افزودن دیدگاه جدید
در تاریخ ششم اسفند 1393، آقای دکتر مهرداد قیومی، سخنرانیای را با عنوان «لغزشگاههای مورخان در مواجهه با معماری» در پژوهشکده تاریخ اسلام ایراد کرد. ابتدای سخنرانی، به طرح مسأله و انگیزههای خود برای انتخاب پژوهشکده تاریخ اسلام پرداخت. او معتقد است که همواره ارتباطی قدرتمند و دو جانبه میان تاریخ و معماری وجود داشته و دارد.
سخنران: دکتر مهرداد قیومی
در تاریخ ششم اسفند 1393، آقای دکتر مهرداد قیومی، سخنرانیای را با عنوان «لغزشگاههای مورخان در مواجهه با معماری» در پژوهشکده تاریخ اسلام ایراد کرد. ابتدای سخنرانی، به طرح مسأله و انگیزههای خود برای انتخاب پژوهشکده تاریخ اسلام پرداخت. او معتقد است که همواره ارتباطی قدرتمند و دو جانبه میان تاریخ و معماری وجود داشته و دارد. هیچ دو رشتهای تا این حد به یکدیگر وابسته نیستند؛ معماری در تاریخ رخ میدهد و تاریخ در معماری. بنابراین، مواجهه این دو، در یک موضوع پژوهشی، مسأله را در بطن خود میپروراند و این پژوهشکده را، به دلیل امکان ارتباط میان معماری و تاریخ، جای مناسبی میداند تا به بیان نقائص پژوهشگری در حوزههای معماری و تاریخ بپردازد.
وی سپس به انگیزههای انتخاب عنوان و واژگان کلیدی سخنرانیاش میپردازد و اینگونه ادامه میدهد:
«لغزشگاه» را بیمناسبت انتخاب نکردهام، منظور از آن، جاهایی است که مورخان، محتمل است در آن بلغزند. «مورخان» را به این سبب برگزیدهام که دربرگیرنده همه کسانی است که با تاریخ درگیرند؛ اعم از تاریخنگاران، تاریخپژوهان و فیلسوفان تاریخ. در توالی واژگان مورخان و معماری نیز تعمدی وجود دارد. میتوان موضوع را به گونهای دیگر مطرح کرد، مثلاً «لغزشگاههای معماران در مواجهه با تاریخ». اما این توالی از نظر من محلی از اعراب ندارد، زیرا، معماران پیش از این لغزیدهاند و اکنون در ته درهاند. شاید بتوان موضوع «لغزشگاههای معماری پژوهان در مواجهه با تاریخ» را پذیرفت که خود موضوعی جداگانه است. از نظر من، آموزش تاریخ به معماران، منتفی است و راه به جایی نمیبرد. اما پژوهندگان معماری هنوز جا دارند.
معماری امروز دچار تصورات نادرستی است. برخی گمان میکنند که معماری نوعی نقاشی است که موضوعش ساختمان است. برخی دیگر دچار این تصوراند که گویا معماری بزک کردن ساختمانی است که مهندسان عمران آن را میسازند. عدهای فکر تصور میکنند که معماری نوعی خدمات لوکس تجملاتی است که در زمانی که پول داریم به کارمان میآید. بنابراین در زمانة عُسرت و بی پولی، نیازی معماری نداریم. بعضیها بر این عقیدهاند که معماری طراحی ساختمانهای عجیب و محیرالعقول است که بهر حیرانی خلق بنا میشوند و معماران مار گیرانی هستند که بر موج نادانی خلق سوار میشوند . عدهای دیگر بر این نظراند که معماری، طراحی بنایی است که دیگران میسازند. و در تعریفی جامع، معماری عبارت است از کار و فعالیت جمعی، شامل مجموعهای از مطالعات، برنامهریزیها و اجرا، با مدیریت و نظارت معماران. تمامی این تصورات نادرستاند و سرانجامی ندارند.
باید پرسید که کار معماران چیست؟ و در پاسخ اینکه: ما در مکان زندگی میکنیم، از این رو ناچاریم آن را برای زندگی مناسب سازیم. و در ابتدایی صورت خود، معماری را میتوان اینگونه ، نه تعریف کرد، بلکه توصیف کردتوضیح داد: تبدیلتغییر دادن محیط طبیعی به محیط مصنوع. حتی تصور تبدیل محیط طبیعی به مصنوع هم معماری است. آیا معماری فعالیتی است برای شناخت جهان یا به منظور تغییر جهان؟ بسیاری از تعاملهای انسان با جهان، برای شناخت است و بسیاری دیگر برای تغییر. برای مثال، فیزیولوژی برای شناخت است و پزشکی برای تغییر. علمها عموماً برای شناختاند و فنون و صناعت برای تغییر. معرفتها را به این تعبیر میتوان به اخباری و انشایی تقسیم کرد. در این میان، معماری در زمره فعالیتهای انشایی صناعی است، از نوع حقوق و احکام و دستورها که برای تغییر جهان وضع میشوند و نه برای توصیف جهان. معماران آموزش میبینند تا جهان را تغییر دهند. از این رو، معماری علم نیست، صناعت است. معماری حکمت نیست، اگرچه بری از حکمت هم نیست. بنابراین، معرفت غالب در معماری معرفت درونی است.
معرفتها را به تعبیری دیگر میتوان به دو گونه درونی و بیرونی و یا به عبارتی به علم حضوری و حصولی تقسیم کرد. هر چه که میآموزند، یا درونی است یا بیرونی، یا حصولی است و یا در حین عمل. برای مثالمثلاً آموزش نواختن ساز، از نوع معرفت درونی است. هر چه درباره ویژگیهای ساز به هنرآموز یاد بدهیم، او نوازنده نمیشود. تنها با ممارست و تمرین و درونی کردن دانش و مهارت و ذوق، فرد نوازنده خواهد شد. یکی از مهمترین لغزشگاههای مورخان درباره معماری این است که تاریخ تصور کنند معماری از قبیل علوم است و میشود علم آن را در گذشته جست. را نمیتوان به طور مکتوب و در خلال متون نوشتاری جستجو کرد. زیرا دانش معماری از نوع معرفت درونی است. معماری را در حین عمل میآموختند و این کار را هم اکنون نیز میکنند. دانش درباره مصالح، سازه، اقلیم و حتی مطالعه معماری دیگران، همه از نوع معرفت بیرونی است که در مقام مقدمۀ معماری است. با آموختن این چیزها فرد به معمار تبدیل نمیشود. به همین دلیل است که متنی نوشتاری از روشهای معماری، دست کم در ایران نداریم.
آیا معماران به معماری میاندیشند؟ بله، میاندیشند، اما در حین عمل، . ایشان به محصول دیگران هم میاندیشند. اما معمار، از آن حیث که معمار است، اندیشه بیرونی نسبت به معماری ندارد. معرفت بیرونی به معماری با ذات طراحی ملازمت عقلی ندارد. دو نوع مقام را باید در این باره قایل شویم: مقام ساختن و مقام خواندن. معماران میسازند، نمیخوانند. ممکن است معماری هم بسازد و هم بخواند. اما این دو عمل در جای خود، از یکدیگر تفکیک میشونددر دو مقام متفاوت است. من از سال 1378 به بعد، دیگر معمار نیستم. زیرا دست از ساختن برداشتهام و میکوشم درباره معماری بیاندیشم. کسی که درباره معماری میاندیشد، دیگر معمار نیست و به جرگه اندیشمندان علوم انسانی درآمده است.
مورخان، هم با معماران و هم با معماریپژوهان سروکار دارند. در این میان، عدهای از معماریپژوهان به تاریخ معماری میپردازند. تاریخ معماری ترکیبی اضافیه (مضاف و مضافالیه) است. تاریخ همیشه مضاف است و مضافالیه آن هر چیزی میتواندممکن است چیزهای گوناگوی باشد، از جمله معماری. تاریخ معماری گونهای از تاریخ است و تاریخ مطلق و غیراضافی فقط آنگاه معنا دارد که شامل مشترکات همۀ تاریخهای مضاف باشد؛ مانند فلسفه و روش و منبعشناسی. هنگامی رخ میدهد که در فضایی تلفیقی همه چیز را در بر بگیرد.
یکی دیگر از لغزشگاههای مورخان، معماری گذشته است. این لغزش را زمان پریشی نام نهادهاند و ما به وفور دچار آن هستیم و بر اثر آن این خطر وجود دارد که الگوها و معماری امروز را به گذشته انتقال دهیم. مورخان میکوشند که برای معماریهای گذشته، معمارانی برجسته را جستوجو کنند، معماران خلاق و نوآور، معماران قهرمان، معماران جدا از مردم، معماران دانشمند و جز آنها. که اگر هم پیدا نشد، جعل میکنند. که به جز آنها، بقیه کسانی که به معماری میپرداختند، عمله و بنا بودند و معماری نمیکردند. اما به واقع، معماران هیچکدام از آنها نبودند. بهجز چند استثنا همچون استاد علی اکبر اصفهانیمعماران در زمرۀ علما نبودند و استاد قوامالدین شیرازی، که علم نجوم هم میدانست، استثناست. سایر معماران، نه تافته جدا بافته بودند، نه دانشمند و قهرمان. بلکهمعماران از خود مردم بودند و از درون مردم. البته همان استثناها هم، تنها برای بناهای شاخص برجسته میشدند، همچنان که در ممالک عثمانی چنین بود. مجموعه اصطلاحات خاص معماری، همچون دیگر علوم، چندان گسترده نبودند و به هیچوجه با آن دانشها قیاسپذیر نیستند. این اصطلاحات، به دلیل درگیری دائمی معماران با حرفهمندان صنوف دیگر، مثل نجاران، حجاران، نقاشان و جز آنها، اصطلاحاتی عام و مشترک هستند. البته، در برخی از آنها فشردگی مفهومی وجود دارد. اما این ایجازها از نوع مفاهیم علمی نیستند. بسیاری از بناها را مردم عادی میساختند. لحظهای از زندگی آنان ساختن خانه خویش بود. تنها در زمانی پیشه معماری شکل تخصصی یافت که زندگی شهری با گستردگی بیشتری نسبت به گذشته پا به عرصه گذاشت. در این هنگام، معماران نیازمند آموزشی مقدماتی بودند، چیزی مختصر از سواد و ریاضیات و هندسه، آنهم به صورت عملی. در ساختمانهای پیچیده اقتضا میکرد که مهندسان نظری و عملی به هم بیامیزند و رابطه برقرار کنند، که از جمله میتوان از غیاثالدین جمشید کاشانی نام برد، که مهندس نظریای است که برای معماران کتاب هندسۀ عملی نوشته است.
معماران چگونه به پیشه خود مینگریستند؟ آنها هیچ پیشهای را به قدر معماری به کار خدا شبیهتر و نزدیکتر از کار خدا به معماری نمیدیدند. معتقد بودند که خدا هم معمار است. از این رو، معماری را دارای منشأ مقدس میدانستند. نمیخواهم معماران را تقدیس کنم، آنها همگی هم انسانهای عادی و گناهکار بودند و هیچکدامن از آنها معصوم نبودند. اما این واقعیت، منشأ قدسی معماری را در نظر آنان تغییر نمیدهد. معماران معتقد بودند با عمارت دنیا، سرای باقی را نیز معمور میکنند. کار آنها عمران کردن دو عالم بود.
یکی دیگر از لغزشگاههای مورخان، بردن کلیشههای امروز به گذشته است. مثلاً : نقشه کشیدن در امروز و نبود نقشه در گذشته. اما اگر نیک بنگریم، میتوانیم برای معماریهایمان نقشه و سند هم بیابیم. اما این نقشهها و اسناد از گونهای دیگر است و نباید آنها را با امروز و روشهای کنونی مقایسه کرد و سنجید.
از جمله لغزشگاههای مورخان یکی پنداشتن معماری با آنچه که از معماری به عنوان محصول باقی مانده است. برای مورخان معماری، همه شواهد، اسناد و باقی ماندهها باید به عنوان ماده تاریخی بهکار گرفته شوند. آنچه را که به دست ما رسیده، نمیتوان به عنوان محصول معماری آن زمان تلقی کرد. معدود معماریهای باقی مانده، تنها معماریهای اشرافی هستند. انبوهی از معماری که توسط عوام تولید میشد، به دلیل مصالح نامرغوب و سست، از بین رفتهاند. کلیشههای اندرونی و بیرونی فقط در برخی از خانههای اشرافی وجود داشته و عوام وسعشان به ساختن این ضمایم نمیرسیده است. و تازه، این معماری، معماری غالب ایرانی نیست. معماری ایرانی، در حاشیه کویر با معماری نقاط معتدل و گرم و کوهستانی متفاوت است. حتی در این اقلیمها، انواع معماری اشرافی داریم.
نتیجه این که معماری و تاریخ، دو رشته به هم پیوستهاند که از یکدیگر فاصله دارند. آموزش معماری در ایران، از تفکر چندانی بهرهمند نیست. و حتی در تنگناهای آموزشی، از آنچه که کم میکنند، حوزه نظر و تفکر است. هشت سال طول میکشد تا دانشجویی مرحله کارشناسی ارشد را به پایان برساند. پس از آن است امکان اندیشه و تفکر برای او فراهم میشود. اما دانشجوی تاریخ از همان ابتدا وارد حوزه اندیشه میشود. نقیصه این جا است که دانشجوی معماری تاریخ نمیداند و دانشجوی تاریخ از معماری سررشتهای ندارد. از معماران توقعی نیست، اما معماریپژوهان، نیازمند روشها و رویکردهای تخصصی تاریخیاند. ما معماری پژوهان، از تاریخدانان چیزهای بسیاری را طلبکاریم.
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 4207
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان