نقد فرضیه کاربری تقویمی چارتاقی نیاسر
در سالهای اخیر، پس از آن که فرضیه کاربری تقویمی چهارتاقیها به ویژه چارتاقی نیاسر توسط فردی به نام رضا مرادی غیاث آبادی ارائه شد، تردیدها و ابهامات بسیاری از سوی پژوهشگران نجوم و باستانشناسی درباره ادعای کاربری تقویمی چهارتاقیها ابراز شد. چنانکه نتیجه پژوهشهای اخیر نشان میدهد که فرضیه کاربری تقویمی چارتاقیها از پایه و اساس علمی برخوردار نیست.
شاهین سپنتا: در سالهای اخیر، پس از آن که فرضیه کاربری تقویمی چهارتاقیها به ویژه چارتاقی نیاسر توسط فردی به نام رضا مرادی غیاث آبادی ارائه شد، تردیدها و ابهامات بسیاری از سوی پژوهشگران نجوم و باستانشناسی درباره ادعای کاربری تقویمی چهارتاقیها ابراز شد. چنانکه نتیجه پژوهشهای اخیر نشان میدهد که فرضیه کاربری تقویمی چارتاقیها از پایه و اساس علمی برخوردار نیست.
در همین مورد با مهندس «یاغش کاظمی»، کارشناس ارشد مرمت و احیاء بناها و بافتهای تاریخی، که عضو هیأت علمی گروه هنر و معماری دانشگاه رامسر است و پیشتر کتاب ارزشمند «آتشگاه اصفهان» از وی منتشر شده است، گفت و گویی داشتم و نظرات او را دربارهی فرضیه کاربری تقویمی چهارتاقیها به ویژه «چارتاقی نیاسر» جویا شدم. مهندس کاظمی پاسخ هایی مستدل و مستند برای پرسشهایم ارائه نمود. حاصل این گفت و گو را بخوانید:
سپنتا- آیا چارتاقیهایی که در نواحی مختلف ایران هستند بناهایی مرتبط با آتش بودهاند؟ آیا بناهای دیگری در پیرامون این چارتاقیها وجود داشته؟ به چه دلیلی بیشتر چارتاقیها باقی ماندهاند و بناهای اطراف از بین رفتهاند؟
- نشانههای بسیاری را در این ارتباط میتوان یافت، که به گزیدهای از آنها اشاره میکنم: نخست، توصیفِ مستندی است که «فردوسی» در «شاهنامه» از بنای یک «آتشکده» ارائه میدهد؛ تصویری که شاهنامهی فردوسی از «آتشکدهی آذرگشسب» ارائه میدهد؛ آتشکدهای که «کیخسرو» پس از گشودن «بهمن دژ» در آذربایجان برپا ساخت:
بفرمود خسرو بدان جایگاه / یکی گنبدی سر به ابر سیاه
درازا و پهنای او ده کمند / به گرد اندرش طاقهای بلند
ز بیرون دو نیمی تگ تازی اسپ / برآورد و بنهاد آذرگشسپ
نشستند گرد اندرش موبدان / ستارهشناسان و هم بخردان
در آن شارسان کرد چندان درنگ / که آتشکده گشت با بوی و رنگ
آتشکده آذرگشسب درون دژی بنا شده که تا چند سده پیش هنوز زیست میشده؛ جز این آتشکده، کاخها و خانههایی در اطراف دریاچهای بنا شده بودند که در میان این دژ بودهاند. ویژگیهای این آتشکده از سخن «فردوسی» چنین است:
1- بنای آتشکده درون دژ است.
2- «طاقهای بلندی» دور بنای آتشکده و به فاصله از آن بنا شدند: بناهایی که به امور دیگری اختصاص داشتهاند، سوای نیایش به درگاه ایزدی.
3- برش افقی (پلان آن) در مجاورت زمین، شکل چهارگوشه داشته و دارای «درازا» و «پهنای» برابر ( به اندازه «ده کمند»)
4- «گنبدی تا به ابر سیاه» را روی چهارگوشه و یا به عبارتی روی طرح مربع بنا کردهاند. بلندی این «گنبد» به بیشترین اندازه ممکن آن روزگار بوده است.
پس «آتشکدهی آذرگشسب» به ترسیم «فردوسی» و به استنتاج ِ ما، در حقیقت امر، جز یک «چهارطاقی» نیست(1).
اما مناسب است که همین جا، مروری داشته باشیم بر پژوهشهای «رودلف ناومان» (سرپرست هیأت حفاری مؤسسهی باستانشناسی آلمان در «تخت سلیمان»):
آتشکدهی«آذرگشنسب» وسیعترین تأسیسات ساسانی است که تاکنون شناسایی و از زیر خاک بیرون آورده شده است. یک «آتشکده» دارای تعداد زیادی اتاق است: در مرکز بنای آتشکده معمولاً یک اتاق مربع به شکل یک چهارطاقی با محراب آتشساخته میشود.
دومین اتاق مهم «یَزشن-گاه» است که در آن آتش را وقتی برای نیایش در معرض دید نیست، شعلهور حفظ میکردند. حیاطها، باغ ها، انبارها، سکونتگاه موبدان و اتاقهای خزانه جایگاه مقدس، فضاهای دیگر آتشکده هستند.
تصویر 00: پلان آتشکده آذرگشنسب و فضاهای وابسته در دوره ساسانی (تخت سلیمان/ تکابِ آذربایجان)
چهارطاقیِ A مرکزِ جایگاهِ مقدس است. اتاقی با پلان مربع شکل به اضلاعهشت متر که زمانی دارای سقفی گنبدی بوده است. در هر ضلع این اتاق، یک طاق عریض قرار دارد که بنا به همین دلیل «چهارطاق» خوانده میشود. دور این اتاق مرکزی یک دالان امتداد پیدا میکند که زمانی بوسیلهی نردههای باریکی از اتاق مرکزی مجزا بوده است. در این اتاق بقایایی در ارتباط با مراسم نیایش بدست آمد.
یک گودی چهارگوش در کف که در آن باید «آتشدان» قرارگرفته باشد و چهار سکو از سنگ ماسه با حفرههایی برای قرار دادن بَرسَم. تعدادی نیمکت یا میز آجری برای آماده کردن مخلفات مربوط به نوشابهای که در مراسم نیایش نوشیده میشده، قرار داشته است. مراسم نیایش مطمئناً بسیار جالب توجه بوده است. موبدان در کنار «آتشدان» دهان خود را میبستند تا آتش را با نفس خود آلوده نسازند و دستکشی به دست میکردند تا چوبهای از قبل تطهیر شده در مراسم خاص را که با انبر روی آتش قرار میدادند، ملوث نکنند. این مراسم با سرودهای کهن اوستا و متنهایی از تعالیم زرتشت همراه بوده است.
معتقدان میتوانستند از دالان دور اتاق A از پشت موانعی مراسم نیایش را از فاصله مناسب مشاهده کنند. از یک در باریک در دالان شرقی میتوان به اتاق B که آن هم مربع شکل بوده و دارای چهارطاقی بدون دالانِ احاطه کننده، وارد شد.
تصویر 01: پلان ِ آتشکده آذرگشنسب (A و B به ترتیب «چهارطاقی با دالان یا راهروی ِگرداگردش» که توسط یک دسترسی ِ باریک در دیوار ِ شرقی اش به فضای ِ «چهارطاقی ِ بسته خاص ِ محفوظ نگاه داشتن ِ آتش» میپیوست).
تصویر 02: نگاه به اتاق ِ A (چهارطاق) آتشکده
تصویر 03: پلان و مبلمان ِ اتاق A (چهارطاقی) به صورت ِ بازسازی شده
تصویر 04: مقطع ِ عمودی ِ اتاق ِ A در آتشکده ("چهارطاقی" با دالان های ِ دو سوی اش)
اتاقِ B: این اتاق، شبیه اتاق A است. در وسط آن سکویی از آجر با چهار جایگاه برای آتشدانهای سنگی به دست آمد که روی آنها تخته سنگهایی قرار داشته است (مانند تصاویری که روی سکههای ساسانی دیده میشود). وقتی آتش برای نیایش در اتاق A قرار نداشت. آن را در اتاق ِ B افروخته حفظ میکردند. در این اتاق یک آتشدانِ سنگی به دست آمد.
از مدخلی که در اتاق B رو به جنوب دارد، به مجموعهی W.V.U وارد میشویم که احتمالاً باغهایی را عرضه میداشتند. در این باغها درختانی قرار داشته است که بَرسَم مورد نیاز برای مراسم نیایش را از ترکههای آنها تهیه میکردهاند.
در شرق اتاق B دو اتاقِ یک شکل C و D قرار دارند که هر یک از اتاقها دارای چهار طاقنما است. در این جا تعداد زیادی سکه ساسانی به دست آمد. این اتاقها شاید خزانههای آتشکده باشند.
تصویر 05 و 06 : اتاق ِ B (چهارطاق ِ بسته) و آتشدان ِ سنگی ِ پیدا شده در آن.
از طریق اثر مُهری متعلق به موبد موبدان آتشکده ساسانی آذرگشنسب (طی کاوشهای سالهای 1963 و 1964) که روی تعداد زیادی از قطعات گلین (بعضاً با اثر مهرهای مختلف دیگر) وجود داشت، اولین مدرک مکتوب برای تعیین جایگاه آتشکده مشهور آذرگشنسب در روی «تخت» (تخت سلیمان) عرضه شده است.
با این یافته، مدرک مستدلی حداقل از قرن ششم میلادی برای تطبیق ِ محل ِ «شیز» (جایی که بر اساس روایات، آتش شاهی فروزان بوده و شاهان پس از تاجگذاری برای زیارت به آنجا میرفتهاند) با «تخت» عرضه شده است(2).
تصویر 07: اثر مُهر موبد موبدان ِ آتشکده آذرگشنسب
که طی ِ کاوش های ِ لایه ساسانی ِ "تخت سلیمان" یافته شد.
بنای «چهارطاقی» در زمان ساسانیان، با اندیشه و با مفهوم «آتشکده» آن اندازه تطابق داشت که خود آن بود و سپس هر روز بیشتر به درون فضای کالبدیِ معابد ایرانیان کشیده شد و گویی جذب آن شد. «چهارطاقی» دارای چهار پایه است که آن را میتوان کنایه از چهار عنصر پدید آورنده جهان دانست. چهار درگاه یا دهانه آن به چهار جهت گشوده است و به چهارسوی جهان اشاره دارد. نقشهی مربع شکل آن بر روی زمین کنایه از زمین و استواری آن، و سقف گنبدی شکل آن تمثیلی از آسمان است.
در «شاهنامه فردوسی» جدا از مورد آتشکده «آذرگشسپ»، شواهد بسیاری بر انطباق فرم معماری «چهارطاقی» با یک مکان دینی مییابیم. «گنبدآذر» و «گنبد» بر روی «آذر» افراختن در اشعار زیر یادآور گنبدِ فرازِ آتشِ فروزانِ قلبِ چهارطاقی ست:
پراگند اندر جهان موبدان / نهاد از بر آذران گنبدان
چهارم بدش نام نوشاذرا / نهادى کجا گنبد آذرا
سوى گنبد آذر آرید روى / به فرمان پیغمبر راستگوى
بفرمود تا بر در گنبدش / بدادند جاماسپ را موبدش
صورت فضاییِ«چهارطاقی» به گونهای است که در هنگام برگزاری مراسم آیینی، امکان حرکت افراد در پیرامون و دور آتش میسر میشود؛ به دو صورت:
1- افراد در درون فضای چهارطاق به دور مرکز آن حرکت میکردند.
2- افراد در بیرون فضای چهارطاق در پیرامون آتش حرکت میکردند.
حالت اخیر سبب شد که در مواردی، فضای چهارطاق را درون فضایی دیگر که غالباً آن نیز نقشهای مربع شکل داشت قرار دهند.
نمونهی قاطع دیگری (بجز «آذرگشسپ») از فضای یک آتشکده با چهارطاقی وابستهاش را میتوان در آتشکدهی خشتی کوه «خواجه سیستان» دید. در اینجا با یک چهارطاقی خشتی روبرو هستیم که گرداگرد گنبدخانهاش را دالانی فرا گرفته و این گونه علاوه بر جدا ساختن آن از فضای آلودهی اطراف، طواف و حرکت پرستندگان نیز میسر میباشد. این دالان به نوبهی خود با دری به اتاق بسته و محفوظِ پشتی ارتباط دارد. «هرتسفلد» طی کاوشهای خود، یک آتشدان سنگی در این محل یافته است(3).
تصویر 08 : پایه آتشدان سنگی یافت شده در چهارطاقی ِ آتشکده کوه خواجه
تصویر 09 : پلان و مقطع ِ عمودی ِ آتشکده کوه ِ خواجه
(A: چهارطاقی با راهروی ِ گرداگردش/ B: اتاق ِ بسته و محفوظ)
سپنتا: بنیان فرضیهی کاربری تقویمی چهارتاقیها بر چه استوار است؟ آیا در معماری چارتاقیهای ایران مواری هست که ناقض فرضیهی کاربری تقویمی چارتاقیها باشد؟ لطفاً در این مورد توضیح دهید؟
- در شکلگیری و بنیانِ این فرضیه، ارائهدهنده بر موارد زیر تأکید نموده است:
1- برخی چهارطاقیها، در میانه شهر یا روستا و حتی در حاشیهی آنها هم نیستند و بر کوهها و دشتهای دوردست و دور از نقاط مسکونی ساخته شدهاند.
2- ساختار معماری چهارطاقی نمیتواند مانع از رسیدن پرتو خورشید و باد و باران و آلودگی به شعلههای آتش باشد و تا به امروز در پیرامون هیچ یک از چهارطاقیها، «اتاق ِ آتش» و حتی بقایایی از آن پیدا نشده است.
3- تناسب بین «پهنای پایهها» به «طول هر ضلع» چهارطاقی، که نسبتی ثابت بین 1 (یک) به 2/3 (سه و دو دهم) تا 9/3 (سه و نه دهم) است، باعث میشود تا بین گوشههای پایهها و خط دیدهایی که به موجب آنها تشکیل میشود، فاصلهای در حدود 5/23 (بیست و سه و نیم) درجهی قوسی ایجاد گردد که با زاویهی میل خورشید برابر است و به این وسیله با رصد خورشید از زوایای دیدِ یاد شده میتوان به زمانهای اعتدال بهاری و پاییزی و انقلابهای زمستانی و تابستانی پی برد(4).
این موارد که برشمردم، چکیده مبانیِفرضیه او را تشکیل میدهد که با ایرادات و اشکالات زیادی همراه است:
واقع بودنِ یک «چهارطاقی» در منطقهای دور از سکونت، میتواند دلیلی بر رد کاربریِ تقویمی و رصدخانه بودنِ آن باشد و نه کاربریِ مذهبی و دینیِ آن. موارد بسیاری از این گونه خلوت نشینیهای مذهبی، چه در شکل معماری آتشکدهها در دوران پیش از اسلام، و چه در شکل معماری ِ امامزادهها در دوران اسلامی در ایران میتوان مثال آورد.
مثلاً آتشکده «فراز مرا آور خذایا» که «محمدتقی مصطفوی» نشانِ بنای «چهارطاقی» آن را بین راه ِ «بالاده» به «سرمشهد» در ناحیه «جره» فارس میدهد که دور از محل سکونت روستایی یا شهری، با یک مسیر دسترسیِ سخت و تماماً کوهستانی است.
موقعیت بنا بر فراز کوهسار و اختصاص داشتنِ آن به «مهرنرسی» (ملقب به «هزاربنده» که خود و پدرش «برازه» و سه فرزندش «زروانداذ»، «کاردار» و «ماگشنسپ» شاغل مقامات مهم در دربار یزدگرد اول و بهرام پنجم و یزدگرد دوم بودهاند) همگی مؤید این است که وزیر نامبرده در جایگاهی بلند و دور از سر و صدا و جمعیت فراوان، برای نیایش و راز و نیاز با خدای خویش این بنا را ساخته و پرداخته است (یادآور ِ دعوتِ«سروش» و نیایشِ ابدیِ «کیخسرو» به کوهسار به دور از آدمیان) (5).
یا مورد مشهور دیگری که به یکسان توسط «ابن اسفندیار» (در «تاریخ طبرستان») و «ظهیرالدین مرعشی» (در «تاریخ طبرستان و رویان و مازندران») در بابِ تارکِ دنیا شدنِ «باو» (بزرگِ «آلِ باوند» در مازندران) طی دو زمان متفاوت، و به خلوت نشستنِ او به دور از مردمان در آتشکدهای که جدّش «کیوس» در کوهستان ساخته بود، نقل شده است:
(6)
ضمن این که حداقل از عهد عیلامی، اخبار متقنی دربارهی«بیت آکیتو» یا مکان مقدسی به فاصلهای خارج از شهر و آبادی در جایی که تا حد ممکن تمام اطراف آن باز بوده است، داریم. جایی که ذاکران هر از گاهی به صورت دسته جمعی به آنجا میرفتند و تمثالهای خدایان را با خود از شهر به آن مکان آورده و پس از خاتمه مراسم دوباره آنها را به معبد شهر باز میگرداندند.
«رومان گیرشمن» در جلد دوم از کتاب «چغازنبیل» پس از نقل توصیفی که «گزنفون» از عهد «کورش» دربارهی اجرای مراسم دینی انتقال آتش مقدس به صورت دسته جمعی به سوی حصار خدایان (در «پاسارگاد») و انجام دادنِ آیینِ قربانی میدهد، آن را کاملاً مشابه مراسمی میداند که در عهد عیلامی در «بیت آکیتو» انجام میشده است و اضافه میکند که رد این مراسم را در عهد ساسانی در چهارطاقیهای مجرد خارج از شهرها و روستاها میتوان گرفت.
یعنی معتقد است که در عهد ساسانی، با توجه به پس زمینههای فکری عهد عیلامی و مزدایی عهد هخامنشی، در برخی جشن و سرورهای مذهبی که جمعیت کثیری از مردم شهر یا روستا در آن حضور داشتند، یک مراسم دینیِ انتقال آتش مقدس از آتشگاه شهر و روستا به مکان خارج از شهر و تختنشینیِ موقتی ِ آن زیر چهارطاقی انجام میشده و پس از پایان جشن مذهبی، دوباره آتش را از «چهارطاق» برداشته و به آتشگاهِ روستا یا شهر باز میگرداندند. (7).
به عبارتی، چهارطاقی در مرکز یک محوطهی وسیع، مرکز عبادت و بیانگر وحدت بودهاست. مانند عملکردی که چهارطاقیِ ساخته «پارسیان» در حاشیه شهرِ باکو، موسوم به آتشگاه باکو در سدهی 18 میلادی به روشنی، نمایندهی آن بود و من میگویم که ردِپای این فرضیه «گیرشمن» را حتی در عهد اسلامی ایران نیز میتوان یافت و آن، توصیفی است که مسلمین از واژهی«عیدگاه» یا «مُصَلّی» ارائه میدهند: محوطهی محصوری در خارج از شهر که در آن نمازهای فوق العاده به مناسبت دو عید بزرگ «فطر» و «قربان» برگزار میشود.
تصویر 10: تصاویری از گذشته و اکنون ِ چهارطاقی آتشگاه باکو، در خارج از شهر باکو
در مرکزیت محوطه وسیعی که اجازه می دهد جمعیت فراوانی به دور آن جمع شود.
فرضیهی مشهور دیگر دربارهیدور از آبادی بودن برخی چهارطاقیها و کاربری آنها، همان است که «آندره گودار» و «ماکسیم سیرو» و به تبعِ آنها سایر پژوهشگران بر آن پافشاری دارند: این بناها آتشگاهِ نشانه یا علامت بوده و در مسیر راههای مهم تاریخی و باستانی قرار داشتهاند.
«گودار» و «سیرو» در کتاب «آثار ایران» با آوردن نمونههایی مانند بناهای «قلعه دختر» قم که بر فراز تپهای مشرف بر جادهی قم-اراک است و «قلعه دختر» شهرستانک که بر فراز کوهی مرتفع در مرز مشترک «آهار» و «شهرستانک» در شمال تهران است، بر این فرض تأکید دارند که آتش مقدس در ساعات نماز و عبادت در این بناها روشن میشده و ضمناً راه را نیز به مسافرین نشان میداده است(8).
تصویر 11: نمایی از " قلعه دختر" شهرستانک
"محمدکریم پیرنیا" نیز بر این فرضیه تأکید دارد ولی با این ملاحظه که به تعمیم دادن عملکرد مذهبی و دینی بر بناهای چهارطاقی ایراد وارد میکند:
(9).
در «شاهنامه فردوسی» نیز به مواردی برمیخوریم که به وضوح از ساختن گنبد و بنایی نشانهای در بیرون از شهر و مشرف بر مسیر راه سخن گفته شده است. مثلاً در توصیف « فردوسی» در بخشِ میخوانیم: همه راه و بىراه گنبد زده / جهان شد چو دیبا بزر آزده /همه مشک با گوهر آمیختند / ز گنبد بسرها فرو ریختند / چو بیرون شد از شهر کاوس کى / ابا نامداران فرخنده پى ...
همه راه و بى راه را «گنبد» زده بودند و از فراز آن «گنبدها» مشک و گوهر برآمیختند و بر سرها فرو ریختند. چون «کِىکاووس» به همراه آن نامداران فرخندهپِى از شهر بیرون رفت، کى خسرو- آن شاه نو- نیاى خود را از دور بدید ...
«محمدتقی مصطفوی» نیز در یک مطالعهی تاریخی دقیق دربارهی چهارطاقهای منطقه «جره» فارس (جنوب شرقی کازرون)، به نتیجهگیری مشابهی رسید.
او چهارطاقهای مشهور «جره»، «تون سبز» و «فراشبند» را در مسیر یک راه کهن تاریخی که «استخر» را به «فهلیان» میرسانده، دانسته است. ضمن این که به نقل از «طبری» (محمد ابن جریر طبری- 226 / 310 هـ.ق) در کتاب «تاریخ الرسل والملوک» (تاریخ طبری)، این «چهارطاقها» را «آتشگاههایی» میداند که «مهرنرسی» بنا نموده است:
.
تصویر 12: طرح "مصطفوی" از ناحیه جره و مشرف بودن چهارطاقی ها
بر مسیر راه کهن استخر-فهلیان
نکتهی تاریخی دیگری را نیز باید همین جا دربارهی چراییِ ساخت برخی چهارطاقها و آتشگاهها در مکانهایی پرت و دور افتاده به دور از چشم انظار از قولِ «احمد کاتب» (اواخر قرن نهم هـ) در کتاب «یادگارهای یزد» متذکر شویم: .
نگاه داشتن آتش دور از آبادی و محل سکونت جمعی، یک راه پاسداشت دین و آیینی بوده که مورد مخاطره قرار گرفته است. اگر این قول «اصطخری» در «المسالک والممالک» در ذکر «آتشکدههای پارس» را بخوانیم که: پس تکلیفِ پاسداری از آتش این همه آتشگاه به طریقی مشابه مورد «یزد» نزد زرتشتیانی که بر کیش کهن وفادار ماندهاند، در جبر و خطری که جامعهشان را تهدید میکرد، مشخص است (10).
فرضیهی جنجالی دیگری که دربارهی چهارطاقیهای مجرد خارج از شهر و آبادی مطرح شده است، بر نشانِ مزار بودن آنها دلالت دارد. یعنی در ضدیت با رسم وندیدادیِ نهادن نسا در دخمههای «خورشید نگرش» بر وجود مقبرههای سنگی دوران ساسانی و انواع گورهای اشکانی و همچنین هخامنشی انگشت نهاده و «چهارطاقِ مجرد خارج از آبادی» را نشانِ مزاری فراز کالبد موت یا امواتی که بر بستری از سنگ یا در تابوتی سنگی در زیر یا مجاورت چهارطاق قرار داده شده، میداند. این فرضیه را «روبرت هیلن براند» (استاد هنر اسلامی دانشگاه ادینبورگ) به طور جدی در کتاب «معماری اسلامی» مطرح مینماید:
(11).
این فرضیه برای من همین طور یادآورِ گورستانهایِ موسوم به «گبری» است که در شمال آنها را گَبَرگور میگویند و در بالای اکثر تپههای تاریخی پراکنده است، صورتی از دخمهگذاری که خواباندن جسد بر سطحی سنگی و سنگ چین کردن دورادور ِ آن است.
در «شاهنامه فردوسی» اشاراتی مشابه در اینباره میتوان یافت:
ز لشکر کسى کو بمردى براه / ورا دخمه کردى بران جایگاه / اگر باز ماندى ازو سیم و زر / کلاه و کمان و کمند و کمر / بد و نیک با مرده بودى به خاک / نبودى به از مردم اندر مغاک
و این توصیف از به دخمه نهادن یک شاهزاده : «فرودِ سیاوش»: بفرمود تا دخمه شاهوار / بکردند بر تیغ آن کوهسار نهادند زیر اندرش تخت زر / به دیباى زربفت و زرین کمر /تن شاهوارش بیاراستند / گل و مشک و کافور و مىخواستند/ سرش را به کافور کردند خشک / رخش را به عطر و گلاب و به مشک/ نهادند بر تخت و گشتند باز / شد آن شیر دل شاه گردن فراز
«شاهنامه» اطلاعات دیگری نیز به ما میدهد: دخمه نهادن میتواند در «دشت» و «باغ» هم باشد و نه الزاماً «فراز تپه» و «کوه»: به باغ اندرون دخمهیى ساختند / سرش را به ابر اندر افراختند / سر زخم آن دشنه کردند خشک / بدبق و به قیصر و به کافور و مشک بیاراستندش به دیباى زرد / قصیب زیر و دستى زبر لاژورد / مى و مشک و کافور و چندى گلاب / سکوبا بیندود بر جاى خواب ... بگفتند و تابوت برداشتند / ز هامون سوی دخمه بگذاشتند
خانم «نسیم علیپور» در کتاب «دادگاه چم» تحقیقات جالبی دربارهی رسوم دخمهگذاری دارند. از جمله این که چون به باور زرتشتیان، روانِ فردِ درگذشته تا سه روز در اطراف تن میماند و در صبح روز چهارم بدن را ترک میکند، «برج فانوس» یا ساختمانی با سکوی فوقانی که جایگاه افروختن آتش (با روغن و نه هیزم) است به فاصله 200 تا 300 متری (شعاعی که آلودگی به آتش نرسد) از محل دخمهگذاری (در خارج از شهر و روستا) بنا میکردند.
«دخمهبان» موظف بود که هر شب آتش فانوس را در این برج روشن کند. بدین سان این «برج فانوس» علاوه بر این که مانند یک «میل راهنما» بود، از جنبه آیینی نور آتشِ آن، ترس از مرگ و تنهایی را از روان مرده یا مردگان دور میکرد (12).
در کتابِ «آتشگاه اصفهان» توضیحی کوتاه از «ویلیامز جکسن» ( طی بازدید از دخمه «ری») درباره واژهی«سگری» آوردهام به چم و معنی محلی به فاصلهای از جایگاه مردگان که باید نور آتش و یا فانوسی پیوسته در آن فروزان باشد. حتی اکنون نیز که جامعه زرتشتی ایران، روش تدفین را پذیرفته (تابوتی که دورتادور آن با سنگ و سیمان پوشانده شود)، در همان جایی که جسد پیش از برده شدن به آرامگاه در منزل قرار داشته، تا سه شبانه روز چراغی روشن مینهند و تا سه شب، هر شب باید به وسیله بستگان درگذشته «سروش یشت سر ِ شب» خوانده شود.
رد ِپا و نشانِ این باور کهن را با کمی دقت در شمعهایی که شیعیان در امامزادهها روشن میکنند میتوان یافت. هنوز هم در برخی روستاهای بختیاری و کردستان رسم افروختن آتش در کنار قبر در سه شب اولِ درگذشتِ عزیزی رواج دارد؛ با این تلقی که روح مرده از تاریکی میترسد!
با این توصیفات، یکی از گمانهزنیهای منطقی، یافتنِ گور یا گورستانی کهن در شعاع 200 تا 300 متری چهارطاقیهای مجردی است که در نقاط دور افتاده خارج از شهر و روستا و آبادی واقعاند. در «دینکرد» حداقل فاصله مُردارِ مردم از چیزِ مطهّر، 30 گام ذکر شده است.
تصویر 13: بنای ِ مقبره ای بی نام بر فراز تپه ای در منطقه «سمیران» قزوین.
تصویر 14: بنای ِ چهارطاقی فُرم ِ موسوم به «مقبره سامانی» در «بخارا»
تصویر 15: آسوان، بناهای چهارطاقی -مقبره ای شهدای گمنام از عهد فاطمی در خارج از شهر
تصویر 16: چگونگی تابیدن نور آتش از "برج فانوس"
به داخل سوراخی که در بدنه دیوار دخمه، رو به آن تعبیه می شود.
تصویر 17: ساختمان "برج فانوس" در 200 متری پای ِ کوه-دخمه "چم" ، روستای چم ِ یزد
تصویر 18: گورهای بیضی حفر شده در کف رسوبی صفه مسکونی از لایه دورهی هخامنشی در «تخت سلیمان». از اشیایی که همراه مرده در این گورها دفن میشده، پیکانها، گوشوارهها و النگوهای برنزی، مرواریدهای گردنبند و ظروفی را به دست آوردهاند.
تصویر 18-1: چهارطاقی ِ مجرد ِ مشرف بر گورستانِ کهن ِ روستای " زاغ "
(جنوب شرقی "دوزه" فارس)
2- «ساختار معماری چهارطاقی نمیتواند مانع از رسیدن پرتو خورشید و باد و باران و آلودگی به شعلههای آتش باشد و تا به امروز در پیرامون هیچ یک از چهارطاقیها، «اتاقِ آتش» و حتی بقایایی از آن پیدا نشده است.»
بخش اولِ این سخن، درست است و اشاره به یک سنت مزدایی دارد که تأکید دارد نور آفتاب نباید مستقیم بر آتش تابیده شود، چون از قوت آتش کم میشود و همین طور آتش باید از هرگونه آلودگی و ریمنی دور نگاه داشته شود. ولی بخشِ دوم کلام، نادرست است و مثالهای نقضِ فراوانی دارد. در مقاله «مهرین اصفهان» به کوتاهی به شرح این نادرستی پرداختهام(13).
در آن مقاله، به نمونهی سالمی از یک مجموعه «چهارطاقیِ مجرد با اتاق بسته و سرپوشیده نگهداری آتش در مجاورش» واقع در 20 کیلومتری جنوب رستاق (شهرستان داراب فارس) موسوم به چهارطاقیِ«قصر دختر» اشاره کردهام و اکنون نیز فیلمی را که از این مجموعه تهیه کردهام به پیوست این نوشتار در دسترس است.
تصویر 19: چهارطاقی قصر دختر (بخش رستاق از داراب ِ فارس- راه ِ رستاق به فورگ)
تصویر 20: چهارطاقی روستای "ده شیخ" ("دشت آب"/ بخش بافت/ شهرستان سیرجان کرمان)
در مقاله یاد شده، همین طور مورد مشابهی از چهارطاقی روستای «ده شیخ» («دشت آب» کرمان) را مثال آوردهام و موارد بیشمار و متنوع دیگری نیز میتوان مثال آورد. از جمله، نمونههایی از «چهارطاقی با دالان محافظ آتش و فضاهایی متصل به ضلع ورودی که در صورت مسقف کردن به ایوان تبدیل میشده است.
» ترکیبِ «چهارطاق» با «ایوان» یکی از ترکیبهای جاودان در هنر معماری ایران است که در عهد اسلامی، به زیبایی بر معماریِ مساجد مینشیند. چهارطاقی «کراته» یا «کراده» در شمال غربی «دوزه» فارس (مشرف بر راه میمند-جهرم ) از این گونه است. و مورد دیگری که البته از نزدیک ندیدهام ولی جای تأمل دارد، بنای موسوم به «آتشکده اسپاخو» در خراسان شمالى، مسیر جاده بجنورد - گلستان و غربِ شهر ِ «آشخانه» بر روى تپهاى مرتفع، در کنار دهکده «اسپاخو» است.
تصویر 21: پلان و مقطع چهارطاقی ِ "کراته" (شمال غربی "دوزه" فارس)
تصویر 22: "گنبد" و "ایوان" بنای موسوم به "آتشکده اسپاخو" ( مسیر بجنورد-گلستان )
و نمونه بارز دیگر از این دست، بنایِ موسوم به «چهارقاپو» در «قصر شیرینِ» استانِ «کرمانشاه» است که اکنون متأسفانه چندان از آن برجای نمانده، ولی به مدد تصاویر و گزارشهای باستانشناسی پیشین، میتوان آن را «آتشگاهی» اختصاصی در کنار کاخِ مجلل «خسروپرویز» معرفی کرد.
تصویر 22-1: پلان ِ آتشگاهِ جنب ِ کاخ ِ "خسروپرویز" مشهور به "چهارقاپو" در قصرشیرین
و نیز مواردی از «چهارطاقی با دالان محافظ آتش و حیاط مرکزی و اتاقهای اطراف آن» مانند چهارطاقیِ مجموعهی«کُنارسیاه» (30 کیلومتری جنوبِ«فیروزآباد» فارس). در این جا با مدل بسیار کاملتری نسبت به چهارطاقیِ سابق الذکرِ «قصر دختر» روبرو هستیم.
آتشِ مقدس در فضای گنبدی شکلِ پوشیده و بسته A (چهارطاقِ بسته) نگهداری میشد. همان مکانی که آن را آتشگاهِ مجموعه نامیدهایم و مردم عادی حق وارد شدن به آن را نداشتند. در عوض، چهارطاقیِ B با گشودگی در چهارسوی دالانِ محافظِ خود، به دیندارانی که بصورت دسته جمعی جهت بجا آوردن آداب دینی در اعیاد و ... در محوطهیآتشکده گرد آمده بودند، اجازه میداد تا آتشی را که موقتاً در آن تخت نشین میشد، زیارت کنند.
تصویر 23: پلان ِ پی گردی ِ آتشکده "کُنارسیاه" ("فیروزآباد" ِ فارس)
تصویر 24: چشم انداز ِ آتشکده " کُنارسیاه" :
«چهارطاقی» + «فضایِ پوشیده محفوظ داشتنِ آتش» + ویرانههای اتاقهای اطراف حیاط
و یا «چهارطاقی با ایوانِ متصل و حیاط مرکزی و اتاقهای اطراف آن». مانندِ مجموعهی مشرف بر گورستانِ کهنِ روستایِ «رونی» یا «رهنی» در جنوب شرقیِ«فراشبند» در بخش «فیروزآباد» ِ فارس(14).
تصویر 25: پلان و مقطع مجموعه ساختمانی ِ "رونی" یا "رهنی" در جنوب شرقی ِ "فراشبند"
تصویر 26: نمایی از داخل ِ "چهارطاقی" ِ "رونی"
3- تناسب بین «پهنای پایهها» به «طول هر ضلع» چهارطاقی، که نسبتی ثابت بین 1 (یک) به 2/3 (سه و دو دهم) تا 9/3 (سه و نه دهم) است، باعث میشود تا بین گوشههای پایهها و خط دیدهایی که به موجب آنها تشکیل میشود، فاصلهای در حدود 5/23 ( بیست و سه و نیم) درجهی قوسی ایجاد گردد که با زاویهی میل خورشید برابر است و بدین وسیله با رصد خورشید از زوایای دیدِ یاد شده میتوان به زمانهای اعتدال بهاری و پاییزی و انقلابهای زمستانی و تابستانی پی برد.
تناسب یا «پیمونِ» یاد شده در ساختِ«چهارطاقیها» تقریباً همین است. میگویم تقریباً، چون در فهرستی که «لوئی واندنبرگ» از تناسباتِ چهارطاقیهای ایران ارائه داده است، چند مورد متفاوت نیز دیده میشود (15).
تصویر 27: جدول ِ "پیمون" ِ چهارطاقی های ایران که توسط ِ "واندنبرگ" منظم شده است.
خط دید طلوع خورشید از میانِ پایههایِ چهارطاقیِ «نیاسرِ» کاشان در آغاز تابستان (انقلاب تابستانی) با خط دید آن در آغاز بهار و پاییز (اعتدالین)، در زاویهای قریبِ 5/23 درجه است، ولی زاویه خط دیدِ طلوعِ خورشید در آغاز زمستان (انقلاب زمستانی) با خط دیدِ اعتدالین نزدیک به 38 درجه است که علت آن را وجود مانعی طبیعی در افقِ جنوب شرقی دانستهاند. یعنی یک مانع میتواند کل محاسباتِ مورد اشاره را دشوار ساخته و به هم بریزد و رصد کننده نمیتواند در اولین لحظهی طلوعِ خورشید ِآغاز زمستان، شاهد ِآن باشد و باید این کار را زمانی پس از طلوع انجام دهد.
پرسش این است، اکنون که مطالعاتِ پیگردیِ اکثر چهارطاقیهای مجردِ ایران، به وجود یک دیوار و دالانِ محیطیِ تنگاتنگِ گنبدخانه آنها گواهی میدهد، تناسبات مورد اشاره بینِ «پهنای پایهها» به «طول هر ضلع» و تأکید بر زاویه 5/23 درجه ( زاویه میل خورشید ) چه سودی در فرضیه این گونه رصد کردنِ خورشید خواهد داشت؟
به نمونههایی اشاره میکنم:
چارطاقیِ نویسِ تفرش (حاشیه روستایِ نویس/ شمال شرقیِ تفرش) زاویه خط دیدهای رؤیت خورشید در آغاز زمستان از میانِ پایهها، با زمانِ اعتدالین، نه 5/23 درجه بلکه 33 درجه است ( یعنی باز هم مانند انقلابِ زمستانی در «نیاسر» رصدِ به هنگامِ آغازِ فصل را از دست میدادند؟! ) و خط دیدِ انقلاب تابستانی نیز نه از میانِ پایهها، بلکه کاملاً از دهانه گشاده چهارطاقی قابل رؤیت است و نمیتوان دیگر آن را رصد کردن خواند!
تصویر 28: خط دیدهایی که ارائه دهنده فرضیه ( غیاث آبادی)
از چهارطاقی ِ نویس ِ تفرش ارائه نموده است.
اما پیگردیهای انجام شده در اطراف این چارطاقی، به وجود یک دیوار محیطی در گرداگرد گنبدخانه آن تأکید دارد که نقشهها و تصاویر آن را تقدیم میدارم:
تصویر 29: پی گردی اطراف چارطاقی نویس تفرش و شواهد ِ دیواری محیطی
که دالانی باریک گرداگرد مربع ِ گنبدخانه ایجاد می کرد.
تصویر 30: طرح بازسازی شده چارطاقیِ "«نویس» که هیئتی پوشیده به آن میدهد
و عکسی از چارطاقی در همان زمان ِ ارائه طرح ( سال 1965 میلادی)
که کپه ای از مصالح ِ دیوار فروریخته در دورادورِ آن مشهود است..
پیگردیهای انجام شده توسط «لوئی واندنبرگ» و «دیتریش هوف» ما را با سبکِ ساختمانیِ شمارِ زیادی چارطاقی، مشابهِ چهارطاقیِ«نویس»، آشنا میسازد: چارطاقیهای مجردی که زمانی دیواری محیطی و دالانی باریک گرداگرد مربعِ گنبدخانه خود داشتند که هیئتی بسته و پوشیده برای چهارطاقی فراهم میکرد. این که چرا اکثر این دیوارها از بنای چارطاقها منفک و تخریب شدهاند، پرسشی است که پاسخ به آن را علاوه بر علمِ سازه باید در روند استفاده از چارطاقها در عهد اسلامی جُست.
آنچنان که آقای «گروسی» در مشاهداتِ خود از بنای یک چارطاقی در «خیر» شهرستانِ استهبانِ فارس (مشرف به راهِ روستای «ماه فرخان» به نیریز) به تخریبِ دیوار بلندی که گرداگرد چارطاق را فرا گرفته بود توسط چوپانان و استفاده مجدد از مصالح ِ آن اشاره دارد. همین طور پس از صحبت با چوپانان و مردم محلی به اطلاعات شگفتی درباره بنای چارطاقی دست مییابد. اینکه بنا به اعتقاد گذشتگانشان آن را «قبر مادر اردشیر» میخواندهاند و مورد احترام اهالی بوده و دیر زمانی پیشتر، هر کس که از آن ناحیه عبور میکرده، بنا بر نذر و نیازی که داشته پا برهنه دور آن طواف میکرده و قربانی میکرده است(16).
زمانی که نخستین بار این گزارش را میخواندم، سریع به یادِ بقعه دانیال پیغمبر در «شوش» افتادم که «محمدتقی مصطفوی» طی مقالهای از آتشدان سنگی عهد سلوکی آن و احترام و نیازی که مردم بدین آتشدان میآورند خبر داده بود و نیز برج ِ کوچکِ هشتوجهی میانِ حسینیهها و تکیههایِ «یزد» که به آن «کلک» میگویند و و مردم به نذر بر آن شمع و آتش میافروزند(17).
تصویر 31-1: پایه آتشدان سنگی ِ بقعه دانیال نبی در «شوش»
که «مصطفوی» آن را از عهد سلوکی میداند.
تصویر 31: پلان و پی گردی ِ دیوارها، مقطع ِ بازسازی شده
و نماهایی از چارطاقی ِ «ظهرشیر» ( زهرشیر) در میانه راه ِ فسا- جهرم
تصویر 32: پلان و پی گردی و نمایی از چارطاقی ِ «خرمدشت»
(حاشیه روستای «خرمدشت» / جنوب کاشان )
تصویر 33: پلان و پی گردی و نمایی از چارطاقی ِ «موک» با مصالح فرو ریخته دیوار خارجی /
عکس سال 1965 میلادی (حاشیه روستای «موک» / شمال فیروزآباد)
تصویر 34: چارطاقی ِ «ده شیخ» (حاشیه روستای ِ «ده شیخ» / جنوب غربی ِ «بافت»
/ شهرستان سیرجان) –
پیشتر نیز به این چارطاقی اشاره ای داشتم
و اینک نیز عکسی گویا از بقایای ِ دیوار محیطی تنگاتنگ ِ آن و پلان ِ پی گردیاش.
و یک موردِ بسیار سالم، چارطاقیِ «نگار» که در نوزده کیلومتری شمالِ «نگار» واقع است، که روستایی است در 56 کیلومتری جنوب غربی کرمان و در امتداد راهی کهن که از کرمان آغاز میشد و از مسیرِنگار-بافت-دشتآب-دولتآباد به سوی خلیج فارس میرفت. بنای چهارطاقی بر فراز تپهی کوچکی مشرف بر بیابان است.
در پیش گفتارِ مقاله «مهرینِ اصفهان» به این چهارطاقی پرداختهام و آن را مثالی گویا در ردِ فرضیهی کاربریِ تقویمیِ عمومِ چهارطاقیها دانستهام. نسبت پهنای پایهها به طول هر ضلع که در فرضیهی تقویمی بودن چهارطاقیها بر آن تأکید میشود، در اینجا و در همه نمونههای متنوع دیگری که به کوتاهی برشمردم، به کار نمیآید و خط دیدِ خورشید تنها با ورودیهای تعبیهشده در دیوار محیطی ارتباط دارد که راهرویی باریک در اطراف گنبدخانهی مرکزی ایجاد میکند.
تصویر 35: پلان و تصاویری از چهارطاقی ِ " نگار" (حاشیه روستای " نگار" / جنوب غربی کرمان )
تصویر 36: نماهای دیگری از بیرون و درون ِ چهارطاقی ِ "نگار"
تصویر 36-1: طرح ِ برش خورده چهارطاقی ِ "نگار"
صورتِ کلّیِ پلانِ این چهارطاقی، مشابهِ پلانی است که «آندره گودار» پس از پیگردیِ چهارطاقیِ «آتشکوهِ»«دلیجان» در سال 1938 گزارش کرده است. در اینجا نیز مانندِ«آتشکوه» -که نامی است تأملبرانگیز به چمِ کوهی که آتش بر آن فروزان است- فضای معماری سادهای از سمت ورودیِ اصلی به بنا ملحق است.
تصویر 37: پلان ِ پی گردی و نماهایی از چهارطاقی ِ «آتشکوه» (در مسیر ِ «دلیجان- محلات»)
و مورد دیگری که خاتمه بخشِ این بحث قرار میدهم، چهارطاقیِ«بازه هور» نزدیکِ «رباط سفید»، بین تربت حیدریه و مشهد است. این چهارطاقی در عکسهای سال 1938 که «آندره گودار» ارائه میدهد، هیئتی پوشیده و بسته به مانندِ نمونههایی که قبلاً برشمردم دارد ( بسیار مناسب برای کاربریِ یک «آتشگاه» یا اتاقِ محفوظ داشتنِ «آتش»).
این چارطاقی را تقریباً همه دانشجویانِ رشته حفاظت و مرمت بناهای تاریخی از توصیفاتی که «محمدکریم پیرنیا» دربارهاش دارد، میشناسند. «پیرنیا» در وجه تسمیه مکانِ چارطاقی، «بازه هور» ( اعراب آن را «باز الحمراء» نیز نوشتهاند که «الحمراء» به معنیِ «شدتِ گرما» باشد) چنین میگوید که «بازه» را دره یا زمینِ هموارِ بینِ دو کوه گویند و «هور» نیز همان «خورشید» باشد و علت این نام گذاری، واقع بودن ِ این مکان بین دو بلندی و کوه است.
تصویر 38-1: عکس قدیمی از چارطاقی ِ «بازه هور»
که موقعیت ِ آن را نسبت به کوه های اطراف نشان می دهد.
تصویر 38: پلان و عکس ِ سال 1938 از چهارطاقی ِ «بازه هور» ( نزدیک «رباط سفید» / بین «تربت حیدریه» و «مشهد»)- آثار دیواری محیطی که تنگاتنگ ِ گنبدخانه بوده و تخریبشده به خوبی هویداست.
حال، ببینیم که فرضیه کاربریِ تقویمیِ این چارطاقی بر چه اساسی استوار شده است:
میگویند که در سوی شرقیِ بنا، دیواری با ارتفاع و در فاصلهای معین ساخته بودند که در حکم شاخص بود (با احتسابِ این که خورشید در حین حرکت خود به اندازه 17 درجه از مشرق فاصله بگیرد) و موجب میشد تا وقت دقیق رصد را در زمانی بدانند که پرتوهای خورشید بامدادی بلافاصله از بالای دیوار و با عبور از روزنه شرقیِ بنا به آفتابسنج بنا بتابد.
آفتابسنج بنا را هم بخش داخلی پایههای غربی چارطاقی دانستهاند. در اعتدالین، خورشید پس از سر زدن از بالای دیوار، دقیقاً در امتداد روزنه شرقی و خط میانی بنا قرار میگرفت و سایه باریک و بلندِ شاخصی که در میانه داخلیِ روزنه، مانند شاغولی آویزان و آونگ بوده، بر میانه چارطاقی واقع میشده و یا این که به جای آونگ از روزنهی باریکِ قیف مانندی در دیوار بهره میجستند.
تصویر 39: تصویری که ارائه دهنده فرضیه کاربری ِ تقویمی ِ چهارطاقی ِ «بازه هور» ( با دستکاری ِ پلان ترسیم شده « گودار» ) از سایه شاخص ِ خورشیدی یا پرتوهای تابیده شده از روزنی در دیوار شرقی ِ بنا بر گوشه های پایههای غربی ِ چهارطاقی ارائه داده است.
جایِ تعجب است که در اینجا ارائهدهنده فرضیه کاربریِ تقویمیِ چهارطاقیها، یکی از ارکانِ فرضیه در تناسبِ بین «پهنای پایهها» به «طول هر ضلع» چهارطاقی و رصدِ خورشید از خط دیدهای ایجاد شده میانِ پایهها را به راحتی کنار گذارده و به حکمِ «الانسان جایزالنسیان» تعبیر خود را در جای دیگر فراموش نموده، تأویلی جز آن بر او بسته است و با دستکاری ِ پلانی که «آندره گودار» از بنا ارائه داده، سعی دارد به خواننده چنین القا کند که دیوار محیطیِ تنگاتنگِ این چارطاقی، در یکسو (سوی شرقی) حکمِ شاخصِ آفتابی را داشته است. واضعِ فرضیه، از روزنی در دیوار شرقی سخن میراند که مرمتگران بنا با دستکاریهای نسنجیده آن را مسدود کردهاند!
برای خود من، با توجه به پلانی که «گودار» کشیده بود و جای روزنی که در دیوارِ شرقی مشخص کرده بود، زمان زیادی طول کشید تا بدانم آنچه که واضعِ فرضیه فوق الذکر بر آن تأکید دارد، یک خیال پردازی است و نه سخنی مستند.
دو سال پیش، فرصتی دست داد تا این بنا را از نزدیک بررسی کنم (عکسها و فیلمی که از آن تهیه کردهام را پیشکش میدارم). به یاری ِ یکی از دوستان در «میراث»ِ مشهد، به گنجینه عکسهای پیش از مرمتِ بنا نیز دست یافتم و برایم اثبات گشت که آنچه دربارهی دیوار شرقی ِ بنا به عنوان ِ شاخص آفتابی و آن روزنِ کذایی گفته شده، یک تردستی بوده است.
تصویر 40: عکسی از دیوار شرقی ِ چهارطاقی ِ "بازه هور"
پیش از مرمت، و روزنی که در آن ایجاد شده بود.
تصویر 41: تصاویری از دیروز (پی گردی و مرمت) و امروز ِ چارطاقی ِ "بازه هور"
سپنتا: میدانیم که کار گاهشماری را کسانی که کارشان نگه داشتن شماره روزها و تاریخ دقیق جشن ها و محاسبه لحظه آغاز سال و گرفتن کبیسه بوده انجام میدادهاند و نه کشاورزان ساده در حاشیه یک روستای ساده، حال اگر بخواهیم کاربری تقویمی چارتاقی نیاسر را بپذیریم چه دلیلی داشته که این چارتاقی در کنار یک روستای کوچک ساخته شود؟
آیا شواهدی در دست هست که این جا محل استقرار درباریان و موبدان و افرادی که کار گاهشماری را برعهده داشتند، بوده است؟
درباره سایر چارتاقیها نیز این موضوع مکانیابی در ساخت بنا چه تاثیری داشته است؟
آیا به اصطلاح امروزی این بناها برای «دسترسی محلی» به آتش ساخته شده اند یا مرکزیتی برای کار تقویمی و تعیین فصول داشتهاند؟
اگر به منظور تعیین فصول ساخته شده اند چرا در مجاورت پایتخت و کاخ شاهی یا نشیمنگاه موبدان و گاهشماران یا به عبارت درست تر در مرکز حکومت ساخته نشدهاند؟
آیا کار تعیین فصول را مردم عادی که عمدتاً کشاورز بودهاند انجام میدادند؟
و آیا اصلا نیازی به این تعداد چارتاقی برای این منظور بوده؟
- همان طور که گفتید دانش ِ ستاره شناسی و اخترشماری در ایران ِ باستان در اختیار عامه مردم نبوده است و جایگاه ِ اصلی ِ رصد کردن ِ وضعیت ِ اختران و بروج ِ دوازده گانه در مراکز ِ حکومتی و دینی بوده است. این گونه اشارات را بارها در "شاهنامه فردوسی" می خوانیم:
بفرمود پس شاه با موبدان / ستاره شناسان و هم بخردان / که جویند تا اختر زال چیست / بران اختر از بخت سالار کیست /ستارهشناسان هم اندر زمان / از اختر گرفتند پیدا نشان
ز تیره شب اندر گذشته سه پاس / بفرمود تا شد ستاره شناس/ بپرسیدش از تخت شاهنشهى / هم از رنج و ز روزگار بهى / منجّم بیاورد صلّاب را / بینداخت آرامش و خواب را/ نگه کرد روشن بقلب اسد / که هست او نماینده فتح و جد
در نامه دینیِ«دینکرد» نیز ضمن برشمردنِ نامِ اختران یا بروجِ دوازدهگانه (صُوَرِ فلکلی) و اشارهای به گردش خورشید به گرد آنها که چهار هنگامِ سال را پدید میآورد و مهم بودنِ دانستنِ بــِهـِنگامِ این چهار هنگام برای شاهان و مردمان، چنین گفته میشود که: «با فرمان ِ شهریار، دستیارانِ اخترشماری، برای شناخت چارهنگامِ سال و اطلاع به مردمان برگمارده شدهاند.»
البته مردم عادی نسبت به بناهایی با خصیصههای نجومی، بیتفاوت نبوده و با کنجکاوی به شرحی از آنها دست مییافتند. مورد بسیار مشهور، بنای موسوم به ایوانِ «تخت ِ طاقدیس» است که به دست «خسروپرویز» پرداخت نهایی را یافت. تختی که به شکل طاق بود و به همین جهت آن را «طاقـدیس» میخواندند. این تخت، سایبان گنبد مانند متحرکی داشته که نقش سیارات سبعه و بروج دوازدهگانهی آسمان و صور مختلف ماه را داشته و در آتشکده گنزک بوده است. «فردوسی» چنین وصفاش کند که:
چو اندر بره خور نهادی چراغ / پسـش دشت بودی و در پیش باغ / چو خورشید در شیر گشتی درشت / مر آن تخت را سوی او بود پشت / چو هنگامه تیر ماه آمدی / گه میوه و جشنگاه آمدی / سوی میوه و باغ بودیش روی / بدان تا بیابد ز هر میوه بوی/ زمستان که بودی گه باد و نم / بر آن تخت بر، کس نبودی دژم .../ شمار ستاره ده و دو و هفت / همان ماه تابان به برجی که رفت/ چه زو ایستاده چه رفته ز جای / بدیدی به چشم سر، اخترگرای
و یا توصیفی که از تدقیقاتِ نجومیِ بارویِ «جی» و چهار دروازه آن در بسیاری از کتب مییابیم و زبانزدِ اهلِ تحقیقِ اصفهان تا سدههای نخستِ هجری بوده است. این بارو به فرمان «پیروز» فرزندِ «یزدگرد» (هیجدهمین پادشاه ساسانی/ 459-484 میلادی ) و به دستِ «آذرشاپوران» ساخته شد و چهار دروازه آن را در چهار روز ِ متوالیِ«خور» (روز ِ یازدهم ِ ماه) و «ماه» و «تیر» و «گوش» ساخته و آنها را «درب ِ خور»، «ماه بَر»، «تیر بَر» و «گوش بَر» نامیدند. شرحی که «ابن رُسته» در اواخرِ سده سوم هجری از آن میدهد، بسیار جالب توجه است:
(18).
«مفضل بن سعد مافروخی» در کتاب «محاسن اصفهان» (سده پنجم هجری) ضمن روایتِ ساختِ بارویِ «جِی» (بخش شهریِ اصفهان عهد ساسانی) توسط «آذرشاپوران»، از بنایِ دهی خارج از بارو و دروازه شهر سخن میراند که «آذرشاپوران» در آن آتشکدهای ساخت و ده را بر آن وقف کرد.
پرسش این است که اگر این همه چهارطاقی در نقاط مختلف ایران بر حاشیه روستاها و راهها عملکردی تقویمی داشتهاند و انقلابهای زمستانی و تابستانی در آنها قابلِ رصد بوده و اخترشماران یا مردمِ آن روزگار برای دانستن زمان دقیقِ آغاز فصلها به آنها نیاز داشتند، چطور هیچ یک از مورخین و جغرافیانویسان ِ قدیم بر این کاربری ِ تقویمی تأکید و اشارهای ندارند؟
! شمار فراوانِ چارطاقیهای فارس به ویژه مرا همیشه به یادِ این گزارش «ابوالقاسم بن احمد جیهانی» در کتاب «اشکال العالم» (سدهی چهارم هجری) میاندازد که: «آتشخانهها، بیشتر از شمار و حفظ است، زیرا که در هیچ شهری و قصبهای نیست که در آن بسیار آتشخانهها نیست.»
سالها پیش، به سن و سال و عهدی که به قولِ «ابراهیم پورداوود» شور و غرور جوانی و توسن سرکش نادانی و سر سودایی و دل شیدایی هیچ کدام زود رام نمیشوند، مقالهای در صفحه «ایران زمین» روزنامه «ایران» خوانده بودم که نویسندهی آن مدعی بود «قدیمیترین و دقیقترین رصدخانه خورشیدی جهان» را در نقش رستمِ ایران یافته است.
نویسنده یاد شده، بنایِ موسوم به «کعبه زرتشت» در «نقش رستم» فارس را که روبروی دخمهی شهریارانِ هخامنشی است ( و چقدر به قولِ دوست دانشمندم آقایِ «فرید شولیزاده» یادآور «برج فانوسِ» روبروی دخمهی چمِ یزد در عصری نزدیکتر به ما) یک رصدخانه خورشیدی برای سنجش گردش خورشید و استخراج تقویم و تشخیص روزهای اول هر ماه خورشیدی و انقلابهای تابستانی و زمستانی و اعتدالهای بهاری و پاییزی معرفی کرده و این کشف خود را گشاننده راز بسیاری از بناهای باستانی و مجهولات تاریخ علم در ایران و جهان باستان دانسته بود! (19)
به یاد دارم که پس از خواندنِ آن مقاله بسیار شاد و هیجان زده شده بودم و بر درستیِ آن سخنان تردیدی نداشتم ...حالتی شبیه به همان سرخوشی که «پورداوود» در جوانیاش پس از خواندنِ کتابِ «دساتیر» داشت و در سالهای بعد با افسوس از آن یاد میکرد:
بحث در نادرستیِ رصدخانه نامیدنِ «کعبه زرتشت» و دیگر نادرستیهایِ آن مقاله مجالی دیگر میطلبد ولی از قضای روزگار، همان کسی که دیروز «کعبه زرتشت» را دقیقترین رصدخانه خورشیدی جهان مینامید، اکنون «چهارطاقیِ نیاسر» را واجد این خصیصه میداند و بیتوجه به این که بنا به خصلتهای ذاتیِ پژوهش و الزامات مخصوص فرضیهپردازی باید آرام و متین باشد، به خصلتهای غیر علمی و جنجال و هیاهو روی آورده است.
سپنتا: در چارتاقی نیاسر برای مشاهده پرتوهای خورشید از میان پایه ستونها چه نیازی به ساخت ستونهایی با این ضخامت و پهنا و با این سقف گنبدی و این محوطهسازی و کفسازی بنا بوده است؟
اگر کار تعیین فصول با این روش صورت میگرفته پس در مواقعی از سال که هوا ابری بوده یا در باد و بوران و برف در این مناطق کوهستانی به ویژه در پاییز و زمستان آیا کار تعیین فصول تعطیل میشده است؟
- پیشتر درباره جدول نظامِ «پیمون» در چهارطاقیها که «واندنبرگ» در سال 1965 میلادی ارائه داده بود سخن گفتم. آرایش اجزای معماری در یک طرح ایرانی، توسط تجزیه و ترکیب اندازهها و معیارهای مشخصی انجام میگیرد که معمار به تناسب، فضاهای مورد احتیاج را به وجود میآورد و با کاستن و افزودن و جابجا کردن اجزاء آن، طرح موردنظر را تهیه میکند.
«پیمون» نه تنها در نقشه و اندازهی پایهها و ستونها و عرض و طول فضاها اثر دارد، بلکه حالت و هیئتِ نما و تناسب درگاهها را نیز معین میکند و بیش از همه در پوشش ایوانها و طاقها و گنبدخانهها تأثیر دارد. یعنی ارتفاع و شکل و انحنای «گنبد» بر حسب پیمون تعیین میشود و معمار میتواند با تضمین کافی با کاربرد پیمون، طرح و محاسبه و اجرا را در آنِ واحد انجام دهد، بدون آن که نگران نااستواری یا ناموزونی آن باشد.
پیمونهای معماری ایرانی از کهنترین روزگار تا کنون به کار میرفته و سینه به سینه از پدر به پسر میرسیده است. به پرسش اصولی شما باز میگردم که اگر قرار بود معمار چهارطاقیِ نیاسر، این بنا را به منظور رصد کردن خورشید از میان پایههایش بسازد، چه نیازی به ساخت گنبد بر زمینهی مربعیِ بنا (مربعِ 11 × 11 متر) داشته تا ناچار شود برای تحمل بار آن بر حسب نظام پیمون، پایههای قطور 3/3 متری بسازد و مصالح و پول کارفرمایش را هدر دهد؟!
در واقع، تناسب مورد تأکید بین «پهنای پایهها» به «طول هر ضلع» چهارطاقی نیاسر (نسبتِ 1 به 3/3)، تناسبی است که به واسطهی ساختِ گنبد بر پایهها از سوی نظامِ پیمون بر معمار تحمیل شده است و نه آن سان که ارائهدهنده فرضیهی کاربری تقویمیِ این چهارطاقی میپندارد: مساعد کردنِ رصد خورشید از بین پایهها!
تصویر 41-1: عکسی قدیمی از چهارطاقی ِ نیاسر که «گودار» در کتاب ِ «آثار ایران» در سال 1938 آورده است. کرسی و پی ِ قلوه سنگی ِ نشانده در ملاط ِ یک بنای ِ دیگر به فاصلهای از چهارطاقی در عکس مشهود است.
سپنتا: این که وانمود میشود گردهمایی در چارتاقی نیاسر برای دیدار طلوع خورشید در تقویم آفتابی مذکور، الگوبرداری از گردهماییهایی ایران باستان بوده چنان که در دفترچه موسوم به "سالنمای ایرانی" نوشتهاند، بر مبنای کدام شواهد تاریخی و اسناد معتبر میباشد؟
در ضمن مشخص نیست که منظور از ایران باستان کدام دورهی تاریخی است؟ و کدام گسترهی تاریخی و جغرافیایی از ایران باستان مورد نظر است؟ و چه کسانی در این گردهمایی شرکت میکردهاند و اصلاً چرا مشاهدهی خورشید و تعیین فصول را گروهی انجام میدادهاند؟
- لابد به استناد«دساتیر» که در نامهی«ساسانِ نخست» میگوید: «اردشیرپاپکان با برپا ساختن آتشکدهها، سنجرستانها (بتکده ستارگان) هم برپا کرد»!! میدانید که در کتاب «قم نامه» چهارطاقیِ نیاسر را آتشکدهای از آثار «اردشیر بابکان» معرفی کردهاند!
به تازگی اظهارنظر دیگری هم شنیدهام، این که چهارطاقیِ نیاسر یک نیایشگاه زُروانی بودهاست و قدمتِ آن از دورهی اشکانی است! قدرت این خیالپردازی کم از خیالپردازیهای «آذر کیوان» در «دساتیر» نیست. اگر آن یک، میتوانست از عهد صفوی تا زمانِ «پورداوود» پیغمبری جعلی با نام «ساسانِ پنجم» را با زبان ساختگیاش به جانِ فرهنگنویسان بیاندازد، این یک به عهد ما میتواند با تعابیرِ خاص «گردش خورشید» و «زمان» در آیینِ زُروانی و مرتبط کردن آن به تردستیهایش در چهارطاقی نیاسر کاشان، از آن یک نیایشگاهِ زروانی در عهدِ اشکانی بسازد و تحویل اهالی میراث فرهنگی دهد!!
این همه، آب شوری بود که این چند ساله به کام پژوهشگرانی ریخته شد که در «شاهنامه» و «دینکرد» و ... نام «ستارهشناسان» و «موبدان» را بارها در کنار هم دیده بودند و میخواستند نشانی از خصیصههای اخترشماری را در مکانی مذهبی بیابند. افسوس که پایههای لرزان و بیمایهی فرضیهی کاربری تقویمی چهارطاقیها (در شکل ِ فعلیاش) به جایِ آن که عطش پژوهشگران را فرو نشاند، روز به روز بر تلخ کامیها میافزاید.
سایت ایران نامه
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 13010
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان