دٓه در باغ نجات درياچه اروميه

دٓه در باغ نجات درياچه اروميه
نویسنده: 
فاطمه ظفر نژاد

دهگانه تازه برای نجات ساغر مینایی سرزمین  
آیا توسعه پایدار با تصمیم‌گیری دیوانی و نسخه پیچی متمرکز میسر است؟

 

سرآغاز
این روزها همه جا از نجات ارومیه و ارزیابی برنامه‌های متمرکز مدیریت آب و حکم‌رانی بیش از اندازه گفتگو می‌شود. همه چشم به کارگروه نجات ارومیه دوخته اند و این‌که اگر موفقیت‌آمیز باشد شاید دیگر دریاچه‌های کشور را نیز نجات دهیم. پس از راهکارهای بیست گانه‌ای که در اواخر سال 92 اعلام شد و نقدهای زیادی از همه سو برانگیخت، در دهه نخست تیر 93 مصوباتی دهگانه از سوی کارگروه اعلام شد .

دهگانه تازه برای نجات ساغر مینایی سرزمین  
آیا توسعه پایدار با تصمیم‌گیری دیوانی و نسخه پیچی متمرکز میسر است؟

 

سرآغاز
این روزها همه جا از نجات ارومیه و ارزیابی برنامه‌های متمرکز مدیریت آب و حکم‌رانی بیش از اندازه گفتگو می‌شود. همه چشم به کارگروه نجات ارومیه دوخته اند و این‌که اگر موفقیت‌آمیز باشد شاید دیگر دریاچه‌های کشور را نیز نجات دهیم. پس از راهکارهای بیست گانه‌ای که در اواخر سال 92 اعلام شد و نقدهای زیادی از همه سو برانگیخت، در دهه نخست تیر 93 مصوباتی دهگانه از سوی کارگروه اعلام شد .

 

از سوی دیگر با خشکیدن کمابیش همه رودها و دریاچه‌ها و تالاب‌ها، افت خطرناک سفره‌های زیرزمینی، و بروز بحران آب تشدید یابنده در کشور، برخی از کارگزاران و برنامه نویسان، پاک کردن اثرات تخریبی برنامه‌های عمرانی نسخه پیچی شده در شش دهه گذشته در پایتخت را موکول به طرح آمایش می‌کنند. بخشی از دیوانسالاران، مجلسیان، گروهی از دانشگاهیان، فن  گرایانی که بدنه اصلی شرکت‌های مشاور، پیمان‌کار، کارفرما و یا ناظر دولتی و خصوصی را تشکیل می  دهند نیز از سندهای بالادستی و آمایشی سخن می  رانند و آن را راه نجات می‌دانند. اما آیا طرح آمایش گونه  ای برنامه‌ریزی متمرکز نیست؟ چه جایگاهی در توسعه پایدار و اسناد همایش‌های جهانی توسعه و محیط زیست دارد؟ آیا آمایش قبلا وجود نداشته است؟ دست‌آوردهای شش دهه برنامه‌ریزی متمرکز و چهار دهه آمایش چیست؟ آیا آمایش هم گونه‌ای برنامه نسخه پیچی شده از پایتخت با همه پیامدهای ناسازگار آن به‌شمار نمی‌رود؟ مشکلات عدیده اجتماعی اقتصادی و محیط زیستی پدید آمده آیا با آمایش درمان‌پذیر است یا باید تغییرات اساسی در سیاست‌های کلان ایجاد کرد؟ اگر کشاورزان مولد و خبرگان بومی ساکن حوضه آبریز ارومیه درباره آب و منابع طبیعی‌شان تصمیم گرفته بودند آیا 16حوضه رودخانه بسیار مهم مشرف به دریاچه و این ساغر مینایی سرزمین ما خشکیده بود؟ آیا مردم بومی و محلی تصمیم‌گیران بهتری نیستند تا برنامه‌ریزان پایتخت‌نشین؟ چرا اسناد توسعه پایدار بر روش‌های بومی – محلی – و برنامه‌هایی که به‌دست مردم بومی تصمیم‌گیری، مدیریت، اجرا، نگهداری و بهره برداری شود پافشاری می‌کند؟

 

موضوع این مقاله ارومیه و برنامه‌های نسخه پیچی شده از پایتخت است که کارگروه نجات ارومیه نیز بدان مبتلا است. کارگروهی که آسیب‌شناسی دقیق انجام نداده و به چرخه بازآزمودن آزموده  ها و تکرار اشتباه‌ها افتاده است. ما در برابر تاریخ کهن‌سال این سرزمین مسئولیم. برای حل مشکلات گران‌سنگ پدیدار شده، تغییرات اساسی در سیاست‌های کلان ضرورت لحظه است.

 

برنامه‌ریزی متمرکز
برنامه‌ریزی متمرکز عمدتاَ از آغاز قرن بیستم در اروپا، امریکا، شوروی سابق، ژاپن آغاز شد و سپس به دیگر کشورهای جهان سرایت کرد. منسجم ترین و نیز نقدشده ترین برنامه‌های متمرکز متعلق به امریکا و شوروی سابق بود که الگوی تقلید کشورهای آسیا و افریقا و امریکای لاتین قرار گرفت. در ایالات متحده، قانون تشکیل اداره اصلاح اراضی Reclamation Act در 1902 برای اجرای برنامه‌های متمرکز عمران و مدیریت آب به تصویب رسید و این اداره (USBR)، در 1918 ساخت سد هوور برای مهار آب کلرادو را پیشنهاد کرد که از سوی رسته مهندسی ارتش امریکا، ACE، ساخته و در 1935 آبگیری شد. کلرادو از کوه‌های راکی سرچشمه می‌گرفت، 2330 کیلومتر طول داشت و به خلیج باجاکالیفرنیا در مکزیک می‌ریخت. برنامه‌ریزی متمرکز و ساخت 29 سد بزرگ، کلرادو را به «پرسدترین، پرمسأله ترین و پرتعارض  ترین رودخانه جهان» تبدیل کرد. نیز مراکزی مانند سازمان عمران دره تنسی (TVA) نیز از 1930 نقش فعالی در تهیه برنامه‌های توسعه با سدسازی روی رودخانه تنسی بر عهده گرفت و بیش از 30 سد در این دره ساخته شد..

 

در شوروی سابق نیز گوسپلان، همراه با برنامه انرژی و برنامه‌های 5 ساله توسعه و عمران، آغاز تصمیم‌گیری و نسخه پیچی از پایتخت برای همه مناطق گوناگون روسیه بود که از زمان انقلاب سوسیالیستی در 1919 آغاز شد. ساخت سدهای زیاد و ژرف اندیشی نشده روی دو رود سیحون (سیردریا) و جیجون (آمودریا)، بخشی از برنامه‌های متمرکزی بود که به خشکیدن دریاچه آرال بزرگترین دریاچه آب شیرین جهان انجامید و پیامدهای ناسازگاری برای جوامع بومی آن و نیز برای شرایط محیط زیستیمنطقه پدید آورد. پتریک مک کالی در کتاب «رودهای خاموش»  خود برنامه‌های متمرکز عمرانی و توسعه منابع آّب با سدسازی و انتقال را در سراسر جهان به تحلیل و ارزیابی گذاشت و اثرات محیطی و اجتماعی و اقتصادی آن را به نقد کشیده است. مهم‌ترین ویژگی برنامه‌ریزی متمرکز اینست که در پایتخت  ها، از سوی کارگزاران دولتی و خصوصی و با پشتیبانی مجلس نمایندگان نوشته می‌شود. تصمیم به این‌که چه کسی و چگونه برنامه را اجرا و بهره برداری کند در مرکز نسخه پیچی می‌شود. مردم بومی کمتر از ویژگی‌های برنامه و به‌ویژه اثرات و پیامدهای حقیقی اجتماعی، محیط زیستی و اقتصادی آن آگاه می‌شوند و کمابیش جز در اثرات و پیامدهای گاه بسیار ناسازگار برنامه که به کاهش تولید و درآمدشان یا از دست رفتن منابع موروثی شان می‌انجامد، نقشی در آن ندارند.
برنامه‌های متمرکز تغییرات زیاد و ناسازگاری در کالبد زمین پدید آوردند و رودها و پیکره‌های آبی همچنین جنگل‌ها و سفره‌های زیرزمینی و کوهستان‌های زمین را با تخریب زیادی روبه‌رو ساختند.

 

طرح آمایش چیست؟
 آمایش از مصدر آمودن و آماده کردن، واژه  ای است که در دهه‌های 60 و 70 میلادی برای برنامه‌ریزی فضایی programme spatial یا amenagement du territoir، یا برنامه‌ریزی سرزمین territory planning یه تعبیر انگلیسی آن به‌کار گرفته شد. اتحادیه اروپا آمایش را این‌گونه تعریف کرد:
«مجموعه‌ای از برنامه‌های فضایی که بخش عمومی و دولت‌ها برای اثرگذاری بر توزیع جمعیت و فعالیت‌ها در مقیاس‌های گوناگون فضایی به‌کار می‌گیرند. آمایش سرزمین برای کاربری اراضی، شهر و شهرنشینی، منطقه بندی، ترابری، محیط زیست و نیز مسائل اقتصادی-اجتماعی در مقیاس محلی، منطقه  ای، ملی و بین المللی برنامه‌ریزی می‌کند.»

 

در جایی دیگر گفته شده که «آمايش سرزمين مجموعه عملياتي است كه بخش خصوصي يا بخش عمومي به منظور مهيٌا ساختن پهنه‌ي يك سرزمين براي زندگي بهتر انجام می‌دهند» . طراحان الگوی کشت آمایش سرزمین که در گزارش‌های تدوین شده آمایش از دهه 60 از سوی وزارت جهاد کشاورزی منتشر شد، گونه‌ای نگاه بوم‌شناختی به برنامه‌های توسعه را پی ریزی کرد که البته در جای خود روشی مناسب‌تر از نگرش‌های مکانیکی صرف پیش از آن به‌شمار می‌رفت.

 

اگر چه معنا و مفهوم بالا دارای اعتبار کافی و مقبول می‌تواند باشد، اما نگاهی به دست‌آوردها نشان داد که کره زمین همچنان با شتاب افزایش یابنده بخش بزرگی از بوم‌سامانه‌های مهم و حیاتی‌اش را از در 50-40 سال گذشته از دست داد. این نیست مگر از بابت توسعه و عمران ژرف‌اندیشی نشده و نسنجیده که آمایش هم درمان آن نشد. سیر دانش «فن محور» و ناآشنا با جامع‌نگری در قرن بیستم زیست‌بوم‌های کره زمین را به نابودی کشانید و آینده ناروشنی برای موجودات زنده روی کره زمین رقم زد. آن‌چه که در تعریف بالا عملیات بخش خصوصی و عمومی برای زندگی بهتر انسان‌ها نامیده شده، از دهه 1960 در دانشگاه واشینگتون امریکا به نقد کشیده شد و محمد تقی فرور آن‌ها را «فن‌آوری‌های نسنجیده»  خواند. در اسناد همایش استکهلم، در سند 21 همایش ریو دو ژانیرو 1992، در اسناد همایش‌های 2002 ژوهانسبورگ و 2012 ریو، از حفظ زیست‌بوم‌ها و بوم‌سامانه‌های کره زمین به تصمیم و اراده خبرگان بومی مناطق سخن گفته شد و نه به تصمیم کارگزاران دولتی پایتخت‌نشین. چرا در اسناد این همایش  ها برنامه‌های نسخه پیچی شده در پایتخت‌ها ناسازگار و مردود شمرده شده است؟ چرا حفظ حیات و جلوگیری از تخریب بوم‌سامانه‌های آن نه به برنامه‌ریزان و مهندسان حامل فن‌آوری نسنجیده بخش دولتی و خصوصی که به جوامع بومی سپرده شد؟ چرا توان‌مندسازی جوامع بومی و احیای روش‌های بومی تصمیم‌گیری، در دستور کار برنامه توسعه و محیط زیست سازمان ملل قرار گرفت؟ چرا توقف نسخه پیچی از پایتخت‌ها به ضرورت نجات کره زمین از فاجعه نابودی و نجات نسل انسان بدل شد؟

 

پیشینه طرح آمایش در ایران
طرح آمایش در ایران نزدیک به 50 سال عمر دارد. در سال 1345 گزارشی درباره افزایش جمعیت تهران و نکاتی پیرامون عمران کشور منتشر شد. در 1351 شرکتی فرانسوی ـ ایرانی گزارشی کوتاه به نام بهره‌وری سرزمین تهیه کرد که مبانی آمایش سرزمین را در آن مطرح کرده بود. در ۱۳۵۳تهیه طرح جامع سرزمین به وزارت مسکن و شهرسازی سپرده شد و مرکز مطالعات و تحقیقات بهره‌وری از سرزمین با مشارکت وزارت مسکن و شهرسازی و وزارت کشاورزی و منابع طبیعی تشکیل گردید. این مرکز در ۱۳۵۴ قرارداد تهیه طرح آمایش سرزمین را به ستیران واگذار کرد و نتایج آن با نام طرح پایه آمایش سرزمین در ۱۳۵۵ش انتشار یافت. دراین برنامه، ایران به 13 منطقه تقسیم شد (آن زمان تقسیمات کشوری کمابیش همین شمار استان و فرمانداری‌کل داشت) و در برنامه ششم پهلوی دوم سند بالادستی تلقی شد تا از 1356 به اجرا گذاشته شود. وقوع انقلاب اسلامی و جنگ، تغییراتی در حکم‌رانی سیاسی کشور پدید آورد؛ اما الگوی توسعه، به روال گذشته برجای ماند. وزارت‌خانه‌ها برنامه‌های خود را با اندک تغییرات روبنایی ادامه دادند. کلیات طرح آمایش در سال 1363 در هیأت دولت تصویب و به راهبرد توسعه کشور تبدیل شد. این کلیات مبانی کاربری اراضی و توسعه کشاورزی را به مثابه سندی بالادستی ارائه داد و در سال 1368 نیز وزارت مسکن و شهرسازی طرح کالبدی ملی منطقه‌ای را به شرکتی ایرانی سپرد و نتایج آن در 1369 منتشر شد. در 1371 وظیفه تهیه طرح آمایش به سازمان برنامه و طرح کالبدی به وزارت مسکن شپرده شد. در 1372 سند آمایش در برنامه دوم توسعه به تصویب شورای اقتصاد رسید. در 1375 طرح کالبدی به تصویب رسید و از 1376 مطالعات آمایش سرزمین در سازمان برنامه آغاز شد که جمع بندی آن در 1379 به هیأت دولت ارائه گردید. در 1382 سیاست‌های کلی 52 بندی برنامه چهارم که آمایش سرزمین بند 19 آن بود ابلاغ شد. در 1383 ضوابط ملی آمایش سرزمین از سوی هیأت وزیران تصویب شد. در 1384 مرکز ملی آمایش سرزمین در معاونت اموز اقتصادی سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی آغاز به کار کرد.
می‌بینیم به‌عکسِ آنچه وانمود می شود که گویا ما سند بالادستی به نام آمایش سرزمین نداریم، دهه‌هاست که چه پیش از انقلاب اسلامی و چه در کنار و بالادست 11 دولت پس از انقلاب اسلامی، آمایش حضور داشته و مبالغ هزینه شده برای آن کم نبوده است. شاید بگویید احتمال دارد به آن بهای لازم داده نشده، یا بگویید برنامه آمایش با دیگر برنامه‌های متمرکز متفاوت است. ما در ادامه از چشم‌اندازهای گوناگون به بررسی این احتمالات و ارزیابی کلی دست‌آوردها خواهیم پرداخت. به‌گونه‌ای شاید بتوان گفت می‌خواهیم از برهان خلف کمک بگیریم.

 

 دست‌آورد دهه ها برنامه‌ریزی متمرکز
1-    پیدایش کلان‌شهرهای آلوده، پرازدحام، سامان‌ناپذیر و پرمعضلی که با بحران بزرگ بی‌آبی رودررویند شاید مهم‌ترین دست‌آورد و مهم‌ترین معضل بزرگ برنامه‌ریزی متمرکز باشد. نگاهی به وضعیت سدسازی و مدیریت سازه‌ای آّب در کشور که مقصر اصلی تمرکز بیش از اندازه جمعیت و پیدایش کلان‌شهرهای پرمسأله بوده نشان می  دهد که بسیار از سدهای تغذیه کننده کلان‌شهرها در سایه مصرف بی رویه و مغایر با محدودیت‌های این سرزمین خشک، اینک به‌شدت کم آب شده  ا  ند. سفره  های زیرزمینی نیز با افت بحرانی یا آلودگی شدید روبه‌رو است. در این‌همه اسناد ارائه شده در طرح  های کالبدی- آمایشی آیا به این جنبه  های بسیار خطرناک کلان‌شهرسازی اشاره شده است؟ اگر شده چرا کار به اینجا رسید. اگر نشده پس فرصت سوزی دوباره چرا؟ اگر گفته شد و گوش داده نشد باز ماهیت ناکارآمد این‌گونه برنامه‌ریزی را نشان می‌دهد چون تصمیم‌گیران و مجریان در پی کسب و کاری دیگرند و به پایداری و تناسب بوم‌شناختی و تداوم نسل‌های نمی‌توانند بیندیشند. ما ناگزیر از تغییر اساسی سیاست‌گذاری‌های کلان – سیاست‌گذاری‌های توسعه پایدار شهری- هستیم.

 

2-    معماری کلان‌شهرها با تخریب شدید رودها، دره  ها و جنگل‌ها گسترش یافت. صدای استادانی چون گرامی‌یاد محمد امین میرفندرسکی رئیس اسبق دانشکده معماری دانشگاه تهران و بسیاری دیگر اندیش‌مندان معتقد به حفظ هویت ملی معماری شهرسازی ناشنیده ماند. گسترش معماری شهرسازی نابومی ناسازگار با اقلیم و تقلیدی به جای معماری شهرسازی بومی پرآوازه ایرانی، باخت بزرگی بود دست‌آورد برنامه‌های متمرکز نسخه پیچی شده کارگزاران دولتی یا خصوصی دستگاه حجیم حکم‌رانی بیش از حد. تخریب هولناک زیست‌بوم و منظر و سیمای سرزمین در هیاهوی منافع گسترده ساخت و سازهای بی هویت، گسترشی ناهنجار یافت. تا چه زمان می‌خواهیم شاهد خاموش آمد و رفت جناح‌های سیاسی بمانیم و برای تغییر پایدار سیاست‌گذاری‌های کلان معماری شهرها و روستاها دست به‌کاری واقعی نزنیم؟

 

3-    دریاچه ارومیه خشکیده و منطقه با معضل بزرگی روبه‌رو است. غبار نمک برخاسته از بستر خشکیده دریاچه، کشت‌زارها و باغ‌ها را از میان می‌برد. ابتلا به بیماری‌های خطرناک و سرطان تا میزان بسیار زیادی افزایش می‌یابد. صنایع منطقه با خطر تعطیلی روبه‌رو است. هشدار به خشکیدن دریاچه و اخطار به توقف سدسازی بی‌رویه از سوی خبرگان دفتر فنی آب وزارت نیرو در دهه 70 ناشنیده ماند؛ از طرح آمایش هم صدایی برنخاست. سوای انگشت شمار خبرگان چون گرامی یاد کامبیز بهرام سلطانی که در دهه 80 وضعیت خطرناک دریاچه را هشدار داد، کدام یک از برنامه‌نویسان یا آمایش‌گران یا.. با صراحت اظهار نظر کردند؟ در سند بالادستی چهل ساله آمایشی کشور آیا ساخت 56 سد برای این حوضه پیش بینی شده بود؟ اگر خیر پس چرا آمایش‌گران با مصلحت اندیشی سکوت کردند؟ حالا طرح آمایش را دوباره بنویسیم که چه بشود؟ اگر برنامه‌نویسان و آمایش‌گران با ساخت 56 سد در این حوضه کوچک موافق بودند وای بر ما که بازآزمودن آزموده را توصیه می‌کنیم. باید دست به کار مهم‌تری بزنیم.

 

4-    به طرح‌های بالادستی و بیگانه با بوم‌شناسی کارگزاران پایتخت‌نشین که برای دریاچه ارومیه نسخه پیچی می‌شود نگاهی بیندازیم تا ببینیم نظرات تمرکززده دیوانیان و دانشگاهیان در این برنامه‌ها چقدر با توسعه پایدار مغایر است. چقدر برنامه‌ها به نخوت مدارک کاغذی آغشته اند و چگونه مردمی که قرن‌ها بومی دریاچه بودند از تصمیم‌گیری کنار گذاشته شده اند. فرصت سوزی و... در این برنامه‌ها موج می‌زند. مردم بومی و کشاورزان مولد منطقه با زورگویی و اعمال زور سه قوه‌ای سلامت و داروندارشان در خطر است. کارگروه پس از بیستگانه اواخر سال گذشته که با نقد خبرگان و حتی نقد وزیر نیرو برای نخستین بار روبه‌رو شد، راهکارهای دهگانه‌ای در تیرماه 93 مصوب کرد. دهگانه راهکارهایی ارائه می‌دهد که مانند همه 50 سال گذشته نشان‌دهنده بی توجهی به لزوم اصلاح حکم‌رانی بد بیگانه با توسعه پایدار است. دهگانه ثابت کرد باید سیاست‌گذاری‌های کلان را تغییر اساسی داد. دهگانه نشان داد حکم‌رانی بد با گرایش برنامه‌ریزی متمرکز به یمن لابی ساخت و ساز و نیز به پشتوانه تکثیر مکانیکی دانش  هواداران قدرتمندی در سه قوه دارد. اینک ارزیابی دهگانه نسخه پیچی شده کارگزاران مرکزنشین:
4-1-    ساخت کانال 4 کیلومتری سیمینه رود به زرینه رود برای جمع آوری آب‌های سد شهید مدنی و تخصیص آب آن تا اطلاع ثانوی به دریاچه به‌جای کشاورزی و رها سازی بخشی از این آب در نزدیک دریاچه در شوره‌زارها و احداث کانالی برای جمع آوری این آب‌ها... وخامت داستان ارومیه کجا و کانال اتصال سیمینه رود به زرینه رود کجا؟ باور می‌کنیدکه این کار ارومیه را نجات می‌دهد؟

 

4-2-    دومین مصوبه شناسایی کانون‌های تولید ریزگرد و تثبیت 6 کانون فعال تولید ریزگرد در منطقه با استفاده از روش‌های مختلف بیولوژیکی و کاشت گیاه است تا در ماه‌های آینده گرد و غبار و نمک تولید نکنند و به محیط زیست آسیب وارد نشود. همه می‌دانیم که این راهکار سبب احیای ارومیه نمی‌شود. همه می‌دانیم تا دریاچه احیا نشود کانون‌های ریزگرد بستر خشکیده آن از میان نخواهد رفت. چرا به‌جای آسیب شناسی و بازکردن طناب دار از گردن قربانی، فرصت سوزی می‌کنیم. وظیفه ما احیای ارومیه است نه شناسایی کانون‌های ریزگرد که در سطح بستر خشکیده دریاچه پراکنده است. اگر هم کار موقتی در این زمینه لازم باشد بهترین انجام دهنده آن شهرداری‌ها یا سازمان محیط زیست استانی با بسیج نیروهای مردمی و مشارکت سمن‌ها و کمک مردم محلی است. کارگروه لازم است علت اصلی خشکیدن را آسیب شناسی کند و آن‌ها را از میان بردارد، نه این‌که در شوره زار گیاه بکارد.

 
4-3-    سومین مصوبه مطالعه و اجرای برنامه حفاظت اکولوژیکی پارک ملی دریاچه با اولویت قسمت جنوبی است، تا زیستگاه جدید گیاهی و جانوری ایجاد شود.. می‌دانیم که حفاظت اکولوژیکی دریاچه به احیای آن و بازگشت آب در آن وابسته است بنابراین باید برای بازگشت آّب کار کنیم و گرنه برنامه حفاظت ناکارآمد خواهد ماند. وظیفه کارگروه نجات ارومیه است و پس آن به هیچیک از این ریز برنامه‌ها نیازی نخواهد بود. اگر ارومیه را نجات دهیم پارک ملی هم به‌خودی خود حفاظت می‌شود. تغییر اساسی در سیاست‌گذاری‌ها اهمیت زیادی دارد.

 

4-4-    مطالعه درباره اثرات بهداشتی، اجتماعی و محیط زیستی ناشی از خشک شدن بخشی از دریاچه ارومیه تا زمان احیای آن و همچنین اجرای برنامه پیش‌گیری کاهش ریسک اثرات محتمل هم از دیگر مصوبات دهگانه کارگروه است. بازهم یعنی طناب دار را نادیده بگیریم و اثرات بهداشتی و محیط زیستی و اجتماعی خشکیدن دریاچه را مطالعه کنیم.

 

4-5-    برنامه اشتغال و معیشت جایگزین در منطقه تا از بخش کشاورزی به بخشی که مشکلات محیط زیستی ندارند تبدیل شود یعنی چه؟ آیا این کار درباچه را احبا خواهد کرد؟

 

4-6-    انجام مطالعات امکان سنجی استفاده از فن‌آوری‌های نوین برای بخش پایش و کاهش تبخیر از دیگر مصوبات اخیر است که به نجات دریاچه مربوط نیست. این طرح که جزئیاتش در جای دیگری  تحلیل شده در باز گردانی آب به درباچه کاملاً ناتوان است.

 
4-7-    ایجاد یک مرکز آینده پژوهی در دریاچه ارومیه توسط سازمان حفاظت محیط زیست از دیگر مصوبات اخیر کارگروه است. دست کم 20 سال برای این‌کار دیر است و البته دریاچه را هم نجات نخواهد داد چون دریاچه به بیابان بزرگی بدل شده است و ما به‌جای راهکار اصلی به حاشیه مشغولیم.

 

4-8-    بحث دیگر انجام عملیات آبخیزداری به‌منظور افزایش حجم آب ورودی به دریاچه است که بر این اساس قرار شده در محل‌هایی که انجام عملیات آبخیزداری موجب افزایش ورودی آب به دریاچه می‌شود انجام گیرد. اگر معنای آبخیزداری همان ساخت و سازهایی باشد که وزارت‌خانه‌های نیرو و کشاورزی انجام داده اند که بازهم فرصت سوزی کامل است. اما اگر به شعار بسنده نیست و راهکار شبیه به طرح گربایگان مراد نظر است چرا صریح گفته نمی‌شود. چرا از خبرگانی چون استاد کوثر  دعوت نشده راهکارهای درست و علمی خود را در کارگروه ساری و جاری کنند؟ شاید هم قرار است دستگاه‌های مقصر در خشکیدن ارومیه باز هم به ساخت و ساز بپردازند.

 

4-9-    مصوبه دیگر ایجاد هماهنگی با قوه قضاییه برای تسریع اجرای قانون تعیین تکلیف چاه‌های غیرمجاز بر آب‌های سطحی است. یعنی کارگروه به جای نقد علمی و آسیب‌شناسی عملکرد وزارت‌خانه‌های نیرو و جهاد کشاورزی و تلاش برای تحقق مدیریت یکپارچه آب، از قوه قضائیه خواسته تا به‌جای بررسی کارکرد نادرست و خدشه آمیز دستگاه‌های دیوانی و مجلسی، و به‌جای وزارت سدسازی و مدیریت غلط منابع آب، مردم و چاه‌هایشان را مقصر خشکیدن ارومیه معرفی کند. دریاچه‌ای به آن عظمت ممکن نیست در اثر چاه‌کنی کشاورزان بخشکد بلکه سدهای غول پیکر جلوی میلیاردها مترمکعب آب ورودی به دریاچه را گرفته اند.

 

4-10-    مصوبه دیگر این‌که آب جابه‌جا شده در طرح انتقال آب ارس به ارومیه بر اساس پروتکل بین کشورهای منطقه برای نجات دریاچه انجام شود! و طرح در حال اجرا تسریع شود تا در سال 1396 به بهره برداری برسد. ظاهراً گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. هر چه گفته شود انتقال آب غلط و برای نجات دریاچه بی‌فایده است در دانش مکانیکی شرکت‌های دولتی و خصوصی منتفع در ساخت و ساز بی اثر است. تنها تغییر در سیاست‌گذاری‌های کلان خواهد توانست حکم‌رانی بد و نادرست بر منابع طبیهی را اصلاح کند.

 

نجات ارومیه با انتقال آب ناممکن است و برنامه‌های آمایشی و غیر آمایشی نسخه پیچی شده در پایتخت بیشتر با سود شرکت‌ها هماهنگ است تا با نجات دریاچه و با منافع مردم منطقه و با منافع ملی. 15 سال پیش در دفتر فنی آب پیش بینی شد دریاچه می‌خشکد باور نکردید. امروز می‌گوییم که فرصت سوزی دهشتناکی دارد رخ می‌دهد که 15-10 سال دیگر نتیجه بسیار تلخ آن از دست دادن همیشگی ارومیه است. لازم است سیاست‌گذاری‌های کلان کشور در راستای امنیت غذایی و امنیت ملی کشور تغییر یابد.

 

5-    خشکیدن دریاچه‌های سه گانه پارک ملی بختگان با سدسازی‌های پرمسأله مانند سدهای روی رود کر و سد سیوند و... علی‌رغم اعتراض زیاد سازمان‌های مردم نهاد، نام و امضای برنامه نویسان و آمایشگران معترض را همراه نداشت. معضل بزرگ فارس خشکیدن رودها و دریاچه‌ها به تنهایی نیست که سفره‌های زیرزمینی آن نیز با بحران شدید و خطر فروچاله‌ها و خطر تخریب پارسه تخت جمشید و... روبه‌رو است. طرح آمایش حالا چکار می‌تواند بکند؟ چرا استادانی چون آهنگ کوثر و طرح ارزش‌مند حفاظت از آبخیزها با روش سازگار با بوم و اقلیم گربایگان نادیده ماندند؟ طرح آبخوان‌داری دکتر کوثر از سوی یونسکو، سازمان خواروبار جهانی فائو، و برنامه عمران سازمان ملل تقدیر شد اما با دیوار بتنی سکوت وزارت نیرو روبه‌رو شد. خشکاندن رودها و پیکره  های آبی کشور با سدسازی علی‌رغم سند بالادستی و طرح آمایش و.. ادامه یافت.

 

6-    کارون بزرگ‌ترین و پرآب‌ترین رود کشور که تا اهواز قابل کشتی‌رانی بود، می‌توان گفت خشکیده است و باریکه آبی آلوده و شور از میانش می    گذرد. ده‌ها تونل انتقال آب از سرشاخه‌های دز و کارون به اصفهان و یزد و قم و کاشان و ... و نیز ساخت بیش از 30 سد در این حوضه را آیا آمایش‌گران دیدند و تایید کردند؟ یا اگر تایید نکردند پس چرا کار را به رسانه  ها و روزنامه  ها نکشاندند و سکوت کردند؟ طرح آمایش آیا هیچ نظری درباره سد گتوند نداشت؟ اگر داشت چرا تلاش نکرد آن‌را منتشر کند. چرا انتظار دارید مردم قصه تکراری آمایش سرزمین یا برنامه جامع آب و... را که مسبب بحران کنونی آب در کشورند را بازهم گوش کنند. برنامه نویسان آمایشی و غیر آمایشی همانند دیوانیان و مجلسیان سه قوه اعتراضی به خشکیدن کارون کردند؟ هیچ گوش شنوایی برای اعتراض مردمی که حق‌آبه شان از بالادست برداشت می‌شد داشتند؟ مردمی که در مخزن سدها همه هستی و حیات خود را از دست می‌دادند در میان برنامه نویسان آمایشی و غیرآمایشی دیوانی هم‌دردی پیدا نکردند.

 

7-    خشکیدن شادگان و تخریب نخلستان‌های جنوب جلگه خوزستان در سایه مدیریت و حکم‌رانی نادرست بر منابع آّب را آیا آمایش‌گران دیدند و سکوت کردند یا ندیدند و برنامه‌هایشان را ادامه دادند؟ بیش از 8 سد بزرگ در حوضه کوچک جراحی ساخته شد. برنامه‌ریزان و آمایش‌گران که خود طرح این سدها را تصویب کرده بودند مقاله‌ای و سخنی در این زمینه ننوشتند. جلگه خوزستان و تالاب‌ها و رودها و نخلستان‌های آن آماج حملات تخریبی برنامه‌های نسخه پیچی شده متمرکز بود.

 

8-    تخریب بیش از 80 درصد تالاب انزلی در سایه ساخت سد بی‌فایده سفیدرود را آمایش‌گران در دهه 50 دیدند و دم نزدند تا سدسازی ادامه یابد؟ یا به اشتباه فکر کردند که 188 هزار هکتار زمین برنجکاری در اثر ساخت این سد بر اراضی کشاورزی افزوده شده است؟ آیا نمی‌دانستند که شیوه گردآوری باران در آبخیزهای شمال البرز به خوبی و به‌گونه محلی و با مدیریت کارآمد بومی برای شالیزارها و باغ‌ها آب تامین می‌کند؟ چه چیز ممکن است برنامه‌ریزان را این‌همه در محاق بی‌خبری بگذارد؟

 

9-    بیش از 150 سد در حوضه‌های آبخیز دریای آبسکون یا خزر با نام توسعه کشاورزی ساخته شد و آمایش‌گران مانند دیگر نسخه پیچان و برنامه‌نویسان پایتخت، کوچک‌ترین اعتراضی نکردند که این اراضی توسعه یافته که مدیریت آب ادعا می‌کند کجاست؟ مقایسه عکس‌های هوایی و ماهواره‌ای نشان می‌دهد که اراضی پائین دست همه این سدها بدون سدسازی هم شالی‌کاری و باغ بودند و به سد اصلاً نیازی نبود. چرا آمایش‌گران دست کم کوچک‌ترین تلاشی برای شنیدن مسائل پیجیده سدزدگان لفور (البرز)، یا سدزدگان تجن مازندران انجام ندادند. حتی برخی روزنامه  ها به سرنوشت سیاه این مردم اشاره کردند و ناله از دیوار درآمد و از برنامه‌نویسان آمایش و غیر آمایش که امروز خواستار حقوق تخصصی  شان هستند صدای اعتراضی برنخاست.

 

10-    خشکیدن تالاب گاوخونی و زاینده رود پس از ساخت سد زاینده رود را برنامه‌نویسان نسخه پیچ مرکز دیدند و نیندیشیدند که در یک حوضه کوجک ساخت سد بسیار بزرگ 1.2 میلیارد مترمکعبی زاینده رود می‌تواند به خشکیدن تالاب و حذف حق‌آبه کشاورزان پائین دست و متروکه شدن شهرهای تاریخی مانند ورزنه با پیشینه از هزاره سوم بیانجامد. پس از زاینده رود 5 سد دیگر هم در حوضه ساخته شد و صدا از برنامه آمایش درنیامد. طرح کالبدی هم دست در دست آمایش اصفهان را کلان‌شهر کرد و شهرهای اقماری ناپایدار و نامولد را در منطقه‌ای کم آب ساخت و گسترش داد تا از مدیریت آب کشور عقب نمانده باشد.

 

11-    کلان‌شهر مشهد با معضل بزرگ تهی شدن منابع آب سطحی و زیرزمینی دست و پنجه نرم می‌کند و بساز بفروش‌ها پیاپی بر حجم تبلیغ برای پدیده‌های ساخت و ساز، که از پرمعضل‌ترین ساخت و سازهای ناپایدار مغایر با موازین توسعه پایدار هستند، می‌افزایند. رسانه ملی هم پول تبلیغش را می‌گیرد و شمار مردمی که با اعتماد به رسانه در این ساخت و سازهای ناپایدار مشارکت می‌کنند افزایش می‌یابد. چرا طرح کالبدی یا نویسندگانش اعتراض نکردند؟ یا اعتراض کردند و کارساز نبود؟ نتیجه در هر دو صورت یکی است و تغییر سیاست‌گذاری‌های کلان را ضروری می‌سازد.

 

12-    بخش‌های بزرگی از جنگل هیرکان ایران در سایه سدسازی، راه‌سازی و ویلاسازی، از میان رفته است و شاید چند میلیون هکتار دیگر از این موزه طبیعی جهان با قدمت عهد ژوراسیک بیشتر باقی نمانده باشد. برنامه آمایش برای حفاظت از جنگل‌ها کدام برنامه را ارائه کرد. کدام برنامه را توانست حذف کند؟ به یمن اعتراض سازمان  های مردم نهاد (سمن  ها)، گاه فریاد اعتراضی برای حفظ این میراث طبیعی کشور شنیده شد اما برنامه‌نویسان آمایشی و غیرآمایشی شغل دیوانی/مجلسی دارند و مصلحت اندیشی آنان را از اعتراض معاف می‌دارد. می‌بینیم که تغییر سیاست‌گذاری‌های کلان ضرورت دارد.

 

13-    اما وضعیت ترابری در کشور نیز بهتر از سایر زمینه  های مرتبط با آمایش نیست. به جای گسترش راه‌آهن، پول بسیار زیادی در میان‌گذر ارومیه و کنار گذر انزلی و در راه تهران شمال و دیگر بزرگراه‌های درون شهری و برون شهری و بزرگراه‌های چند طبقه هزینه شد. در حالی‌که راه‌آهن هم با حفاظت محیط زیست سازگارتر بود هم برای مردم اقتصادی‌تر، و هم هزینه آن برای دستگاه عمومی کمتر می‌شد. در همه این چهل سال طرح آمایش نتوانست ایران را مانند اروپا یا دست کم مانند هند و پاکستان به شبکه سراسری راه‌آهن تا روستاها مجهز کند.

 

14-    برنامه‌ریزی از پایتخت هر نامی داشته باشد نسخه پیچی برای مردمی است که از قرن‌ها پیش رفتار بوم‌شناختی درستی با زیستگاه و بوم‌سامانه پیرامون خود داشتند. حکم‌رانی بد گروهی مجهز به دانش مکانیکی و بیگانه با جامع نگری را در قالب سه قوه دیوانی بر سرنوشت مردم و بر حکمت ژرف اندیشانه آنان حاکم ساخت. از آن زمان کلان‌شهرها و مصائبشان  به جای باغ‌شهرهای کم مسأله و سازگار با بوم‌شناخت مناطق ایران نشستند. از آن زمان بود که مدیریت نابومی منابع آب  به جای مدیریت بومی درخشان آب ایران نشست و همه رودها و تالاب‌ها و دریاچه‌های کشور را خشکاند و مصائب زیادی برای جامعه مولد خوراک کشور و برای توسعه روستایی پدید آورد. به یمن چهل سال طرح آمایش سرزمین، روسناهای کشور از جمعیت خالی شده اند. کشاورزی ما با بحران روبه‌رو است و امنیت غذایی، که از مهم‌ترین مؤلفه‌های امنیت ملی و توسعه پایدار است، در خطری بزرگ افتاده و با نگاه کاسب‌کارانه‌ی مزیت اقتصادی! تمسخر می‌شود. می‌بینیم تغییر سیاست‌گذاری‌های کلان چه اندازه مهم و ضروری است.

 

15-     سرانجام آیا تخریب‌ها نتیجه نسخه پیچی آمایشی است یا آن‌که آمایش‌گران اگر هم با این تخریبها مخالف بودند نتوانستند یا نخو استند برای توقف آن کاری کنند؟ در چهل ساله گذشته طرح آمایش جز تایید وضعیت و یا سکوت در برابر آن کاری نکرد پس مردم چگونه امیدوار باشند که در شرایط بحرانی کنونی از متخصصان مصلحت اندیش کاری برآید.

 
آمایش: گونه دیگری از برنامه‌های دیوانی نسخه پیچی شده از مرکز

برخی‌ها به گونه‌ای برخورد می‌کنند که گویی برنامه آمایش سرزمین با دیگر برنامه‌های 4 و 5 و 6 و 20 ساله و طرح جامع فرق اساسی دارد. اما در حقیقت چنین نیست. نتایج را داریم به چشم می‌بینیم. برنامه  های نسخه پیچی شده از مرکز کم‌تر قرابت و آشنایی با بوم‌شناسی و ویژگی‌های بومی سرزمین دارند. برنامه آمایش هم باید با همکاری همان تهیه کنندگان برنامه‌های گذشته نوشته شود.

 

امروزه پیامدهای برنامه‌های نسخه پیچی شده در مدیریت متمرکز آب و شهرسازی کشور و ناسازگاری آن با ویژگی‌های سرزمین را در سراسر کشو شاهدیم. کمتر کسی است نداند ساخت بیش از 600 سد همه رودها و تالاب‌ها و دریاچه‌های کشور را خشکانده و بحران آب ناشی از تصمیم‌گیری‌های نادرست کارگزاران و دیوان‌سالاران در سه قوه، چه تهدید بزرگی برای امنیت غذایی و امنیت اجتماعی و امنیت ملی کشور بشمار می‌رود.  امروز کمتر کسی است که نداند بیش از 200 دشت کشور با افت شدید سفره زیرزمینی و افت سطح زمین روبه‌رو است. اینها همه پیامدهای 6 دهه برنامه توسعه تقلیدی ناسازگار با بوم یا همان توسعه بشیوه نابومی است که پس از 3 دهه ناشنیده گذاشتن نظرات مخالف با سدسازی، بالاخره روشن شد چه بلایی بر سر منابع آب کشور درآمده است. امروز دیگر بسیار دیر است اگر قرار باشد دوباره طرح آمایش نوشته شود بازهم کسانی که حرف‌های درستی مانند این‌که نباید در این سرزمین خشک سد ساخت یا نباید در نقاط خشک کارخانه فولاد ساخت، می‌زدند ناشنیده خواهند ماند چون از پس کارگزاران جانب‌دار برنخواهند آمد. آیا باز آزمودن آزموده خطا نیست؟

 

تخصصی بنام آمایش
بلایی که امروز بر سر رودها و پیکره‌های آبی این سرزمین درامده بلایی آسمانی نیست. کارشناسان برنامه آمایش سکوت کردند تا مهندسان و کارگزاران دستگاه‌های دولتی و خصوصی و مجلسی این بلا را بر سر ممکت درآورند. حقیقت این است که برنامه‌ای که از مرکز نسخه پیچی و اجرا شود ذاتاً و ماهیتاً جانب‌دارانه است چه نامش برنامه 4 ساله یا 6 ساله باشد چه نامش طرح آمایش. علم کارگزار دیوانی بیشتر معطوف به خود و جانب‌دار است تا معطوف به منافع ملی. بقول سنایی
علم کز تو، ترا بنستاند        جهل از آن علم به بود بسیار
دانش به سبب رشته‌ای شدن و جزء نگری از جامع نگری عاجز می  ماند. مدارک کاغذی ما را به نخوتی مخرب و خطرناک دچار می  کند تا جایی که یادمان می  رود دانشمان ناقص است. به قول مولوی
دانش ناقص نداند فرق را        لاجرم خورشید داند برق را
اگر دانشمان را هم به حکمت فرانگر و جامع نگر بیاراییم باز هم برنامه‌ریزان خوبی نمی‌توانیم باشیم چراکه از دور دستی بر آتش داریم. مدارک دانشگاهی به معنی درک درست زیست‌بوم و بوم‌شناسی نیست. پس نتیجه برنامه‌های ما بازهم ادامه همان وضعیت گذشته و تخریب زیست‌بوم خواهد بود. بازهم ما در پایتخت و مرکز تصمیم می‌گیریم بی آنکه از بوم‌شناسی کاملا پیچیده و متنوع این سرزمین درک عمیق داشته باشیم. می‌گویید این گونه نیست؟ پای اسناد طرح مخرب و بیفایده میانگذر دریاچه ارومیه را چه کسانی امضا کرده اند؟

 

پای اسناد 600 سد مخرب و ناسازگار با زیست‌بوم ایران را چه کسانی امضا کرده اند؟ مگر بسیاری از سدها امضای کارشناسان و استادان محیط زیست را یدک نمی‌کشد؟ امضای برنامه‌ریزان اجتماعی و اقتصادی و زمین شناسی و هواشناسی و آب‌شناسی و.... را ندارد؟

 

پای اسناد بزرگ‌راه تهران شمال را چه کسانی امضا کرده اند؟ مهندسان و برنامه‌ریزان پایتخت‌نشین و یاران دیوانی و مجلسی و دانشگاهی آن‌ها...
پای نقشه راه یا به قول شما سند آمایش بالادست کشور را چه کسی امضا خواهد کرد؟ نگاهی بیندازید به گزارشی که به نام نقشه راه مدیریت آب کشور در زمستان گذشته به دفتر بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری ارسال شد. نام سند نقشه راه یا همین آمایش با تمرکز بر منابع آب است. سندی که هم‌سویی و هماهنگی با اسناد توسعه پایدار سرزمین ندارد و با بوم‌شناسی سرزمین بیگانه است. سندی که در آن از موضوعی کاملا مغایر با توسعه پایدار بنام تجارت آب مجازی سخن رفته است.

 

مغایرت برنامه  های متمرکز با توسعه پایدار و ضرورت تغییر در سیاست‌گذاری‌های کلان
از همایش استکهلم در 1972 به بعد، برنامه‌ریزی‌های متمرکز کارگزاران دولتی و خصوصی پایتخت‌نشین با نقد روبه‌رو و کمابیش متوقف شد. در اسناد همایش ریو دو ژانیرو 1992 بر کاهش تصدی‌گری سه قوه‌ای و توقف برنامه‌ریزی مهندسان و کارگزاران دولتی و خصوصی تاکید شده است. توان‌مندسازی جوامع بومی در این سند نقش بسیار مهمی یافت. جوامع بومی هر سرزمین هزاران سال نقاط عطف تمدن بشر را رقم زدند و خوراک بیش‌تر برای جمعیت بیش‌تر و بیش‌تر را تامین کردند و رودها و تالاب‌ها نخشکیدند. بلایی که برنامه‌ریزی جانب‌دارانه حکم‌رانی‌های حجیم در قرن بیستم بر سر کره زمین درآورد ادامه حیات روی کره زمین را با خطری بسیار بزرگ تا حد نابودی نسل بشر روبه‌رو کرده است.

 

نگویید که جوامع بومی این سدها و راه‌ها و... را خواسته اند. از آن‌جا که دهه‌های طولانی و به‌ویژه سه دهه است که کارگزاران سه قوه مروج توسعه ناپایدار با مدیریت متمرکز بوده اند، ممکن است این نگاه بر بخشی از جوامع بومی ما اثر گذاشته باشد. اما لازم است که آن اعتماد به نفس گذشته را به آنان بازگردانیم تا جوامع مولد تامین کننده امنیت غذایی کشور بتوانند به‌گونه محلی، نامتمرکز، کوچک با روش‌های تصمیم جماعتی و مشارکتی خودشان تصمیم بگیرند. دولت مرکزی تنها باید پایش‌گری و حل اختلاف کند نه تصمیم‌گیری. لازم است دستگاه  های عریض و طویل دولتی کاهش یابند و به یک سوم شمار کنونی شان برسند. آن زمان که دستگاه‌هایی به نام وزارت نیرو یا مسکن و شهرسازی نداشتیم چه شهرهای سازگار با زیست‌بوم و با معماری زیبا و باهویت‌تری داشتیم. منابع آب‌مان هم پایدار بهره‌برداری می‌شد و سطح سفره‌ها تا این اندازه خطرناک افت نکرده بود، دریاچه‌ها و رودها نخشکیده بودند و مصرف زدگی این‌گونه باورنکردنی عرض و طول زندگی ما را فرانگرفته بود.

 

چرا مردم بومی و محلی تصمیم‌گیران بهتری هستند؟
بنابر اسناد همایش ریو 1992 و تکمله  های ژوهانسبورگ 2002، و ریو 2012 آن، شیوه بهره برداری مردم بومی به سبب تجربه دراز مدت آنان پایدارتر و سازگارتر است با اقلیم و ویژگیهای بومی تا برنامه‌های دولتی که از سوی مهندسان و کارگزاران و دیوانیانی طراحی می‌شود که شناخت ملموس و حقیقی از آن ناحیه ندارند. میزان تخریب و آلوده‌سازی طبیعت در شیوه‌های بومی بسیار کم‌تر است. همچنین مردم بومی و محلی هر ناحیه با هزینه‌های بسیار کمتری از طبیعت بهره برداری می‌کردند. بهترین شیوه‌های بهره‌برداری از منابع آب در این‌کهن‌ترین تمدن آبی جهان ابداع شده و امروزه تحسین توسعه پایدار را برانگیخته است. قنات ایرانی چنان از آب زیرزمینی بهره برداری می‌کند که امکان افت سطح سفره وجود ندارد. گفتیم که قنات نشانه عقب ماندگی است. پس سدهای زیادی ساختیم که این روش پایدار را از میان ببرد و آب را در مخزن سدها به‌شدت تبخیر و از دسترس بیرون کند.

 

هزاران سال مردم در کنار ارومیه زیستند و کشت و کار کردند و این دریاچه نخشکید. خشکیدن ارومیه را به گردن اقلیم و خشک‌سالی و کشاورزان و مردم و رشد جمعیت و ... نیندازیم. نگاه کنید که دریاچه وان در فاصله کمی از ارومیه در ترکیه و نیز دریاچه سوان کمی آن‌سوتر در ارمنستان نخشکیده اند. ساخت بیش از 56 سد تصمیم‌گیری شده در طرحهای آمایش و غیرآمایش این بلا را برسر مهم‌ترین دریاچه کشور و دومین دریاچه شور جهان درآورد که از سوی کارگزاران دولتی و مجلسی و با برنامه‌های نسخه پیچی شده از پایتخت تصمیم‌گیری شده بود.

 

نزدیک به شش هزار سال پیش کشاورزی آبی در حوضه کارون آغاز شد و کارون قابل کشتی‌رانی بود تا اهواز. اما امروز با برنامه‌های متمرکز کارگزاران دولتی و خصوصی، خشکیده و این بوم‌سامانه بسیار مهم کشور کاملا تخریب شده و آب آن دیگر آشامیدنی نیست. نخلستان‌های خرمشهر و آبادان از هجوم آب شور خلیج فارس تخریب شده اند. کشاورزان و نخل‌کاران دشت خوزستان با سرنوشتی تلخ روبه‌رو شدند. لازم است بار دیگر با اجرای برنامه‌های کوچک توان‌مندسازی دوباره جوامع بومی، اعتماد به نفس آنان را بازگردانیم. لازم است به آن‌ها توجه بدهیم که برنامه‌های آنان و دانش آمیخته با حکمت آنان پیامدهای منفی و ناسازگار کم‌تری داشته است.

 

دریاچه‌های سه گانه پارک ملی بختگان با سدسازی تصمیم‌گیری شده از بالا و در سایه چهل سال طرح آمایش و غیرآمایش خشکید و بحران منابع آب در استان فارس همه چیز را تهدید می‌کند. حتی تخت جمشید و پارسه‌ای را که دو هزار و پانصد سال است از رویدادهای بسیار تلخ و توفان‌ها و حوادث طبیعی رسته و پابرجا مانده. ممکن است پارسه در اثر افت سفره‌های زیر زمینی آسیب ببیند یا حتی ویران شود.

 

در خراسان و سیستان و بلوچستان قنات‌های بارور را خشکاندیم تا سد بسازیم و بحران آب در این استان‌ها جدی است. در مشهد گسترش بی‌رویه ساختمان سازی و شهر آبی و پارک آبی و «پدیده»‌های ناسازگار را بدون هیچ‌گونه توجه به منابع محدود برنامه‌ریزی کردیم و امروز با بحرانی بزرگ روبه‌رو شده ایم. این‌ها محصول برنامه‌ریزی مهندسان و کارگزاران و سکوت آمایش‌گران است. اثرات و پیامدهای برنامه‌های متمرکز دیوانی روشن است: هدررفت سرمایه ملی، نارضایتی جوامع ارزش‌مند مولد بومی، تخریب زیست‌بوم .

 

شایسته است تغییرات بنیادی در سیاست‌گذاری‌های کلان کشور و اصلاح شیوه حکم‌رانی بیش از اندازه در دستور کار جدی و فوری قرار گیرد. مشارکت مردم مولد بومی در تعیین سرنوشت و حکم‌رانی بر منابع طبیعی لازم است بار دیگر ساری و جاری شود.

 

توسعه پایدار، بومی، محلی، کوچک و هم‌سو با ارزش‌های بوم‌شناختی و معنوی مردم هر ناحیه است. طرح آمایش و همه دیگر برنامه‌ریزی‌های تمرکزگرا و آمیخته با تصدی‌گری گسترده دولتی بیش از 50 سال است که در اسناد توسعه پایدار کنار زده شده چراکه نابودی بخش بزرگی از بوم  سامانه  های طبیعی کره زمین را رقم زده است. نابودی طبیعت کره زمین یعنی نابودی انسان، چون شبکه حیات همه انواع موجودات زنده و زیست‌بوم‌های کره زمین به‌شدت به هم گره خورده است.

 

 

دیدگاه‌ها

درود

خانم ظفرنژاد، استفاده کردم؛ دست شما درد نکند.
اما، بهتر بود به نقد راهکارهای ارایه شده توسط "ستاد احیای دریاچه ی ارومیه" کمی مشخص تر می پرداختید.