسازي كنند، از توانايي‌هاي علمي و دانش‏بنياد لازم و كافي براي چنين كاري برخوردار شوند، و اسناد فرادست تهيه چنين طرح‌هايي، رهنمودهاي كاربستي شفافي را پيش روي آنان گذارده باشد، تا مبادا معماران و شهرسازان هم به همان راهي بروند كه مهندسان عمران و ترافيك در معيت گرايش‌های فن سالارانۀ مديران شهري رفتند. طرح جامع و تفصيلي جديد مصوب شهر تهران حاكي از قصورها و كاستي‌هاي بسياري است كه مي‌بايد بدون پرده‌پوشي واكاوي شود تا مديريت شهري نيز قانع شود كه حرفه‌مندان اين حوزه از نقد بي‌باكانه خويش نيز دريغ نمي‌ورزند.

 

ارتقاء كيفيت فضاها و مكان‌هاي شهري شاخص و واجد هويت، كه لاله‌زار تنها يكي از نمونه‌هاي مثالي آن است، و باززنده‌سازي و احياء آن‏ها، از يك سو متضمن مشاركت فعال و مؤثر و حضور سرزنده و پوياي شهروندان است، كه مي‌بايد در دستوركار مديريت شهري قرار گيرد، و از ديگر سو تنها در صورتي امكان‌پذير خواهد بود كه انتروپي مزمن فن‏سالارانه كه ساختار مديريت شهري را دچار ناهنجاري‌هاي مديريتي و اجرائي كرده است از اين ساختار كنار زده شود. تشكيلات مديريت شهري در پي انتخاب دگرباره شهردار پيشين تهران كه در همان شب انتخاب در مصاحبه با صداوسيما تأكيداتي چند بر برنامه و سياست انسان محوري و شهروندمداري داشته، مي‌بايستي خانه تكاني و غبارروبي و تا حتا لايروبي شود، تا قادر به پيشبرد اهداف و برنامه‌هايي در اين راستا باشد. زيرا در غير اين صورت، مقاومت‌هاي درون سازماني كه اين ساختار را در همان گرايش‌های منسوخ بدل به ساختاري صُلب و انعطاف ناپذير كرده است، از هر گونه تغييرات پايه‌اي سرباز زده، و به آن تن در نخواهد داد، زيرا صُلبيت ساختاري، بيش از آنچه تصور مي‌رود سخت جان، و تا حتا نابكار است.

 

درك معنا و مفهوم مشاركت شهروندان، فرايندي است كه نيازمند روشنگري‌هاي چند سويه‌اي، هم از سوي شهروندان، و هم از سوي مديريت شهري، و هم از سوي حرفه‌مندان شهرسازي و كارورزان و تسهيل‌گران اجتماعي است. مشاركت نه به معناي آن كه مردم با شهرداري مشاركت كنند، بلكه در آغاز با يكديگر بر سر منافع و ضرورت‌هاي زندگي شهري خود مشاركت نمايند. اين امر نيازمند الزاماتي است كه از تمامي جهات مي‌بايد فراهم گردد و تبليغ و ترويج يك سويه‌ي شهرداري نمي‌تواند اين فرايند را سامان بخشد. گرايشات فن سالارانه در بيشترين بخش‌هاي خدمات شهري و به ويژه سازمان‌هاي بخشي مديريت شهري و دولتي مانع از تحقق بخشيدن به مديريت يكپارچه شهري است، و مديريت يكپارچه شهري پيشاپيش در گرو مشاركت و همياري شهروندان است، و نه فقط واگذاري و ادغام اداري و تشكيلاتي سازمان‌هاي ناكارآمد بخشي در شهرداري.

 

لاله‏زار از ديرگاهي كه شهر دوره ناصري توسعه يافت، خياباني مملو از فرهنگ و خاطره بود كه به تناسب رشد تدريجي ساختارهاي اجتماعي جامعه شهري توسعه يافت، و از اين نگره يك نمونه بي بديل در شهر تهران است. اما اين خيابان به دلايلي(و نه علت‏ها) كه هنوز واكاوي نشده است، كاركرد يك قرني خود را از دست داده و بدل به راسته الكتريكي شده است. اين وضعيتي است كه دانش شهرشناسي امروز با بهره‏گيري از ديگر دانش‏ها به درك روشني از آن نايل شده است. شهر همچون زبان داراي ساختار گرامري و نحو زباني است، زيرا همان‏گونه كه اشاره شد موجودي زنده است، و هم‏چون زبان كه پيچيده‏ترين ابزار انديشه انسان است به تغيير و اصلاح خود مي‏پردازد، و باز هم‏چون زبان معناشناسي و نشانه‏شناسي خود را داراست. شناختِ چنين مقوله‏ي پيچيده‏اي از نگره پديدار‏شناختي با تكيه صرف بر جنبه‏هاي فني و مهندسي و يا صرفاً اقتصادي آن امكان‏پذير نيست.

 

براي بازسازي و احياء نقش و جايگاه شاخص لاله‏زار، كه مي‏بايد آن را در زمره يكي از الگوهاي شاخص توسعه در يكي از با ارزش‏ترين محدوده‏هاي شهري قلمداد نمود، به بررسي‏هاي دانش‏بنيادي نياز است كه شديداً مورد قصور واقع شده‏اند. اين واقعيت را براي بسياري ديگر از محدوده‏هاي شهري شاخص و واجد ارزش در حوزه تهران مركزي از جمله خيابان ولي‏عصر نيز مي‏توان برشمرد. اما متاسفانه گرايش فن‏سالارانه، سطح چنين دانش و مطالعاتي را تا حد اصلاح وضعيت كف‏پوش پياده‏روها تنزل مي‏دهد، زيرا هنوز از دست زدن به طرح‏هاي پايه‏اي در محدوده‏هاي شاخص شهري، به همان دلايل گرايشات فن‏سالارانه سرباز مي‏زند، زيرا به ضرورت‏هاي عاجل و حياتي آن براي توسعه شهري به درستي آگاهي نداشته، و توسعه شهري را، صرف همان توسعه عمراني و زيرساختي قلمداد كرده، و در مقياس‏ شهر پيراييِ نقطه‏اي، دل خوش به همان دست كشيدن به سرو روي كوچه مروي ‏دارد.

 

طرح‏هاي توسعه شهري با كيفيت در محدوده‏هاي شاخص شهري، در وراي توسعه عمراني و زيرساختي، و خلاف تصورات گرايش فن‏سالارانه، كه معتاد به برنامه فيزيكي و بودجه است، نيازمند دو عامل حياتي در توسعه، يعني اراده و پشتوانه است؛ اراه‏ي مديريتي، و پشتوانه‏ي مردمي. اين دو عامل را كه شروط و ابزارهاي تحقق طرح‏هاي توسعه شهري هستند، نمي‏توان در برنامه و بودجه سراغ گرفت، زيرا اموري از نوع دانش و بينش هستند، و به همين دليل نيازمند تدوين ساختاري فرايندي براي توسعه شهري مي‏باشند، كه چندان به مذاق مديران شهري كه به دنبال برنامه‏هاي دوره‏اي كوتاه مدت هستند خوش نمي‏نشيند. زيرا ساختارهاي فرايندي، طرح‏هايي با ديد دور، و در افق‏هاي زماني بلند مدت هستند، كه به عمر كوتاه و دوره‏ايِ مديريت‏هاي شهري مستعجل كفاف نمي‏دهد.

 

به دلايل برشمرده، راه برون رفت از چنين ماندابي، كه طرح‏هاي توسعه شهري در آن به گل نشسته‏اند، در آغاز لايروبي همان مانداب است و لاله‏زار را نمي‏توان بدون تكيه بر دانش و بينش شهرشناسانه به جايگاه درخور و شايسته‏اش بازگرداند. به همين دليل احياء لاله‏زار نيازمند يك طرح با ديددور و با ساختاري فرآيندي و عملياتي است، و نه يك برنامه فيزيكي و بودجه‏اي، زيرا منابع طرح‏هاي توسعۀ شهري، مي‏بايد درون‏زا باشند و نه هزينه‏زا. يعني اقتصاد مكان در چنين‏ طرح‏هايي متكي به بازدهي فرآيند توسعه است، و بودجه‏هاي تخصيصي به آن نيز بايد قابل بازگشت؛ از هر دو جنبه ايجاد درآمدهاي عمومي شهري، و يا ايجاد دارايي عمومي و يا بازگشت عين سرمايه باشد.

 

اما مشکل ديگري كه در اين جا رخ مي‏نمايد، ساختار ماليه و منابع درآمدي شهرداري است كه در همان مانداب، خود به گل نشسته است، و كسي را به اين ساد‏گي ياراي نجات اين كشتي به گل نشسته نيست و نبوده است، چنانكه در فرآيند تهيه طرح جامع جديد تهران نيز نيمه كاره رها شد، و همان مقاومت‏هاي درون سازماني و صُلبيت ساختاري كه نشأت گرفته از گرايش‌های فن‏سالارانه بوده است، مانع هرگونه پيشرفتي در اين زمينه شد.

 

طرح جامع جديد تهران با وجود پاره‏اي كاستي‏ها و نارسايي‏ها، از فراز‏هايي نيز به دليل بهره‏گيري از دستاورهاي نوين برنامه‏ريزي شهري در جهان برخوردار است، كه از آن جمله به كارگيري روش ضوابط و مقررات پهنه‏بندي، توجه به سازمان فضايي شهر، و نيز طرح‏هاي موضوعي و موضعي است كه رويكردي جديد در نظام برنامه‏ريزي شهري در ايران بوده است. در طرح جامع جديد شهر تهران موضوع جابجايي‏هاي عملكردي از پهنه‏هاي اشباع شده به پهنه‏هاي داراي ظرفيت نيز داراي رهنمودهايي چند مي‏باشد، كه از آن جمله جابجايي عملكردهاي سنگين و نيازمند قطعات زمين‏هاي درشت‏دانه‏تر از محدودۀ تاريخي شهر تهران به ويژه بازار تهران و پيرامون آن، مانند انبارها و عمده‏فروشي‏ها به محورهاي جنوبي‏تر مانند صابونيان و فدائيان اسلام است. اما اين نوع از رهنمودهاي طرح جامع كه در پاره‏اي موارد مهم به صورت بيانيه‏هاي موردي نيز آمده است، هيچ يك در اندازه و قواره‏ي يك طرح نيستند، بلكه همانا رهنمود بوده و نيازمند تهيه طرح‏هاي ساختاري و عملياتي مي‏باشند. اين رهنمودِ جابجايي عملكردي، از جمله موضوعاتي است كه براي خيابان لاله‏زار يك فرصت تاريخي قلمداد مي‏شود، اما نه از نوع فرصت‏هايي كه مديريت شهري بخواهد به عنوان يك طرح موضعي كوتاه مدت از آن بهره گيرد. ارادۀ مديريت شهري قادر به جابجايي چنين عملكردي نيست، بلكه پشتوانۀ مردمي كساني كه مي‏توانند از اين جابجايي عملكردي منتفع شوند تضمين كننده تحقق ‏پذيري چنين طرحي است. اكنون اين گوي و اين ميدان؛ براي مديريت شهري و شهروندان!

 

 

لینک مطلب: گورستان سینما

 

منابع: