گزارش هشتمين شب معمار

نویسنده: 
سارا کریمی

معمارنت- هشتمین شب معمار بنیاد معماری میرمیران، در اول بهمن ماه برگزار شد. موضوع این شب از مفهوم تا معماری (گذشته تا حال) بود. در این نشست ایراد سه سخنرانی، با برگزاری پنل پرسش و پاسخ همراه بود. هر یک از سخنرانان جلسه از رویکردی متفاوت به تشریح سیر مفهوم تا معماری پرداختند.
در ابتدا امیرپویا اصغری به معرفی بنیاد معماری میرمیران و سابقه فعالیت‌های آن در زمینه نشست‌های گوناگون، مسابقه‌های معماری و برگزاری شب‌های معمار پرداخت. سپس دکتر حسین سلطان‌زاده، نخستین سخنران جلسه، سخنرانی خود را با عنوان مفهوم معماری در شاهنامه ایراد کرد. دکتر سلطان‌زاده کتاب خود با عنوان «معماری و شهرسازی به روایت شاهنامه فردوسی» را مبنا قرار داده و نمونه‎های مختلفی را در راستای یافته‎های این کتاب مطرح کرد. پژوهش مذکور که در سال 1377 منتشر شده، مفهوم میدان و ایوان و کاخ را در ابیات شاهنامه دنبال می‎کند و ابیاتی را که در توصیف سیاوش گرد آمده شاهد می‎آورد:
چو آمد بران شارستان دست آخت    دو فرسنگ بالا و پهناش ساخت
از ایوان و میدان و کاخ بلند        ز پالیز وز گلشن ارجمند
بیاراست شهری بسان بهشت        به هامون گل و سنبل و لاله کشت
بر ایوان نگارید چندی نگار        ز شاهان وز بزم وز کارزار
...
بهر گوشهای گنبدی ساخته        سرش را به ابر اندر افراخته
نشسته سراینده رامشگران        سر اندر ستاره سران سران
سیاووش گردش نهادند نام        همه شهر زان شارستان شادکام
چو پیران بیامد ز هند و ز چین    سخن رفت زان شهر با آفرین
خنیده به توران سیاووش گرد        کز اختر بنش کرده شد روز ارد
از ایوان و کاخ و ز پالیز و باغ        ز کوه و در و رود وز دشت راغ
شتاب آمدش تا ببیند که شاه        چه کرد اندران نامور جایگاه
...
سراسر همه باغ و میدان و کاخ        همی دید هرسو بنای فراخ
در نظر سلطان‌زاده گرد هم دیدن ایوان و میدان و کاخ و باغ سازی شاهانه که در دو سوی آن کوشک‎های فراخ و گنبدهای سر به آسمان سائیده تصویر می‎شود بی‎مناسبت نیست، بلکه این توصیف‌ها مشابه با میدان نقش جهان و چهارباغ در اصفهان، فضای میدان و کاخ در پاسارگاد و چند نمونۀ دیگر در دیگر شهرها است که فضاهای شهری ایران را از باستان تاکنون نشان می‎دهند.
بررسی آن چه فردوسی از فضای میدان، کاخ و باغ و آرامگاه و خانه ترسیم می‎کند و مطابقت آن با کالبدهای ساخته شده در دوره‎های مختلف تاریخی، دکتر سلطان‌زاده را به این نتیجه می‎رساند که تعریف مفاهیم معمارانه از فضاهای زندگی در ادبیات ما وجود دارد و می‎توان تداوم و تکرار این مفاهیم را در کالبدهای تاریخی به جا مانده مشاهده نمود. بنابراین به زعم ایشان مفهوم فضاهای گوناگون در تاریخ و ادبیات ما موجود است و پژوهشگران معماری باید با جستجو در این عرصه آن را بیابند و در اختیار معماران امروز قرار دهند تا طراحان بتوانند مطابق با نیازهای امروز از این ذخیرۀ غنی بهره ببرند.
کاوه خورابه، دانش آموختۀ فلسفه و پژوهشگر حوزۀ هنر و موسیقی و مدیر موسسۀ فرهنگی هنری صبا دومین سخنران جلسه بود که سخنان خود را با پخش لحظاتی از سمفونی تهران، ساختۀ شاهین فرهت آغاز کرد. خورابه با توضیح «مفهوم» در آراء متفکران زیبایی شناسی مانند شلینگ، مفهوم را نه به مثابۀ واژه محدود به صفات، بلکه به مثابۀ فرآیند درک و تاثیرپذیری در عرصۀ هنر توضیح داد. از منظر این سخنران از آن جا که معماری در حوزۀ هنر واقع می‎شود، می‎توان از فرآیند درک در این حوزه صحبت کرد و این فرآیند درک را متناظر با مفهوم در معماری و نیز مفهومی که منجر به تولید معمارانه می‎شود، دید.
پژوهشگر حوزۀ موسیقی، این فرآیند درک را در مواجهۀ با اثر موسیقی توضیح داد و از حالت‎هایی چون خشم، ناامیدی، شادمانی و لذت صحبت کرد که در شنیدن یک آهنگ به ما دست می‎دهد یا حالت‎هایی که منجر به ساختن یک اثر موسیقایی می‎شود؛ اما این حالت‎ها و فرآیندی که در مواجهه با هنر موسیقی طی می‎شود هیچ کدام تعریف پذیر نیستند. برای مثال ریتم‎های تند برای عزاداری‎ها نشان از غم و اندوه عزادارانی است که با این ریتم عزاداری می‎کنند، اما این کنش را نمی‎توان در تعریف ریتم‎های آرام برای حالت‎های محزون قرار داد.
خورابه با اشاره به اینکه مفهوم در هنر نه فقط یک مدلول بلکه همزمان دال و مدلول توأمان است، گسترۀ وسیع مفهوم به مثابۀ فرآیند تولید و مصرف اثر هنری را شرح داد و معماری را نیز از این عرصه جدا ندانست. عرصه ای که در آن معرفتی از نوع پدیدارشناسی ظهور می‎کند که در پی فهم تکوینی پدیدارها در خلال تولید و تغییر آن‌ها هستند. با این ارائه سخنران در نهایت با پخش بخشی از قطعۀ «به اصفهان رو» با صدای تاج اصفهانی و نوازندگی جلیل شهناز، حضار را در مقابل این پرسش قرار داد که آیا می‎توان حسی را که از شنیدن این آهنگ به ما دست می‎دهد در قالب تعریفی برای فضای شهر اصفهان محصور کنیم؟ یا این لذتی است جاری و ساری که در عین یگانگی میان ما در هریک از ما نیز متفاوت است.
آخرین سخنران، حمیدرضا پیشوایی، پژوهشگر مطالعات معماری، به دنبال مفاهیم معمارانه اندیشه و آثار مولانا جلال الدین بلخی را پژوهیده و نتایج تحقیق خود را ارائه کرد. این پژوهش نشان می‎داد که در سنت متصوفانه مولوی، به ویرانه‎ها بیش از بناهای ساخته شده توجه شده است. زیرا که آنچه ساخته می‎شود، مصنوع محکوم به فنایی است که اسارت انسان را به جهان مادی شدت می‏بخشد. همچنین گفته شد که باغ در ادبیات مولوی آن قدر به بهشت تشبیه شده که با بهشت متناظر گشته است. پیشوایی با شاهد آوردن قطعانی از مثنوی و دیوان شمس بر این گفتۀ خود تأکید کرد و پس از آن فضاهایی را که مولوی به بیشترین میزان نام برده بود برشمرد: باغ، حمام و بام.
براساس پژوهش انجام شده، بام و باغ در تصوف اهمیت زیادی داشته و حکایت‎های زیادی از متصوفه نقل شده که در آن حالات عرفانی را در بام تجربه می‎کردند و بر بام و یا در باغ گرد آمده و به سر می‎بردند. پیشوایی مفاهیم مرتبط با معماری را از نگاه مولانا، مفاهیمی عرفانی دانست که بیش از همه تصویری از تجربۀ درونی صوفی را بازتاب می‎دهد و در واقع ظرفی است برای تأثرات صوفی از جهان فرامادی.
در انتهای نشست، پنل پرسش و پاسخ با حضور این سه سخنران و نیز محمد سالاری پژوهشگر حوزۀ اقتصاد و جامعه شناسی شهری، برگزار شد. در این پنل محمد سالاری شکل‌گیری معماری از مفهوم را به نحو دیگری توضیح داد و معماری را نیازمند شناخت جامعه شناسانه دانست. او تاکید کرد که تنها با شناختی جامعه‌شناسانه از بستر تاریخی معماری می‎توان به مفاهیمی دست پیدا کرد که معماری امروز را تداوم ببخشد. جامعه شناسی معماری در این راستا می‎تواند مفاهیم موجود در تاریخ معماری ایران را روشن نماید و آن ها را به معماران امروز معرفی کند. پس تدریس جامعه شناسی معماری در زیر شاخه‎های رشتۀ معماری ضروری می‎نماید و می‎تواند حوزه‎های بین رشته‎ای را برای پاسخ گویی به نیاز امروز فراهم کند.
از مفهوم مفهوم تا معماری
سخنرانان شب معمار هر کدام از منظری به مسألۀ «چگونگی طی کردن سیر مفهوم تا معماری؟» پاسخ دادند، جمع بندی در این زمینه می‎تواند به روشن شدن حدود و مرزهای نظری طرح شده کمک کند.
سخنران نخست مفهوم را در تعریف جستجو می‎کرد و به دنبال تعریفی برای مفاهیم معماری چون «میدان»، «خانه»، «کاخ»، «باغ» و دیگر چیزها بود. مفهوم در این رویکرد انتزاع ذهنی از پدیده‎ها و مصداق‎های واقعی است که دامنۀ آن در تعریف مشخص می‎شود. به این معنا که نمونه‎های بسیار در تاریخ و جامعه ما را به تعریفی از پدیده می‎رساند که با برشمردن صفت‎هایی آن‎ پدیده را به صورت جامع و مانع توصیف می‎کنیم. این تعریف چراغ راه ماست و می‎توانیم با بازبینی آن در خلال تغییر شرایط، در آن دخل و تصرف کرده و آن را نو کنیم. اما تعریف اصالتی را در خود دارد که همان یگانگی میان همۀ پدیده‎های گذشته و حال است و این اصالت با نو شدن از بین نمی‌رود و رشتۀ تداوم ما با گذشته حفظ خواهد شد.
سخنران دوم با رویکردی متفاوت مفهوم را فرآیندی می‎بیند که در آن فرآیند شناسایی و آفرینش و بهره بردن به صورت همزمان اتفاق می‎افتد. به این معنا که معمار و اثر معماری و ساکن آن همه در بستری یگانه در حال تأثیر و تأثر از یکدیگرند و معماری در این بستر به وجود می‎آید و تکمیل می‎شود. در این رویکرد فرآیند از اساس، پیوسته و متداوم است و نوآوری نیز در درون آن صورت می‎گیرد، بنابراین گسستی میان گذشته و حال اتفاق نمی‎افتد؛ بلکه حال خود لحظه‌ای می‎شود برای پیوند دادن گذشته به آینده. به نظر می‎رسد بستری که فرآیند آفرینش مفهوم می‎شود، همان فرهنگ است که مجموعه ای از انباشت معناها و تجربه‏های تمدنی را در خود دارد.
سخنران سوم رویکردی عرفانی به مفهوم داشت و آن را با تصاویر توصیفی مولانا بیان می‎کرد. تصاویری که در آن تجربۀ درونی و فردی اتفاق می‎افتد و تمام جهان در درون فرد عارف به انسجام می‎رسد. این تجربه البته نه به اندازۀ تعریف دقیق و نه به قدر فرآیند شفاف است. تجربۀ عرفانی تجربه‎ای است منحصر به فرد که نمی‎توان آن را در اختیار دیگران گذارد. بلکه تنها می‎توان مراتب رسیدن به آن را به دیگران آموزش داد. شاید به نظر بیاید که موضع این سخنران با سخنران دوم مشابه است اما باید در نظر داشت که تجربۀ درونی با تجربۀ فرهنگی در امکان به اشتراک گذاردن با دیگران متفاوت است. این اشتراک‌گذاری به تدقیق معنای مفهوم کمک می‌کند، یعنی معناهای فرهنگی در توافقی میان ذهنی شکل می‎گیرند، اما مفهوم عرفانی دامنه ندارد و بنابراین از شفافیت و صراحت کمتری برخوردار است.
سخنران چهارم از رویکردی جامعه شناسانه به مفهوم نگاه کرده و آن را برساختۀ تاریخ و ساختارهای جامعه دانسته است. چنین مفهومی با مطالعۀ جامعه‌شناسانه در تاریخ اجتماعی قابل شناسایی است و می‎تواند ما را به تعریفی از نوع تعریف سخنران اول برساند. با این تفاوت که نقطۀ عزیمت سخنران اول برای رسیدن به معماری انتزاع مفهومی است که از مرور ادبیات به دست می‎آورد و سپس با وفادار ماندن به آن به سوی طراحی معماری پیش می‎رود، اما نقطۀ عزیمت این رویکرد از پژوهش جامعه‌شناسانه آغاز می‎شود و با در نظر گرفتن ساختارها و نیروهای مداخله‎گر در شکل‌گیری زندگی اجتماعی، به تعریفی از معماری به عنوان برساختۀ اجتماعی می‎رسد. در واقع هدف این رویکرد نه طراحی بر مبنای مفهوم تعریف شده، بلکه ایجاد دانشی است که بر مبنای آن معماران بتوانند با محیط معماری ارتباط برقرار کنند و بر مبنای آن دانش طراحی نمایند.
از معماری تا مفهوم
ما در کهکشانی از انبوه ستارگان و سیارگان زندگی می‎کنیم و نظریه یا رویکرد نظری تنها صورت‎های فلکی هستند که می سازیم تا با آن‌ها آسمان پر ستاره را نقش‎دار کنیم و این نقش‎ها در واقع نقشه‎هایی برای تصمیم‎های ما باشند. بنابراین هیچ‌کدام از این نظریه‎ها بدون در نظر گرفتن ما به ازاهای عملی شدن‎شان در عرصۀ واقعیت و ارزیابی نتایج این اعمال، بهتر یا بدتر از دیگران نیستند.
با این وصف، تنها می‎توان خطرها یا پیامدهای خوب در نظر گرفتن هر کدام از این رویکردها را تذکر داد. مانند این که بگوییم آغاز کردن طراحی از تعریف می‎تواند دست و پای خلاقیت را ببند و ما را به دام تقلید بی‎نوآوری از گذشتگان بیندازد. یا آن که فرآیند شدن‌های پی در پی معماری در یک بستر فرهنگی چونان به زبان و نشانه‎های معنادار تمدن وابسته است که جهان‌شمولی عمل معمارانه را زیر سؤال می‌برد و از این رویکرد دیگر تنها معماری می‌تواند برای یک جغرافیا اثر بیافریند که در آن‌جا متولد شده و پرورش یافته باشد. در نتیجه، این پرسش پیش می‌آید که فرآیند معماری در یک سرزمین بیگانه برای معماری که با نشانه‌ها و معناهای آن سرزمین غریبه است، چگونه می‎تواند اتفاق بیفتد؟ در همین راستا، نقطۀ ضعف رویکرد عرفانی فردی و شخصی بودن آن است که آموزش معماری به عنوان رشته‎ای دانشگاهی را به چالش می‎کشد و انتقال تجربه‌های گذشته را در هاله‎ای از ابهام می‌برد. این رویکرد تنها به کسانی مجال آفریدن اثر خوب را می‎دهد که به مرتبه ای از شهود رسیده‌اند که می‎توانند تجربۀ درونی ارزش‌مند داشته و آن را به طرح درآورند، کسانی که می‎توان آن‌ها را معمارعارف نامید. این معمارعارفان چگونه می‌توانند با توجه به نیاز روزافزون زندگی امروز تربیت شده و به معماری بپردازند؟ رویکرد جامعه‌شناسانه نیز آن‌قدر درگیر ساختارهای اجتماعی می‎شود که خلاقیت بی‎پروای هنرمند معمار را زیر انباشتی از دانش اجتماعی و بایدها و نبایدهای ساختاری مدفون می‎سازد.
اما این نقدها تنها در حوزۀ نظر مشروعیت پیدا می‎کند وگرنه در میدان زندگی این تجربۀ عریان و نزدیک است که ما را به پیش می‎برد و نظرهایمان را تلفیق می‎کند و برای برون رفت از شرایط نیاز ـ دشواری راه حل مناسب خود را می‎یابد. بنابراین چرا از آنچه در جریان زندگی بر ما می‎گذرد آغاز نکنیم؟ آن چیزی که در میدان معماری در حال رخ دادن است و حتماً ممزوجی از تاریخ، فرهنگ و تجربیات گذشتگان و نیازهای امروز را در خود دارد.
در واقع جای یک رویکرد دیگر در این نشست خالی بود؛ رویکردی که از معماری‎های امروز ما به معنا برسد و این معنا را در محضر جامعۀ علمی و حکمت عمومی بپالاید تا بر سر آن توافق صورت گیرد و آن گاه مفهوم به دست آمده را به آزمون تجربۀ طراحی بگذارد، تا معماران با خلاقیت و تجربۀ درونی خود بتوانند مرزهای این مفهوم را بگسترند و برای آن مصادیق بسیار به وجود آورند. این گونۀ پرداختن به معماری، ممزوجی است از هر چهار رویکرد شرح داده شده؛ با این تفاوت که نقطۀ عزیمت آن معماری است و مفهوم انتزاعی. با این رویکرد می‎توان از معماری معاصر ایران آغاز کرد و با آن به گذشته، آینده، جغرافیاها و سرزمین‎های دیگر سرکشید.
شاید این رویکرد در شب های معمار بعدی که موضوع آن‌ها معماری معاصر ایران و جهان است، جایی بیابد.