زاون غوكاسيان ديدبان سينما رفت

 

براي زاون غوكاسيان كه زود رفت

كودكانه ميخنديد
با گونه هاي بزرگ
وسبيل هاي سفيد تُنك
وچشماني كه از ان
شيطنت مي باريد
مرد اسطوره بيضايي
مرد شاپو به سر مسعود
فاطمه خانم ابي روسري
در فضا مي چرخند
ديده بان پرده روياها
چشم به فراسوي افق دوخته رفت !
نقش جهان
باز نيمه جهان شد.  
٩٣/١٢/١
فرهنگ