معماری و هویت فرهنگی در دوران ما
این روزها در حول و حوش معماری بحثهای زیادی در جریان است. از بحثهایی کلی همچون سنت و مدرنیته، معماری و فلسفه، گسست و تداوم، فرم و عملکرد تا بحثهای جزییتر مثل امکان ارایه ضوابط برای مصالح و نما و جز آنها. شاید بتوان کلیت این مباحث را ابتدا در سطح اندیشه فردی خودمان و سپس گفتگوی جمعی در بستری بین رشتهای، حول پیشنیازهای نظریه معماری به پیش برد.
اگر معماری را خلق فضا برای زندگی انسانی بدانیم، اکنون و در دورة ما، همه راهها به «انسانشهروند» و شناخت او معطوف میشود. منظور از انسانشهروند انسانی است که در دوران جدید واجد فردیت شده و از رعیت به شهروند دارای حق تبدیل شده است. اینکه این انسان چه نیازهای کلی دارد و آیا شناخت این «انسانشهروند» در دوران پس از شکلگیری دولت – ملتها میتواند هنر و فن معماری را به لایههای عمیق و پیچیدهتری رهنمون نماید؟ از طرف دیگر آیا این شناخت میتواند به ماندگاری و زیست پذیری فضای مصنوع در آینده یاری رساند؟ آیا به کمک این روش میتوان از بررسی معماری بر جای مانده، به تاریخ تمدنهای گذشته رسید؟ آیا با شناخت هویت میتوان همه عرصههای خانه و کار و خیابان را بهتر جانمایی کرد؟
شاید اگر به دنبال ساده و تکهتکه کردن حوزههای معماری و دستیابی به قوانین و ساختارهای خشک نباشیم، بتوانیم احتمالات فکری و عملی در حوزههای مورد مناقشه فوق و بعضی نیروهای موثر را بهروز کنیم.
پیش نیاز این مهم، شناخت فردی معمار از حوزههای زیست انسانشهروند معاصر و یا حداقل، حضور در حلقهها و جمعهای فکری بین رشتهای مرتبط است. البته گروهی این مباحث را به دلیل وسعت و تنوع حوزههای بین رشتهای در چهارچوب کار اندیشمندان معماری میدانند، نه معماران. چون این نظریهپرداز معماری است که بر اساس اشراف به حوزههای مرتبط و بین رشتهای میتواند موضوع را از آن خود کرده و به شناخت کلیات آن دست یابد و الا معمار در انبیق زمان و مکان به خلقی دست مییازد که بازتاب زمانه اوست. تازه هنگامی کار سختتر میشود که معمار مؤلف، علاوه بر خلاقیت، بخواهد نیازهای انسان پیشرو را در کارهایش متبلور کند. با این همه به نظر میرسد به میزان اشراف معمار به مباحث فوق، خلاقیت او نیز در فضای پیچیدهتری به پرواز در میآید و مکان انسانیتری خلق میکند. هویت فرهنگی خود را به مرزهای فرهنگی و نه سیاسی ارتباط میدهد و در بند محدودیتهای مرز سیاسی نمیماند.
هویت فرهنگی مجموعهای از دین، فناوری، هنر، علم، آداب و رسوم، قانون، اخلاقیات و نظام حکومتی اجتماعی از انسانها است. میتوان این هویت فرهنگی را در مورد ایران به هویتی تاریخی از ایران باستان (فرهنگ دوران هخامنشی، سلوکی، اشکانی، ساسانی) و دوران اسلامی (دوران قبل از حمله مغول و به روایتی نوزایی شرق و پس از حمله مغول، دوران صفوی) و دوران مدرن از انقلاب مشروطیت و هویتی ملی که محصول تاریخ مدرن دو قرن اخیر و تشکیل دولت- ملت است تعریف کرد. از این رو به نظر میرسد هویت ملی ما معجونی از ایران باستان، دوران اسلامی و الزامات جهان مدرن است. ویژگی اصلی جهان مدرن را میتوان در ارتقاء رعایا به شهروندان در نظریه دولت- ملت خلاصه کرد.
روشن است که با تغییر در مبانی شکلدهنده تعریف هویت ملی، یا تفسیرهای جزیی از آن، واقعیت اجتماعی دچار نارسایی شده و عملاً نمیتواند نقش برآیند عزم ملی و نظریهای عمومی برای جهتدهی و روشنی بخشی به زیر مجموعههای خود را ایفا نماید.
امروز اگر بخواهیم نظریهها در مورد هویت ملی را خلاصه کنیم به دو گروه میرسیم:
گروه اول جریاناتی که معتقدند در موضوع هویت ملی ما دچار گسست شدهایم. این گسست میتواند در حسرت گذشته بماند و به بنیادگرایی بینجامد و در نظم موجود مقاومتهای رادیکالی را برمبنای میل بازگشت به عقب شکل دهند.
یا این گسست از گذشته را مثبت ارزیابی کرده و برای رسیدن به آینده به حل شدن در گفتمانهای مدرنیستی بی هیچ تفکر انتقادی دچار شود، که نتیجهاش پیوستن بی چون و چرا به جریان جهانیسازی است.
اما گروه دوم به تداوم باور دارند. این تداوم میتواند به صورت گزینش بخشهایی از گذشته و ترکیب با نیازهای امروز به قصد هویتسازی برای اهداف خاص باشد یا اینکه به تداوم تکوینی از هویت تاریخی به هویت ملی معاصر و الزامات ناشی از نیازهای روز درجهان مدرن منجر شود.
در عصر ارتباطات و دهکده جهانی، تبادلات جهانی در حال پویش است و هر هویتی در گوشه و کنار این جهان امکان خودباختگی یا تعامل خلاق را دارا است. حتی در حالت خودباختگی نیز کولهبار تاریخ و جغرافیا ناخودآگاه روی معمار خودباخته نقشی ایفا میکند. تعامل خلاق، دیدن و شناخت هویت خود و عبور از بخشهایی است که با زمانه ناخوانا است پیش نیاز تعامل خلاق است. این شدن در حیات هویت فرهنگی، خود نوعی دوگانه پالایش و ماندگاری را به همراه دارد.
در هر حال مسئله ما شناخت ارتباط هویت ملی با معماری برای روشنی کار معماران بود. یعنی معماری برای اینکه فضایی برای انسانشهروند امروز ایرانی خلق کند دارای چه ویژگیهایی باید باشد و آیا میتوان از اتمسفر این هویت ملی به کلیتی به نام معماری ملی شامل اقلیم، اقتصاد و فرهنگ و تمدن رسید؟
از طرف دیگر با توجه به اینکه معماری امروز ما عمدتاً منتج از بازخوانی بخشی از هویت ملی است و پاندولوار در دوگانه تداوم و گسست در رفت و آمد است آیا میتوان با بررسی معماری بومی و روستایی به عنوان بخش دستنخوردهتر از معماری ما به سوی یک معماری با هویت تکوینی گام برداشت. به عبارت دیگر آیا میتوان معماری را با زندگی واقعی دوباره آشتی داد؟ معماری که به عنوان هنر بتواند بازتاب نحلههای واقعگرایانه، طبیعتگرایانه و رمانتیک بوده و متناسب با تاثیر ذهن هنرمند معمار بر واقعیت بیرونی به اثر هنری نزدیک شده و در عین حال تجلیات جدید زندگی را هم آشکار سازد.
موضوع دیگر در بحث هویت و معماری، نقش مهم بازار سرمایه و رانت در اعوجاج این هویت ملی است. بازار سرمایه ـ رانت همچون دیگر عرصهها به یاری انباشت کلان سرمایه، امکان تفسیر قوانین و حضور بی بدیل در مجاری مربوطه به معماری نیز به عنوان عنصری در بستر اقتصادی مینگرد.
این نقش آفرینی معماری در مبادلات اقتصاد شهری، از طریق ترویج همزمان نوعی سبک زندگی و پاسخگویی همزمان به این سبک زندگی شهری نظریهپردازی میشود. مخاطب این سبک زندگی اقشاری هستند که در اقتصاد بیمار و رانتی، رشدهای قارچگونه داشته و دارای امکانات مالی بیحساب شدهاند، حتی نهادهای عمومی نیز از این ضایعه در امان نبودهاند.
فراتر از مباحث اقتصاد سیاسی، هدف از طرح مسئله فوق شناخت مشکلات واقعی خلق یک معماری مبتنی بر هویت تکوینی در عمل است. یعنی معماران فوق تازه در زمان دستیابی به این مواضع در چنبره اقتصاد مسکنی قرار میگیرند که با ترویج و پشتیبانی از سبکهایی از تاریخی (رومی، هخامنشی، ساسانی وغیره) گرفته تا سبک مدرن سوپرلوکس خانهها، ویلاها، مالها و حتی بناهای مذهبی را در تسخیر طرح و ساخت خود دارد. بنابراین در شرایط تسلط اقتصاد بر همه شئون از جمله فرهنگ و موضوع مورد بحث ما معماری، بحث هویت تکوینی شرایط زیستی مساعدی ندارد. ولی تجربه ضدیت اقتصاد بازار با منافع عمومی در گذشته نشان داده که راههایی برای تلفیق معماری انسانی با تأمین سود در مبادله موجود است که در شرایط حاضر میتواند تا حدی از وخامت اوضاع بکاهد.
نکته اساسی این است که درک هویت ملی تکوینی و معماری نشأت گرفته از آن در فرایند معماری امروز را نه میتوان خوب ارزیابی کرد و نه بد. معماری انسانی این مرز و بوم یک ضرورت ناگزیر است که به میزان شناخت و تاثیر معماران و بازیگران مرتبط در صحنه تحقق مییابد. معماران میتوانند در حد خود به خودشناسی و تغییر شکل جامعه انسانی نه از بالا که از پایین ایفای نقش کنند. این امرنیازمند کار جدی دراز مدت بویژه تغییر اساسی نگاه به موضوع در نهاد آکادمی معماری، نهاد مهندسان مشاور، انجمنهای صنفی، نهادهای فکری و پژوهشی و سرانجام تسری و مطالبه آن از نهادهای عمومی و دولتی است.
عکس از سحر مرادی
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 4227
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان