جايگاه معماري در ساختار زيباشناسي هگلي
جایگاه هنر معماری در ساختار مفهومی زیباشناسی هگلی
این کتاب، که خود مقدمهای بر درسگفتارهای مفصل هگل در زیباشناسی است، تا کنون بهدست چند نفر از هگلپژوهان ایرانی، محمود عبادیان، زیبا جبلی و ستاره معصومی ترجمه شده است. متون فلسفی، از جمله متون هگلی، دچار پیچیدگیهای مفهومی و کلامی هستند. با وجود استفاده از واژگانی که خوانندگان در زبان مادری با آن آشنایند، اما درک آنها به سختی صورت میگیرد. هگل نیز بر این دشواری آگاه بود، از این رو میکوشید در مقدمههایی، کلید واژگانی را در اختیار خوانندگان بگذارد. اما همین مقدمهها، خود به رسالهای فشرده مبدل میشدند. فرایند استدلالی هگل در این مقدمه، متنی است تو در تو، که اگر چه کوشیدهاست تا با عنوانگذاریها، آنها را سامان دهد، اما خوانندگان، گاه در دنبال کردن مطالب، قادر به یافتن آغاز هر بحث نیستند. در فایل پیوست که در نرمافزار Excel طراحی شده، کوشش بر آن است که کل فرایند استدلالی هگل در این مقدمه، به صورت نموداری درختی سامان یابد. بهطوری که خوانندگان میتوانند با دنبال کردن جهت فلشها، تداوم هر موضوع را در زنجیره استدلالی بیابند.
هر زنجیره استدلالی، مطابق با روش منطقی هگل، از سه مرحله کلیِ نهاد، برابر نهاد و همنهاد میگذرد. در نهاد، هگل به معرفی موضوع میپردازد، سپس در برابر نهاد، پرسشهایی نفی کننده پیشِ روی خوانندگان میگذارد و در پایان در همنهاد به نتیجهگیری میرسد. این روش منطقی به سادگی در متن آشکار نمیشود. اما نمودار ترسیم شده، دارای این مزیت است که این سه مرحله را در هر مبحث آشکار سازد. بنابراین، خوانندگان میتوانند با دنبال کردن افقی هر مبحث، سیر منطقی استدلال هگلی را دریابند.
اما ساختار عمودی این نمودار، معرف مباحثی است که خوانندگان را از کلیترین امور به جزییترین آنها هدایت میکند و در این مسیر، از روش تاریخی خود بهره میگیرد. نخست مفهوم امر زیبا و رابطه آن با هنر را واکاوی میکند. سپس با بررسی اسلوبهای هنری، آشکار میسازد که در طول تاریخ، هنر فرآوردهای از روح است و درپی گسترش روح، از اشکال انضمامی و مشخص به سوی اشکال انتزاعی و مجرد تحول مییابد. از این رو است که هگل، نخستین هنر را معماری میداند که وظیفهاش دخل و تصرف در طبیعت غیر آلی برونی است، بهطوری که برازنده روح شود. اما مصالح و شکلها امکان آن را ندارند که عنصر آرمانی را چونان روحیت انضمامی تحقق ببخشند. این هنر در رنجی که با مصالح دارد، میکوشد به هر حال، آن را برای خدا برازنده کند. سپس پیکرسازی در معابد و راهروهای آن، با تجسم بخشیدن به خدا، میکوشند عنصر روح را به درون معماری بکشانند. هنر نقاشی که از رنگ سود میجوید، بیش از هنرهای معماری و پیکر تراشی قادر به وحدت میان احساس و اندیشه است. بر این منوال، هنر موسیقی اگرچه هنوز از مصالح حسی همچون صدا سود میجوید، اما از ذهنیت و خاص بودگی عمیقتری آغاز میکند. در پایان، این هنر شعر است که از دیدگاه هگل، معنویترین عرضه داشت هنر رمانتیک بهشمار میآید. زیرا مصالح آن به صورت نشانه، انتزاعیترین شکل را به خود میگیرد. شعر همانا هنر عام روح است که بالقوه رها گشته و برای تحقق خود مقید به مصالح حسی برونی نیست، در عوض، صرفاً در فضا و زمان درونی عقاید و احساسات غرق میشود.
استفاده از این نمودار، خوانندگان را از خواندن متن مستغنی نمیسازد و تنها راهنمایی است برای درک بهتر این متن فلسفی.
عنوان اصلی کتاب، Philosophie der Asthetik، است. واژه استتیک در فارسی به زیباشناسی]محمود عبادیانزیبا جبلی[ ترجمه شده است. ترجمه تحت اللفظی آن فلسفه علم محسوسات، یا دانش حسگانی است. انتخاب واژه استتیک به مکتب وولف در آلمان باز میگردد و منظور از آن شناخت چگونگی بروز احساسات در زمان برخورد با آثار هنری است. نسبت به این واژهگزینی ایراداتی وارد شده، اما هگل این واژه را به دلیل علیالسویه بودن آن میپذیرد و بحث خود را آغاز میکند.
ترجمه واژه استتیک به زیباییشناسی یا زیباشناسی این اشکال را برای خواننده فارسی زبان ایجاد میکند که گویا با علم گستردهای با موضوع زیبا، زیبایی و شناخت آن سر و کار دارد. در حالی که هگل میگوید با پذیرش این واژه (استتیک و با تعریف وولف)، زیباییِ طبیعت بلافاصله کنار گذاشته و زیبایی تنها به زیبایی هنری محدود و منحصر میشود. اگرچه هگل محدوده زیبایی را شامل پدیدههای طبیعی و انسان ساخت میداند، اما از آن جا که زیبایی هنری زاده روح انسانی است، آن را بالاتر از زیبایی طبیعت میداند. مفهوم «بالاتر» اصطلاحی به کلی مبهم است، اما از دیدگاه هگل این داوری به دلیل درگیری با روح انسانی داوری درستی است. او میگوید حتی درک زیبایی طبیعت توسط روح زیباییشناس انسانی رخ میدهد و از این رو زیبا است. وانگهی، هنوز (تا زمان هگل) تمرکزی برای درک زیبایی طبیعی صورت نگرفته است تا شرحی نظاممند برای آن شکل گیرد.
اکنون و با دانش و درک کنونی انسانها، میتوان بر استدلالها و تحلیلهای هگل خرده گرفت که جریان تحول تاریخی هنر را خطیِ رو به پیشرفت در نظر گرفتهاست، که بر مردود دانستن آن شواهد بسیاری نیز در اختیار داریم. از جمله آنکه در بسیاری از جامعهها، در حالی که شعر به انتزاعیترین شکل خود دستیافته، اما آثار تمدنی، همچون هنر معماری در ابتداییترین صورت خود باقیمانده است؛ یا در کشورهایی میتوان معماری را در باشکوهترین صورت یافت، در حالیکه در ادبیات نوشتاری و از جمله در شعر، در ابتداییترین شرایط در جا میزنند. همچنین، میتوان بر بنیاد اندیشههای هگل برپایه آموزه پیشرفت نیز خرده گرفت و آن را از همهشمولی برای همه جامعهها خارج ساخت. اما صرفنظر از همه آن موارد، هگل و اندیشههایش دستآوردهایی را در اختیار حوزه اندیشه میگذارد که به هیچروی نمیتوان از آن صرف نظر کرد. از جمله آنها روششناسی دیالکتیکی، پدیدارشناسی روح و ایدهآلیسم عینی و فلسفه تاریخی است که از او به یادگار مانده است.
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 3361
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان