تأملي بر موسيقي در عصر صفويه
در ميان شاهان صفوي «شاه عباس» توجه و علاقه بسياري به موسيقي داشت. چنانچه در تشويق و ترغيب هنرمندان و به خصوص موسيقيدانان كمال عنايت را مبذول ميداشت. سير روند موسيقي در دوران شاهان بعدي از فراز و فرودهاي بسياري برخوردار بود، ولي آنچه مسلم است دوران حكومت شاه عباس را ميتوان دوران پررونقي در عرصهی موسيقي پنداشت. آنچه از شواهد و قرائن موجود در عصر صفوي برميآيد بيانگر وجود حياتي موسيقايي در ميان اقشار و طبقات مختلف جامعهاست. به تبع، اجراي انواع موسيقي در اين دوران به نسبت برخورداري از مخاطبان گوناگون، از پراكندگي و مكانهاي مختلف برخوردار ميباشد كه اين قرائن علاوه بر ايجاد بستري جامعهشناختي در تعامل طبقات مختلف جامعه با اين هنر نشانگر اماكن و اجراي موسيقي ميباشد.
پيش سخن:
دوران حكومت صفويان را ميتوان برههاي از زمان انگاشت كه شاهد به تخت نشستن حكومتي ديني با مذهب تشيع دوازده امامي (اثني عشري) بود. وجود همسايهاي قدرتمند به نام عثماني كه هماره خطري بزرگ هم براي همسايگان و هم براي اروپا بود همچون شبحي ترسناك سايه بر دنياي غرب افكنده بود و اين خود سببي بود به منظور حمايت دولتمردان غربي از دولت نوپاي صفوي.
خطر دائمي عثماني و حمايت نظامي- فرهنگي غرب از صفويان سبب شد تا اين دولت با قدرتي چند چندان حاكميت سياسي فرهنگي و ديني خود را بر سراسر ايران حكمفرما گرداند.
تآسيس سلسلهی صفويه به دست شاه اسماعيل (930- 892 ﻫ ق)، انتخاب تبريز به عنوان پايتخت در 907 ﻫ. ق. و تشكيل سپاه قزلباشان در زير پرچم تشيع سبب شد تا وضعيت پريشان ملوكالطوايفي موجود در سراسر ايران به نفع حكومت مركزي واقتدارگرا تغيير چهره دهد.
برهم خوردن تعادل مذهبي در اين دوره به نفع مذهب تشيع خود عاملی شد جهت رشد سريع علومي چون كلام و فقه اسلامي. در اين ميان كلام شيعي كه همواره نقش برج و باروي ايمان مذهبي را ايفا كردهبود، در عصر صفوي كه هيچ جريان ديگري معارض آن نبود، با مسائل علمي-اجتماعي بيشماري روبه رو شد و بيشتر قوت اوليه خود را از دست داد. اما در مقابل فقه به لحاظ مواجهه با اوضاع و احوال جديد، روي به پيشرفت سريع نهاد (نصر، 1365 : 444) كه از آن ميان ميتوان به رويارويي و مواجه فقه با موسيقي اشارهنمود كه در هر برهه از زمان فراز و نشيبهاي زيادي برخوردار بود.
صفويان به مدت 242 سال بر ايران حكومت كردند (شايان ذكر است كه با سقوط حكومت شاه سلطان حسين، افاغنه از 1135 تا 1142 ﻫ. ق بر ايران حكومت رانده و در سال 142 حكومت افاغنه توسط «شاه طهماست دوم» فرزند «شاه سلطان حسين» برانداخته شد و دوره دوم حكومت صفويان تا سال 1149 ﻫ ق ادامه يافت كه سرانجام آن با تاج گذاري «نادرشاه افشار» ميباشد). شاهان و حكمرانان صفوي هر يك به فراخور خصلتهاي ذاتي و گاه بر حسب اوضاع و احوال اجتماعي و همچنين معذورات ديني و شرعي تعاملات گوناگوني با موسيقي داشتهاند. «شاه اسماعيل اول» كه به سبب تحكيم پايههاي حكومتش بيشتر همّ خود را صرف جنگ و خونريزي نمودهبود، توجهي به مسائل ذوقي و هنري از خود بروز نداد. اين خود علتي شد تا در عهد حكمراني او موسيقيدانان و حتي ديگر اهالي هنر كنج خلوت برگزينند و خلوت را بر جلوت ترجيح دهند.
در دورهی حكومت «شاه طهماسب» نيز وضع به مراتب وخيمتر شد " در موقعي كه شاه طهماسب در نفوذ فقها و عالمان مذهبي درآمدهبود تمام موسيقيدانان و خوانندگان و نوازندگان را بهاستثناي چند نفر نقارهچي و سُرنايي به اسامي «استاد حسين شوشتري» و «استاد اسد» از دربار خود بيرون كرد و «خواجه محمد مقيم طنبورزن» را به جرم آمد و رفت در منزل «شاهزاده سلطان حيدرميرزا» به حلق آويخت و «استاد حسين نايي» را نيز چون به مجالس ديگر غير از نقرهخانه ميرفت، به حبس شديد انداخت و فرمان داد كه سازندهها و خوانندهها و گويندگان ممالك محروسه را عموماً و «قاسم فانوني» را كه سرآمد سازندگان بود خصوصاً، هركجا بيابند به قتل برسانند و احدي جرأت مخالفت فرمان شاه را نداشت.( همايي شيرازي، 1375: 267) لازم به ذكر است كه هر چند مخالفت با موسيقيدانان حتي در مواردي منجر به قتل آنان ميشد اما بايد توجهداشت كه حركتي دروني در دربار و درحوزهی حكومت برخي از واليان و بيگلربيگيها در جريان بود كه به حمايت و ايجاد بستر رشد و شكوفايي اين هنرمندان ميپرداخت.
از جمله كساني كه در اين عرصه به حمايت از ارباب هنر و فرهنگ پرداختند ميتوان به «شاهزاده ابوالفتح سلطان ابراهيم ميرزا» اشاره نمود كه نه تنها موسيقي را به حد كمال ميدانست و خوب ساز ميزد، در تصنيف قول و عمل استاد بود و هم در صنعت درودگري، سازتراشي و خاتمكاري و سرودن شعر نيز مهارت داشت. چنانچه «شاهزاده سلطان ابراهيم» در سال 967 ﻫ. ق هنگامي كه ايالت مشهد مقدس را داشت چون آوازهی «قاسم قانوني» را بشنيد، او را توسط «امير وجيهالدين خليل الله»، برادر «ميرمنشي قمي» (پدر «قاضي احمد» مؤلف كتاب گلستان هنر) كه از فضلاي سادات آن عهد بوده، از هرات به مشهد خواست و باتجليل و تشويق فراوان او را از ملازمان خود ساخت.(همان: 208)
در ميان شاهان صفوي «شاه عباس» توجه و علاقه بسياري به موسيقي داشت. چنانچه در تشويق و ترغيب هنرمندان و به خصوص موسيقيدانان كمال عنايت را مبذول ميداشت. سير روند موسيقي در دوران شاهان بعدي از فراز و فرودهاي بسياري برخوردار بود، ولي آنچه مسلم است دوران حكومت شاه عباس را ميتوان دوران پررونقي در عرصهی موسيقي پنداشت. آنچه از شواهد و قرائن موجود در عصر صفوي برميآيد بيانگر وجود حياتي موسيقايي در ميان اقشار و طبقات مختلف جامعهاست. به تبع، اجراي انواع موسيقي در اين دوران به نسبت برخورداري از مخاطبان گوناگون، از پراكندگي و مكانهاي مختلف برخوردار ميباشد كه اين قرائن علاوه بر ايجاد بستري جامعهشناختي در تعامل طبقات مختلف جامعه با اين هنر نشانگر اماكن و اجراي موسيقي ميباشد.
محلهاي اجراي موسيقي
1- كوچه و بازار و خيابان
در سفرنامه «برادران شرلي» آمدهاست كه:
«شاه عباس بزرگ، ما را در محل وسيعي كه در وسط بازار بود و سكوتي داشت، مهماني كرد، بعد با طبل و نقاره، خوانچههاي ضيافت به ميان آمد كه 24 نفر از نجبا ميآوردند و وقتي طبلها و نقاره چيها رفتند، اهل طرب به ميان آمدند، بيست نفر زن با لباسهاي فخر ميخواندند و به صداي موزيك ميرقصيدند، وقتي جشن به انتها رسيد پادشاه برخاست و دست «سرآنتوان» را برگرفت و دست به دست همينطور در كوچههاي شهر ميگشتند و آن بيست زن از جلو ميرفتند وآواز ميخواندند و ميرقصيدند. (مشير حضور، 1330: 75 و 76).
همچنين «پيترودلاواله»، جهانگرد ايتاليايي كه در عصر «شاه عباس» در اصفهان بود چنين ميگويد:
«آن روز صبح در كوچهها صداي طبل و شيپور و سازهاي گوناگون گوش را كر ميكرد، تفنگداران دستهدسته، هشت نفر و ده نفر از صف بيرون ميآمدند و باهم به رسم معمول ايران ميرقصيدند و هر دسته كه فرسوده ميشد دوباره به صف بازميگشت و جاي خود را به دسته ديگر ميداد. باالجمله در تمام راه از دولت آباد تا اصفهان كه نزديك سه فرسنگ است، از بام تا شام، ساز و آواز و پايكوبي دوام داشت و مردم گرم رقصيدن و دست زدن و جست و خيز بودند» (راوندي، 1368: 200).
2- دربار يا مجلس شاه:
دربار شاهان و حكمرانان از ديرباز محل گردآوري هنرآوارن و هنرمنداني بودهاست كه گاه از سر رقبت و گاه از سر ناچاري روي به آنجا نهادهاند. دربار شاهان صفوي نيز از اين قاعده مستثني نبود و گاه در بسياري موارد اندرون دربار به خلاف تظاهر شاه در مخالفت با اهل طرب، برخوردار از وجود هنرمندان و نوازندگان و خوانندگان بسيار بودهاست.
تصوير شماره 1. رستم در پيشگاه كيكاووس. شاهنامه شاه اسماعيل دوم. 984 ﻫ ق.
«شاه عباس» به موسيقي توجه و علاقه بسيارداشت، هرگاه كه از كار سياست و ملكداري فراغت مييافت به مجلس بزم و طرب مينشست. در مجالس خصوصي و در ميهمانيهاي رسمي او، هميشه مطربان و نوازندگان حاضر بودند و با نغمات موسيقي، شخص شاه يا ميهمانانش را سرگرم ميكردند، وقتي كه شاه با ميهمانان مشغول گفتگو بود چنان آهسته ميزدند كه صداي ساز و آواز ايشان مانع صحبت شاه و ديگران نميشد.
رامشگران مجلس شاه گاه مرد و گاه زن و گاه از هر دو دسته بودند، از رامشگران نامي مجلس شاه: «مير فضلالله»، تنبور مينواخت و آوازي خوش داشت و ديگر نوازنده و خواننده به نام «افندي» خواننده و «حافظ نائي» و «حافظ جامي» از رامشگران مخصوص شاه بودند. (همان: 202).
علاقهی دربار صفويه در استفاده از هنر موسيقي بدان حد بود كه در پارهاي ازموارد همچون بناي «عاليقاپو» تالارهاي مخصوص اجراي موسيقي فراهم شد. مسلماً نوازندگان دربار در تمام سفرهاي شاه چه در گردشگاه، شكارگاه و چه در ديگر امكنه شاه را همراهي مينمودند.
تصوير شماره 2. مجلس بزم شبانه. مرقع گلشن.نيمه نخست سده 10 ﻫ ق.
3- نقاره خانه:
نقارهخانه محلي واقع در بلندي است كه از آن هر صبح (قبل از طلوع آفتاب) و هر شام (بعد از غروب خورشيد) «دهل» و «كوس» و «كرنا» و «نقاره» و غيره نوازند.
همان طور كه از اسم اين مكان پيداست نام اين محل مشتق از ساز «نقاره» است كه نوعي طبل كوچك متصل به هم است. يكي بزرگتر كه صدايش بمتر است و يكي كوچكتر با صداي زير و با دو دست نواخته ميشود. گاهي يك دست در بم و دست ديگر در زير كار ميكند. گاه هر دو چوب به بم يا به زير ميخورد (فرهنگ معين).
نقارهخانهها در دوران صفوي از مهمترين مكانها بوده و نوع موسيقي آن از ارجحيت خاصي برخوردار بود. نوازندگان اين نوع موسيقي «نقاره چي» ناميده مي شدند.
نقارهچيان علاوه بر نواختن در نقارهخانه در ميادين جنگ، هنگام برپايي مراسم تشريفات و همچنين در جشنها و مراسم آييني به اجراي برنامه ميپرداختند.
تصوير شماره 3. برگي از جامع التواريخ رشيدي. نقاره چيان ايراني. 1004 ﻫ ق.
«شاردن»، سياح فرانسوي، در اين مورد مينويسد: «سمت سر در بازار شاه دو ايوان سرپوشيدهاست كه آن را نقارهخانه خوانند و هنگم غروب و سحر با نقاره و كوس و دهل كه قطر آن سه برابر قطر طبلهاي اروپاست ميزنند»(شاردن، 1335 :84).
شاه علاوه بر نوازندگان ايراني ازنوازندگان و نقارهچيان هندي نيز در اجراي مراسم استفاده ميكرد. چنانچه شاردن به اين نكته چنين اشاره ميكند: «در محلهی خواجو هم، كاخ نقارهچيان هندي است كه در آن كرنازنان و ساير نوازندگان هندي منزل دارند. «شاه عباس دوم» هنگام شكست «مغول كبير» و فتح «قندهار»، عدهاي از اين نوازندگان را به همراه آورد و در اين قصر كه در آن هنگام خالي بود جاي داد.»
تصوير شماره 4. برگي از تارخ اكبر شاه هندي. نقاره چيان هندي دربار اكبر شاه. 1238 ﻫ ق.
وجود نقارهخانه يكي از امتيازات شهرهاي بزرگ بود و هر يك از بيگلربيگيها و واليان شهر دستگاهي متشكل از نوازندگان نقاره و كرنا داشتندكه گاه به دستور والي از مكاني به مكان ديگر انتقال داده ميشدند. نوع و تعداد سازهايي كه در نقارهخانه اين افراد نواخته ميشد بستگي داشتهاست به اعتبار و شخصيت حاكم و اهميت و عظمت قلمرو حكومت او (ملاح، 1363: 86).
«سانسون» مينويسد: «تمام واليها، بيگلربيگي نيز ميباشند و اجازه دارند تا دوازده كرنا داشتهباشند و آنها را به صدا درآورند» و در جاي ديگر تعدا نقاره چيان شاه سليمان صفوي را شصت نفر ذكر ميكند (همان: 86).
حضور موسيقي نقارهخانهاي و نقارهچيان در خلال جنگها بسيار مشهود ميباشد. براساس شواهد، نقارهچيان را در چادر مخصوصي سكني ميدادند كه علاوه بر آن موسيقيدانان مجلسي نيز در آن حضور داشتند. نقارهچيان موظف بودند با ايجاد سرو صداي زياد سربازان خودي را تهیيج كرده و از سوي ديگر رعب و وحشت در دل دشمن بيافكنند. اسارت موسيقيدانان نقارهخانه به منزلهی شكست يكي از دو گروه متخاصم بود. گاه در حين جنگ با نواختن سازي، سپاه دوباره آرامش خود را به دست آورده و از حالت پراكندگي درميآمد. هر شاهي كه ميخواست شكست كامل خود را نپذيرد همه چيز را برجاي ميگذاشت و تنها نقارهخانه را برداشته و عقب نشيني ميكرد (ميثمي، 1381: 39).
تصوير شماه 5. جنگ رستم با كاموس. برگي از شاهنامه شاه طهماسبي. منسوب به عبدالوهاب. استفاده از نقاره چيان كه با سازهايي همچون: كرنا، سرنا و نقاره در جنگ شركت دارند.
«اسكندر بيگ تركمان» در تاريخ «عالم آراي عباسي» در مورد حضور نقارهچيان و كرنانوازان و نقش پراهميت آنان در تخريب روحيهی مدافعان و سربازان قلعهی «ايروان» چنين سخن به ميان ميآورد: «روميان به طريق شب دوشين تا نصف شب كما ينبغي به لوازم خدم پرداخته پاس داشتند اما بعد نصف الليل از آثار و علامات چنين ظاهر ميشد كه در بروج و باره كمتر كسي مانده اكثر به خواب غفلت فرو رفتهاند. قريب به طليعهی صبح صادق كه هنگام غروب كوكب بخت مخالفان بود سرداران قزلباش يكديگر را خبر كرده نخست از جانب سيبه قورچيان عظام كره ناي نواخته از اطراف و جوانب سورن انداخته قلعه فرو ريختند و از جانب قلعه عتيق نيز سورن كشيده نقارههاي شادماني يه نوازش درآوردند... و صداي كره نا كه از اين طرف بلند آوازگي داشت گوش فلك را كر ساخت...» (اسكندر بيگ تركمان، 1334: 654).
4- قهوه خانه:
يكي از مهمترين مراكز تفريحي مردم در عصر صفوي، قهوه خانه بود كه طبقات مختلف مردم از رجال و اعيان و سرداران و شعرا و هنرمندان در آن گرد ميآمدند. اهميت اين نهادها بهاندازهاي بود كه حتي گاه شاهان صفوي براي شنيدن موسيقي، نقالي و غيره در آن شركت ميكردند.
«كمپفر»، سياح اروپايي، در اين مورد مينويسد:
«از آنجا كه شاه عباس خود به رعايت تعاليم مذهبي پايبند نبود و در زدن ساز و ساختن تصانيف مهارتي داشت، از هنگام جلوس بر اريكه شاهي، خوانندگان و نوازندگان معروف را تشويق كرد و به همين سبب جماعتي از هنرمندان زبده متوجه اصفهان شدند. از اين رو قهوهخانههاي معروف اين عهد مثل طوفان يا قهوهخانه باباشمس تيشي، ميعادگاه بهترين خوانندگان زمان مثل گنجي يا حافظ احمد و حافظهاشم و اساتيد مسلم نوازندگي ثل ميرفضلالله مشهدي، سلطان محمد چنگي، معصوم و احمد كمانچهاي و محمد مومن طنبورهاي و شاه مراد خوانساري گرديد. اين قبيل مراكز آن قدر شهرت و اعتبار داشت كه گاه شاه عباس با پارهاي از ملازمان خود به آنجا ميرفت و مدتها ميان مردم نشسته به ساز و آواز يا شاهنامهخواني گوش ميداد و گاه سفيران بيگانه را به همراه ميبرد» (راوندي : 202).
اشكال و انواع مختلف موسيقي:
چنانچه قبلاً ذكر شد موسيقي در سير تاريخي خود و خصوصاً در دوران صفوي هماره چالشگري به نام مبادي و مباني شرعي و فقهي داشتهاست. از اين رو هميشه به منظور حفظ و بقاء خود در پي يافتن مفري به منظور آشكار نمودن خود بودهاست، از طرفي موسيقي به دليل نقش و كاركرد فراگير خود چه در زمينههاي اجتماعي و چه در عرصههاي شخصي و احساسي، سعي در نفوذ و همراهي با ديگر عناصر فرهنگي وهنري نمودهاست و همين دلايل سبب گرديده تا تصور و تشخص بسياري از مراسم آييني و مذهبي بدون در نظر گرفتن موسيقي از محتواني لازم و كاركرد اساسي اش برخوردار نگردد.
الف) موسيقي روايي:
پيگيري روند حيات موسيقايي در دوره صفويه مستلزم بررسي ديگر هنرهايي است كه در كنار خود با موسيقي عجين شدهاند، در اين ميان روايتگري كه شامل گونههاي مختلفي است همواره صناعت موسيقي را با خود به همراه داشتهاست.
1- نقالي:
عبارت است از نقل واقعه يا قصه به شعر يا نثر، با حركات و حالات و بيان مناسب در برابر جمع (بيضايي، 65:1379).
نقالي در سير تحولي و نضج خود هماره با موسيقي همراه بودهاست و نقال و واقعهخوان به مناسبت، ميزانهاي متفاوتي از گفتار با آواز و از آواز به گفتار را دنبال ميكردهاست. نقالي آوازي كه به قوالي نيز معروف گشته پس از چالش موسيقي با مباني شرعي و مذهبي راه خود را از همراهي با ساز به سمت نقل واقعه با آواز تغيير دادهاست. نقالي در زمان «شاه اسماعيل» حيات دوبارهاي يافت و خود شاه از جمله مشوقان آن بود كه غرض از اين كار رواج و رسوخ مذهب شيعه اثني عشري در ذهن و روح مردم بود. به همين سبب نقالي در اين دوره رنگ و رويي كاملاً مذهبي به خود گرفت.
2- شاهنامهخواني:
شاهنامهخواني كه بخشي از نقالي و توسط نقالان ارائه ميگردد توصيف مجالس مختلف شاهنامهاست كه با حرارتي خاص بيان ميگردد.
«اسكندربيگ تركمان» در كتاب «عالم آراي عباسي» از فردي به نام «مولانا فتحي» سخن به ميان ميآورد كه گويا شاهنامهخوان بوده و در هنگام نقالي صدايش آنچنان اوج ميگرفت كه تا يك فرسخي شنيده ميشدهاست (اسكندر بيگ تركمان، 191:1334). همچنين «ميرزا محمدطاهر نصرآبادي» در كتاب خود «تذكره نصرآبادي» از شاهنامه خواناني چون: «ملامؤمن يكهسوار»، «ملابيخودجنابدي»، «حسينا صبوحي خوانساري»، «مقيماي زركش رشتي»، «ميرزا محمد فارس»، «ميرظهيرسماكي استرآبادي» نام ميبرد (نصرآبادي:1317).
3- مناقب خواني:
مناقب خواني ابتدا در دوران حكومت شيعه مذهب «آل بويه» شكلگرفت و كابرد آن تبليغ مذهب شيعه و اعتراض نسبت به خلفاي اموي و عباسي و اهل سنت از طريق خواندن مكارم امامان شيعه و بيان داستانهايي از قدرت خارق العاده علي(ع) بود. به احتمال زياد در دوران حكومت شيعي مذهب صفويان نيز اين فرم به زندگي خود ادامه دادهاست.
4- سخنوري:
نوعي منقبت (مناقب) خواني است كه دو درويش اشعاري را در ستايش ائمه و اولياي دين اسلام و خصوصاًٌ مذهب شيعه و رد مذهب سني ميخواندند و بينشان مشاعره و مجادله صورت ميگرفت.
مؤسس و پايهگذار سخنوري را در عهد صفويه دو برادر به نامهاي خليل و جليل ميدانند كه هدفشان بزرگداشت خاندان علي بود (بيضايي 1379: 77).
5- حمله خواني:
حملهخواني عبارت بود از نقل قسمتهايي يا وقايع مختلفي از كتاب «حمله حيدري» تصنيف «ميرزا محمدرفيع باذل» (مرگ 1124 ﻫ. ق) شاعر ايراني مهاجر به هند. اين كتاب كه بر اثر مرگ ناظم آن ناتمام ماند در 1135 توسط «ميرزا ابوطالب ميرفندرسكي» به پايان رسيد. موضوع حمله حيدري عبارت بود از زندگي پيامبر و حضرت عالي و جنگهاي ايشان تا ضربت خوردن و پايان زندگي حضرت علي (همان: 75).
6 و 7 – گونهاي از موسيقي كه تا به امروز نيز ادامه دارد و در مازندارن همچنان اجرا ميگردد عبارتند از «اميري خواني» و «طالباخواني».
ب) موسيقي مذهبي:
8- روضهخواني:
روضهخواني نوعي از موسيقي مذهبي است كه پيشينهی آن به قبل از دوران صفويه برميگردد اما به سبب حكومت شيعه مذهب صفوي از رونق بسياري در اين دوره برخوردار گرديد. واژه روضه به كتاب «روضهالشهدا»، اثر «ملاحسين واعظ كاشفي متوفي» به سال 906 ﻫ ق برميگردد. وي معاصر «سلطان حسين ميرزا بايقرا» متوفي به سال 911 ﻫ ق ميباشد. «واعظ كاشفي» با صوتي خوش، آيات قرآنيه و احاديث نبويه را به عرصه بيان ميآورده و به همين دليل از جمله وي را واعظ ناميدهاند. واعظ را روضهخوان نيز مينامند (مسعوديه: 11:1381). معمولاً روضهخوانان را به «واعظين» و «ذاكرين» تقسيم ميكنند كه كار اصلي واعظين ارشاد مردم و كار اصلي ذاكرين بيان وقايع و حوادث مذهبي و ذكر مصيبت بودهاست داشتن آواز خوش و اطلاع از موسيقي پايه كار ذاكرين قرارداشت (بيضايي: 1379: 75).
9- مداحي:
چنانكه از معني مداحي برميآيد منظور مدح و ستايش مقدسين و بزرگان دين مي باشد، كه در دوره صفويه از رواج بيشتري برخوردار شد. مداحان خوانندگان خوش صدايي بودند كه در انواع آيينهاي مذهبي شركت ميكردند و با خواندن اشعاري در مدح امامان به مراسم شور بيشتري ميبخشيدند( ميثمي: 1382: 18).
10- نوحهخواني:
نوحه به معناي گريه و زاري و آواز بلند ميباشد (فرهنگ معين). اشعار نوحه را كه براي زدن سينه در مجالس عزاداري و دستهگرداني ميساختند چون داراي وزن ضربي و آهنگين بود با موسيقي ارتباط كامل داشت و در حقيقت تصنيفي بود كه اشعار آن مضموني مذهبي و جنبه ديني داشت. اشعار نوحه را علاوه بر شعراي گمنام و مردم عوام شعراي معروف و اساتيد موسيقي نيز ميسراييدند. چون در نوحهخواني به جنبه تهييج احساسات بيشتر مورد توجه ميگردد لذا ساختار موسيقايي نوحهها كاملاً داراي وزنهاي آهنگين و نزديك به تصانيف موسيقايي بود.( مشحون: 1350: 29).
11- تعزيه خواني:
پايههاي شكلگيري و تآسيس تعزيه به احتمال زياد از اواخر دوران صفوي آغاز شدهاست. در آثار هيچ يك از مورخان و نويسندگان ايران سخن از گونهاي از هنر نمايشي- موسيقايي به نام تعزيه گفته نشدهاست. اما در بعضي از منابع اشاره به مراسمي شدهاست كه نشان از شكلگيري اوليه اين هنر ميدهد. چنانكه «تاورنيه» در سفرنامه خود مينويسد: «در بعضي از آن عماريها طفلهايي شبيه نعش خوابيده بودند و آنهايي كه دور عماري را احاطه كرده بودند گريه و نوحه و زاري ميكردند، اين اطفال شبيه دو طفل امام حسين هستند، كه بعد از شهادت امام خليفه بغداد يزيد آنها را گرفت و به قتل رساند»( بيضايي: 116:1379).
12- اذان:
در دوره اسلامي گفتن اذان از شعائر مذهبي بود و معمولاً اذان گوها از ميان مردم خوش صدا انتخاب ميشدند و با گفتن اذان در گلدستههاي مساجد و پشت بامها و يا در معابر رسيدن نماز را اعلام و مؤمنين را به شركت درنماز جماعت دعوت ميكردند (مشحون:1350: 24).
سانسون در سفرنامه خود مي نويسد: «تركان عثماني ملاهاي خود را كه روحانيان آنها ميباشند وادار ميكنند به روي مناره بروند و فرياد بكشند و مردم را به خواند نماز و دعا دعوت كنند، ولي ايرانيان در زير اين منارهها ملاها را به اذان گفتن واميدارند، زيرا ميترسند اگر ملاها بر مناره بالا روند زندگيشان را در منازل و باغهاي اطراف مناره تماشا كنند (ميثمي: 1381: 20).
13- تلاوت قرآن:
از ديگر بسترهايي كه موسيقي در آن نقش بسزايي ايفا مينمايد تلاوت و قرائت قرآن مجيد ميباشد. چنانكه از القاب بر ميآيد دو لفظ حافظ و قاري كه به معني ازبردارنده و قرائت كننده ميباشد علاوه بر حوزهی تلاوت قرآن نظارت بر القاب خوانندگان اين دوره دارد كه در سطور بعدي به آن اشاره خواهدشد.
آنچه مسلم است در دربار شاهان صفوي خوانندگاني همچون «حافظهاشم قزويني»، «حافظ جلاجل» و «حافظﻟﻟﻪي تبريزي» به قرائت قرآن نيز مشغول بودند.
ج) موسيقي اديان و فرق:
در كنار انواع موسيقيهاي نام بردهشده مسلماً ميتوان از موسيقي اديان و فرقههاي ديني مختلف نام برد كه شامل :
موسيقي خانقاهي، موسيقي ارامنه، موسيقي يهوديان و موسيقي زرتشتيان گونههاي موسيقايي مربوط به اديان غير اسلامي ميباشد كه متأسفانه اطلاعات دقيقي از چگونگي اين نوع موسيقيها در دست نميباشد.
رقص:
رقص نيز گونه اي نمايش بودهاست كه علاوه بر دارا بودن جنبههاي آييني كه تظاهر والاي آن در سماع پديدار مي گردد كاركردي شاديانه و مجلسي داشتهاست،چنانچه در سطور قبل اشاره شد سياحان و مورخان اوصاف بسياري را در اين مورد بيان نمودهاند كه خود بيانگر حضور جدي و همه گير اين هنر در عرصه اجتماع بودهاست.
تصوير شماره 6.
رقص در دوره صفوي داراي اصول و شروط معيني بودهاست و رقصنده را زماني بسيار لازم بوده تا تحت آموزش قرار گيرد و بعد از طي مراحل به عنوان يك مطرب مجلسي شناختهشود. شاردن در توصيف يكي از مجالس رقص چنين مينويسد: «در مجلس اول زن جواني بازي را شروع ميكرد، با رقصها و حالاتي كه توصيفكننده عشق و درجات شور و شوق آن بود و با معاشقهي عاشق و معشوق ادامه مييافت. در مجلس دوم گروه رقاصان ونوازندگان دو دسته ميشدند يكي اصرار و الحاح عاشق را مجسم ميكردند، و يكي نفي و انكار معشوق متكبر را . مجلس سوم حاكي از توافق و به هم رسيدن عشاق بود» (بيضايي: 1379: 61).
تصوير شماره 7. ديوارنگارههاي چهل ستون.
عناوين موسيقيدانان دردوره صفوي:
موسيقيدانان نيز به عنوان قشري از طبقات اجتماعي اين دوره همچون فرماندهان و نظاميان از القاب و عناوين مختلفي برخوردار بودند كه در زير به آنها اشاره ميشود:
1- چالانچي باشي
كه مركب از «چالانچي» و «باشي» ميباشد. «چالانچي» به معناي سازنده، نوازنده و ساززن ميباشد و «باشي» به معناي رئيس و سردستهاست و گاه اين كلمه براي تعيين شغل و سمت يا احترام به آخر اسما (دال بر شغل) ملحق گردد (فرهنگ معين) و منظور از چالانچي باشي همانا رئيس و سرور نوازندگان ميباشد كه به علت برخورداري از تكنيكها وتوانمنديهاي فردي بر ديگران ارجحيت و رياست پيدا ميكند.
2- چالچي باشي:
كه همان معناي چالانچي باشي را ميدهد.
3- حافظ:
كه ناظر بر معانياي چند است، يكي نگهبان و پاسبان، دو ديگر آنكه قرآن از بردارد و حافظه را صندوق محفوظات قرآني دارد و سه ديگر آنكه صدايي خوش داشتهباشد و منظور ما در اينجا معناي دوم و سوم است. «اسكندر بيگ منشي» نيز از «حافظ جلاجل»، «حافظ مظفر قمي»، «حافظهاشم»، «حافظ احمد قزويني»، «حافظ ﻟﻟﻪ تبريزي» كه در خوانندگي و گويندگي مهارت داشتند نام ميبرد (اسكندر بيگ تركمان:1334: 190). همچنين در كتاب احياءالملوك نام شش مغني خوشآواز ذكر شده كه كنيت همه حافظ است: «حافظ عرب»، «حافظ يوسف قانوني»، «حافظ محمد مقيم جبرئيلي»، «حافظ شيخ»، «حافظ محمد علي» و «حافظ خرد»( ملاح:1363: 8).
4- مولانا
احتمالاً لقبي بودهاست كه به نقالان، قصهخوانان و شاهنامهخوانان منسوب ميشدهاست. چنانچه در «تاريخ عالمآراي عباسي» آمدهاست : «از طبقه قصهخوانان و شاهنامهخوانان و امثال و ذلك جمعي بودند اما بدين دو سه نفر مشهور ختم رفت: مولانا حيدر قصهخوان، مولانا محمد خورشيد اصفهاني و مولانا فتحي» (اسكندر بيگ تركمان 1334: 191).
5- سرنايي:
كسي كه به نواختن سرنا ميپرداخت. از سرنا نوازان مشهور اين دوره ميتوان از استاد حسين سرنايي و استاد اسد سرنايي نام برد.
6- تنبوري:
اشاره به نوازندهی تنبور دارد و از تنبورنوازان مشهور اين دوره ميتوان به استاد «سلطان محمود تنبوري»، «ميرزا حسين تنبوري»، «محمد مؤمن تنبوري»، «آقا رضاي تنبورهاي» نام برد.
7- چنگي:
نوازندهی چنگ كه از معروفترين نوازندگان اين دورهی «استاد محمد حسين چنگي» ميباشد.
8- نقارهچي:
كسي كه در نقارهخواني به نواختن نقاره مي پردازد.
9- كرنايي:
نوازندهی كرنا در نقارهخانه و ميدان جنگ.
10- ﻟﻟﻪ:
كه همان لالا ميباشد و به معني مربي شاهزادگان و كودكان اعيان ميباشد. شايد بتوان از آن به «لالا خوان» نيز تعبير نمود.
11- دده:
كه همان ﻟﻟﻪ ميباشد.
تصانيف و فرمهاي خوانندگي:
«اسكندربيگ منشي» در اثر خود «عالمآراي عباسي» از دو نوع هنر آوازخواني كه توسط هنرمندان اين عصر اجرا ميشده سخن به ميان آوردهاست. «خوانندگي» و «گويندگي» دو عنصر مجزايي است كه برخي از اهالي طرب از خوانندگي و برخي از گويندگي و برخي ديگر واجد هر دو فرم بودند. چنانچه «حافظ احمد قزويني» در گويندگي طاق و در پيچش آواز و نمك خوانندگي شهرهی آفاق بود (اسكندر بيگ منشي:1331: 190). همچنين او از تفكيكي نام ميبرد كه دو منطقه اصلي ايران يعني عراق و خراسان هر يك قسمتي از اين دو نوع را از آن خود كردهاند: «قرارداد خاطرها است كه در خوانندگي مخصوص اهل خراسان وگويندگي مخصوص اهل عراق است» (همان: 190).
مسلماً چنين تفكيكي در واقعيت صورت حقيقي نداشته و در هر يك از اين دو منطقه به تناسب تمايل افراد يكي از اين دو شيوه انتخاب ميشدهاست.
«... و حافظ مظفر اگرچه از اهل عراق بود، اما به روش خراسان خوانندگي كردي و الحق در اين شيوه در عراق طاق بود.»
حال نكتهاي كه توجه به آن بايستهاست تفاوت خوانندگي و گويندگي است كه نه در رسالات و نه در توضيحاتي كه به خامه سياحان و مورخان به رشتهی تحرير درآمده به روشني تبيين نشدهاست. اما آنچه مسلم است مراد از گويندگي همانا ميتواند قصهخواني يا نقل حوادث تاريخي و مذهبي باشد كه در مدخل نقالي دربارهی آن صحبت شد.
توجه عمومي به هنر نقالان شاعران را واداشت تا به منظور نشر و پخش انديشههاي اديبانه و شاعرانه خود از خنياگران، كه در مجالس قوالي نيز ميكردند و قولهاي شاعران را با ساز و آواز ميخواندند، بهره جويند. (بيضايي:1379: 74).
به نظر ميرسد كه اين دو نوع گاه در مقاطعي به يك معنا تعبير شدهاند. چنانچه حافظ ميگويد:
به شعر حافظ شيراز ميگويند و ميرقصند سيه چشمان كشميري و تركان سمرقندي
كه در اينجا گويندگي به معناي خوانندگي تعبير شدهاست.
همچنين فردوسي سرودهاست:
كه در پرده بد زال را برده اي نوازنده رود و گوينده اي
در اينجا نيز برده هم نوازنده بوده وهم خواننده و البته ميتوان چنين نيز نتيجه گرفت كه در هنر نوازندگي ميتوانسته به تقل و روايت قصه و داستان نيز بپردازد. چنانچه در دوران معاصر در خراسان هنرمنداني چون زنده ياد «حاج محمد حسين يگانه» و زنده باد «حاج قربان سليماني» در هنگام نوازندگي به نقل روايات تاريخي و قومي همچون اصلي كرم و ليلي و مجنون ميپردازند.
همان طور كه در سطور پيشين ذكر شد موسيقي دوران صفويه را به حق ميتوان در امتداد و برگرفته شده از متون موسيقايي پيش از خود و به ويژه مكتب منتظميه دانست. با اين تفاوت اساسي كه در اين دوره صناعت عملي از كاركرد و جايگاه بيشتري برخوردار بوده و متأسفانه صناعت نظري آنچنان كه در نزد پيشينيان منزلت داشت از ويژگيهاي آن دوره برخوردار نميباشد. شاهد مثال رسالات معتبر و صاحب شناسنامه اين دوره است كه حتي از نظر حجم (هر چند كه تأكيد ما بر كيفيت است) از كميتي بسيار كوچك برخوردار ميباشد. بيشتر مطالب رسالات كه گاه از چند صفحه تجاوز نميكنند از شباهت بسياري برخوردار ميباشد و محتواي آنها كه در بعضي،سزاوار است كه تأكيدشود كه به راستي نمايان گر مختصات موسيقايي عصر ميباشد، آميخته با مسائلي غير علمي و گاه در مواردي آميخته با باورهاي خرافي و شخصي ميباشد.
چنانچه اشاره شد موسيقي آوازي و دو شاخه آن يعني خوانندگي و گويندگي در اين دوره نقش خود را در رسالات به خوبي نشان ميدهد، با آنكه نيك پيداست كه موسيقيسازي و حتي رقص كه حيات موسيقايي اين دوره وابسته و پايبند به آن ميباشد، اما به لحاظ تاريخي و محدوديتهاي نوشتاري، از فرمهاي موسيقي آوازي در رسالات پيشتر سخن به ميان آمدهاست كه در زير به فرمهاي رايج موسيقي اين دوره اشاره مي شود:
1- پيشرو. 2- بي بيني. 3- كار. 4- عمل. 5- قول. 6- غزل. 7- ترانه. 8- نوبت. 9- مرتب. 10- ريخته. 11- صوت. 12- نقش. 13- نشيد (قزويني: 1381: 93).
مسلماً نويسندگان رسالات اين دوره نيم نگاهي هرچند گذرا به نويسندگاني چون «صفيالدين ارموي» و «عبدالقادر مراغي» داشتهاند. چنانچه «عبدالقادر مراغي» در شرح ادوار و مقدم بر آن در آثار «صفي الدين» فرمهاي خوانندگي و تصانيف به گونهاي قيد شدهاست كه مطابقت زيادي با تقسيمبندي فرمهاي آوازي دوره صفوي دارد:
«قدما تصانيف در عمليات موسيقي را بر ابيات عربي ساختهاند و قبل از اصناف تصانيف، نشيد عرب بودهاست و بعد از آن بسائط و اقوال مفرده و نوابت. و اسامي اصناف تصانيف و انواع آن اين است:
1- نشيد عرب. 2- بسيط. 3- نوبت. 4- مرتب. 5- كل الضروب. 6- كل النغم. 7- كل الضروب والنغم. 8- ضربين و زوايد برآن. 9- عمل. 10- نقش. 11- صوت. 12- هوايي. 13- پيشرو. 14- زخمه. 15- مرصع» (مراغي: 1370: 336).
نتيجه:
آنچه از شواهد نوشتاري چون سياحتنامهها، رسالات و آثار مورخين و همچنين آثار مصور شامل نگارگريها، ديوارنگارهها و غيره پيداست، موسيقي عصر صفوي از حياتي اجتماعي و فرهنگي برخوردار بودهاست. تعامل شاهان و حكمرانان صفوي از يك طرف و چالش ميان فقها و ديگر عالمان دين از طرف ديگر سبب شدت و ضعف روند زندگي موسيقايي گرديد.
همچنان كه در متن اشاره رفت در اين دوره موسيقي چه در نبض اجتماع شامل كوچه و خيابان، بازار و قهوه خانه و چه در دربار شاهان و حاكمان جرياني پيوسته داشتهاست. موسيقي در اين دوره چون روحي ناآرام و پرآشوب پيوسته در طلب كالبدي تازه به منظور نماياندن خود بودهاست؛ گاهي در بستري نظامي، گاه در بستري مجلسي، در جايي همراه با گونههاي موسيقي مذهبي و در جاي ديگر همپاي پايكوبيها و رقصهاي آييني و شاديانه. موسيقي در عرصهی عمل چراغي است كه اگر گاهي گرفتار طوفان سهمناك حوادث شده اما رونق از دست نداده و همچنان به پرتوافشاني مشغول بودهاست، اما در عرصه نظر گسترش سايه سنگين و پررمق مكتب منتظميه سبب شد تا انديشوران اين دوره كمتر به وادي نظر سرك كشند و در پارهاي از موارد كه در اين وادي به قلم فرسايي پرداختهاند سير فكري مكاتب قبلي به روشني پيداست.
آنچه در پايان سزاست آنكه موسيقي دوره صفويه را بايد به عنوان حلقهاي از رشته به هم پيوسته موسيقايي اين مرز و بوم دانست كه در برههاي از زمان بستر تغييرات پسين را فراهم نمودهاست.
• بيضايي، بهرام.( 1379).نمايش در ايران. تهران. انتشارات روشنگران و مطالعات زنان. چاپ دوم.
• بينش، تقي.( 1382).تاريخ مخصر موسيقي ايران. تهران. نشرهواي قطره. چاپ چهارم.
• پورجوادي، اميرحسين.( 1381 ).در بيان علم موسيقي و دانستن شعبات او. فصلنامه ماهور. شماره 15. بهار: 49-70.
• تركمان، اسكندربيگ.( 1335).تاريخ عالم آراي عباسي .به اهتمام ايرج افشار. تهران. اميركبير. جلد دوم.
• تركمان،اسكندربيگ.( 1334).تاريخ عالم آراي عباسي. به اهتمام ايرج افشار. تهران. اميركبير. جلد اول.
• حسيني منشي قمي، احمدبن شرف الدين.(1366 ).گلستان هنر. به اهتمام احمد سهيلي خوانساري. تهران. منوچهري.
• دلاواله، پيترو.( 1348).سفرنامه پيترودلاواله. ترجمه شجاع الدين شفاء. تهران بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
• راوندي،مرتضي.( 1368).تاريخ اجتماعي ايران. تهران. مؤلف. جلد هفتم.
• رستمي، آريو.( 1381).رساله علم موسيقي اثر ميرصدرالدين محمد قزويني. فصلنامه ماهور. شماره 18. زمستان: 81- 96.
• شاردن، ژان.( 1335).سياحتنامه شاردن. ترجمه محمد عباسي. تهران. اميركبير.
• شاهكارهاي نگاري.(1384). تهران. موزه هنرهاي معاصر.
• شريف، ميان محمد.( 1365).تاريخ فلسفه در اسلام. ترجمه دكتر سيدحسين نصر. به اهتمام نصرالله پورجوادي. جلد دوم. تهران. مركز نشر دانشگاهي. چاپ اول:.
• مراغي، عبدالقادربن غيبي.( 1370).شرح ادوار. به اهتمام تقي بينش. مركز نشر دانشگاهي.
• مراغي، عبدالقادربن غيبي. (2536).مقاصدالالحان. به اهتمام تقي بينش. تهران. بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
• مسعوديه، محمدتقي.( 1381).روضهخواني و رابطه آن با رديف موسيقي سنتي ايران. فصلنامه ماهور. شماره 18. زمستان: 13-23.
• مشحون، حسن.( 1350).موسيقي مذهبي ايران. تهران. انتشارات سازمان جشن هنر.
• معارف، سيد عباس.( 1330).شرح ادوار صفي الدين ارموي. تهران. سوره مهر.
• ملاح، حسينعلي.( 1354).تاريخ موسيقي نظامي ايران. تهران. انتشارات مجله هنر و مردم.
• ملاح، حسينعلي.( 1363).حافظ و موسيقي. تهران. انتشارات هنر و فرهنگ.
• ميثمي، حسين.( 1381).تشكيلات موسيقي دربار صفوي. فصلنامه ماهور. شماره 17. پاييز: 31- 54.
• ميثمي، حسين.( 1381).مهاجرت موسيقيدانان دوره صفوي به هند. فصلنامه ماهور. شماره 16. تابستان: 69- 81.
• ميثمي، حسين.( 1382).موسيقي و مذهب در دوران صفوي. فصلنامه ماهور. شماره 20. تابستان: 9- 28.
• نصرآبادي، ميرزا محمد طاهر.(1317). تذكره نصرآبادي. به اهتمام وحيد دستگردي. تهران. ارمغان.
• همايي شيرازي، جلال الدين.( 1375).تاريخ اصفهان. تهران. پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 20426
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان
دیدگاهها
تاملی برموسیقی در عصر صفوی آقای کاوه خورابه
با سپاس از مطلب پژوهشگرانه "تاملی بر موسیقی در عصر صفویه" آقای کاوه خورابه، در مورد این که نوشته اند: "شاه اسماعیل توجهی به مسایل ذوقی و هنری از خود بروز نداد" باید بگویم شاه اسماعیل به موسیقی و در مجموع هنر بسیار علاقمند بود. او خود یک شاعر بود و اشعار آذری حماسی می سرود تا سپاه خود را برای رویاروئی با دشمن آماده کارزار کند. کتاب شعر "ده نامه" او شاهدی بر این مدعاست. بنابراین چون به ادبیات و شعر علاقه داشت نمی توانست به موسیقی بی توجه باشد. چون در روزگار صفوی شراب ایران بسیار مرغوب بود و حتا به اروپا هم صادر می شد، شاه اسماعیل هم سر به خمره می زد و در شیراز مست و لول حاکم شهر و مسئولان را در آب استخر انداخت و خنده کنان با همراهان بر اسب ها سوار و راهی پایتخت خود تبریز شدند. نگارنده در رابطه با سرگذشت شاهنامه تهماسبی مطلبی نوشتم با نام "آلمان هیتلری و شاه نامه فردوسی"و در نشریات ایران بویژه "هفته نامه نسیم جنوب بوشهر" بازتاب داشت. آدرس اینترنتی آن مطلب را در لیست مطالب وبلاگ خودم تقدیم می کنم که به خواندنش می ارزد. و دیگر این که دودمان صفوی از ١٥۰١ تا ١٧٣٦ میلادی یعنی ٢٣٦ سال بر ایران حکم راندند نه ٢٤٢ سال. در مورد موسیقی در روزگار شاه عباس یکم همان گونه که فرموده اید پیشرفت خوبی حاصل شد. سیاه قلمی از "پیترو د لاواله"به خوبی آن را در هنگام صرف شام و نواختن موسیقی در ضیافت شاهانه همراه با شراب و ظروف طلا در ١٦١٨ میلادی در کاخ اشرف (بهشهر ) مازندران نشان می دهد. اما در روزگار پدر بزرگش شاه تهماسب باید بگویم این شاه نقاش و طرفدار هنر که موجب سر برون آوردن موج هنری مدرسه هنر قزوین شد، در روزگار پیری تحت تاثیر قزلباشان که بعد از جنگ چالدران خود را طلب کار مردم می دانستند، شاه تهماسپ با موسیقی و نوازندگان کاخ قزوین روی گردان شد وگر نه در روزگار جوانی سر از پا نمی شناخت و در عروسی فرزندش با نوای دل انگیز موسیقی بلند شد و رقصید. تصدقت محمود
http://dehgani.persianblog.ir/post/77/
جناب آقای محمود ممنون از
جناب آقای محمود
ممنون از اضهار نظر و لطف جنابعالی
در مورد عدد 236 و نه 242 کاملا با شما هم رای هستم ،احتمالا در هنگام تایپ مطلب عدد به نا عمد چنین درج شده است.در مورد مابقی ،قصد گذشتن از جزئیات و ارایه دیدی کلی از حیات موسیقایی این عصر در صفحاتی اندک حجم بوده است.
سپاس دیگر بار از حسن توجه شما.
تاملي ر موسيقي در عهد صفوي
دست مريزاد.
نوشتاري است بس محققانه كه هم صورت و هم محتواي علمي را در بردارد.