افزودن دیدگاه جدید

گفتگو بااليزابت مرك ،سرمعمار شهر مونيخ
مترجم: 
بهروز مرباغی
اليزابت مرك

«الیزابت مرک»، از اهالی آلمان شرقی سابق، سرمعمار شهر مونیخ است. قبل از این پست، شش سال سرمعمار شهر هال در بخش شرقی آلمان بود. خود، اثر معماری مستقل ندارد و از ابتدای ورود به حرفه، در پست‌های مدیریتی و حاکمیتی فعالیت کرده‌است.

گفتگو با «الیزابت مرک»، سرمعمار شهر مونیخ،
درباره گسترش شهر و نبودِ پروژه‌های نوآورانه در مونیخ
منبع: آرچی.رو
ترجمه از بهروز مرباغی
«الیزابت مرک»، از اهالی آلمان شرقی سابق، سرمعمار شهر مونیخ است. قبل از این پست، شش سال سرمعمار شهر هال در بخش شرقی آلمان بود. خود، اثر معماری مستقل ندارد و از ابتدای ورود به حرفه، در پست‌های مدیریتی و حاکمیتی فعالیت کرده‌است. حرف‌های جالبی می‌زند و تاکید دارد بگوید نما و حجم بیرونی بناها در مونیخ (مثل غالب شهرهای اروپا) در اختیار معمار است نه ضوابط خشک شهری. دو معمار روس، گفتگویی کوتاه با او در وب سایت «آرچی.رو» داشتند که باهم می‌خوانیم. در یادداشت‌های بازدیدکننده‌های سایت، یکی از خواننده‌ها گفته عنوان اصلی و دقیق او مدیر نهاد نظارت بر برنامه‌ریزی و ساخت‌و ساز مونیخ است نه «سرمعمار» که در کشورهای شرقی سابق اروپا رایج بود. به‌هرحال، حرف‌های الیزابت مرک نشان می‌دهد آن‌جا هم آسمان معماری به همان رنگ است که در ایران. شهرداری تقصیر را به گردن معمار می‌اندازد، معمار به گردن شهرداری. و این قصه ادامه دارد!
الیزابت کلپانوا: آیا تماس‌هایی با روسیه یا روس‌ها دارید - کاری یا علمی؟
الیزابت مرک: قطعا؛ اینجا در مونیخ که زندگی می‌کنم، گاه‌گداری در جریان قرار می‌گیرم روس‌های پولدار خریدهایی انجام می‌دهند. وقتی هم در «هال»- در آلمان شرقی- بودم (آنجا، قبل از این‌که مامور مونیخ شوم، شش سال سرمعمار شهر بودم)، گاه‌به گاه، ارتباط کاری با روس‌ها پیدا می‌کردیم. همین‌طور در دوره شوروی، شهرهایی بودند در آلمان شرقی که روس‌ها برایشان برنامه نوشته‌بودند، و ما در همین رابطه شاهد هیئت‌های روسی بودیم. در میان آن‌ها سرمایه‌گذاران روسی هم بودند.
می‌خواهم بگویم، مدرنیسم روسی، همیشه برای من یک چیز خاصی بود. موضوع تز دکترای من «نقش رنگ در معماری قرن بیستم: باءهاوس، گروه اشتیل، معماری این دوره روسیه، ترکیه» بود.
پیتر ِابنر: به نظر شما این امکان وجود دارد که سرمعمار شهر، هم‌زمان دفتر معماری خودش را داشته‌باشد؟
ا.م.: در مونیخ چنین سرمعماری بود- تئودور فیشر (معمار اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، از بنیانگذاران و نخستین نماینده وِرک‌بوند آلمان). او هم‌زمان که سرمعمار شهر بود دفتر معماری خود را داشت و کارهای بسیاری برای توسعه شهر انجام داد و این دو حرفه مزاحم هم نبودند. ولی من هیچ‌وقت دفتر نداشتم. و اگر بود، مشکل می‌داشتم، چون نمی‌توانستم در مسابقه‌ها و مناقصه‌هایی شرکت کنم که خودم باید قضاوت کنم. این نوعی تضاد منافع است، غیر صادقانه است و غیر دموکراتیک. ولی اگر سرمعماری قبلا دفتر معماری خودش را داشته و سپس با داشتن چنین تجربه‌ای سرمعمار شهر شود، این سابقه برای او امتیاز حساب می‌شود.
پ.ا.: در سیاست معماری و شهرسازی مونیخ دنبال ارتقا و بهبود چه چیزی هستید؟
ا.م.: دلم می‌خواهد کم‌تر با وکیل‌ها سروکار پیدا کنیم، کم‌تر در پیچ‌و خم بی‌پایان قوانین و بوروکراسی گم‌شویم. البته این درست که باید مطابق قانون حرکت کرد، اما ما در موقعیتی قرار داریم که آن‌ها بیش از آنی‌که شهر لازم دارد سنگ معماری را به سینه می‌زنند! امروز، شهرسازی آلمان، تقریبا به‌تمامی، دست وکیل‌ها است، و دقیقا آن‌ها هستند که تعیین می‌کنند چه می‌توان کرد، چه‌چیزی مجاز است و چه‌چیزی ممنوع؛ و هرروز اوضاع مشکل‌تر می‌شود.
در اینجا، همان‌گونه که در روسیه، این امکان وجود دارد کار جالبی در حوزه معماری انجام شود، ولی شرطش آن است که در دفترتان بخش حقوقی مفصلی داشته‌باشید که بتواند ضوابط سخت ما را بشناسد، ضوابطی که لزوما واقعی نیستند. و یک چیز دیگر که همیشه سوال‌برانگیز است: ارائه پروژه به مردم. منظورم را اشتباه نگیرید: این کار اجتناب ناپذیر است؛ و باید در انجامش شتاب کرد تا سبب تعویق مهمی در طراحی و اجرا نشود.
پ.ا.: جمعیت مونیخ پیوسته درحال تغییر است. پیش‌بینی رشد جمعیت در سی‌سال پیش‌رو وجود دارد. آیا برنامه‌ای برای تبیین و تعریف سیر رشد وجود دارد؟
ا.م.: در حال حاضر، ما بر روی ایده اسکان مناطق مسکونی در حومه شهر متمرکز هستیم. اما امکانِ تحقق آن هنوز در پرده ابهام است چون لازم است برای اجرای این برنامه، توافق نهاد ناظر بر برنامه توسعه منطقه مونیخ را داشته‌باشیم. ما علاقمندیم حداکثر کریدورهای سبز را حفظ کنیم؛ مزایای ساختار فعلی حمل‌و نقل را از دست ندهیم؛ و برای این، باید کارهای بسیاری در حومه‌ها انجام دهیم، ایستگاه‌های جدید مترو و تراموا درست کنیم.
مثل اغلب شهرهای اروپایی، در این‌جا نیز ما در چارچوب امکانات و ساختارهای موجود کار می‌کنیم و برای من، بعنوان سرمعمار شهر، بسیار مهم است این روند را کنترل کنم. گاه لازم است در مورد اثر معماری نوآورانه‌ای در نقاط خاصی از شهر تصمیم‌گیری شود، ولی در آن‌جا نیز طوری باید عمل کرد که ساختار موجود مخدوش نشود. مثلا، مونیخ نیاز به واحدهای مسکونی جدید دارد؛ ولی این ساخت‌و ساز نباید از جیب فضای سبز شهر، از جیب بافت تاریخی شهر و از جیب ثروت ساختار شهرسازی شهر خرج شود.
بعضی‌وقت‌ها وارد شهری می‌شویم و اثر معماری شاخص و برجسته‌ای را می‌بینیم و فوری از خود می‌پرسیم چرا چنین اتفاقی در مونیخ نیفتد؟ به نظرمن، بوجود آمدن چنین ساخت‌و سازهایی در این شهرها، عموما، ‌به بهای از دست‌دادن بخشی از کیفیت زندگی عمومی و فضاهای اجتماعی اتفاق افتاده‌است؛ در مونیخ چنین اتفاقی نباید بیفتد. البته، من همیشه علاقمندم کیفیت فضاهای اجتماعی حفظ شود و شاید بدین‌خاطر معتقدم باید از برخی اتفاقات رادیکال چشم پوشید.
پ.ا.: به باور من، خیلی مهم است که در شهر شاهد تنوع باشیم. من دوست دارم حس کنم در ناحیه «ریم» مونیخ هستم و بعد می‌روم به «شوابینگ». انگار، دوست دارم از یک‌نواختی ساخت‌و سازها فرار کنم. بعضی‌وقت‌ها در مسابقه‌ها تصمیم‌هایی گرفته می‌شود که کم‌تر در زندگی دیده می‌شوند. در مونیخ 5، 6 ساختمان با ارزش از نظر معماری وجود دارد، و بقیه حداکثر در سطح متوسط هستند.
ا.م.: من می‌توانم ساعت‌ها در مورد مسابقه‌هایی صحبت کنم که بسیاری‌ها چیزی از آن‌ها نمی‌دانند و به سادگی فراموشش کرده‌اند.
در این‌جا، زمین خیلی گران است و سرمایه‌گذارها نمی‌خواهند خطر کنند و پولشان را از دست بدهند. دوست می‌داشتم، بسازوبفروش‌ها و کارفرماها کمی بازتر به تجربه‌های نوینِ معماری می‌اندیشیدند؛ ولی همان‌طور که شما هم می‌دانید، برای کارفرماها اصول از پیش تعیین‌شده‌ای وجود دارد که در فلان پروژه چقدر گیرشان می‌آید، و این تفکر چندان سازگار با آینده معماری نیست.
وقتی شما روی کاغذ خطوطی می‌کشید، این‌که حاصل کار خوب یا بد از آب درآید، بسته به محدودیت‌ها و امکانات کاغذ نیست، تماما به خود شما بستگی دارد. در برابر هرنوع قانون و ضابطه و محدودیت، همیشه این امکان وجود دارد کار جالب و زیبایی  انجام داد؛ این‌ها، متاسفانه، عموما، به معمارها برمی‌گردد. تکلیف بسازو بفروش معلوم است، او می‌خواهد در «بورس بازار» حرکت کند و حاصل کار را راحت بفروشد.
ا.ک.: شما از مسابقه‌هایی صحبت می‌کنید و از تصمیم‌های درخشانی که در آن‌ها گرفته می‌شود که متاسفانه محقق نمی‌شوند؛ اما من ساختمانِ نه چندان با ارزشِ (البته از نظر من) زیمنس در بخش تاریخی شهر را می‌بینم که آدمی را با این پرسش مواجه می‌کند: چه لزومی برای برگزاری مسابقه‌ای بین‌المللی معماری است، اگر قرار است چنین اثری انتخاب شود. طراحی چنین اثری از عهده هر دفتر ساده معماری محلی برمی‌آید. وقتی مسابقه‌ای بین‌المللی برگزار می‌کنند که از دل آن اثری شاخص و برجسته بیرون آید.
ا.م.: موافق نیستم. چون این بنا در مرکز تاریخی مونیخ و در همسایگی بنای «لئو فون کلنتس» قرار دارد، باید ضوابط و محدودیت‌های ویژه و مرتبط با آن را رعایت می‌کرد. علاوه بر آن، چون من خودم جزو داوران آن مسابقه بودم، می‌توانم بگویم در میان آثار ارائه‌شده در این مسابقه، با رعایت الزامات مسابقه، اثری بهتر از آن وجود نداشت.
پ.ا.: ولی اگر فقط به نمای آن نگاه کنیم، چی دستگیرمان می‌شود؟ یک اثر کاملا معمولی، با چهره‌ای تقریبا عبوس.
ا.م.: بله، در این مورد می‌شود حرف‌هایی زد. اما ما بعنوان حکومت شهر هرگز شکل نما را دیکته نمی‌کنیم. من مسئول اینم که مثلا ارتفاع ساختمان از آنی که باید باشد، بیشتر نشود و این موضوعی جداگانه است. من می‌توانم منفی‌هایی مثلا در مورد نمای این بنا برشمارم، از جمله بخاطر استفاده از عناصری از سنگ طبیعی در نما. برای من نمای شیشه‌ای جالب‌تر است.
می‌خواهم این را بگویم اگر مدیریت زیمنس چنین نمایی می‌خواهد، ما نمی‌توانیم مزاحمش شویم. البته ما کمیسیون شهریِ طراحی معماری داریم، ولی این کمیسیون فقط مشورت می‌دهد یا توصیه می‌کند گزینه‌های دیگری نیز کار شود، ولی هرگز به هیچ‌کس هیچ الگو و دستور مشخصی صادر نمی‌کند. ما چندبار نمای زیمنس را دیدیم و تفسیرها و نکاتی را گفتیم، ولی، آخرسر طراح و کارفرمای زیمنس به نمایی رسیدند که برایشان مطلوب‌تر بود.
در مجموع، چند دفتر معماری محدود ظرفیت کار در بافت تاریخی شهر را دارند. در همین رابطه، پروژه «پنج قصر» هرتسوگ و دمورن، مثال برجسته‌ای است از معماری مدرن شاخص و کاملا ایدآل در این بافت. ولی، چنین پروژه‌های در این‌جا بسیار نادر هستند.
حاشیه: «پنج‌حیاط» یا «پنج دروازه» مونیخ؛
در سال 1994، بانک «هیپوفراین‌بانک» مسابقه‌ای برای بازطراحی کامل یک بلوک ساختمانی در لبه خیابانی در مرکز تاریخی مونیخ اعلام کرد. اثر برنده، کارِ هرتسوگ و دمورن، پیشنهاد برداشتن تمام ساختمان های پس از جنگ را داشت، ایده‌ای که به‌تدریج کنار گذاشته‌شد. در انتها، فقط نمایی که به محور پیاده بود، بازطراحی شد. در داخل بنا، با تکمیل مرحله اول ساخت و ساز، این مجتمع شهری قیافه و خصلتی کاملا نوین پیدا کرد. این‌جا حیاط‌هایی هست با محورهایی از مغازه‌ها و کافه‌ها در لبه‌ها.

 

تصاویر: 
 شهر مونيخ
 شهر مونيخ
 شهر مونيخ
 شهر مونيخ
 شهر مونيخ
 شهر مونيخ
 شهر مونيخ
 شهر مونيخ
 شهر مونيخ
 شهر مونيخ
منابع: 

آرچی.رو

Filtered HTML

  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • تگ‌های HTML مجاز: <a> <em> <strong> <cite> <blockquote> <code> <ul> <ol> <li> <dl> <dt> <dd>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
Image CAPTCHA